9 پیشنهاد برای رسیدن به آستانه برنامهریزی
اولین ضرورت برنامهریزی توسعه این است که باید یک دولت توسعهخواه داشته باشیم؛ بنابراین برای واقعیکردن انتظاراتمان از دولت به معنای حکومت نهتنها قوه مجریه، ضروری است استانداردهای یک دولت توسعهخواه شناسایی و بررسی شود.
فرشاد مؤمنی - اقتصاددان و عضو هیئتعلمی دانشگاه علامه طباطبایی
اولین ضرورت برنامهریزی توسعه این است که باید یک دولت توسعهخواه داشته باشیم؛ بنابراین برای واقعیکردن انتظاراتمان از دولت به معنای حکومت نهتنها قوه مجریه، ضروری است استانداردهای یک دولت توسعهخواه شناسایی و بررسی شود. آنچه اکنون با آن مواجهیم چه نسبتی با آن استانداردها دارد. درنهایتِ اجمال با شاخصهای پرشماری میتوان نشان داد در تاریخ 70 ساله گذشته در هیچ دورهای به اندازه شرایط کنونی - بهویژه به اعتبار کارنامه دهه 1390- دولت تا این حد و اندازه پشت به توسعه نبوده است، بنابراین یکی از حیاتیترین مسئولیتهای ما این است که مسیر حرکت دولت را به سمت توسعه برگردانیم. ولی اگر کسانی منافعشان در دامنزدن به توهم باشد یا خودشان متوهم باشند، کاری از ما بر نمیآید. اول دولت باید توسعه را بخواهد و این خواستن هم با نمایش برگزارکردن و شو برپا کردن و... میسر نیست. با یک ضوابط و استانداردهایی تعریف میشود. یک دولت توسعهخواه مهمترین ویژگیاش این است که بنیه یادگیری خود از تجربیات را بالا میبرد. بعد از اینکه آن حداقلها مشاهده شد، میگوییم ما اصلا انتظار کارهای پیچیده و محیرالعقول را از دولت نداریم، بلکه کافی است فقط به بدیهیات اولیه عقل سلیم وفادار بمانید. آن بدیهیات اولیه مثلا چه چیزهایی است؟
اگر بخواهیم با مبانی توضیح دهیم که چرا میگوییم الان با یک دولت توسعهخواه روبهرو نیستیم، میتوانیم دو دهه گذشته را ملاک قرار دهیم و رویهها و کارنامه این دو دهه را زیر ذرهبین بگذاریم. هم منطق رویهها و هم کارنامهها بهوضوح نشان میدهد که ما در حال طیکردن یک روند قهقرایی و نگرانکننده هستیم. از نظر رویهها، از نقطه عطف 1384، رئیس وقت دولت رسما و بهصراحت گفت من برنامه را برنمیتابم. روشن است دولت که توسعهخواه نباشد و در جستوجوی دامنزدن به مناسبات رانتی باشد، تن به برنامه نمیدهد. در دولت بعد از احمدی نژاد، این عدم تمایل به یک تظاهرِ افراطی تبدیل شد؛ بدین معنا که ابتدا گفتند میخواهیم در دوره پس از احمدینژاد برنامه داشته باشیم، بعد به جمعبندی رسیدند که گویی برنامهنداشتن خیلی بهتر است. ولی چون از آن ژست احمدینژاد پشتیبانی نمیشد و قابل ادامه نبود، سند برنامهای منتشر کردند که در عرض پنج سال 195 هدف کلی و 466 استراتژی را همزمان دنبال کنند. یعنی در تقابل با دولتی که صادقانه گفته بود برنامه نمیخواهم، سنگ بزرگی برداشتند که به قرینه بفهمیم همچنان با یک دولت غیرتوسعهخواه مواجهیم.
