استالین و سفر پرماجرا به تهران
احمد وخشیته. استادیار دانشگاه دوستی ملل روسیه
اوایل تابستان ۱۹۴۲ بود که آدولف هیتلر مصمم به پیشروی در قفقاز شد و نهایتا ۲۳ جولای خط دفاعی شوروی شکسته شد و روستوف، کلید دستیابی به این منطقه، سقوط کرد و چاههای نفت مایکوپ در اختیار نازیها قرار گرفت. همین موضوع سبب شد تا اندکی بعد (۱۲ آگوست) وینستون چرچیل برای دیدار با جوزف استالین به مسکو سفر کند؛ نگرانی آنها این بود که نازیها به باکو و سپس مناطق نفتخیز ایران برسند. به همین منظور آمریکا کمکهایش به ارتش سرخ را تشدید و فرماندهی خلیج فارس را تأسیس کرد تا ایران به پل پیروزی تبدیل شود. از ابتدای سال ۱۹۴۳ ارتش آلمان نازی مجبور به عقبنشینی شد اما سران متفقین به دنبال پیروزی در خاک اروپا بودند و از همین جهت نیازمند دیداری سری برای هماهنگیهای لازم.
گفته میشود ۳۲ پیام میان استالین، چرچیل و فرانکلین روزولت برای تعیین محل نشست ردوبدل شد. استالین تلاش داشت تا مذاکرات در خاک شوروی انجام شود و به همین دلیل آرخانگلسک در شمال یا آستراخان در جنوب را مطرح کرد، اما روزولت معتقد بود قلمرو شوروی برای مذاکرات مناسب نیست و پیشنهاد کرد که آنها در آلاسکا جمع شوند. چرچیل نیز از جزایر اورکنی انگلستان صحبت به میان آورد؛ از دیگر پیشنهادهای روزولت بغداد یا قاهره نیز بود، اما طرفین به توافق نرسیدند.
استالین که هیچ تمایلی نداشت از قلمرو شوروی دور شود، پنجم نوامبر در نامهای بر ایران که نزدیک شوروی بود اشاره و تأکید کرد که اگر محل نشست هر جای دیگری جز تهران باشد، مولوتوف را به جای خود خواهد فرستاد. در این زمان بخش قابل ملاحظهای از خاک ایران تحت کنترل نیروهای شوروی، بریتانیا و آمریکا بود و همین موضوع سبب شده بود که همه طرفین کنترل امنیتی مناسبی در این منطقه داشته باشند و نهایتا سران متفقین بر تهران به اجماع رسیدند.
کلمهای به کلی سری!
برگزاری نشست در تهران بسیار محرمانه بود و بزرگترین واهمه آنها این بود که مبادا آلمان نازی از این موضوع باخبر شود و سوءقصدی علیه سران متفقین صورت دهد؛ از همینرو حتی در نامهنگاریهای محرمانه نیز هیچگاه نامی از «تهران» آورده نمیشود و بهصورت رمز از آن یاد میکنند. با وجود این، برخی گزارشهای روسی نشان میدهد گویا اخباری از این نشست برنامهریزیشده به آلمانها درز کرده بوده و استناد آنها به تلاش دو گروه خرابکاری یکی در قالب تاجران چای از شمال غربی ایران و دیگری در پوشش عشایر قشقایی است.
نهایتا سران متفقین برای شرکت در نشستی با اسم رمز تهران حرکت میکنند. در مورد نحوه سفر استالین به تهران، با گذشت
۷۸ سال همچنان چند سناریو وجود دارد و بهطور مشخص معلوم نیست او از چه طریقی رهسپار ایران شد. بعدها روزنامه کامسامولسکایا پراودا دراینباره نوشت که او عصر ۲۲ نوامبر ۱۹۴۳ با قطار شماره ۵۰۱ از مسکو به سمت باکو حرکت میکند؛ درحالیکه در واگن زرهی خاصی با وزن بیش از 80 تن بوده است. مطابق این گزارش گفته میشود قطار مسیر پر استرسی را سپری میکند؛ چراکه در قسمتی از مسیر قطار زیر بمباران شدید قرار میگیرد و در قسمتی نیز با نقص فنی روبهرو میشود؛ اما رهبر شوروی جان سالم به در میبرد تا قطار ساعت پنج صبح به باکو، شهری که استالین آخرینبار ۲۳ سال پیش در آنجا بوده برسد.
در اینجا چند نقل وجود دارد؛ از یکسو گفته میشود او به یاد خاطرات گذشته ابتدا با ماشین در باکو چرخی زده و از سویی گفته میشود که بلافاصله با دو تا شش داگلاس C-47 که فرماندهی پرواز را شخص ژنرال گولووانوف، فرمانده نیروی هوایی دوربرد بر عهده داشته، عازم تهران شده است. اگرچه در کتاب «ستاد کل در سالهای جنگ» نوشته شده که او غروب به نزدیکی باکو میرسد، شب را در قطار سپری میکند و صبح با هواپیما رهسپار تهران میشود. در این کتاب نوشته شده که استالین در هواپیما میگوید: «سرهنگها بهندرت خلبانی میکنند، اما ما ترجیح میدهیم با سرهنگ پرواز کنیم».
اما در مطلبی به نقل از الکساندر یاشین، افسر امنیتی معتقد گفته شده که استالین بلافاصله به فرودگاه میرود، جایی که شش هواپیمای آمریکایی داگلاس منتظرش بوده و ژنرال گولوانوف خلبان یک هواپیما و سرهنگ والنتین گراچوف، خلبان شخصی استالین سکان هواپیمای دیگری را بر عهده داشته است. استالین ابتدا به سمت هواپیمای اول میرود، ولی نزدیک موتور به ناگاه عطسه میکند؛ این موضوع را به فال بد میگیرد و به سمت هواپیمای دوم میرود.
اوایل تابستان ۱۹۴۲ بود که آدولف هیتلر مصمم به پیشروی در قفقاز شد و نهایتا ۲۳ جولای خط دفاعی شوروی شکسته شد و روستوف، کلید دستیابی به این منطقه، سقوط کرد و چاههای نفت مایکوپ در اختیار نازیها قرار گرفت. همین موضوع سبب شد تا اندکی بعد (۱۲ آگوست) وینستون چرچیل برای دیدار با جوزف استالین به مسکو سفر کند؛ نگرانی آنها این بود که نازیها به باکو و سپس مناطق نفتخیز ایران برسند. به همین منظور آمریکا کمکهایش به ارتش سرخ را تشدید و فرماندهی خلیج فارس را تأسیس کرد تا ایران به پل پیروزی تبدیل شود. از ابتدای سال ۱۹۴۳ ارتش آلمان نازی مجبور به عقبنشینی شد اما سران متفقین به دنبال پیروزی در خاک اروپا بودند و از همین جهت نیازمند دیداری سری برای هماهنگیهای لازم.
گفته میشود ۳۲ پیام میان استالین، چرچیل و فرانکلین روزولت برای تعیین محل نشست ردوبدل شد. استالین تلاش داشت تا مذاکرات در خاک شوروی انجام شود و به همین دلیل آرخانگلسک در شمال یا آستراخان در جنوب را مطرح کرد، اما روزولت معتقد بود قلمرو شوروی برای مذاکرات مناسب نیست و پیشنهاد کرد که آنها در آلاسکا جمع شوند. چرچیل نیز از جزایر اورکنی انگلستان صحبت به میان آورد؛ از دیگر پیشنهادهای روزولت بغداد یا قاهره نیز بود، اما طرفین به توافق نرسیدند.
استالین که هیچ تمایلی نداشت از قلمرو شوروی دور شود، پنجم نوامبر در نامهای بر ایران که نزدیک شوروی بود اشاره و تأکید کرد که اگر محل نشست هر جای دیگری جز تهران باشد، مولوتوف را به جای خود خواهد فرستاد. در این زمان بخش قابل ملاحظهای از خاک ایران تحت کنترل نیروهای شوروی، بریتانیا و آمریکا بود و همین موضوع سبب شده بود که همه طرفین کنترل امنیتی مناسبی در این منطقه داشته باشند و نهایتا سران متفقین بر تهران به اجماع رسیدند.
کلمهای به کلی سری!
برگزاری نشست در تهران بسیار محرمانه بود و بزرگترین واهمه آنها این بود که مبادا آلمان نازی از این موضوع باخبر شود و سوءقصدی علیه سران متفقین صورت دهد؛ از همینرو حتی در نامهنگاریهای محرمانه نیز هیچگاه نامی از «تهران» آورده نمیشود و بهصورت رمز از آن یاد میکنند. با وجود این، برخی گزارشهای روسی نشان میدهد گویا اخباری از این نشست برنامهریزیشده به آلمانها درز کرده بوده و استناد آنها به تلاش دو گروه خرابکاری یکی در قالب تاجران چای از شمال غربی ایران و دیگری در پوشش عشایر قشقایی است.
نهایتا سران متفقین برای شرکت در نشستی با اسم رمز تهران حرکت میکنند. در مورد نحوه سفر استالین به تهران، با گذشت
۷۸ سال همچنان چند سناریو وجود دارد و بهطور مشخص معلوم نیست او از چه طریقی رهسپار ایران شد. بعدها روزنامه کامسامولسکایا پراودا دراینباره نوشت که او عصر ۲۲ نوامبر ۱۹۴۳ با قطار شماره ۵۰۱ از مسکو به سمت باکو حرکت میکند؛ درحالیکه در واگن زرهی خاصی با وزن بیش از 80 تن بوده است. مطابق این گزارش گفته میشود قطار مسیر پر استرسی را سپری میکند؛ چراکه در قسمتی از مسیر قطار زیر بمباران شدید قرار میگیرد و در قسمتی نیز با نقص فنی روبهرو میشود؛ اما رهبر شوروی جان سالم به در میبرد تا قطار ساعت پنج صبح به باکو، شهری که استالین آخرینبار ۲۳ سال پیش در آنجا بوده برسد.
در اینجا چند نقل وجود دارد؛ از یکسو گفته میشود او به یاد خاطرات گذشته ابتدا با ماشین در باکو چرخی زده و از سویی گفته میشود که بلافاصله با دو تا شش داگلاس C-47 که فرماندهی پرواز را شخص ژنرال گولووانوف، فرمانده نیروی هوایی دوربرد بر عهده داشته، عازم تهران شده است. اگرچه در کتاب «ستاد کل در سالهای جنگ» نوشته شده که او غروب به نزدیکی باکو میرسد، شب را در قطار سپری میکند و صبح با هواپیما رهسپار تهران میشود. در این کتاب نوشته شده که استالین در هواپیما میگوید: «سرهنگها بهندرت خلبانی میکنند، اما ما ترجیح میدهیم با سرهنگ پرواز کنیم».
اما در مطلبی به نقل از الکساندر یاشین، افسر امنیتی معتقد گفته شده که استالین بلافاصله به فرودگاه میرود، جایی که شش هواپیمای آمریکایی داگلاس منتظرش بوده و ژنرال گولوانوف خلبان یک هواپیما و سرهنگ والنتین گراچوف، خلبان شخصی استالین سکان هواپیمای دیگری را بر عهده داشته است. استالین ابتدا به سمت هواپیمای اول میرود، ولی نزدیک موتور به ناگاه عطسه میکند؛ این موضوع را به فال بد میگیرد و به سمت هواپیمای دوم میرود.