|

واکنش‌ها به تحلیل اباذری از پدیده پاشایی

صدرا محقق، شرق: عصر روز سه‌شنبه ۱۸آذر، در تالار «ابن‌خلدون» دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران؛ نشستی برگزار شد با عنوان «پدیدارشناسی فرهنگی یک مرگ». یکی از سخنرانان این برنامه، یوسف اباذری، جامعه‌شناس و دانشیار دانشگاه تهران بود که صحبت‌های او درباره «مرتضی پاشایی»، خواننده پاپ که اخیرا به‌دلیل بیماری سرطان درگذشت، بحث‌برانگیز شده است.
اباذری در صحبت‌های خود، موسیقی پاشایی و همچنین واکنش‌های گسترده گروهی از مردم به مرگ او را نقد کرد. در این نشست، البته تعداد دیگری از استادان دانشگاه و جامعه‌شناسی همچون حمیدرضا جلایی‌پور، محمدسعید ذکایی و نعمت‌الله فاضلی نیز حضور داشته و سخنرانی کردند. با این حال، صحبت‌های یوسف اباذری بیش از همه واکنش‌برانگیز شد.
این جامعه‌شناس، صحبت خود در این جلسه را اینگونه آغاز کرد: «اول با یک تذکر شروع می‌کنم. حدود یک ماه پیش فیلم مستندی با عنوان «ماهی‌ها در سکوت می‌میرند» از تلویزیون پخش شد که در آن نشان می‌داد مردم سیستان و بلوچستان در حال مرگ هستند، بچه‌های‌شان را بغل می‌کنند و چون جایی را ندارند بروند در راه‌ها می‌میرند، دیوانگان و مجانینی که زیر فشار زندگی دیوانه شده‌اند در سطح شهر پراکنده‌اند، با بعضی‌شان صحبت می‌کرد. مردم غذا ندارند که بخورند. تمام مسوولان استانی که صحبت می‌کردند می‌گفتند اگر دولت تا دوماه دیگر به اینجا نرسد این استان خواهد مرد، این فیلم را تلویزیون نشان داد و نکته جالب برای من این است که هیچ‌کس، هیچ‌کس به این فیلم کوچک‌ترین توجهی نکرد و حتی شما هم که اینجا هستید نمی‌دانید که چنین فیلمی ساخته شده و نمایش داده شده.
این فیلم درباره زندگی و مرگ استانی است که زمانی فراهم‌کننده گندم این مملکت بود. بنابراین می‌خواهم بگویم که مودهای اجتماعی چه شکلی می‌آیند و می‌خواهند مسایل واقعی را که ما با آنها مواجه هستیم، از ذهن ما ببرند. اما این مودها حقیقی‌اند، واقعی‌اند.»