از نظر کارنامه هم واقعا اگر روزی ارادهای برای فراتر رفتن از ادا و نمایش دادن به نام برنامهریزی شکل بگیرد، میتوان درخواست کرد یک گزارش شرافتمندانه از عملکرد دهه 1390 ارائه شود.
اگر وضع موجود را عالمانه و دقیق نشناسیم، چه چیزی را میخواهیم تغییر دهیم؟ من نام این مناسبات دولت فعلی را «اقتصاد سیاسی اداره پاورپوینتی کشور» گذاشتم؛ یعنی به جای اینکه یک گزارش روشن از وضع موجود بدهند و بعد راجع به سازوکارهای برونرفت از وضع موجود سخن بگویند، یک پاورپوینت ارائه میکنند. این رفتار خود به اندازه کافی نمادین است. آن پاورپوینت و صرفا پاورپوینت نماد این است که ما میخواهیم همچنان ادا دربیاوریم و نمایش دهیم و به واقعیتها کاری نداریم.
ادعای برنامهریزان برنامه هفتم این است که میخواهیم ایران را دانشبنیان کنیم. آیا با همین برخوردی که با دانشگاهها و دانشجویان انجام میشود میخواهید اقتصاد ایران دانشبنیان بشود؟ این از رویه. از نظر عملکرد نگاه کنید؛ دولت گذشته هم مدعی رشد بیسابقه فعالیتها و شرکتهای دانشبنیان بود. در سال 1392 تعداد کل شرکتهای دانشبنیان در ایران 55 واحد بوده است. در نیمه سال 1401 به 7000 شرکت رسیده است، یعنی در یک دوره تقریبا 10 ساله، ما با نرخ رشد 12700 درصدی در شکلگیری شرکتهای دانشبنیان روبهرو هستیم. اما کارکرد این چه بوده؟ در همین دههای که این رشد در شرکتهای دانشبنیان اتفاق افتاده، ما با سقوط 30 رتبهای ایران در شاخص رقابتپذیری اقتصادی در دنیا روبهرو بودهایم و تولید ناخالص داخلی سرانه ما به حدود یکچهارم میانگین جهانی رسید و در همین دوره 10 ساله، شاخص رابطه مبادله 31 درصد سقوط کرده است. در همین دوره برای اولینبار در تاریخ اقتصادی 70 ساله گذشته ایران در سهساله منتهی به پایان دهه 1390 در عرض سه سال اندازه جمعیت فقرای ما دو برابر شده است.
مگر اینکه شکل خاصی از دانشبنیانی هدف باشد که با آنچه مورد توافق جهانی است تفاوت دارد؛ به بیان دیگر شکل خاصی از دانشبنیانی که ما را فقیرتر و مفلوکتر و عقبماندهتر میکند. من به نیتها کار ندارم؛ ممکن است نیتهای خیلی خوب هم واقعا در این ماجرا وجود داشته باشد، ولی بدانیم هر چیزی ضوابط و استانداردهای خاص خود را دارد. آیا از دانشبنیان امیدبخشتر میشد حرف زد؟ اگر یک برنامه اصولی نداشته باشید، دانشبنیان هم اسم رمز رانت و فساد خواهد شد. بهطور مثال سازمان مالیاتی زیر فشار شدید قرار میگیرد تا با پذیرش و تأیید گواهی دانشبنیانی شرکتها آنها را از پرداخت مالیات معاف کند.
تقریبا تمام کسانی که در دولت فعلی مورد قبول و اعتماد بودند، گفتند برای سال 1401 سراغ شوکدرمانی نروید. نتیجه آن توصیهها این شد که در سند لایحه بودجه یک برنامه پنج لایه شوکدرمانی اتخاذ شد؛ یعنی اگر در دولتهای قبلی شوکدرمانی حداکثر دو تا لایه داشت، پنج لایهایاش کردند و تا الان که دو تا لایه از آن پنج لایه را عمل کردند و بقیهاش را صلاح ندانستند یا جرئت نکردند، ببینید تراز مالی دولت چه شد. اینها گفتند ما میخواهیم شوکدرمانی کنیم چون کسری مالی داریم، به محض اینکه شوک لایه اول اتفاق افتاد، آمدند علاوهبر آن یارانه 45500 تومانی که پرداخت میشد، بین 300 تا 400 هزار تومان یارانه جدید پرداخت کردند که کسی اعتراض نکند. ولی به محض اینکه آن 300-400 هزار تومان پرداختیها متوقف شد، تعهد به اعتراض هم متوقف شد.
