|

ناشنیده‌هایی از رازهای سربه‌مهر پاکستان هسته‌ای

«عبدالسلام» در چین

«محمد عبدالسلام» فیزیک‌دان هسته‌ای نظری پاکستانی است که جایزه نوبل فیزیک را به‌همراه دو نفر دیگر کسب کرده است. «عبدالسلام» فقط فیزیک‌دان نبود؛ بلکه نقش پررنگی در افزایش تراز دانش در کشورش، پاکستان و دیگر کشورهای توسعه‌نیافته یا کمتر توسعه‌یافته جهان اسلام هم داشت. او برای فیزیک ایران هم گام‌هایی برداشت. «عبدالسلام» اندیشمندی بود که به موضوعاتی فراتر از فیزیک می‌اندیشید. آنچه می‌خوانید درباره بخش نادیده‌ای از زندگی اوست که به قلم دانشجوی بااستعداد پیشین و استادتمام فیزیک هسته‌ای امروز، نوشته‌ شده است. ما در این نوشته علاوه‌بر متن کامل مقاله پروفسور «پرویز هودبوی» نکات دیگری را هم به مقاله افزوده‌ایم.

چندی پیش شبکه جهانی نتفیلیکس که مستندهای کم‌نظیری را به نمایش می‌گذارد، مستندی را درباره «عبدالسلام» نشان داد و بیشتر به کارهایِ دانشیِ او پرداخت. درحالی‌که مستند یادشده بیشتر بر کارهای پژوهشی و حتی ناامید‌ی‌های ژرف «عبدالسلام» اشاره دارد، هیچ گریزی، هرچند کوتاه، به رابطه «عبدالسلام» با چین نشده است. چه‌بسا سازندگان مستند را نباید مقصر دانست؛ زیرا این بخش از ژیرندگی (فعالیت) «عبدالسلام» حتی از چشمان همکارانش (و نیز زندگینامه‌نویسانش) پنهان مانده است، اما به‌تازگی دو فیزیک‌دان چینی با نام‌های «جینگهان سان» و «شیائودانگ یین» پرده از رازهای «عبدالسلام» و چین برداشته‌اند. آنها با انتشار مقاله‌ای که به زبان چینی هم نوشته ‌شده، به تأثیر «عبدالسلام» در پیشبرد دانش در چین پرداخته‌اند. آبشخور مقاله این دو فیزیک‌دان چینی متن‌های نوشته‌شده جلسه‌ها و بازدیدهای شش‌گانه‌ای است که «عبدالسلام» با مسئولان چینی داشته و سخنرانی‌هایی ارائه کرده است. مقاله این دو فیزیک‌دان چینی کوشش‌های «عبدالسلام» را برای یاری‌گیری از چین در برنامه هسته‌ای، با تأکید بر برنامه‌های نظامی، پاکستان را فاش می‌سازد. مقاله دو فیزیک‌دان چینی می‌خواهد نشان دهد نقش «عبدالسلام» در اتمی‌شدن پاکستان تا چه اندازه بوده است؟ بسیاری از دشمنان «عبدالسلام» مدعی‌اند او هیچ نقشی نداشته است، درحالی‌که برخی گفته‌اند «عبدالسلام» اسرار هسته‌ای پاکستان را به اسرائیل، هند و آمریکا گسیلانده است. از سوی دیگر طرفداران «عبدالسلام» او را دانشمندی آشتی‌طلب برشمرده‌اند که هرگز خواهان سلاح هسته‌ای نبوده است. حقیقت کجاست‌؟ حقیقت اکنون در برابر دیدگان ماست. «عبدالسلام» که در دهه 1950 م. یک ابرستاره فیزیک بود، شش بار از چین بازدید کرد و با رده‌بالاترین مقام‌های سیاسی و دانشی چین هم دیداری داشت. در نخستین دیدار که مارس 1958 م بود، «عبدالسلام» رئیس‌جمهور پاکستان، «ایوب‌خان» را با سمت مشاور دانشیِ ایشان همراهی کرد. او با نخست‌وزیر چین دیداری خصوصی داشت و میان «عبدالسلام» و او پیوندی دوستانه برقرار شد. به دعوت نخست‌وزیر «عبدالسلام» بار دیگر به سال 1959 م. به چین سفر کرد. چین در آن زمان هنوز قدرت هسته‌ای نبود و «ایوب‌خان» هم علاقه‌ای به سلاح هسته‌ای نداشت. پس از جدایی پاکستان شرقی در شانزدهم دسامبر 1971 م. شرایط به‌شدت تغییر کرد. شش هفته بعد، یعنی در تاریخ 20 ژانویه 1972 م. رئیس‌جمهور پاکستان، «ذوالفقار علی‌بوتو» نشستی را با دانشمندان پاکستانی در مولتان برگزار کرد. او با سخنانی سرشار از احساس و هیجان دانشمندان را به ساخت سلاح هسته‌ای دلگرمی داد؛ آرزویی که از سال 1965 م. در سر داشت. «عبدالسلام» در آن نشست حضور داشت و سخنرانی کرد. آنچه از مقاله این دو فیزیک‌دان چینی برمی‌آید چنین است که بعد از به قدرت رسیدن «بوتو» در پاکستان، او «عبدالسلام» را برای سفر سوم راهی کشور چین کرد. برنامه این بود که «عبدالسلام» با چینی‌ها وارد مذاکره شود تا برای برنامه هسته‌ای و زیرساخت‌های فناورانه آن کمک بگیرد. نویسندگان چینی مقاله در صفحه 12 اشاره می‌کنند که خود «عبدالسلام» گفته است: «سفر سوم به چین یک سفر عادی نبود». «عبدالسلام» در دیدارش با «ژو»، به گاهداد پنجم سپتامبر 1972 م. درخواست اولیه خود را به نمایندگی از کشور نوبه‌پاخاسته‌اش به مقام‌های چینی -به‌احتمال زیاد مقام‌های سیاسی و نظامی- ارائه داد. آنچه از پاسخ «ژو» در مقاله -چه‌بسا در دیگر بولتن‌های سیاسی چین که اجازه نشر گرفته- برمی‌آید چنین است که پاسخ مقام‌های چینی بسیار احتیاط‌آمیز بود. چینی‌ها گفتند: فرهنگستان -یا آنچه در غرب به آن آکادمی می‌گویند- چین باید به‌دقت درخواست پاکستانی‌ها را بررسی کند و مقدمات و زیرساخت‌های لازم را فراهم کند. ما تعدادی از افراد کارورز خودمان را برای آموزش و تبادل‌نظر با شما به پاکستان اعزام می‌کنیم. مشخص نیست که نویسندگان در ادامه نظر شخصی خودشان را می‌نویسند یا نظر دولت چین در آن زمان را، اما آنچه نوشته‌اند چنین است: عبدالسلام به هدف خود نرسید؛ اگرچه دولت چین بسیار میهمان‌نواز بود؛ بسیار بااحتیاط هم رفتار می‌کرد. از سویی مقاله جدید یکی دیگر از شیمی‌دانان و مهندسان هسته‌ای چین با نام «یانگ‌یانگ چینگ» از دانشگاه کُرنل ایالات‌متحده آمریکا به نکته دیگری تأکید دارد. دو ماه پس از بازدید «عبدالسلام» از چین، تیمی چینی به سرپرستی «جیانگ شنجی» در مراسم بازگشایی نیروگاه هسته‌ای که کانادایی‌ها به پاکستانی‌ها هدیه داده