|

ققنوس قیمت

نفس‌کشیدن در دنیای فیلسوفان، برای کسی که فلسفه نخوانده و فلسفه‌ورزی نمی‌داند، تجربه‌ای مهیب است؛ مانند تجربه کودک یا نوجوانی برآمده از شهر یا روستایی کوچک که ناگهان خود را در ازدحام خیابان‌های شهری بزرگ مانند تهران می‌یابد که برخی محله‌‌هایش از مساحت شهرستان نیز بزرگ‌تر است.

نفس‌کشیدن در دنیای فیلسوفان، برای کسی که فلسفه نخوانده و فلسفه‌ورزی نمی‌داند، تجربه‌ای مهیب است؛ مانند تجربه کودک یا نوجوانی برآمده از شهر یا روستایی کوچک که ناگهان خود را در ازدحام خیابان‌های شهری بزرگ مانند تهران می‌یابد که برخی محله‌‌هایش از مساحت شهرستان نیز بزرگ‌تر است. این بنده، گاه در قامت همان نوجوان شهرستانی، در کوچه‌پس‌کوچه‌های قدیمی و در میان دیوارهای سر به فلک کشیده کلان‌شهرِ فلسفه با ترس و لرز قدم بر‌می‌دارد، نفسی تازه می‌کند و توشه‌ای در حد همیان کوچک خود بر‌می‌دارد و در‌نهایت به کنجی می‌خزد و می‌پردازد به آمیختن توشه فراهم‌آمده، با آنچه در کوچه‌پس‌کوچه‌های اقتصاد و کسب‌و‌کار اندوخته است.

آمیختن مفاهیمی مانند پدیدارشناسی، اُبژه و سوبژه، تأویل و تفسیر و نظایر آن در فلسفه با مفاهیمی مانند بازار، قیمت، سود و مطلوبیت در اقتصاد، اگر برای استادان فلسفه و اقتصاد محل نقد باشد و ناپذیرفتنی، برای این دانشجوی دانشگاه خیابان، امری است پر از لذت و شور و شادی. شاید هزاران صفحه مطلب ارزشمند در فلسفه نوشته شده باشد، در باب عینی و ذهنی‌بودن پدیده‌ها و به تعبیر اخوان‌ثالث، پیرک چندی زنخ‌زن و ریش‌جنبان نیز در چند‌و‌چون بوده باشند که مثلا پدیده‌‌هایی مانند روح یا عشق، عینی هستند یا ذهنی؟ همان‌گونه که در حوزه جامعه‌شناسی، امیل دورکیم استدلال می‌کرد که پدیده‌ای به نام «جامعه» در اوج عینیت قرار دارد، در اقتصاد نیز بزرگانی از اهل نظر در تکاپو بوده‌اند که پدیده‌هایی مانند عرضه و تقاضا و قیمت و مطلوبیت تا چه مقدار عینیت دارند یا پدیده‌هایی مانند هزینه و سود علت‌اند یا معلول، یا به تعبیر پژوهشگران متغیر وابسته‌اند یا مستقل؟ اما برای ذهن ساده این بنده، برخی پاسخ‌ها و پدیده‌ها روشن‌تر از آن است که جای تردید داشته باشد. از‌جمله پاسخ‌ها، این حقیقت روشن و باور قوی است که دست‌های نامرئی آدام اسمیت، از هر پدیده‌ای عینی‌تر است. یا عینیت مفهومی به نام «بازار» اگر بیشتر از درخت و کوه نباشد، کمتر نیست و چنین است پدید‌ه‌های مهم دیگری در اقتصاد و جامعه‌شناسی و نظایر آن. یکی از این پدیده‌های شگفت که ده‌ها و شاید صدها کتاب و مقاله گران‌سنگ درباره آن نوشته شده و هنوز هم جای کار دارد، مفهوم مهم و شگفتی است به نام «قیمت» که ساعت‌ها و روزها می‌توان به ابعاد مختلف و پیچیده آن پرداخت و پرسش‌های گوناگونی را در باب آن مطرح کرد و در پی پاسخ برآمد. یکی از پرسش‌های ساده چنین است: قیمت، علت است یا معلول؟ به عبارت دیگر، قیمت در بازار تعیین می‌شود یا نقش تعیین‌کننده‌ دارد؟ مجموعه پژوهش‌‌ها و یافته‌های‌شان نشان می‌دهد که پاسخ‌ به هر دو گزینه مثبت است. در‌حالی‌که قیمت در نتیجه کنش و واکنش نیروهای عرضه و تقاضا و عملکرد دست‌های نامرئی تعیین می‌شود، در‌عین‌حال برای ورود نیرو‌های عرضه و تقاضای جدید یا بقای همان نیروهای موجود، تعیین‌کننده به حساب می‌آید. اگر چنین است، کدام نقش از قیمت بر دیگری تقدم دارد؟ واقعیت آن است که رابطه بین این دو نقش دو‌‌طرفه است، شاید مانند قضیه مرغ و تخم‌مرغ. اگر این پرسش و پاسخ‌ها را ببریم به فضای فلسفه یونان باستان، می‌توان چنین پرسید که آیا «قیمت» در زمره اموری است که تنها «تأمل‌برانگیز» به شمار می‌آیند و به آن سبب کنترل‌ناپذیر هستند یا ماهیت کنترل‌پذیر و تغییرپذیر دارد؟ با ادبیات امروز هم می‌توان چنین پرسید که قیمت‌ها معمولا کشف می‌شوند یا اختراع؟ روشن است که وقتی درباره ماهیت کشفی یا اختراعی و ابداعی‌بودن برخی پدیده‌ها مانند زبان، خط، اجتماع، اخلاق و نظایر آن اتفاق نظر وجود ندارد، پاسخ به پرسش آخر نیز آسان نخواهد بود. می‌خواهم از این پرسش‌های مهیب و پاسخ‌های چالش‌برانگیز بگذرم و بپردازم به آنچه بشر خردمند در دهه‌ها و سال‌های اخیر تجربه کرده و ما نیز درست همانند آن را در ایران بزرگ با گوشت و پوست خود درک کرده‌ایم و آن گزاره‌هایی حقیقی است؛ ازجمله آنکه: قیمت پدیده‌ای عینی است که به واسطه دست‌های نامرئی عرضه و تقاضا در بازار تعیین می‌شود. حتی یکی از واقعیت‌های مورد اتفاق اقتصاددانان آن است که وقتی عرضه یا تقاضایی جدید ایجاد می‌شود، نیرو‌های عرضه و تقاضا و همان دست‌های نامرئی به‌ گونه‌ای عمل می‌کنند که در نهایت بازار به تعادل رسیده و قیمت جدیدی حاصل شود. به این سبب است که باور عمومی اقتصاد‌دانان آن است که قیمت بیشتر از آن که قابل تعیین یا اختراع و ابداع باشد، قابل کشف است و این، ذی‌نفع بازار است که باید خود را با قیمت کشف‌شده هماهنگ کند و هرگونه تلاش برای مهار قیمت به واسطه عواملی خارج از نیروهای طبیعی بازار، راه به جایی نمی‌برد. تجربه دهه‌های اخیر در اقتصاد ایران، به‌ویژه در حوزه‌هایی مانند خودرو، دارو، لوازم خانگی، کالاهای اساسی و همانند آنها و حتی نرخ ارز نشان می‌دهد که هرگونه تلاش مجموعه حکمرانی، متشکل از قوای سه‌گانه، برای مهار قیمت‌ها در بازار از طریق کنترل عواملی غیر از عرضه و تقاضا، موفقیت چندانی در پی نداشته؛ اما هنگامی که به‌عنوان نمونه، دولت تصمیم به تنظیم بازار از طریق بالابردن عرضه کرده، نتیجه ثمربخش بوده است. مثلا وقتی قیمت گوشت قرمز افزایشی غیرمنطقی پیدا می‌کند و دولت به جای جریمه یا تنبیه گران‌فروشان، اقدام به تسهیل واردات و عرضه این کالای اساسی می‌کند، در صورت درستی فرایند و دقت در اجرای آن، قیمت‌ها کاهش یافته یا دست‌کم روند افزایشی متوقف می‌شود.