بنابر سابقه چون بلافاصله به جای پاسخگویی با این واکنش مواجه میشویم که منتقدان یا سخنرانان هیچ پیشنهاد مشخصی نداشتند، من در ادامه 9 پیشنهاد مشخص ارائه میدهم:
1- پیشنهاد مشخص اول این است که رویههای پنهانکارانه چه در درون دولت و چه در ارتباط بین دولت و مردم صادقانه باشد. شفافیت در دستور کار قرار بگیرد. برخورد پاورپوینتی را ترک کنند و به جای آن مثل یک دولت توسعهخواه حداقلی، گزارشهایی با رعایت حداقل استانداردهای کارشناسی در ارائه تصویری از وضع موجود و روندهای شکلدهنده به این وضع ارائه کنند.
2- پیشنهاد دوم این است که یک برنامه ارتقاء بنیه یادگیری در نظام تصمیمگیری و تخصیص منابع طراحی کنند. همکار بسیار ارجمند ما در دانشکده اقتصاد، جناب آقای دکتر علی عربمازار یزدی تقریبا حدود 10 سال پیش مقالهای نوشتند که در آن مقاله نشان داده شده بود نظام تصمیمگیری ما یک وابستگی به مسیر و یک قفلشدگی به سیاستهای مخرب و فاجعهساز پیدا کرده است. مصداقهای آن را هم در آن مقاله ذکر کرده بودند؛ ما در قطب علمی اقتصاد نهادی در این دانشکده و گروه توسعه و برنامهریزی دانشکدهمان اعلام آمادگی میکنیم که اگر دولت بخواهد، کمک کنیم که این بحران یادگیری در یک حدنصاب قابل قبولی در کشور حلوفصل شود.
3- سومین پیشنهاد روشن این است که اولویت را به یک برنامه پیشگیرانه از فساد بدهید. تا زمانی که گستره و عمق فساد در ابعاد کنونی است که آبروی جهانی ایران و مقبولیت دولت را در داخل به چالش کشیده، هیچ سنگی روی سنگ دیگر بند نخواهد شد. من میخواهم به شما بگویم که از نظر شدت آلودگی به فساد، ما یکی از آسیبپذیرترین دورانهای تاریخی خودمان را طی میکنیم. شرح و بسط اینکه چرا اولویت و تقدم با مهار فساد است، نیازمند بحثهای خیلی طولانیتری است. در سطح نظری و در اندیشه توسعه، گفته میشود که هیچ تعرضی به حقوق مالکیت و هیچ شیوه ناامنساز حقوق مالکیت به اندازه فساد وجود ندارد. بنابراین اگر واقعا یک دولت و مجلس با استانداردهای حداقلی توسعهگرایی داشته باشیم، تا زمانی که تضمینهای حداقلی در زمینه مهار پیشگیرانه فساد فراهم نشده باشد، هیچ دلاری را تحت هیچ عنوانی نباید تخصیص دهند.
4- چهارمین پیشنهاد مشخص این است که ایران در شرایط کنونی با بحران ظرفیتهای بلااستفاده در بخشهای مولد روبهرو است. تا زمانی که این ظرفیتهای بلااستفاده را به فعلیت درنیاوردید، هیچ مجوز جدیدی برای احداث واحد تولیدی جدید ندهید؛ زیرا این به نام تولید و به کام رانت و فساد خواهد شد. وقتی شرکتها و کارخانههای باسابقه و بااعتبار و برند و با کارنامه موفق ما بر اثر سیاستگذاریهای مخرب ضدتوسعهای فسادزا و ثباتزدا ورشکسته میشوند، حتی اگر تخصیص همه آن رانتها برای احداث یک واحد تولیدی جدید هم شرافتمندانه و سالم باشد، به همین سرنوشت دچار خواهند شد. وقتی که در یک دوره هشتساله در دوره احمدینژاد گزارشهای رسمی میگوید هفت هزار واحد صنعتی ورشکست شدند، تا زمانی که این بستر نهادی وجود دارد، هر واحد جدید دیگری هم که راهاندازی شود، دیر یا زود به سرنوشت ورشکستگی یا تولید زیر ظرفیت مبتلا میشود. آخرین گزارشهای رسمی که در سال 1401 منتشر شده، حاکی است که در بخش صنعت ایران از 39 درصد ظرفیتهای تولیدی بهرهبرداری میشود؛ یعنی 61 درصد ظرفیت بلااستفاده داریم! تا زمانی که در یک برنامه، تحلیلی راجع به اینکه با این تولیدکنندهها چه کردید که با وجود هزینههای بالای تأمین زیرساختهای فیزیکی و انسانی نزدیک دوسوم ظرفیت تولیدشان بلااستفاده مانده است، تا زمانی که آن عوامل فعالند هر چیزی که راجع به راهاندازی واحدهای تولیدی جدید گفته میشود، میتواند شبههناک تلقی شود.
5- پیشنهاد پنجم این است که یک گزارش شرافتمندانه راجع به توان اندیشهای و اجرایی حکومت داده شود. مدام در اسناد بودجه و برنامه تکالیف پرشمار روی دوش دولت میگذارید و الان هم کل فرایند برنامه را تبدیل به مسابقه حکمنویسی کردند؛ یعنی فکر میکنند که گیر کشور ما این است که مثلا تعداد احکامی که دستگاهها ملزم به اجرای آن هستند، کم است. دارند مسابقه تولید انبوه احکام برگزار میکنند، اول ارزیابی کنید دستگاه اجرایی که میخواهد آن احکام را اجرا کند، ظرفیتش چیست؟ آخرین گزارشی که توسط وزارت کار راجع به توان اجرایی حکومت در ایران منتشر شده و مقایسه بینالمللی کرده، حاکی است که ایران از نظر شیب و سرعت سقوط توانمندی اجرایی، یکی از کشورهای پیشتاز دنیا است. تا زمانی که این ظرفیت و توانمندی بازسازی نشود، عالیترین برنامهها را هم بنویسند و رؤیاییترین حرفها را هم بزنند، همانند تجربه شرکتهای دانشبنیان نتایج و پیامدهای وارونه خواهد داشت.
6- ششمین پیشنهاد این است که ما به جای خلق ظرفیتهای جدید، اولویت را به ازدستندادن ظرفیتهای سرمایه انسانی و مادی موجود بگذاریم. گزارشهای رسمی میگوید به شیوه ثبتشده طی دو دهه گذشته نزدیک به 200 میلیارد دلار خروج سرمایه داشتهایم، اگر با همه جد و جهد و پیگیری مثلا پنج میلیارد دلار از صندوق بینالمللی پول وام بگیرید تا زمانی که این مناسبات وجود دارد، این دلارها به نام دولت ایران میآید به کام رانتجوها و فاسدها هم از کشور خارج میشود.
پدیده خروج سرمایههای انسانی در ایران یکی از حادترین و پرچالشترین امور است که در بحثهای دیگرم با جزئیات راجع به آن صحبت کردهام. یک طنز خیلی تلخی هم در آن وجود دارد و آن اینکه، آنهایی که به اصطلاح از تحریم و تشنج کاسبی میکنند و اموراتشان میگذرد، اگرچه شعارهای خیلی رادیکال ضدامپریالیستی میدهند، ولی با تشنجآفرینی و تحریک و تشویق خشونتورزی نسبت به مردم، سرمایههای انسانی کشور را فراری میدهند، آنهم به سمت همان کشورهایی که اسمش را «استکبار جهانی» گذاشتند؛ یعنی با ایجاد ناامنی به همان دشمنی که به آن دشنام میدهند، چنین خدمات بزرگی میکنند و هم سرمایه مادی و هم سرمایه انسانی را به سمت همان دشمن فراری میدهند.
7- هفتمین پیشنهاد بر مبنای قول معصوم (ع) است که میگوید: «رَحِمَ اللّه ُ امرَأً عَرَفَ قَدرَهُ»، یعنی رحمت خداوند بر کسی که حد و اندازه خود را میداند. باید از گزافهگویی و نمایشهای توخالی که فقط اعتبار، اعتماد و... را از بین میبرد، جلوگیری کنیم. باید در ساختار قدرت برای آن لافزنیهای توخالی بیپایه و غیرکارشناسی تنبیه بگذارند تا افراد و گروهها دست از توهم بردارند.
8- در عرصه مراودات بینالمللی راه نجات ما از راهبرد موازنه منفی میگذرد. راه نجات ما استمرار آن سنتی است که شهید سیدحسن مدرس و زندهیاد دکتر محمد مصدق بنا گذاشتند؛ یعنی ضرورتی ندارد در استانداردهای توازن وحشت، حتما نوکر آمریکا و انگلیس یا نوکر چین و روسیه شویم. در این صورت و با پرهیز از تشنجزایی و بحرانآفرینی، شرایط ژئواستراتژیک و ژئوپلیتیکی ایران به گونهای است که میتوانیم با کمترین هزینه، بالاترین دستاوردها را در مناسبات بینالمللی داشته باشیم. روسها با چه خباثتی تلاش کردند به هر شکلی ما را درگیر جنایت خودشان و تجاوز به اوکراین کنند. روسها فکر میکردند به اوکراین میرویم و یکی از توهمهای آنها این بود که دو ماهه کار را فیصله میدهیم. یکی دیگر از آن توهمها این بود که چین به کمک ما میآید. ولی گزارشهایی که آژانسهای بینالمللی منتشر کردند، از بیمایگی و وهمآلود بودن تصمیماتی که روسها گرفتند اظهار شگفتی میکنند. مثلا یکی از چیزهایی که مطرح کردند این است که چین رابطه تجاریاش با آمریکا در آستانه تجاوز روسیه به اوکراین سالی 400 میلیارد دلار بود، درحالیکه رابطه تجاریاش با روسیه حدود 30 میلیارد دلار است. روشن است که چین روسیه را بر آمریکا ترجیح نمیدهد و به هیچ وجه از تجاوز آن پشتیبانی نمیکند.
9- آخرین پیشنهاد مشخص من این است که یک برنامه خروج نظامیان از اقتصاد و سیاست ایران جزو فوریترین، ضروریترین و حیاتیترین برنامههایی است که کشور ما به آن نیاز دارد.
در اقتصاد سیاسی بینالمللی عمدتا به «کلاوزویتس» و «مورگنتا» استناد میکنند. آنها بررسی کردند که نظامیها شایستگی محوریشان در جنگ و دفاع است. ولی پهلوانان بزرگ در عرصه استراتژی میگویند جنگ به خاطر آثار به غایت فرانظامیای که دارد، بسیار مهمتر از آن است که اختیار و کنترلش به دست نظامیها سپرده شود. وقتی مدیریت جنگ را که نظامیان در آن شایستگی و صلاحیت تخصصی دارند، هیچ کشوری به دست آنها نمیسپارد، به طریق اولی هیچ کشوری سیاست و اقتصادش را هم به دست نظامیان نمیسپارد.