اباذری سپس در تحلیل پدیده مرتضی پاشایی، اینگونه سخن گفت: «این آقایی که عکسش را اینجا زده‌اند و چراغ‌ها را تاریک کرده‌اند، یک خواننده پاپ بود و پاپ در سیر موسیقی، مبتذل‌ترین نوع موسیقی است... . کسانی می‌گویند موسیقی او را تحلیل نکن، چطور من می‌توانم موسیقی کسی را که مرده است تحلیل نکنم؟ من داده‌ام یک موسیقیدان، فرمت موسیقی او را تحلیل کرده... مبتذل محض است! ما [موسیقی] پاپی داریم که پیچیده است. این ساده‌ترین، مسخره‌ترین و بدترین نوع موسیقی است. صدای فالش، موسیقی مسخره، شعر مسخره‌تر. بنابراین من چطور می‌توانم چنین چیزی را تحلیل نکنم؟»
او همچنین افزود: «برای من خیلی جالب است که یک ملتی می‌افتند به ابتذال و در مجلس ترحیم چنین خواننده‌ای شرکت می‌کنند و توی سرشان می‌زنند... و یک‌نفر در فیس‌بوک می‌نویسد که «من تا ابد می‌سوزم»... چرا مردم ایران به این افلاس افتاده‌اند؟ چطور مردم ایران به این فلاکت افتاده‌اند؟ اینجاست که تحلیل خیلی مهم است. برای این کار اتفاقاتی رخ داد؛ ابتدا دولت یا حکومت بر مبنای یک‌سری فعل‌و‌انفعالات سیاسی ترجیح داد تا یک‌سری ورزشکار را بیاورد چون فکر می‌کرد که اینها محبوبیت مردمی دارند، محبوبیت اینها بر مبنای همین محبوبیت مبتذلی است که وجود دارد. کشتی‌گیر و کاراته کار را چپاندند در مجلس و شورای شهر تا یک عده سیاستمدار را بیرون بکنند. مرحله دوم که شروع شد بازیگران و نوازندگان و خوانندگان پاپ بودند، خانم هدیه تهرانی در مراسم آن یکی شرکت کرد، خانم مهتاب کرامتی در مراسم آقای روحانی شرکت کرد. متوسل شدند به خوانندگان پاپ برای اینکه سیاست واقعی را در این مملکت راه نیندازند. وقتی می‌گویم این کار را می‌کنند، منظورم این نیست که کسی این کار را می‌کند، این ساختار است، یعنی وقتی قرار است سیاست‌زدایی شود لاجرم چنین وقایعی پیش می‌آید. متوسل می‌شوند به خوانندگان پاپ تا جای سیاست واقعی را بگیرند. متوسل می‌شوند یه یک عده کاراته‌باز و کشتی‌گیر که مقامشان در جای دیگر محترم، تا بروند به صندلی فلان جا تکیه بدهند و برای مردم تهران تصمیم بگیرند». این جامعه‌شناس در ادامه در پاسخ یکی از حضار که او را خطاب قرار داده و گفت که «شما نماینده مردم نیستید»، اظهار کرد: «معلوم است من نماینده مردم نیستم. شما نماینده مردم هستید. من همین کسی هستم که دارم می‌گویم این مردم ابله‌اند. معلوم است که من نماینده مردم نیستم. چه کسی گفته من نماینده مردم هستم؟ من از جانب خودم حرف می‌زنم به‌عنوان یک آدم. معلوم است که نماینده این مردم نیستم. شما این مردم هستید.» همین نظرات یوسف اباذری اما واکنش‌های بسیاری را در پی داشت، بسیاری از کاربران اعم از استادان و دانشجویان جامعه‌شناسی و فلسفه، فعالان رسانه‌ای و کاربران عادی در شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌ها در این‌باره اظهارنظر کرده‌اند. گروهی در مخالفت و گروهی دیگر در موافقت با گفته‌های این جامعه‌شناس. در همین رابطه «شرق»، سراغ دو جامعه‌شناس؛ مصطفی مهرآیین و آذر تشکر رفته و از آنها درباره صحبت‌های یوسف اباذری پرسیده است. مشروح گفته‌های آنان در ادامه می‌آید:
