چالش درآمدزایی به قیمت لایک
زندگی در عصر اینستاگرام و تیکتاک، شبیه بازی نقشآفرینی شده است.

به گزارش گروه رسانهای شرق؛ هر روز صبح بیدار میشویم، گوشی را برمیداریم و نقاب امروزمان را انتخاب میکنیم. گاهی مدافع محیطزیست هستیم، گاهی فعال اجتماعی و گاهی فقط یک آدم خوشبخت، اما راستی، پشت این نقابها چه کسی ایستاده است؟
دروغهای شیرین ما
دنیای مجازی، تئاتری بیپایان است که همه ما در آن نقش بازی میکنیم. مدیری که در استوریهایش از برابری و عدالت میگوید، شاید همان کسی باشد که در اداره، سازمان، وزارتخانه و محل کارش تبعیض، بیعدالتی، پارتیبازی و رابطهبازی را نهادینه کرده. سلبریتیای که زندگی ساده را تبلیغ میکند، شاید در قصری زندگی کند که ما حتی خوابش را هم نمیبینیم.
«ما همان چیزی نیستیم که به دیگران نشان میدهیم.»
این فقط مختص آدمهای مشهور نیست. همه ما به نوعی مقصریم. عکسِ غذای خوشمزه میگذاریم، اما نمیگوییم سه ساعت برای گرفتن آن عکس وقت صرف کردهایم. از سفر عاشقانه مینویسیم، اما نمیگوییم تمام سفر را با هم دعوا کردهایم.
چرا نان به نرخ لایک میخوریم؟
ساده است: ترس از طرد شدن. در بازار پررقابت توجه، کسی که «معمولی» باشد، جایی ندارد. باید درخشان باشی، باید متفاوت باشی، باید «لایک» بگیری.
مسعود، ۳۵ ساله، پس از دو سال فعالیت در اینستاگرام میگوید: «گاهی چیزهایی مینویسم که خودم هم باورشان ندارم، فقط چون میدانم طرفدارانم دوست دارند.»
آیا این بازی ارزشش را دارد؟ برای خیلیها بله. لایکها و فالوورها تبدیل به پول واقعی میشوند. «نان به نرخ لایک خوردن» قانون جدید بقا در عصر دیجیتال است.
قربانیان پنهان صحنهآرایی مجازی
شاید از خودمان بپرسیم: «مگر چه اشکالی دارد؟ من فقط تصویری زیباتر از زندگیام نشان میدهم.»
اما هزینهای که میپردازیم، سنگینتر از آن چیزی است که فکر میکنیم. مهدی، روانشناس، میگوید: «افرادی که مدام نقش بازی میکنند، کمکم هویت واقعی خود را گم میکنند. نمیدانند کدام بخش از وجودشان واقعی است و کدام بخش ساختگی.»
افسردگی، اضطراب و حس پوچی نتیجه سالها زندگی با نقاب است. بازیگرانی که روی صحنه محبوبند، اما پشت صحنه نمیدانند خودشان کیستند.
آیا میتوان اصیل ماند؟
سارا، بلاگر ۲۹ ساله، تصمیم گرفت بعد از پنج سال، نقاب را کنار بگذارد: «روزی به خودم آمدم و دیدم اصلا آن آدمی که در پستهایم نشان میدهم، نیستم. تصمیم گرفتم از واقعیت زندگیام بگویم، حتی اگر فالوورهایم را از دست بدهم.»
جالب است، او نه تنها فالوورهایش را از دست نداد، بلکه ارتباطی عمیقتر با آنها برقرار کرد. شاید مردم بیشتر از آنچه فکر میکنیم، تشنه صداقت باشند.
معجزه کوچک شفافیت
در دنیایی که همه نقاب دارند، شاید صادق بودن انقلابیترین کار باشد. مثل شنا کردن خلاف جهت آب.
منوچهر، نویسنده، میگوید: «وقتی از شکستهایم نوشتم، ترسیدم. اما پیامهایی که دریافت کردم، زندگیام را تغییر داد. افرادی نوشتند که داستان من به آنها امید داده است.»
شاید زمان آن رسیده که به جای نمایش کامل بودن، شهامت ناقص بودن را پیدا کنیم. به جای تصویری بینقص، تصویری واقعی از خود ارایه دهیم.
در دنیایی که همه میخواهند «بهترین» باشند، شاید بودن به عنوان «خود واقعی» بزرگترین شجاعت باشد.
آیا آمادهاید نان به نرخ خودتان بخورید، نه به نرخ لایکها؟