بودند، شرکت جستند. «جیانگ شنجی» دانش‌آموخته شیمی و مهندسی هسته‌ای بود و نقش مهم و پررنگی در سلاح‌های هسته‌ای چین ایفا کرد. او معاون مدیر مؤسسه اتمی چین در پکن بود. «عبدالسلام» پروژه بمب اتمی پاکستان را روی ریل انداخت، اما وارد جزئیات فنی ساخت آن نشد. فیزیک انفجارهای هسته‌ای در آن بازه زمانی مبتنی بر کلاهک‌های قدیمی بود، اما «عبدالسلام» در اقیانوس درپی صید ماهی‌های بزرگ‌تر بود؛ بنابراین به سال 1972 م. در روزهای پایانی سپتامبر، «عبدالسلام» دانشجوی پیشین خود، «ریاض‌الدین» را فراخواند. «ریاض‌الدین» فیزیک‌دان برجسته‌ای بود که به سال 2013 م. چشم از جهان فروبست. «عبدالسلام» «ریاض‌الدین» را به مرکز پژوهش‌های فیزیک نظری در آی‌سی‌تی‌پی در تریست ایتالیا فراخواند که خودش پایه‌گذار آن بود. «ریاض‌الدین» به لحاظ فکری برای کار پژوهشی در موضوع سلاح هسته‌ای برای پاکستان فردی درخور بود و آمادگی ذهنی بالایی داشت. شایان‌ذکر است که پروفسور «ریاض‌الدین» همکار ارشد نویسنده این مقاله، پروفسور «هودبوی» و پایه‌گذار دانشکده فیزیک دانشگاه قائد اعظم بود. «عبدالسلام» به «ریاض‌الدین» دستور داد تا گروهی از فیزیک‌دانان و دیگر رشته‌های درهم‌تنیده با موضوع انفجارهای هسته‌ای را گرد هم آورد تا ساختار و زاستار انفجار هسته‌ای و فیزیکِ آن را بفهمند. رئیس سازمان انرژی اتمی پاکستان، «منیر احمدخان» که رابطه دوستانه و گرمی با «عبدالسلام» داشت با این موضوع همدل شد و موافقت کرد. «ریاض‌الدین» مسئولیت و پروژه‌ای را که به او سپرده شده بود، به‌خوبی به سرانجام رساند. او پس از آزمایش‌های هسته‌ای پیروزمندانه سال 1998 م. موفق به دریافت لوح هلال پاکستان شد. داستان این آزمایش‌ها و پروژه‌ها در کتاب خاطرات «ریاض‌الدین» به چاپ رسیده است. آیا ورودی‌های گروه «ریاض‌الدین» مهم بودند؟ منظور نویسنده افرادی است که وارد گروه «ریاض‌الدین» شدند. آمریکایی‌ها ادعا کرده‌اند که پاکستانی‌ها به نقشه‌های بسیار پَرسون (دقیق) سلاح‌های هسته‌ای چینی‌ها که در دهه 1960م آزمایش کرده بودند، دسترسی کامل داشتند. به سال 2004م. هم رویدادی ناخوشایند برای پاکستان رخ داد. یک کشتی در مسیر لیبی متوقف و بازرسی شد. از قرار معلوم کشتیِ کارگو مواد و تجهیزات مربوط به سلاح هسته‌ای (یا تجهیزات مرسوم هسته‌ای) را حمل می‌کرد. درپی این رویداد سایر کارگروه «عبدالقادرخان» هم دستگیر شدند. پس‌ازاین رویدادها ژنرال «پرویز مشرف» از دانشمند هسته‌ای پاکستان تقاضا کرد تا در تلویزیون پاکستان حاضر شود و پوزش بطلبد. برای اطلاع خوانندگان عزیز لازم است بگوییم «عبدالقادرخان» کمتر از یک ماه پیش در پاکستان و درحالی‌که در حصر خانگیِ محترمانه‌ای بود، بنابر آنچه رسانه‌ها اعلام کردند، براثر ابتلا به کرونا چشم از جهان فروبست. اما اگر حتی پاکستانی‌ها طرح‌های چینی‌ها را در اختیار داشتند، بدون داشتن پیش‌زمینه و دانش کافیِ نظریِ فیزیک نمی‌توانستند کاری از پیش ببرند؛ همچنان که لیبیایی‌ها همان طرح‌ها را داشتند، اما نتوانستند کاری از پیش ببرند. برای پاکستانی‌ها الگوهای طراحی چینی و درک فیزیکی درست از سازوکارهای هسته‌ای، چه به لحاظ نظری و چه از منظر فنی، کار را آسان کرد. گام بعدی تنظیم پارامترهای جنگ‌افزار برای هدف‌ها و مسافت‌های متفاوت بود؛ همچنین ساخت و تولید کلاهک یا سر جنگی متفاوت با توانایی افزودن اندک آن. اینکه «عبدالسلام» در افشا و بازگویی رازهای هسته‌ای پاکستان نقش داشت دروغی بس بزرگ است. این دروغ توسط کسانی بازگو شده که ازقضا در تجارت هسته‌ای دست داشتند و بعدها دست‌شان رو شد و دستگیر شدند. «عبدالسلام» در توسعه بمب هسته‌ای پاکستان به معنای گسترده آن شرکت نداشت. او همچنین از ریزه‌کاری‌های فنی و رازهای فناورانه آن هیچ آگاهی‌ای نداشته است. با‌وجوداین، «عبدالسلام» به سال 1974 در یک شوک یا بحران مهیب گرفتار شد. او به طریقه یا فرقه‌ای وابستگی داشت که با نام «احمدیه» شناخته می‌شد. وقتی دولت «بوتو» فرقه یا طریقه احمدیه را نامسلمان قلمداد کرد، «عبدالسلام» گویی ویران شد. تا پیش از آن «عبدالسلام» می‌توانست احمدی باشد و همچنین یک ملی‌گرای پاکستانی باقی بماند. اگرچه «عبدالسلام» دلیرانه کوشش کرد هر دو را حفظ کند؛ آرام‌آرام نگرش و نگره او نسبت به بمب هسته‌ای دچار دگرگونی اساسی شد؛ به‌گونه‌ای که جنگ‌افزار هسته‌ای را تهدید جدی برای آدمی برشمرد. پروفسور «هودبوی» برای بخش پایانی این مقاله‌اش چنین نوشته است: یکی از پشیمانی‌های اساسی زندگانی‌ام، چه مهم باشد و چه اندک، این است که هرگز با «عبدالسلام» درباره بمب هسته‌ای صحبت نکردم. از سال 1984 م. تا دو سه سال پیش از درگذشتش به سال 1996 م. من و «عبدالسلام» به‌طور دوره‌ای درباره بسیاری از موضوع‌های اجتماعی، دانشی و سیاسی به گفت‌وگو پرداخته‌ایم، اما هرگز درباره بمب هسته‌ای پاکستان با او گفت‌وگو نکردم. آیا او از همیاری و همپایی و همکاری پیشین خود با پروژه بمب هسته‌ای پاکستان پشیمان بود؟ او به‌درستی می‌دانست که من بیشتر وقت‌ها درباره تمام جنگ‌افزارهای هسته‌ای در جهان و ازجمله جنگ‌افزارهای پاکستان صحبت کرده‌ام و درباره‌اش نوشته‌ام. اگرچه بر این باورم که نگرش و احساس «عبدالسلام» تغییر کرده بود؛ خود را کوچک‌تر از آن می‌دانستم که بخواهم درباره‌اش با او سخن به میان آورم.
درس‌هایی از پاکستان هسته‌ای
پاکستانِ هسته‌ای درس‌های بسیاری برای ما ایرانی‌ها دارد. درس‌هایی که می‌تواند به بالندگی ایرانِ هسته‌ای منتهی شود. نخست اجازه دهید یک‌بار دیگر به سال‌های مهمی که پاکستانی‌ها درپی صنعت و جنگ‌افزار هسته‌ای بودند، نگاهی بیندازیم. رویدادهایی که نویسنده مقاله و نیز دو نویسنده چینی یاد کرده‌اند، دهه 70 میلادی است؛ برابر با دهه 50 خورشیدی. همان زمان که پاکستان در حال هسته‌ای‌شدن و به زبانی پرسون‌تر، جنگ‌افزارمندشدن هسته‌ای بود، در ایران سرمایه‌گذاری‌های بسیار درست و حساب‌شده‌ای برای صنعت هسته‌ای کشور، همخوان با نیازهای ایران، در دست اجرا بود. پاکستانی‌ها فیزیک‌دان ناموری همچون «عبدالسلام» را داشتند؛ ایرانی‌ها نیز بزرگ‌مردی همچون «‌اکبر اعتماد» را داشتند که هرچند جایزه نوبل نبرده بود؛ در درک صنعتیِ هسته‌ای از زنده‌یاد «عبدالسلام» چندین گام جلوتر بود. در پاکستان جماعتی نادان آئین «عبدالسلام» را بهانه کردند و فیزیک‌دانشان را رنجاندند، در ایرانِ پیش از پنجاه‌وهفت هم گروه‌های سیاسی بی‌خردی بودند که سرمایه‌گذاری در صنعت هسته‌ای را بیهوده می‌خواندند. آنها یا نادان بودند و درکی از فناوری نداشتند یا آگاهانه با فناوری هسته‌ای برای کشور کینه‌توزی می‌کردند که در زمره خائنان به میهن جای می‌گیرند. جالب اینکه همین داستان برای خرید جنگنده برتریِ هوایی اف-چهارده تامکت هم بود. زمانی که حکومت وقت این جنگنده را برای کشور خرید، بودند گروه‌های سیاسی که خرید آن را ناضروری قلمداد کردند، اما جنگ هشت‌ساله کشورمان با عراق مثل روز روشن کرد که نقش تامکت‌ها تا چه اندازه ضروری و حیاتی بوده است. تامکت‌ها صدها برابر هزینه خریدشان و هزینه‌ای که برای آموزش برداشته بودند، از زیرساخت‌ها، از صنعت نفت و صادرات آن، از آسمان کشور و از مردم و مرزهای ایران دفاع کردند و هنوز هم اف-چهارده تامکت پادشاه آسمان حراست از ایران است. درس دیگری که از نوشته‌های پروفسور «هودبوی» برمی‌آید، اهمیت نیروی دانش‌آموخته و کارورز است. مترجمان این مقاله بارها در نوشته‌های پیشین در صفحه علم روزنامه «شرق» از اهمیت راهبردی نیروی کار ماهر و دانش‌آموخته نوشته‌اند. نیروی کار ماهر ارزشمند‌ترین سرمایه هر کشور در هر حالتی است. «هودبوی» دو کشور پاکستان و لیبی را با هم در کفه ترازو می‌گذارد و نشان می‌دهد چگونه پاکستانی‌ها با تکیه ‌بر نیروی کار توانستند از راه‌های نهان و عیان به جنگ‌افزار هسته‌ای برسند. مترجمان هم همچون نویسنده این مقاله، با جنگ‌افزار هسته‌ای در هر حالتی و هر کشوری مخالف هستند و برای آن هیچ تبصره‌ای را نمی‌پذیرند، اما داستان چیز دیگری است. همان‌گونه که ساخت یک خودروی پیشرفته و ایمن، سازگار با محیط‌زیست و رقابت‌پذیر در جهانِ صنعت از ساخت یک تانک دشوارتر است، ساخت یک واکنشگاه (راکتور) هسته‌ای پیشرفته، با بازدهی بالا و ایمنی زیاد و دیگر پارامترهای راکتورهای نوین از ساخت جنگ‌افزار هسته‌ای آسان‌تر است. این قیاس برای بسیاری دیگر از صنعت‌ها هم درست است. چرخاندن چرخ صنعت هم بیش از هر چیز نیروی کار ماهر، دانش‌آموخته و بهینه‌شده می‌خواهد. کشوری که نیروی انسانی ندارد، زیرساخت نخواهد داشت و در بهترین حالت ناچار است منابع کشور را بفروشد، آن‌هم بیشتر به‌صورت خام‌فروشی، سپس دست به واردات تجهیزات بزند. واردات در بخش‌هایی همچون هسته‌ای، هوافضا، تجهیزات نظامی، انرژی، دارو و تجهیزات پزشکی پیشرفته و بسیاری موارد دیگر با واردات بیل و فرغون از چین، از زمین تا آسمان تفاوت دارد. کشور واردکننده باید در سطح مقامات عالی‌رتبه وارد مذاکره شود، سر قرارداد چانه بزند، تجهیزات وارد کشور شود. ازاینجا به بعد بازهم کشور واردکننده ناچار از هم‌صدایی با کشور فروشنده است. کشور فروشنده در نبود نیروی ماهر کشور واردکننده، کارگروه‌های خود را با حقوق‌های بالاتر از حد معمول و چه‌بسا مزایای بیشتر گسیل خواهد داشت. باوجود قراردادها و قول و قرارها، کشور فروشنده می‌تواند با بهانه‌‌‌های گوناگون در پشتیبانی و تأمین قطعات کارشکنی کند. حال ممکن است از خودتان بپرسید چه چیزی باعث می‌شود کشوری نتواند آنچنان که شایسته است نیروی کار ماهر نداشته باشد. اجازه دهید پاسخ این پرسش را بدون لکنت درباره ایران عزیز خودمان بگوییم. درحال‌حاضر ایران با دو پدیده مواجه است. مهاجرت باهوشان و استخدام کم‌مایگان. بگذارید با خودمان شفاف باشیم. از در و دیوار و حتی دیوارها و میله‌های دانشگاه‌های کشور دودسته تبلیغاتِ ایران‌ویران‌کن می‌بارد. یکی کلاس‌های زبان آیلتس و تافل، دیگری نوشتن مقاله و پروپوزال و پایان‌نامه. آنها که باهوش‌ترند، قصد مهاجرت دارند و درگیر آزمون‌های آیلتس و تافل و آنها که بیشتر وقت‌ها توانِ دانشیِ کافی برای کوچ‌کردن به مراکز دانشیِ کشورهای پیشرفته را ندارند، می‌مانند. این موضوع قاعده‌ای کلی نیست. نه آنها که می‌روند حتما باهوش‌اند و نه آنها که مانده‌اند الزاما هوش کمتری دارند، اما بردار کلی به این سمت‌و‌سو است که دانش‌آموختگان بااستعدادتر کشور را ترک می‌کنند. سزاوار است حاکمیت این جمله را آویزه گوش خود کند که «یکی مرد جنگی به از صد هزار». گاهی نبود یک فرد متخصص را نمی‌توان با 10 نفر دیگر پُر کرد. اجازه دهید با تمام جناح‌های سیاسی کشور سخن بگوییم. زنگ خطر کوچ نیروهای متخصص و کاربلد و ماهر کشور مدت‌هاست به صدا درآمده است. فریب سیل خروشان دانش‌آموختگان انواع دانشگاه‌های رنگارنگ کشور را نخورید. گاهی نبود یک مهره‌ کلیدی را نمی‌توان با صد نیروی استخدامی پر کرد. وقتی نیروی متخصص نباشد، حتی اگر تجهیزات هم وارد کشور شود، بازهم کشور نیازمند تکیه‌بر بازوی بیگانه است. هند و پاکستان هر دو در سایه تکیه‌بر نیروی هوشمند داخلی توانستند به دانش بومی هسته‌ای، چه صلح‌آمیز و چه جنگ‌افزاری دست یابند. جان کلام اینکه ایران زمانی خواهد توانست در ریل توسعه (توسعه به معنای فنی آن و مرحله‌ای پس از رشد و پیشرفت) قرار گیرد و به سال صفر توسعه در گاهداد توسعه برسد که در عمل قدردان نیروهای کاربلد باشد و سیاست‌هایش بر حفظ نیروها و استفاده بهینه از آنها در سراسر جهان باشد. بگذارید با یک مثال دم‌دستی این بخش را تمام کنیم. طی دو ماه گذشته چند نفر از دوستان مترجمان این مقاله که جملگی از پژوهشگران درجه یک در رشته‌های پژوهشی خودشان هستند، برای سفر و دیدار به ایران سفر کرده‌اند. دریغ از اینکه دانشگاه‌هایی که در ایران درس خوانده‌اند یا دیگر مراکز دانشیِ کشور از آنها بخواهند برایشان یک سخنرانی یک‌ساعته انجام دهند. بی‌شک هزینه این کوتاهی را باید جای دیگری 10 برابر بیشتر پرداخت کنیم.
ایران هسته‌ای و دشمنان آن
«هودبوی» در مقاله‌اش به موضوع جالبی اشاره می‌کند. اینکه اقلیتی نادان موجب رنجش خاطر فیزیک‌دان نام‌بُردار پاکستان، «عبدالسلام» شدند. در ایران عزیز ما هم وضعیت چنین است. در دنیای پر از رقابت امروز اینکه کشوری بخواهد در حوزه‌های اقتصادی، انرژی، آب، محیط‌زیست، غذا، آموزش‌وپرورش کلانِ کارآمد و دیگر موضوع‌های اساسی روی پای خود بایستد، کار آسانی نیست. چنین کاری هوشمندی سیاست‌مداران و اراده جمعی مردمان را نیاز دارد. ایران همچون تمام کشورهای عضو سازمان ملل متحد، بی‌هیچ شکی، حق استفاده از صنعت هسته‌ای را دارد. همان‌طور‌که باید با توجه به بحران‌های زیست‌محیطی ‌خود را نسبت‌به انرژی‌های تجدیدپذیر و پایش سختگیرانه بهره‌برداری از منابع آبی و حفظ جنگل‌ها و موارد مهم دیگر بایسته بداند. شاید اگر از مردم عادی بپرسند دشمنان «ایران هسته‌ای» چه کسانی هستند، از چند کشور خارجی دور و نزدیک نام ببرند، از سازوکار تحریم‌ها علیه ایران و قطع‌نامه‌های ناروا، اما این همه داستان نیست؛ این یک روی سکه است. بخشی از دشمنان «ایران هسته‌ای-ایران سبز- ایران بهینه در انرژی و در یک کلام ایران توسعه‌یافته» داخل همین کشور است. کسانی که با فساد و رانت و کارشکنی و انواع رفتارهای ضدتوسعه، در هر جایگاهی تیشه به ریشه درخت بالندگی ایران می‌زنند. آنکه یکی از مدیران یکی از کارخانه‌های داروسازی کشور است و لباس تزویر به تن کرده و در مصاحبه‌هایش چیز دیگری می‌گوید‌ اما در عمل شریک داروخانه‌ای در تهران، با یک بنگاه‌دار مجرم است که پرونده شکایت دارد و با استفاده از رابطه بنگاه اقتصادی را که در آن شریک است، شبانه‌روزی می‌کند تا پول بیشتری به جیب بزند، درواقع از دشمنان ایران هسته‌ای است و خائن به منافع ملی ایران. آنکه در دوره همه‌گیری کرونا داروهای بیماران را مجرمانه با قیمتی چند‌برابر می‌فروشد، آنکه با رانت بدون نوبت واکسن می‌زند، آنکه قطعات بی‌کیفیت وارد کشور می‌کند، آنکه با رانت مانع رقابت سالم در فضای صنعت می‌شود، آنکه پایان‌نامه جعلی می‌نویسد، آنکه با بهره‌گیری از روابط و با نامه‌نگاری می‌خواهد کسی را که شایسته نیست در جایی استخدام کند، آنکه تحریم را فرصت پول درآوردن می‌داند، آنکه کالاهای درجه سه را وارد می‌کند و کمر تولیدکننده داخل را می‌شکند، همگی دشمنان ایران هستند؛ دشمنان ایران هسته‌ای و ایران توانمند. اینان درواقع هم سیاست را آلوده می‌سازند و هم اراده مردمی را که موتور محرک کارهای بزرگ است، از کار می‌اندازند.
* پروفسور فیزیک در دانشگاه قائد اعظم، پاکستان

«محمد عبدالسلام» فیزیک‌دان هسته‌ای نظری پاکستانی است که جایزه نوبل فیزیک را به‌همراه دو نفر دیگر کسب کرده است. «عبدالسلام» فقط فیزیک‌دان نبود؛ بلکه نقش پررنگی در افزایش تراز دانش در کشورش، پاکستان و دیگر کشورهای توسعه‌نیافته یا کمتر توسعه‌یافته جهان اسلام هم داشت. او برای فیزیک ایران هم گام‌هایی برداشت. «عبدالسلام» اندیشمندی بود که به موضوعاتی فراتر از فیزیک می‌اندیشید. آنچه می‌خوانید درباره بخش نادیده‌ای از زندگی اوست که به قلم دانشجوی بااستعداد پیشین و استادتمام فیزیک هسته‌ای امروز، نوشته‌ شده است. ما در این نوشته علاوه‌بر متن کامل مقاله پروفسور «پرویز هودبوی» نکات دیگری را هم به مقاله افزوده‌ایم.

چندی پیش شبکه جهانی نتفیلیکس که مستندهای کم‌نظیری را به نمایش می‌گذارد، مستندی را درباره «عبدالسلام» نشان داد و بیشتر به کارهایِ دانشیِ او پرداخت. درحالی‌که مستند یادشده بیشتر بر کارهای پژوهشی و حتی ناامید‌ی‌های ژرف «عبدالسلام» اشاره دارد، هیچ گریزی، هرچند کوتاه، به رابطه «عبدالسلام» با چین نشده است. چه‌بسا سازندگان مستند را نباید مقصر دانست؛ زیرا این بخش از ژیرندگی (فعالیت) «عبدالسلام» حتی از چشمان همکارانش (و نیز زندگینامه‌نویسانش) پنهان مانده است، اما به‌تازگی دو فیزیک‌دان چینی با نام‌های «جینگهان سان» و «شیائودانگ یین» پرده از رازهای «عبدالسلام» و چین برداشته‌اند. آنها با انتشار مقاله‌ای که به زبان چینی هم نوشته ‌شده، به تأثیر «عبدالسلام» در پیشبرد دانش در چین پرداخته‌اند. آبشخور مقاله این دو فیزیک‌دان چینی متن‌های نوشته‌شده جلسه‌ها و بازدیدهای شش‌گانه‌ای است که «عبدالسلام» با مسئولان چینی داشته و سخنرانی‌هایی ارائه کرده است. مقاله این دو فیزیک‌دان چینی کوشش‌های «عبدالسلام» را برای یاری‌گیری از چین در برنامه هسته‌ای، با تأکید بر برنامه‌های نظامی، پاکستان را فاش می‌سازد. مقاله دو فیزیک‌دان چینی می‌خواهد نشان دهد نقش «عبدالسلام» در اتمی‌شدن پاکستان تا چه اندازه بوده است؟ بسیاری از دشمنان «عبدالسلام» مدعی‌اند او هیچ نقشی نداشته است، درحالی‌که برخی گفته‌اند «عبدالسلام» اسرار هسته‌ای پاکستان را به اسرائیل، هند و آمریکا گسیلانده است. از سوی دیگر طرفداران «عبدالسلام» او را دانشمندی آشتی‌طلب برشمرده‌اند که هرگز خواهان سلاح هسته‌ای نبوده است. حقیقت کجاست‌؟ حقیقت اکنون در برابر دیدگان ماست. «عبدالسلام» که در دهه 1950 م. یک ابرستاره فیزیک بود، شش بار از چین بازدید کرد و با رده‌بالاترین مقام‌های سیاسی و دانشی چین هم دیداری داشت. در نخستین دیدار که مارس 1958 م بود، «عبدالسلام» رئیس‌جمهور پاکستان، «ایوب‌خان» را با سمت مشاور دانشیِ ایشان همراهی کرد. او با نخست‌وزیر چین دیداری خصوصی داشت و میان «عبدالسلام» و او پیوندی دوستانه برقرار شد. به دعوت نخست‌وزیر «عبدالسلام» بار دیگر به سال 1959 م. به چین سفر کرد. چین در آن زمان هنوز قدرت هسته‌ای نبود و «ایوب‌خان» هم علاقه‌ای به سلاح هسته‌ای نداشت. پس از جدایی پاکستان شرقی در شانزدهم دسامبر 1971 م. شرایط به‌شدت تغییر کرد. شش هفته بعد، یعنی در تاریخ 20 ژانویه 1972 م. رئیس‌جمهور پاکستان، «ذوالفقار علی‌بوتو» نشستی را با دانشمندان پاکستانی در مولتان برگزار کرد. او با سخنانی سرشار از احساس و هیجان دانشمندان را به ساخت سلاح هسته‌ای دلگرمی داد؛ آرزویی که از سال 1965 م. در سر داشت. «عبدالسلام» در آن نشست حضور داشت و سخنرانی کرد. آنچه از مقاله این دو فیزیک‌دان چینی برمی‌آید چنین است که بعد از به قدرت رسیدن «بوتو» در پاکستان، او «عبدالسلام» را برای سفر سوم راهی کشور چین کرد. برنامه این بود که «عبدالسلام» با چینی‌ها وارد مذاکره شود تا برای برنامه هسته‌ای و زیرساخت‌های فناورانه آن کمک بگیرد. نویسندگان چینی مقاله در صفحه 12 اشاره می‌کنند که خود «عبدالسلام» گفته است: «سفر سوم به چین یک سفر عادی نبود». «عبدالسلام» در دیدارش با «ژو»، به گاهداد پنجم سپتامبر 1972 م. درخواست اولیه خود را به نمایندگی از کشور نوبه‌پاخاسته‌اش به مقام‌های چینی -به‌احتمال زیاد مقام‌های سیاسی و نظامی- ارائه داد. آنچه از پاسخ «ژو» در مقاله -چه‌بسا در دیگر بولتن‌های سیاسی چین که اجازه نشر گرفته- برمی‌آید چنین است که پاسخ مقام‌های چینی بسیار احتیاط‌آمیز بود. چینی‌ها گفتند: فرهنگستان -یا آنچه در غرب به آن آکادمی می‌گویند- چین باید به‌دقت درخواست پاکستانی‌ها را بررسی کند و مقدمات و زیرساخت‌های لازم را فراهم کند. ما تعدادی از افراد کارورز خودمان را برای آموزش و تبادل‌نظر با شما به پاکستان اعزام می‌کنیم. مشخص نیست که نویسندگان در ادامه نظر شخصی خودشان را می‌نویسند یا نظر دولت چین در آن زمان را، اما آنچه نوشته‌اند چنین است: عبدالسلام به هدف خود نرسید؛ اگرچه دولت چین بسیار میهمان‌نواز بود؛ بسیار بااحتیاط هم رفتار می‌کرد. از سویی مقاله جدید یکی دیگر از شیمی‌دانان و مهندسان هسته‌ای چین با نام «یانگ‌یانگ چینگ» از دانشگاه کُرنل ایالات‌متحده آمریکا به نکته دیگری تأکید دارد. دو ماه پس از بازدید «عبدالسلام» از چین، تیمی چینی به سرپرستی «جیانگ شنجی» در مراسم بازگشایی نیروگاه هسته‌ای که کانادایی‌ها به پاکستانی‌ها هدیه داده بودند، شرکت جستند. «جیانگ شنجی» دانش‌آموخته شیمی و مهندسی هسته‌ای بود و نقش مهم و پررنگی در سلاح‌های هسته‌ای چین ایفا کرد. او معاون مدیر مؤسسه اتمی چین در پکن بود. «عبدالسلام» پروژه بمب اتمی پاکستان را روی ریل انداخت، اما وارد جزئیات فنی ساخت آن نشد. فیزیک انفجارهای هسته‌ای در آن بازه زمانی مبتنی بر کلاهک‌های قدیمی بود، اما «عبدالسلام» در اقیانوس درپی صید ماهی‌های بزرگ‌تر بود؛ بنابراین به سال 1972 م. در روزهای پایانی سپتامبر، «عبدالسلام» دانشجوی پیشین خود، «ریاض‌الدین» را فراخواند. «ریاض‌الدین» فیزیک‌دان برجسته‌ای بود که به سال 2013 م. چشم از جهان فروبست. «عبدالسلام» «ریاض‌الدین» را به مرکز پژوهش‌های فیزیک نظری در آی‌سی‌تی‌پی در تریست ایتالیا فراخواند که خودش پایه‌گذار آن بود. «ریاض‌الدین» به لحاظ فکری برای کار پژوهشی در موضوع سلاح هسته‌ای برای پاکستان فردی درخور بود و آمادگی ذهنی بالایی داشت. شایان‌ذکر است که پروفسور «ریاض‌الدین» همکار ارشد نویسنده این مقاله، پروفسور «هودبوی» و پایه‌گذار دانشکده فیزیک دانشگاه قائد اعظم بود. «عبدالسلام» به «ریاض‌الدین» دستور داد تا گروهی از فیزیک‌دانان و دیگر رشته‌های درهم‌تنیده با موضوع انفجارهای هسته‌ای را گرد هم آورد تا ساختار و زاستار انفجار هسته‌ای و فیزیکِ آن را بفهمند. رئیس سازمان انرژی اتمی پاکستان، «منیر احمدخان» که رابطه دوستانه و گرمی با «عبدالسلام» داشت با این موضوع همدل شد و موافقت کرد. «ریاض‌الدین» مسئولیت و پروژه‌ای را که به او سپرده شده بود، به‌خوبی به سرانجام رساند. او پس از آزمایش‌های هسته‌ای پیروزمندانه سال 1998 م. موفق به دریافت لوح هلال پاکستان شد. داستان این آزمایش‌ها و پروژه‌ها در کتاب خاطرات «ریاض‌الدین» به چاپ رسیده است. آیا ورودی‌های گروه «ریاض‌الدین» مهم بودند؟ منظور نویسنده افرادی است که وارد گروه «ریاض‌الدین» شدند. آمریکایی‌ها ادعا کرده‌اند که پاکستانی‌ها به نقشه‌های بسیار پَرسون (دقیق) سلاح‌های هسته‌ای چینی‌ها که در دهه 1960م آزمایش کرده بودند، دسترسی کامل داشتند. به سال 2004م. هم رویدادی ناخوشایند برای پاکستان رخ داد. یک کشتی در مسیر لیبی متوقف و بازرسی شد. از قرار معلوم کشتیِ کارگو مواد و تجهیزات مربوط به سلاح هسته‌ای (یا تجهیزات مرسوم هسته‌ای) را حمل می‌کرد. درپی این رویداد سایر کارگروه «عبدالقادرخان» هم دستگیر شدند. پس‌ازاین رویدادها ژنرال «پرویز مشرف» از دانشمند هسته‌ای پاکستان تقاضا کرد تا در تلویزیون پاکستان حاضر شود و پوزش بطلبد. برای اطلاع خوانندگان عزیز لازم است بگوییم «عبدالقادرخان» کمتر از یک ماه پیش در پاکستان و درحالی‌که در حصر خانگیِ محترمانه‌ای بود، بنابر آنچه رسانه‌ها اعلام کردند، براثر ابتلا به کرونا چشم از جهان فروبست. اما اگر حتی پاکستانی‌ها طرح‌های چینی‌ها را در اختیار داشتند، بدون داشتن پیش‌زمینه و دانش کافیِ نظریِ فیزیک نمی‌توانستند کاری از پیش ببرند؛ همچنان که لیبیایی‌ها همان طرح‌ها را داشتند، اما نتوانستند کاری از پیش ببرند. برای پاکستانی‌ها الگوهای طراحی چینی و درک فیزیکی درست از سازوکارهای هسته‌ای، چه به لحاظ نظری و چه از منظر فنی، کار را آسان کرد. گام بعدی تنظیم پارامترهای جنگ‌افزار برای هدف‌ها و مسافت‌های متفاوت بود؛ همچنین ساخت و تولید کلاهک یا سر جنگی متفاوت با توانایی افزودن اندک آن. اینکه «عبدالسلام» در افشا و بازگویی رازهای هسته‌ای پاکستان نقش داشت دروغی بس بزرگ است. این دروغ توسط کسانی بازگو شده که ازقضا در تجارت هسته‌ای دست داشتند و بعدها دست‌شان رو شد و دستگیر شدند. «عبدالسلام» در توسعه بمب هسته‌ای پاکستان به معنای گسترده آن شرکت نداشت. او همچنین از ریزه‌کاری‌های فنی و رازهای فناورانه آن هیچ آگاهی‌ای نداشته است. با‌وجوداین، «عبدالسلام» به سال 1974 در یک شوک یا بحران مهیب گرفتار شد. او به طریقه یا فرقه‌ای وابستگی داشت که با نام «احمدیه» شناخته می‌شد. وقتی دولت «بوتو» فرقه یا طریقه احمدیه را نامسلمان قلمداد کرد، «عبدالسلام» گویی ویران شد. تا پیش از آن «عبدالسلام» می‌توانست احمدی باشد و همچنین یک ملی‌گرای پاکستانی باقی بماند. اگرچه «عبدالسلام» دلیرانه کوشش کرد هر دو را حفظ کند؛ آرام‌آرام نگرش و نگره او نسبت به بمب هسته‌ای دچار دگرگونی اساسی شد؛ به‌گونه‌ای که جنگ‌افزار هسته‌ای را تهدید جدی برای آدمی برشمرد. پروفسور «هودبوی» برای بخش پایانی این مقاله‌اش چنین نوشته است: یکی از پشیمانی‌های اساسی زندگانی‌ام، چه مهم باشد و چه اندک، این است که هرگز با «عبدالسلام» درباره بمب هسته‌ای صحبت نکردم. از سال 1984 م. تا دو سه سال پیش از درگذشتش به سال 1996 م. من و «عبدالسلام» به‌طور دوره‌ای درباره بسیاری از موضوع‌های اجتماعی، دانشی و سیاسی به گفت‌وگو پرداخته‌ایم، اما هرگز درباره بمب هسته‌ای پاکستان با او گفت‌وگو نکردم. آیا او از همیاری و همپایی و همکاری پیشین خود با پروژه بمب هسته‌ای پاکستان پشیمان بود؟ او به‌درستی می‌دانست که من بیشتر وقت‌ها درباره تمام جنگ‌افزارهای هسته‌ای در جهان و ازجمله جنگ‌افزارهای پاکستان صحبت کرده‌ام و درباره‌اش نوشته‌ام. اگرچه بر این باورم که نگرش و احساس «عبدالسلام» تغییر کرده بود؛ خود را کوچک‌تر از آن می‌دانستم که بخواهم درباره‌اش با او سخن به میان آورم.
درس‌هایی از پاکستان هسته‌ای
پاکستانِ هسته‌ای درس‌های بسیاری برای ما ایرانی‌ها دارد. درس‌هایی که می‌تواند به بالندگی ایرانِ هسته‌ای منتهی شود. نخست اجازه دهید یک‌بار دیگر به سال‌های مهمی که پاکستانی‌ها درپی صنعت و جنگ‌افزار هسته‌ای بودند، نگاهی بیندازیم. رویدادهایی که نویسنده مقاله و نیز دو نویسنده چینی یاد کرده‌اند، دهه 70 میلادی است؛ برابر با دهه 50 خورشیدی. همان زمان که پاکستان در حال هسته‌ای‌شدن و به زبانی پرسون‌تر، جنگ‌افزارمندشدن هسته‌ای بود، در ایران سرمایه‌گذاری‌های بسیار درست و حساب‌شده‌ای برای صنعت هسته‌ای کشور، همخوان با نیازهای ایران، در دست اجرا بود. پاکستانی‌ها فیزیک‌دان ناموری همچون «عبدالسلام» را داشتند؛ ایرانی‌ها نیز بزرگ‌مردی همچون «‌اکبر اعتماد» را داشتند که هرچند جایزه نوبل نبرده بود؛ در درک صنعتیِ هسته‌ای از زنده‌یاد «عبدالسلام» چندین گام جلوتر بود. در پاکستان جماعتی نادان آئین «عبدالسلام» را بهانه کردند و فیزیک‌دانشان را رنجاندند، در ایرانِ پیش از پنجاه‌وهفت هم گروه‌های سیاسی بی‌خردی بودند که سرمایه‌گذاری در صنعت هسته‌ای را بیهوده می‌خواندند. آنها یا نادان بودند و درکی از فناوری نداشتند یا آگاهانه با فناوری هسته‌ای برای کشور کینه‌توزی می‌کردند که در زمره خائنان به میهن جای می‌گیرند. جالب اینکه همین داستان برای خرید جنگنده برتریِ هوایی اف-چهارده تامکت هم بود. زمانی که حکومت وقت این جنگنده را برای کشور خرید، بودند گروه‌های سیاسی که خرید آن را ناضروری قلمداد کردند، اما جنگ هشت‌ساله کشورمان با عراق مثل روز روشن کرد که نقش تامکت‌ها تا چه اندازه ضروری و حیاتی بوده است. تامکت‌ها صدها برابر هزینه خریدشان و هزینه‌ای که برای آموزش برداشته بودند، از زیرساخت‌ها، از صنعت نفت و صادرات آن، از آسمان کشور و از مردم و مرزهای ایران دفاع کردند و هنوز هم اف-چهارده تامکت پادشاه آسمان حراست از ایران است. درس دیگری که از نوشته‌های پروفسور «هودبوی» برمی‌آید، اهمیت نیروی دانش‌آموخته و کارورز است. مترجمان این مقاله بارها در نوشته‌های پیشین در صفحه علم روزنامه «شرق» از اهمیت راهبردی نیروی کار ماهر و دانش‌آموخته نوشته‌اند. نیروی کار ماهر ارزشمند‌ترین سرمایه هر کشور در هر حالتی است. «هودبوی» دو کشور پاکستان و لیبی را با هم در کفه ترازو می‌گذارد و نشان می‌دهد چگونه پاکستانی‌ها با تکیه ‌بر نیروی کار توانستند از راه‌های نهان و عیان به جنگ‌افزار هسته‌ای برسند. مترجمان هم همچون نویسنده این مقاله، با جنگ‌افزار هسته‌ای در هر حالتی و هر کشوری مخالف هستند و برای آن هیچ تبصره‌ای را نمی‌پذیرند، اما داستان چیز دیگری است. همان‌گونه که ساخت یک خودروی پیشرفته و ایمن، سازگار با محیط‌زیست و رقابت‌پذیر در جهانِ صنعت از ساخت یک تانک دشوارتر است، ساخت یک واکنشگاه (راکتور) هسته‌ای پیشرفته، با بازدهی بالا و ایمنی زیاد و دیگر پارامترهای راکتورهای نوین از ساخت جنگ‌افزار هسته‌ای آسان‌تر است. این قیاس برای بسیاری دیگر از صنعت‌ها هم درست است. چرخاندن چرخ صنعت هم بیش از هر چیز نیروی کار ماهر، دانش‌آموخته و بهینه‌شده می‌خواهد. کشوری که نیروی انسانی ندارد، زیرساخت نخواهد داشت و در بهترین حالت ناچار است منابع کشور را بفروشد، آن‌هم بیشتر به‌صورت خام‌فروشی، سپس دست به واردات تجهیزات بزند. واردات در بخش‌هایی همچون هسته‌ای، هوافضا، تجهیزات نظامی، انرژی، دارو و تجهیزات پزشکی پیشرفته و بسیاری موارد دیگر با واردات بیل و فرغون از چین، از زمین تا آسمان تفاوت دارد. کشور واردکننده باید در سطح مقامات عالی‌رتبه وارد مذاکره شود، سر قرارداد چانه بزند، تجهیزات وارد کشور شود. ازاینجا به بعد بازهم کشور واردکننده ناچار از هم‌صدایی با کشور فروشنده است. کشور فروشنده در نبود نیروی ماهر کشور واردکننده، کارگروه‌های خود را با حقوق‌های بالاتر از حد معمول و چه‌بسا مزایای بیشتر گسیل خواهد داشت. باوجود قراردادها و قول و قرارها، کشور فروشنده می‌تواند با بهانه‌‌‌های گوناگون در پشتیبانی و تأمین قطعات کارشکنی کند. حال ممکن است از خودتان بپرسید چه چیزی باعث می‌شود کشوری نتواند آنچنان که شایسته است نیروی کار ماهر نداشته باشد. اجازه دهید پاسخ این پرسش را بدون لکنت درباره ایران عزیز خودمان بگوییم. درحال‌حاضر ایران با دو پدیده مواجه است. مهاجرت باهوشان و استخدام کم‌مایگان. بگذارید با خودمان شفاف باشیم. از در و دیوار و حتی دیوارها و میله‌های دانشگاه‌های کشور دودسته تبلیغاتِ ایران‌ویران‌کن می‌بارد. یکی کلاس‌های زبان آیلتس و تافل، دیگری نوشتن مقاله و پروپوزال و پایان‌نامه. آنها که باهوش‌ترند، قصد مهاجرت دارند و درگیر آزمون‌های آیلتس و تافل و آنها که بیشتر وقت‌ها توانِ دانشیِ کافی برای کوچ‌کردن به مراکز دانشیِ کشورهای پیشرفته را ندارند، می‌مانند. این موضوع قاعده‌ای کلی نیست. نه آنها که می‌روند حتما باهوش‌اند و نه آنها که مانده‌اند الزاما هوش کمتری دارند، اما بردار کلی به این سمت‌و‌سو است که دانش‌آموختگان بااستعدادتر کشور را ترک می‌کنند. سزاوار است حاکمیت این جمله را آویزه گوش خود کند که «یکی مرد جنگی به از صد هزار». گاهی نبود یک فرد متخصص را نمی‌توان با 10 نفر دیگر پُر کرد. اجازه دهید با تمام جناح‌های سیاسی کشور سخن بگوییم. زنگ خطر کوچ نیروهای متخصص و کاربلد و ماهر کشور مدت‌هاست به صدا درآمده است. فریب سیل خروشان دانش‌آموختگان انواع دانشگاه‌های رنگارنگ کشور را نخورید. گاهی نبود یک مهره‌ کلیدی را نمی‌توان با صد نیروی استخدامی پر کرد. وقتی نیروی متخصص نباشد، حتی اگر تجهیزات هم وارد کشور شود، بازهم کشور نیازمند تکیه‌بر بازوی بیگانه است. هند و پاکستان هر دو در سایه تکیه‌بر نیروی هوشمند داخلی توانستند به دانش بومی هسته‌ای، چه صلح‌آمیز و چه جنگ‌افزاری دست یابند. جان کلام اینکه ایران زمانی خواهد توانست در ریل توسعه (توسعه به معنای فنی آن و مرحله‌ای پس از رشد و پیشرفت) قرار گیرد و به سال صفر توسعه در گاهداد توسعه برسد که در عمل قدردان نیروهای کاربلد باشد و سیاست‌هایش بر حفظ نیروها و استفاده بهینه از آنها در سراسر جهان باشد. بگذارید با یک مثال دم‌دستی این بخش را تمام کنیم. طی دو ماه گذشته چند نفر از دوستان مترجمان این مقاله که جملگی از پژوهشگران درجه یک در رشته‌های پژوهشی خودشان هستند، برای سفر و دیدار به ایران سفر کرده‌اند. دریغ از اینکه دانشگاه‌هایی که در ایران درس خوانده‌اند یا دیگر مراکز دانشیِ کشور از آنها بخواهند برایشان یک سخنرانی یک‌ساعته انجام دهند. بی‌شک هزینه این کوتاهی را باید جای دیگری 10 برابر بیشتر پرداخت کنیم.
ایران هسته‌ای و دشمنان آن
«هودبوی» در مقاله‌اش به موضوع جالبی اشاره می‌کند. اینکه اقلیتی نادان موجب رنجش خاطر فیزیک‌دان نام‌بُردار پاکستان، «عبدالسلام» شدند. در ایران عزیز ما هم وضعیت چنین است. در دنیای پر از رقابت امروز اینکه کشوری بخواهد در حوزه‌های اقتصادی، انرژی، آب، محیط‌زیست، غذا، آموزش‌وپرورش کلانِ کارآمد و دیگر موضوع‌های اساسی روی پای خود بایستد، کار آسانی نیست. چنین کاری هوشمندی سیاست‌مداران و اراده جمعی مردمان را نیاز دارد. ایران همچون تمام کشورهای عضو سازمان ملل متحد، بی‌هیچ شکی، حق استفاده از صنعت هسته‌ای را دارد. همان‌طور‌که باید با توجه به بحران‌های زیست‌محیطی ‌خود را نسبت‌به انرژی‌های تجدیدپذیر و پایش سختگیرانه بهره‌برداری از منابع آبی و حفظ جنگل‌ها و موارد مهم دیگر بایسته بداند. شاید اگر از مردم عادی بپرسند دشمنان «ایران هسته‌ای» چه کسانی هستند، از چند کشور خارجی دور و نزدیک نام ببرند، از سازوکار تحریم‌ها علیه ایران و قطع‌نامه‌های ناروا، اما این همه داستان نیست؛ این یک روی سکه است. بخشی از دشمنان «ایران هسته‌ای-ایران سبز- ایران بهینه در انرژی و در یک کلام ایران توسعه‌یافته» داخل همین کشور است. کسانی که با فساد و رانت و کارشکنی و انواع رفتارهای ضدتوسعه، در هر جایگاهی تیشه به ریشه درخت بالندگی ایران می‌زنند. آنکه یکی از مدیران یکی از کارخانه‌های داروسازی کشور است و لباس تزویر به تن کرده و در مصاحبه‌هایش چیز دیگری می‌گوید‌ اما در عمل شریک داروخانه‌ای در تهران، با یک بنگاه‌دار مجرم است که پرونده شکایت دارد و با استفاده از رابطه بنگاه اقتصادی را که در آن شریک است، شبانه‌روزی می‌کند تا پول بیشتری به جیب بزند، درواقع از دشمنان ایران هسته‌ای است و خائن به منافع ملی ایران. آنکه در دوره همه‌گیری کرونا داروهای بیماران را مجرمانه با قیمتی چند‌برابر می‌فروشد، آنکه با رانت بدون نوبت واکسن می‌زند، آنکه قطعات بی‌کیفیت وارد کشور می‌کند، آنکه با رانت مانع رقابت سالم در فضای صنعت می‌شود، آنکه پایان‌نامه جعلی می‌نویسد، آنکه با بهره‌گیری از روابط و با نامه‌نگاری می‌خواهد کسی را که شایسته نیست در جایی استخدام کند، آنکه تحریم را فرصت پول درآوردن می‌داند، آنکه کالاهای درجه سه را وارد می‌کند و کمر تولیدکننده داخل را می‌شکند، همگی دشمنان ایران هستند؛ دشمنان ایران هسته‌ای و ایران توانمند. اینان درواقع هم سیاست را آلوده می‌سازند و هم اراده مردمی را که موتور محرک کارهای بزرگ است، از کار می‌اندازند.
* پروفسور فیزیک در دانشگاه قائد اعظم، پاکستان

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها