راه حل غلبه بر خودکم بینی و رسیدن به حس ارزشمندی
خودکمبینی همچون پیچک مهاجمی است که خیلی نامحسوس سراغمان میآید و اگر جلویش را نگیریم، کل زندگیمان را درگیر میکند. خودکمبینی در کوتاه مدت تمرکز و بهرهوری را از بین میبرد، خلاقیت را خفه میکند، مانع تعیین اهداف بزرگتر میشود و به طرز ناخوشایندی ما را بدحال میکند، اما در بلندمدت میتواند به مشکلات بزرگتری همچون کمالگرایی و خودتخریبی تبدیل شود. اما خبر خوب این است که خودکمبینی از دیرباز با ما بوده و خیلیها روشهایی را پیدا کردهاند که نه تنها بر این حس فائق آمدهاند که از آن استفاده هم میکنند.
به گزارش شبکه شرق، ما اینجا سه استراتژی غیرمعمول واقعا موثر را براساس مثالهای واقعی مطرح میکنیم تا بتوانید بیاعتمادی و تردید به خود را از یک مانع به فرصت تبدیل کنید.
خودتان را متعهد کنید که هدفمندانه ریسک کنید
بیپروایی اغلب معنایی منفی در ذهن تداعی میکند، اما اگر به صورت هدفمند مورد استفاده قرار گیرد، به پادزهری قوی برای خودکمبینی تبدیل میشود.
هنرمند معروف مارینا آبراموویچ را در نظر بگیرید که با هنرهای نمایشی جسورانهاش شناخته میشود. او قیچی در اختیار تماشاچیان میگذاشت و به آنها اجازه میداد مو یا لباسش را قیچی کنند. برای یک اجرا به مدت ۱۶ روز، هر روز هشت ساعت بیحرکت یکجا نشست.
در اجرای دیگری به مدت یک ساعت آنقدر راه و بیراه به همبازیاش خورد و با هم برخورد داشتند که صدای تماشاچیان درآمد که اینکار را متوقف کنند. این فقط بخش کوچکی از کارهای عجیب و جسورانه اوست.
با توجه به جسارتی که در آثار او موج میزند، ممکن است فکر کنید که ترس در او راه ندارد و این فرد با همه فرق میکند، اما حقیقت کاملا برعکس است. او در کتاب خاطراتش نوشته است: «من در هنرم شجاع بودم، اما واقعیت این است که قبل از هر اجرا از جهنم عبور میکردم، حتی هنوز هم همینطور است. از ترس فلج میشدم. بیست بار دستشویی میرفتم.» آبراموویچ برای غلبه بر ترسش خودش را در کارش غرق میکرد. او میگفت: «لحظهای که وارد کار میشوم همهچیز فرق میکند. پای کار که به میان میآید من همه احتیاطها را کنار میگذارم.»
آبراموویچ خودکمبینیاش را در برابر عشقی که به هنرش داشت قرار میداد و هربار هم هنرش پیروز میشد. شما میتوانید این روش را برای هرچیزی استفاده کنید، چه برای اینکه خود را در کار به چالش بکشید یا برای شبکهسازی وارد اتاقی پر از آدمهای غریبه شوید و اغلب هم متوجه میشوید که آورده این بیپروایی خیلی بیشتر از بدحالی موقت ناشی از ترس است.
به دنبال فضاهایی باشید که در آنها احساس آزادی میکنید
تا به حال احساس کردهاید که حتی در کنار دوستانتان هم دارید نقش بازی میکنید؟ این احساس یکی از پیچیدهترین انواع خودکمبینی است. این «تردید اجتماعی» یا «خودآگاهی» از آنجا نشات میگیرد که فکر میکنید باید خود واقعیتان را پنهان کنید تا انتظارات دیگران را برآورده کنید و «دوستداشتنی» به نظر برسید.
زیدی اسمیت، نویسندهای است که این حس را به خوبی توصیف میکند: «انگار قسمت زیادی از زندگی یک اجرا و نمایش است که در آن سعی داریم در نقش جا بیفتیم شویم، تحت تاثیر قرار دهیم یا انتظارات را برآورده کنیم. حتی گاهی در دوستیهای صمیمانه و نزدیک هم این جنبه نمایشی وجود دارد که خود واقعیات را نشان نمیدهی.» زندگی در این حالت نمایشی و نقشبازی کردن مداوم خستهکننده است و میتواند باعث فرسودگی شود. راهحل اسمیت برای این مشکل ساده به نظر میآید، اما در عمل چالشبرانگیز است: اینکه فضاهایی را پیدا کنید که در آن این فشار را احساس نکنید. او میگوید: «هرجایی که بروید و مجبور نباشید نقش بازی کنید، مجبور نباشید در حد و اندازه تصوری که دیگران از شما دارند ظاهر شوید و بتوانید خودتان باشید، آنجا آزادی است.»
همه میدانند که این احساس آزادی و رهایی چقدر مهم است، اما خیلی از ما به دنبال این فضاها نیستیم و آن را به بخش ثابتی از زندگیمان تبدیل نمیکنیم. باید یاد بگیریم که همانطور که مسواکزدن برای سلامت دهان و دندان مهم است، وقتگذراندن در محیطهای تقویتکننده هم برای سلامت روانمان اهمیت دارد.
ذهنیت آزمایشهای جسورانه را در خود پرورش دهید
ضربالمثلی است که میگوید پادزهر اضطراب، عمل است. همین را درمورد خودکمبینی هم میتوان گفت. بهترین راه برای غلبه بر خودکمبینی این است که خود را در همان چیزی که عامل این احساس است غرق کنید. پس دفعه بعد به جای فرار جلوتر بروید.
نویسنده ادبیات داستانی معروف کارل اووه کناسگارد را در نظر بگیرید. او یکی از پرکارترین نویسندگان دوران معاصر است. ۱۶ رمان در کارنامه خود دارد و سالی یک کتاب مینویسد.
قاعدتا تصور میکنید چنین فردی باید سرشار از اعتمادبهنفس باشد، اما هنگامی که در مصاحبهای از او درباره میزان بهرهوریاش پرسیدند، او پر از خودکمبینی و تردید به خود بود.
او اعتراف کرد: «فکر میکنم کارم خستهکننده است. من همیشه پر از تردید هستم.»
کناسگارد برای مقابله با این احساسات از استراتژی سادهای استفاده کرد. او ذهنیت آزمایش و کنجکاوی را در پیش گرفت. او گفت: «به کتابهایم به چشم یک آزمایش نگاه میکنم که تعداد زیادی کتاب را در سریعترین زمان ممکن بنویسم. این احساس را داشتم که نباید اینکار را بکنم که این رویکرد ممنوع است، اما ذهنیتم این بود که اصلا به جهنم، این کار را برای خودم میکنم.»
کناسگارد با متعهد کردن خود به این ذهنیت آزمایشگرا انرژی و تمرکزش را از خودکمبینی به کشف خلاقانه تغییر داد. درست مثل استراتژی مارینا آبراموویچ، انگار تعهد کناسگارد به کار خودکمبینیاش را خنثی میکند.
چگونه این بینشها را عملی کنیم؟
وقتی هنرمندان بزرگی همچون آبراموویچ، کناسگارد و زیدی اسمیت هم خودکمبینی را تجربه میکنند، میشود گفت که کلا نمیشود از شرش خلاص شد، اما میتوان از افرادی که راهی یافتهاند تا نه تنها به خودکمبینیشان غلبه کنند که از آن به نفع خودشان هم استفاده کنند، آموخت. در نهایت اینکه بتوانید از احساسات منفی خود به خوبی استفاده کنید، مهمترین نشانه هوش هیجانی بالاست.