در متون اقتصادی، ذی‌نفعان قیمت را معمولا به دو گروه تقسیم می‌کنند: قیمت‌سازها (Price Makers) و قیمت‌پذیر‌ها (Price Takers). شواهد نشان می‌دهد که قیمت‌سازی تنها در شرایط انحصار امکان‌پذیر است و از ‌این‌رو برای جلو‌گیری از افزایش بی‌رویه و ناعادلانه قیمت‌ها (با فرض ثابت‌بودن نرخ تورم)، کافی است دولت (به معنی اعم آن و نه‌فقط قوه مجریه) تمام تلاش خود را به کار بندد تا انحصار شکل نگیرد و طبیعی است که بنا بر دلایل پیش‌گفته، هر‌گونه تلاش دیگر با موفقیت کافی همراه نخواهد بود.

مجموعه سیاست‌گذاری‌ها و اقداماتی که در سال‌های اخیر و در‌حال‌حاضر دیده می‌شود، از مفاد برخی مواد برنامه هفتم توسعه و لایحه بودجه گرفته تا بخش‌نامه‌های مختلف دولت و مصوبات مجلس و برخی اقدامات دیگر ارکان و نهادها، نشان می‌دهد که هنوز قوانین طبیعی بازار و رفتار قیمت‌ها در آن، مورد پذیرش کافی سیاست‌گذار و مجری قرار نگرفته است و این در شرایط تورمی حاضر، آثار نامطلوب شدیدتری به دنبال دارد. به عبارت دیگر، همان‌گونه که مشهور است که اغلب سیل‌های مخرب و خانمان‌برانداز نتیجه بی‌احترامی به محیط زیست و دستکاری در قوانین طبیعت است، بخشی از به‌هم‌ریختگی و عدم تعادل‌های آزار‌دهنده، نتیجه بی‌احترامی به بازار و دستکاری قیمت‌هاست. عجیب‌تر آنکه گاه اصرار بر این خطاهای آزموده‌شده، فزونی می‌یابد و نتایجی به‌مراتب ناگوارتر به بار می‌آید. پایان بخش این نوشته، نقل قولی است از ورنون ال. 

اسمیت، اقتصاددان مشهور معاصر که به دلیل پژوهش‌ها و نظریه‌هایش در جنبه‌های تجربی علم اقتصاد، جایزه نوبل سال ۲۰۰۲ را از آنِ خود کرد. او در مقاله‌ای ارزشمند که با عنوان «نظام‌های اقتصاد خرد،