مصطفی مهرآیین: سخنان اباذری، در مجموع، تحلیل جالب و خوبی بود، فقط یک ایراد در صحبت‌هایش داشت، آنجا که اباذری این را بهانه کرده بود برای پرداختن به خیلی از مباحث دیگر. شاید بهتر این بود آن مباحث در شکلی جدی‌تر و جدا تحلیل و بررسی می‌شد. پشت این تحلیل، جزییات و دیتاهای مهمی بود که اباذری به خیلی از آنها اشاره نکرد، به‌عنوان مثال اگر اشاره می‌شد به هشت‌سال گذشته که چطور نظم اخلاقی و علمی و فرهنگی ما فروپاشید، بحثش ریشه‌های جدی‌تر و عمیق‌تری به خود می‌گرفت. در مورد تحلیل پدیده پاشایی هم به اعتقاد من اغراق‌گونه صحبت کرد. واقعیت هیچ‌وقت یکدست نیست. پاشایی، نه مرگش، نه موسیقی‌اش و نه واکنش‌ها به مرگش یک‌دست نبود. خانمی که اعتراض کرد هم همین را گفت که همه آنهایی که به مراسم تشییع این خواننده رفته بودند، برای مرگ پاشایی نیامده بودند. مرگ پاشایی افراد را تبدیل به مردم کرد. موسیقی از جنس صدا بود و مردم می‌خواستند در آن مراسم صدای خودشان را منتشر کنند. مرگ او، گوشزد‌کننده مرگ خیلی‌های دیگر است که در صورت ازبین‌رفتن، ممکن است واکنش‌های بزرگ‌تری را در پی داشته باشد. این نمایش، نمایش پاشایی نبود، نمایش چیزی دیگر است. درباره نقد اباذری به این پدیده باید بگویم که نقد و تحلیل ما از پدیده‌‌ها طبیعتا بعد از رخ‌دادن آنها صورت می‌گیرد، اما باید در نظر داشت که پدیده‌ها پیچیده هستند. اگر ادعا کنیم تحلیل ما شامل همه ابعاد آن می‌شود به خطا رفته‌ایم، اینکه کلیتی از دنیای زبانی بسازیم و بخواهیم آن را بیندازیم روی پدیده و تصور کنیم آن را مهار و تحلیل کرده‌ایم، قطعا دقیق نیست، پدیده‌ها - مثل همین ماجرای پاشایی و واکنش‌ها به مرگ او - خیلی پیچیده‌تر هستند. پر از شکاف و گسست‌اند و لایه‌های متعددی دارند. از همین منظر تحلیل اباذری گرفتار در گسست بود. چنین تحلیل‌هایی علوم اجتماعی را هم ساده‌انگارانه جلوه می‌دهد.
اباذری از معدود جامعه‌شناسان واقعا جامعه‌شناس ماست. اما نکته اینجاست که اگر این تحلیل‌ها در حد همین جلسه و حرف‌های طرح‌شده او در این جلسه و حواشی آن باقی بماند، خود اباذری هم تبدیل به یک پاشایی می‌شود. باید لایه‌های عمیق‌تر بحث، بررسی شود. باید جزییات لایه‌های درونی بحث طرح‌شده توسط اباذری موشکافی شود. واقعیت این است که جامعه ما به‌سرعت پدیده‌ها را تبدیل به مناسک و گپ می‌کند و مثل موادمخدر، ذهن‌های ما را چند روزی درگیر این بحث‌ها می‌کند و با درگیرکردن خودمان با آنها تصور می‌کنیم جهان را تغییر داده‌ایم، در حالی که پس از رخ‌دادن خماری پایان جو ناشی از این مباحث، خواهیم دید در واقعیت هیچ‌چیزی تغییر نکرده و ما منتظر می‌مانیم برای جو و بحث جدید و درگیری جدید.
آذر تشکر: وارد نقد اصل صحبت‌های اباذری در رابطه با پدیده پاشایی نمی‌شوم، اما به نظرم شیوه طرح مساله از سوی او و همین‌طور نگاهی به وضعیت جامعه‌شناسی ما از همین منظر، نیازمند بررسی و تحلیل است.
سخنان اباذری در این مورد خاص و واکنش گسترده به حرف‌های او را وقتی در کنار این ماجرا می‌گذاریم که کلیت جامعه جامعه‌شناسان ما درباره واضح‌ترین رویدادها، حتی آن بخشی که مستقیم به خودشان ارتباط دارند - مثلا درباره موج تقلب علمی در دانشگاه‌ها - ساکت هستند و واکنشی نشان نمی‌دهند، صحبت‌های اباذری را باید بدون تاثیر مثبت و به‌صورت کلی حساب کرد و آن را صرفا یک واکنش شخصی به یک موضوع خاص دانست. یعنی وقتی صدها کار نکرده وجود دارد، پرداختن به این یک مورد، دردی را دوا نمی‌کند و جامعه‌شناس به این شکل بین مردم نمی‌آید.
واقعیت این است که در میان اغلب جامعه‌شناسان ما، نوع پرداختن به ماجراها، بدون خلاقیت است و حرف تازه‌ای مطرح نمی‌شود. پدیده‌ها را از منظر کارمندی تحلیل می‌کنیم، در چنین وضعیتی، طبیعی است که توجه کسی را برنمی‌انگیزد و موجی ایجاد نمی‌کند چون جامعه‌شناسان، نقش خودشان را خوب ایفا نکرده و نمی‌کنند. یعنی به شکل‌گیری و تحلیل امر عمومی در جامعه کمک نمی‌کنند و اساسا، چنین نقشی را برای خود قایل نیستند. البته می‌دانم که مشکلاتی در این رابطه وجود دارد، نوع برخورد و مراوده آنها با دولت، اینکه همه آنها رفته‌اند در آکادمی‌ها نشسته‌اند و ما درواقع جامعه‌شناس خارج از آکادمی نداریم، همه در شکل‌گیری چنین وضعیتی دخیل هستند. حاصل چنین وضعیتی این می‌شود که جامعه‌شناسان ما از تعریف و شکل‌گیری امر عمومی ناتوان هستند. اگر گفته شود جامعه‌شناسان ما کار خودشان را می‌کنند اما جامعه واکنشی نشان نمی‌دهد، من می‌گویم اتفاقا جامعه ما آنقدر خالی است که اگر به درستی موضوعی پرداخته شود، موج هم ایجاد خواهد کرد.در این مورد خاص، اینکه همه توجه کرده‌اند و بحث ایجاد کرده، برخی از آن ناشی از رفتار آقای اباذری و خارج از قاعده‌بودن رفتار او بوده. اگر او هم به‌صورت معمولی این پدیده را تحلیل می‌کرد، در آن صورت این جلسه هم یک جلسه معمولی می‌شد با حرف‌هایی معمولی، بدون هیچ واکنش و بازخوردی. البته دیدگاه اباذری در تحلیل پدیده‌ها متفاوت است، اما نوع بیان، نوع برخورد و چگونگی گفتن همه کنشی را ایجاد می‌کند. بخشی از آن مربوط به خلاقیت در بیان آن است. چیزی که جامعه‌شناسان دیگر ندارند، چون در چارچوب‌ها و عادت‌هایی در حال کار هستند که رهاشدن از آن برایشان سخت است. جامعه‌شناسی اداری و دولتی یا جامعه‌شناسی صرفا آکادمیک، جامعه‌شناسی‌ای است که به شکل‌گیری امر عمومی کمک نمی‌کند و اصلاح نگرش‌های جامعه را دغدغه خود نمی‌داند.گفتنی است، طیف گسترده‌ای از مخاطبان نیز در شبکه‌های اجتماعی در مخالفت و موافقت با صحبت‌های طرح‌شده از سوی این جامعه‌شناس اظهارنظر کرده‌اند. آرمان ذاکری از کاربران «فیس‌بوک» در مطلبی نوشته است: «کانون نقد اباذری اینجاست که چگونه جامعه به خود حق می‌دهد، اینقدر برای مرگ پاشایی اهمیت قایل شود اما برای مرگ هرروزه انسان‌ها در اثر نابرابری‌های اقتصادی و آسیب‌های اجتماعی هیچ اهمیتی قایل نشود؟ مرگ پاشایی چه «فضلی» بر مرگ دختر جوانی دارد که در روستایی در غرب کشور خودسوزی کرده یا نوزاد بی‌خانمانی که از شدت سرما کنار خیابان می‌میرد؟ یا فرزندان بلوچ یا... . اباذری حق انتخاب را نفی نمی‌کند، ارزش انتخاب را نقد می‌کند.»
