می خواهم درس بخوانم
از همان روزی که کرونا آمد و مدارس تعطیل شد، عده ای از دانش آموزان به اجبار وارد دنیای آموزش مجازی شدند و ارتباط شان با معلم ها و همکلاسی ها محدود به صفحه لپ تاپ، تبلت یا گوشی موبایل شد.
هدی هاشمی- از همان روزی که کرونا آمد و مدارس تعطیل شد، عده ای از دانش آموزان به اجبار وارد دنیای آموزش مجازی شدند و ارتباط شان با معلم ها و همکلاسی ها محدود به صفحه لپ تاپ، تبلت یا گوشی موبایل شد. اما عده ای دیگر که این مدل آموزشی به دلایل مختلف برایشان سخت یا نشدنی بود، رفتند سراغ سرنوشت شان. برای این دسته از دانش آموزان، کلاس درس جای خود را به کارگاه های زیرزمینی و یا بعضا مغازه های پرزرق و برق شهر داد. در واقع برای این تعداد از کودکان، ویروس کرونا با کار آمد و این آموزش های «مجازی» سختی زندگی را برای کودکان بیش از پیش «حقیقی» کرد؛ واقعیتی که نه می توان انکارش کرد و نه می توان به سادگی از کنار آن گذشت. حقیقتی که معنای دقیق تری از درد و رنج کودکان است. می گویند حقیقت، تلخ است اما در دوران کرونایی، تلخی حقیقت به مراتب بیشتر و تبدیل به بخش مهمی از زندگی کودکان خارج از چرخه تحصیل شده است؛ آنهایی که با آمدن آموزش آنلاین از درس و مدرسه فاصله گرفتند و صبح تا شب خود را در خیابان یا چهارراه های شهر می گذرانند تا بلکه به اصطلاح خرج خانه را در بیاورند یا حداقل سربار خانواده نباشند.
خیابان های شهر پر از کودکانی است که دستفروشی می کنند؛ فال و گل و دستمال می فروشند، کودکانی که زباله جمع می کنند، آنهایی که با وجود سن کم در مکانیکی، تعویض روغنی یا کارواش یا در بازار کارگری می کنند. این ارمغان کرونا برای بخشی از دانش آموزان بوده است. آنهایی که تا قبل از آموزش مجازی، سر کلاس درس می نشستند، اما با شیوع کرونا و بدتر شدن شرایط اقتصادی یا حتی نداشتن گوشی برای آموزش آنلاین تصمیم گرفتند که کار کنند. آن طور که مسئولان دولتی و غیردولتی می گویند کرونا بر تعداد کودکان کار و ترک تحصیل افزوده است. این موضوعی است که حتی در آمارهای وزارت آموزش و پرورش هم به آن اشاره شده است. براساس اعلام مسئولان وزارت آموزش و پرورش، ۳ میلیون و ۵۰۰ هزار دانش آموز معادل ۲۸ درصد کل دانش آموزان کشور به دلیل فراهم نبودن زیرساخت های اینترنتی و همچنین نداشتن ابزاری چون تلفن همراه از تحصیل مجازی محروم شده اند. علاوه بر این چندی پیش سرپرست وزارت آموزش و پرورش اعلام کرد که در دوران کرونا حدود ۲۱۰ هزار دانش آموز دوره ابتدایی و ۷۶۰ هزار دانش آموز دوره متوسطه در برخی مناطق ترک تحصیل کردند. این موضوع را فعالان حقوق کودک هم بارها اعلام کرده اند که برخی از دانش آموزان با ورود کرونا وارد چرخه کار شدند، چرا که کووید ۱۹ اقتصاد خانواده های کم برخوردار را تحت تاثیر قرار داده و این خانواده ها به دلیل مشکل در تامین معاش خود، کودکان را وادار به کار کردند. مثل سیمای ۹ ساله که در میدان هفت تیر فال فروشی می کند. سیما کلاس دوم است و هنوز خواندن و نوشتن را به خوبی یاد نگرفته است. خودش می گوید سال گذشته که کلاس اول بوده، نه گوشی داشته و نه توانسته به مدرسه برود. امسال هم وضعیتش مثل پارسال است برای همین برادرش تصمیم می گیرد که او را با خودش به خیابان بیاورد تا فال بفروشد. برادرش آن طرف خیابان شیشه خودروها را پاک می کند و سیما هم کنار پل روی زمین نشسته است. فال ها را روی کیفش رها کرده و خودش خسته و بی حال به کفش های عابران پیاده نگاه می کند: «همیشه دلم می خواست یک کفش پاشنه بلند داشته باشم ولی هیچ وقت به دستش نیاوردم. آمدم کار کنم شاید یک روز کفش پاشنه بلند برای خودم خریدم. کفش سفید پاشنه بلند...» با یک حسرتی دوباره می گوید: «سفید فقط سفید...» به سیما می گویم که مدرسه می رود؟ امسال اصلا ثبت نام کرده است: «مدرسه می روم اما کار هم می کنم. پارسال که مدرسه نبود. همه چیز روی گوشی بود. منم گوشی نداشتم. کاشکی گوشی داشتم. خانم معلم می دانست که گوشی ندارم برای همین یک وقت هایی می رفتم مدرسه و بهم درس می داد. امسال هم یک روزهایی می روم. اما خیلی وقت ها مدرسه تعطیل است. برای همین توی خانه نماندم و با برادرم آمدم سرکار.» پدر و مادر سیما از هم جدا شده اند و او به همراه خواهر و برادرش با مادربزرگش زندگی می کنند. خانه شان سمت آزادگان است.هر روز با مترو از آزادگان به هفت تیر می آید: «مادربزرگم دوست نداشت کار کنم اما برادرم می گفت باید با هم کار کنیم. روزی ۱۰۰ هزار تومان با هم درآمد داریم و می توانیم به مادربزرگمان کمک کنیم. همیشه همین جا جلوی برادرم می نشینم و اصلا با غریبه ها حرف نمی زنم.اگر کسی به من بگوید بیا با من برویم یکجایی، من میرم کنار برادرم. خودم هم مراقبم.»
سیما و همسن و سالانش خیلی زود با مفهوم گرانی و نداری آشنا شدند. درلابه لای حرف هایشان از گران بودن همه چیز می گویند و دلشان می خواهد پول داشته باشند و برای خودشان خرج کنند بدون اینکه نگران نداشتن ها باشند. محمد ۱۵ ساله یکی از همین کودکانی است که دستفروشی می کند. ۸ ماهی می شود که پدرش برایش بساط ماسک پهن کرده است: «روزی ۱۵۰تا ۲۰۰ هزار تومان درآمد دارم و نصف این پول برای پدرم است و نصف دیگر هم برای خودم. پولم را بیشتر خرج خودم می کنم. از کارم راضیم، هم کمک خرج خانه ام و هم وسایلی را که دوست دارم، می خرم. از همان بچگی دوست داشتم دستم توی جیب خودم باشد و التماس کسی را برای پول نکشم. الان وضعیت جوری شده که باید کار کنیم.همه چیز گران شده.» از او درباره مدرسه رفتن پرسیدم و اینکه به مدرسه می رود: «راستش ۷ ماهی است که درس را رها کردم. اوایل آموزش مجازی گوشی نداشتم. با گوشی پدرم درس را پیگیری می کردم بعدش گوشی دست دوم خرید اما علاقه ای به این مدل درس خواندن نداشتم پارسال امتحان هم ندادم و به پدرم گفتم می خوام کار کنم. به نظرم پول در آوردن بهتر از درس خواندن است. آخرش هم که دیپلم بگیرم باید کار کنم.»
رامین کم رو و خجالتی است، حتی جواب مشتری ها را با رودربایستی می دهد. او راه و رسم کاسبی را هم نمی داند. می گوید، یک سال بعد از کرونا وارد بازار کار شده و علاقه ای به درس و مشق نداشته برای همین ترک تحصیل می کند و در یک مغازه تشک و خوشخواب برای خودش کار پیدا کرده است: «گوشی درست و حسابی نداشتم برای همین خیلی اذیت می شدم. البته زیاد درسم خوب نبود. علاقه ای هم به این مدل درس خواندن نداشتم. خانواده اصرار می کردند که باید دیپلم بگیرم. اما وقتی آموزش مجازی شد با آنها صحبت کردم که چون گوشی ندارم حداقل برای خریدن یک گوشی هم که شده کار کنم بعد در کنارش درس هم می خوانم. سال گذشته را خواندم اما واقعا هیچ چیزی یاد نگرفتم. امسال تصمیم گرفتم که دیگر درس نخوانم چون وقتی می توانم پول دربیاورم چرا باید درس بخوانم. درس به چه دردی می خورد. این همه مهندس کامپیوتر داریم همه بیکارند. من باید پول داشته باشم.» می خندد و می گوید: «زندگی همین است دیگر...» رامین ماهی ۴ میلیون درآمد دارد و بخشی از این درآمد را در خانه خرج می کند: «خواهر و برادرانم درس می خوانند. خودم تا جایی که بشود کار می کنم تا پول داشته باشم.»
موضوع اصلی این کودکان کمک به خانواده است. با شیوع کرونا و خاموشی چراغ کسب و کارها برخی خانواده ها کودکان خود را برای نان آوری روانه خیابان ها کرده اند. کرونا اقتصاد خانواده ها را تحت تاثیر قرار داد. خیلی از این کودکان مجبورند ساعت های زیادی را در محیط کار سپری کنند، آنها نه حق گله وشکایت دارند و نه می توانند اعتراضی به حقوق و دریافتی شان داشته باشند و اگر صدایشان درآید از سوی صاحب کار سریع اخراج می شوند. محمد ۱۶ ساله اینها را می گوید. او تا کلاس ششم درس خوانده و به همراه خانواده اش از ایلام به تهران آمده است. محمد در یک مغازه تعویض روغنی کار می کند. صبح ساعت ۱۰ می آید و تا هر ساعتی که صاحبکارش بخواهد هم می ماند. برخی وقت ها ۱۲ ساعت هم شده که کار کرده: «خیلی وقت ها مجبورم بمانم. کار که باشد من هم باید کنار صاحبکارم بایستم. خیلی وقت ها خسته می شوم اما چاره ای نیست.» اوایل که کارش را شروع کرده بود کسی پول چندانی به محمد نمی داد. در پایان هر ماه و در ازای ۱۲ یا ۱۳ ساعت کار در روز ۷۰۰ تا یک میلیون تومان حقوق می گرفت. اما حالا بعد از یک سال و نیم کار حقوق دو میلیونی می گیرد و از مردم هم انعام. خوشحال است که جای ثابتی برای کارکردن پیدا کرده و از این در و آن در زدن و هر روز یک جا کار کردن راحت شده است: «پدرم بیمار است و نمی تواند کار کند برای همین سه سالی هست آمدیم تهران. اولش سخت بود اما حالا وضعیت کمی بهتر شده. خودم اینجا کار می کنم و ماهی نزدیک به سه میلیون تومان درآمد دارم. خداروشکر زندگی می چرخد. «از محمد درباره درس و مشقش می پرسم. اینکه دوست دارد دوباره به مدرسه برود: «درس را دوست دارم اما شرایطش فعلا مهیا نیست.» پارسا هم ساعت کاری اش زیاد است. او کلاس یازدهم ریاضی است. درسش را رها نکرده اما شش ماهی است که در یک مغازه اسباب بازی فروشی کار می کند. ماهی سه میلیون تومان حقوق می گیرد و خودش می گوید، نداشتن خیلی چیزها باعث شده تا سرکار بیاید. هر وقت چیزی خواسته پدر گفته این وسیله گران است برای همین تصمیم گرفته تا کاری پیدا کند و همه آن چیزهایی را که دلش می خواهد، بخرد: «معمولا ساعت ۹ صبح می آیم مغازه را تمیز می کنم تا ساعت ۱۰ که صاحبکارم می آید.هر کاری که صاحب مغازه داشته باشد را انجام می دهم. از انبار جنس می آورم. گردگیری اجناس را هم انجام می دهم اگر مغازه شلوغ باشد فروشندگی هم می کنم. البته مراقب هم هستم تا کسی جنسی را برندارد. اوایل کار این را نمی دانستم و چند باری که حواسم نبود، وسایل گم شد و صاحبکارم از حقوقم کم کرد. الان متوجه شدم و حسابی حواسم را جمع می کنم. عصر هم تا ۸ یا ۹ شب هستم.» احسان و سجاد هم دو برادری هستند که در مغازه نقره و بدلیجات کار می کنند. احسان کلاس هشتم است. سجاد کلاس یازدهم را تمام کرده و دیگر دلش نمی خواهد به مدرسه برگردد. این دو برادر بیشتر از آموزش مجازی خسته اند. برای همین کاری پیدا کردند تا حداقل خرج خودشان را دربیاورند. سجاد از دلایل ترک تحصیلش می گوید: «بین پول و درس یکی را باید انتخاب می کردم و من دوست داشتم پول در بیاورم. همین شد که امسال مدرسه ثبت نام نکردم. سال گذشته هم خیلی سخت درس خواندم. اینترنت قطع و وصل می شد و سرورها مشکل داشت اصلا نمی توانستیم حاضری بزنیم ، ما اصلا در شاد آموزش ندیدیم. معلمان مان فیلم می فرستادند و اصلا نمی پرسیدند پول دانلود را دارید یا خیر؟ خیلی از بچه ها پول نداشتند اینترنت اضافی بگیرند. معمولا برای سه ماه ۴۵۰ هزار تومان می دادم. البته من همان پارسال هم کار می کردم و پول داشتم هزینه کنم.» به برادرش اشاره می کند که هر چند روز یک بار درگیر خرید اینترنت اضافی بود، احسان می خندد و می گوید: «برای حجم اینترنت هم شده آمدم سرکار. معمولا دو یا سه روز در میان ۱۰ هزار تومان پول اینترنت می دادم. درس هم خوب است. خودم علاقه مند به تحصیلم اما شرایط مجازی اصلا برای خواندن خوب نیست. برای همین اول کار می کنم و بعد درس می خوانم. اینکه پول دارم و می توانم برای خودم هزینه کنم را دوست دارم. راستش در دنیای مجازی هیچ دانش آموزی درس نمی خواند.» قصه کودکان کار دیگر برای خیلی ها پرتکرار شده، کودکانی که دست از درس و مشق و مدرسه می کشند و وارد دنیای بزرگترها می شوند تعدادشان در این دو سال کرونایی آنقدر زیاد شده که چشم مان به دیدنشان در شهر عادت کرده و خیلی راحت هم آنها را پذیرفته ایم. کرونا، قصه ای پر غصه برای برخی از کودکان داشته است. کرونا روزگار عده ای از کودکان را تلخ کرده و آنها را از کلاس و درس جدا کرد.
در روز های نخست که آموزش مجازی شد و دانش آموزان هم مجبور بودند در بستر«شاد» آموزش را پیگیری کنند، عکس ها و تصاویر مختلفی از دانش آموزان مناطق محروم در شبکه های اجتماعی دست به دست می شد؛ کودکانی که گوشی به دست کنار جاده یا بالای تپه ها نشسته بودند تا بلکه اینترنتی برقرار شود و آنها بتوانند فایل های درسی و فیلم های آموزشی معلمان خود را دانلود کنند. البته این بخشی از داستان دانش آموزان مناطق محروم بود. قسمت تلخ داستان آنجا بود که برخی از این دانش آموزان گوشی همراه نداشتند و در نهایت برخی هایشان مجبور به ترک تحصیل شدند.مدیران آموزش و پرورش مناطق محروم و معلمان مناطق محروم هم این موضوع را بارها تایید کردند و گفتند برخی کودکان و نوجوانانی که در این دو سال ترک تحصیل کرده اند، گوشی همراه یا تبلت نداشتند. البته مسئولان آموزش می گویند که برای دانش آموزان مناطق محروم شبکه آموزش را راه اندازی کردند. همچنین جزوه های کمک آموزشی، اعزام راهبران آموزشی در مناطق محروم و تهیه درسنامه ها هم بخش مهم کارهای آموزش و پرورش در مناطق محروم بود. موضوعی که رضوانه حکیم زاده معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش بر آن تاکید می کند و درباره علل بازماندگی از تحصیل دانش آموزان می گوید: «آمارهای ما نشان می دهد تعداد بازماندگان از تحصیل امسال بیشتر از سال گذشته است. دلایل بازماندگی هم بسیار است. بر اساس پژوهشی که ما انجام داده ایم عوامل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی موجب بازماندگی دانش آموزان از تحصیل می شود. برخی دانش آموزان به دلیل مهاجرت از منطقه خودشان به منطقه دیگری جزو بازماندگان هستند. تعدادی از دانش آموزان به دلیل معلولیت های شدید امکان حضور در مدرسه ندارند و تعداد دیگری از دانش آموزان هم به خاطر مسائل اقتصادی و اشتغال فرصت حضور از مدرسه را از دست داده اند. تعدادی از کودکان بی سرپرست یا بد سرپرست هستند، در هر حال عوامل موثر بازماندگی چند وجهی است. ما تمام تلاش خودمان را به کار می گیریم که بموقع دانش آموزان را شناسایی و با کمک سایر دستگاه ها آنها را جذب کنیم، بویژه دانش آموزانی که کار می کنند. البته آموزش و پرورش به تنهایی نمی تواند در این زمینه فعالیت کند حتما باید با کمک دیگر دستگاه ها راه حل بازماندگی از تحصیل کودکان بررسی شود.