صدرا محقق، شرق: عصر روز سه‌شنبه ۱۸آذر، در تالار «ابن‌خلدون» دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران؛ نشستی برگزار شد با عنوان «پدیدارشناسی فرهنگی یک مرگ». یکی از سخنرانان این برنامه، یوسف اباذری، جامعه‌شناس و دانشیار دانشگاه تهران بود که صحبت‌های او درباره «مرتضی پاشایی»، خواننده پاپ که اخیرا به‌دلیل بیماری سرطان درگذشت، بحث‌برانگیز شده است.
اباذری در صحبت‌های خود، موسیقی پاشایی و همچنین واکنش‌های گسترده گروهی از مردم به مرگ او را نقد کرد. در این نشست، البته تعداد دیگری از استادان دانشگاه و جامعه‌شناسی همچون حمیدرضا جلایی‌پور، محمدسعید ذکایی و نعمت‌الله فاضلی نیز حضور داشته و سخنرانی کردند. با این حال، صحبت‌های یوسف اباذری بیش از همه واکنش‌برانگیز شد.
این جامعه‌شناس، صحبت خود در این جلسه را اینگونه آغاز کرد: «اول با یک تذکر شروع می‌کنم. حدود یک ماه پیش فیلم مستندی با عنوان «ماهی‌ها در سکوت می‌میرند» از تلویزیون پخش شد که در آن نشان می‌داد مردم سیستان و بلوچستان در حال مرگ هستند، بچه‌های‌شان را بغل می‌کنند و چون جایی را ندارند بروند در راه‌ها می‌میرند، دیوانگان و مجانینی که زیر فشار زندگی دیوانه شده‌اند در سطح شهر پراکنده‌اند، با بعضی‌شان صحبت می‌کرد. مردم غذا ندارند که بخورند. تمام مسوولان استانی که صحبت می‌کردند می‌گفتند اگر دولت تا دوماه دیگر به اینجا نرسد این استان خواهد مرد، این فیلم را تلویزیون نشان داد و نکته جالب برای من این است که هیچ‌کس، هیچ‌کس به این فیلم کوچک‌ترین توجهی نکرد و حتی شما هم که اینجا هستید نمی‌دانید که چنین فیلمی ساخته شده و نمایش داده شده.
این فیلم درباره زندگی و مرگ استانی است که زمانی فراهم‌کننده گندم این مملکت بود. بنابراین می‌خواهم بگویم که مودهای اجتماعی چه شکلی می‌آیند و می‌خواهند مسایل واقعی را که ما با آنها مواجه هستیم، از ذهن ما ببرند. اما این مودها حقیقی‌اند، واقعی‌اند.»
اباذری سپس در تحلیل پدیده مرتضی پاشایی، اینگونه سخن گفت: «این آقایی که عکسش را اینجا زده‌اند و چراغ‌ها را تاریک کرده‌اند، یک خواننده پاپ بود و پاپ در سیر موسیقی، مبتذل‌ترین نوع موسیقی است... . کسانی می‌گویند موسیقی او را تحلیل نکن، چطور من می‌توانم موسیقی کسی را که مرده است تحلیل نکنم؟ من داده‌ام یک موسیقیدان، فرمت موسیقی او را تحلیل کرده... مبتذل محض است! ما [موسیقی] پاپی داریم که پیچیده است. این ساده‌ترین، مسخره‌ترین و بدترین نوع موسیقی است. صدای فالش، موسیقی مسخره، شعر مسخره‌تر. بنابراین من چطور می‌توانم چنین چیزی را تحلیل نکنم؟»
او همچنین افزود: «برای من خیلی جالب است که یک ملتی می‌افتند به ابتذال و در مجلس ترحیم چنین خواننده‌ای شرکت می‌کنند و توی سرشان می‌زنند... و یک‌نفر در فیس‌بوک می‌نویسد که «من تا ابد می‌سوزم»... چرا مردم ایران به این افلاس افتاده‌اند؟ چطور مردم ایران به این فلاکت افتاده‌اند؟ اینجاست که تحلیل خیلی مهم است. برای این کار اتفاقاتی رخ داد؛ ابتدا دولت یا حکومت بر مبنای یک‌سری فعل‌و‌انفعالات سیاسی ترجیح داد تا یک‌سری ورزشکار را بیاورد چون فکر می‌کرد که اینها محبوبیت مردمی دارند، محبوبیت اینها بر مبنای همین محبوبیت مبتذلی است که وجود دارد. کشتی‌گیر و کاراته کار را چپاندند در مجلس و شورای شهر تا یک عده سیاستمدار را بیرون بکنند. مرحله دوم که شروع شد بازیگران و نوازندگان و خوانندگان پاپ بودند، خانم هدیه تهرانی در مراسم آن یکی شرکت کرد، خانم مهتاب کرامتی در مراسم آقای روحانی شرکت کرد. متوسل شدند به خوانندگان پاپ برای اینکه سیاست واقعی را در این مملکت راه نیندازند. وقتی می‌گویم این کار را می‌کنند، منظورم این نیست که کسی این کار را می‌کند، این ساختار است، یعنی وقتی قرار است سیاست‌زدایی شود لاجرم چنین وقایعی پیش می‌آید. متوسل می‌شوند به خوانندگان پاپ تا جای سیاست واقعی را بگیرند. متوسل می‌شوند یه یک عده کاراته‌باز و کشتی‌گیر که مقامشان در جای دیگر محترم، تا بروند به صندلی فلان جا تکیه بدهند و برای مردم تهران تصمیم بگیرند». این جامعه‌شناس در ادامه در پاسخ یکی از حضار که او را خطاب قرار داده و گفت که «شما نماینده مردم نیستید»، اظهار کرد: «معلوم است من نماینده مردم نیستم. شما نماینده مردم هستید. من همین کسی هستم که دارم می‌گویم این مردم ابله‌اند. معلوم است که من نماینده مردم نیستم. چه کسی گفته من نماینده مردم هستم؟ من از جانب خودم حرف می‌زنم به‌عنوان یک آدم. معلوم است که نماینده این مردم نیستم. شما این مردم هستید.» همین نظرات یوسف اباذری اما واکنش‌های بسیاری را در پی داشت، بسیاری از کاربران اعم از استادان و دانشجویان جامعه‌شناسی و فلسفه، فعالان رسانه‌ای و کاربران عادی در شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌ها در این‌باره اظهارنظر کرده‌اند. گروهی در مخالفت و گروهی دیگر در موافقت با گفته‌های این جامعه‌شناس. در همین رابطه «شرق»، سراغ دو جامعه‌شناس؛ مصطفی مهرآیین و آذر تشکر رفته و از آنها درباره صحبت‌های یوسف اباذری پرسیده است. مشروح گفته‌های آنان در ادامه می‌آید:
مصطفی مهرآیین: سخنان اباذری، در مجموع، تحلیل جالب و خوبی بود، فقط یک ایراد در صحبت‌هایش داشت، آنجا که اباذری این را بهانه کرده بود برای پرداختن به خیلی از مباحث دیگر. شاید بهتر این بود آن مباحث در شکلی جدی‌تر و جدا تحلیل و بررسی می‌شد. پشت این تحلیل، جزییات و دیتاهای مهمی بود که اباذری به خیلی از آنها اشاره نکرد، به‌عنوان مثال اگر اشاره می‌شد به هشت‌سال گذشته که چطور نظم اخلاقی و علمی و فرهنگی ما فروپاشید، بحثش ریشه‌های جدی‌تر و عمیق‌تری به خود می‌گرفت. در مورد تحلیل پدیده پاشایی هم به اعتقاد من اغراق‌گونه صحبت کرد. واقعیت هیچ‌وقت یکدست نیست. پاشایی، نه مرگش، نه موسیقی‌اش و نه واکنش‌ها به مرگش یک‌دست نبود. خانمی که اعتراض کرد هم همین را گفت که همه آنهایی که به مراسم تشییع این خواننده رفته بودند، برای مرگ پاشایی نیامده بودند. مرگ پاشایی افراد را تبدیل به مردم کرد. موسیقی از جنس صدا بود و مردم می‌خواستند در آن مراسم صدای خودشان را منتشر کنند. مرگ او، گوشزد‌کننده مرگ خیلی‌های دیگر است که در صورت ازبین‌رفتن، ممکن است واکنش‌های بزرگ‌تری را در پی داشته باشد. این نمایش، نمایش پاشایی نبود، نمایش چیزی دیگر است. درباره نقد اباذری به این پدیده باید بگویم که نقد و تحلیل ما از پدیده‌‌ها طبیعتا بعد از رخ‌دادن آنها صورت می‌گیرد، اما باید در نظر داشت که پدیده‌ها پیچیده هستند. اگر ادعا کنیم تحلیل ما شامل همه ابعاد آن می‌شود به خطا رفته‌ایم، اینکه کلیتی از دنیای زبانی بسازیم و بخواهیم آن را بیندازیم روی پدیده و تصور کنیم آن را مهار و تحلیل کرده‌ایم، قطعا دقیق نیست، پدیده‌ها - مثل همین ماجرای پاشایی و واکنش‌ها به مرگ او - خیلی پیچیده‌تر هستند. پر از شکاف و گسست‌اند و لایه‌های متعددی دارند. از همین منظر تحلیل اباذری گرفتار در گسست بود. چنین تحلیل‌هایی علوم اجتماعی را هم ساده‌انگارانه جلوه می‌دهد.
اباذری از معدود جامعه‌شناسان واقعا جامعه‌شناس ماست. اما نکته اینجاست که اگر این تحلیل‌ها در حد همین جلسه و حرف‌های طرح‌شده او در این جلسه و حواشی آن باقی بماند، خود اباذری هم تبدیل به یک پاشایی می‌شود. باید لایه‌های عمیق‌تر بحث، بررسی شود. باید جزییات لایه‌های درونی بحث طرح‌شده توسط اباذری موشکافی شود. واقعیت این است که جامعه ما به‌سرعت پدیده‌ها را تبدیل به مناسک و گپ می‌کند و مثل موادمخدر، ذهن‌های ما را چند روزی درگیر این بحث‌ها می‌کند و با درگیرکردن خودمان با آنها تصور می‌کنیم جهان را تغییر داده‌ایم، در حالی که پس از رخ‌دادن خماری پایان جو ناشی از این مباحث، خواهیم دید در واقعیت هیچ‌چیزی تغییر نکرده و ما منتظر می‌مانیم برای جو و بحث جدید و درگیری جدید.
آذر تشکر: وارد نقد اصل صحبت‌های اباذری در رابطه با پدیده پاشایی نمی‌شوم، اما به نظرم شیوه طرح مساله از سوی او و همین‌طور نگاهی به وضعیت جامعه‌شناسی ما از همین منظر، نیازمند بررسی و تحلیل است.
سخنان اباذری در این مورد خاص و واکنش گسترده به حرف‌های او را وقتی در کنار این ماجرا می‌گذاریم که کلیت جامعه جامعه‌شناسان ما درباره واضح‌ترین رویدادها، حتی آن بخشی که مستقیم به خودشان ارتباط دارند - مثلا درباره موج تقلب علمی در دانشگاه‌ها - ساکت هستند و واکنشی نشان نمی‌دهند، صحبت‌های اباذری را باید بدون تاثیر مثبت و به‌صورت کلی حساب کرد و آن را صرفا یک واکنش شخصی به یک موضوع خاص دانست. یعنی وقتی صدها کار نکرده وجود دارد، پرداختن به این یک مورد، دردی را دوا نمی‌کند و جامعه‌شناس به این شکل بین مردم نمی‌آید.
واقعیت این است که در میان اغلب جامعه‌شناسان ما، نوع پرداختن به ماجراها، بدون خلاقیت است و حرف تازه‌ای مطرح نمی‌شود. پدیده‌ها را از منظر کارمندی تحلیل می‌کنیم، در چنین وضعیتی، طبیعی است که توجه کسی را برنمی‌انگیزد و موجی ایجاد نمی‌کند چون جامعه‌شناسان، نقش خودشان را خوب ایفا نکرده و نمی‌کنند. یعنی به شکل‌گیری و تحلیل امر عمومی در جامعه کمک نمی‌کنند و اساسا، چنین نقشی را برای خود قایل نیستند. البته می‌دانم که مشکلاتی در این رابطه وجود دارد، نوع برخورد و مراوده آنها با دولت، اینکه همه آنها رفته‌اند در آکادمی‌ها نشسته‌اند و ما درواقع جامعه‌شناس خارج از آکادمی نداریم، همه در شکل‌گیری چنین وضعیتی دخیل هستند. حاصل چنین وضعیتی این می‌شود که جامعه‌شناسان ما از تعریف و شکل‌گیری امر عمومی ناتوان هستند. اگر گفته شود جامعه‌شناسان ما کار خودشان را می‌کنند اما جامعه واکنشی نشان نمی‌دهد، من می‌گویم اتفاقا جامعه ما آنقدر خالی است که اگر به درستی موضوعی پرداخته شود، موج هم ایجاد خواهد کرد.در این مورد خاص، اینکه همه توجه کرده‌اند و بحث ایجاد کرده، برخی از آن ناشی از رفتار آقای اباذری و خارج از قاعده‌بودن رفتار او بوده. اگر او هم به‌صورت معمولی این پدیده را تحلیل می‌کرد، در آن صورت این جلسه هم یک جلسه معمولی می‌شد با حرف‌هایی معمولی، بدون هیچ واکنش و بازخوردی. البته دیدگاه اباذری در تحلیل پدیده‌ها متفاوت است، اما نوع بیان، نوع برخورد و چگونگی گفتن همه کنشی را ایجاد می‌کند. بخشی از آن مربوط به خلاقیت در بیان آن است. چیزی که جامعه‌شناسان دیگر ندارند، چون در چارچوب‌ها و عادت‌هایی در حال کار هستند که رهاشدن از آن برایشان سخت است. جامعه‌شناسی اداری و دولتی یا جامعه‌شناسی صرفا آکادمیک، جامعه‌شناسی‌ای است که به شکل‌گیری امر عمومی کمک نمی‌کند و اصلاح نگرش‌های جامعه را دغدغه خود نمی‌داند.گفتنی است، طیف گسترده‌ای از مخاطبان نیز در شبکه‌های اجتماعی در مخالفت و موافقت با صحبت‌های طرح‌شده از سوی این جامعه‌شناس اظهارنظر کرده‌اند. آرمان ذاکری از کاربران «فیس‌بوک» در مطلبی نوشته است: «کانون نقد اباذری اینجاست که چگونه جامعه به خود حق می‌دهد، اینقدر برای مرگ پاشایی اهمیت قایل شود اما برای مرگ هرروزه انسان‌ها در اثر نابرابری‌های اقتصادی و آسیب‌های اجتماعی هیچ اهمیتی قایل نشود؟ مرگ پاشایی چه «فضلی» بر مرگ دختر جوانی دارد که در روستایی در غرب کشور خودسوزی کرده یا نوزاد بی‌خانمانی که از شدت سرما کنار خیابان می‌میرد؟ یا فرزندان بلوچ یا... . اباذری حق انتخاب را نفی نمی‌کند، ارزش انتخاب را نقد می‌کند.»
 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها