|

به بهانه شانزدهمين سالگرد زمین‌لرزه بم

تولد یک علم؛ زلزله‌شناسی

مهدی زارع. استاد پژوهشگاه بین‌المللی زلزله‌شناسی و مهندسی زلزله -عضو وابسته فرهنگستان علوم

تا قبل از زمان زلزله لیسبون اول نوامبر 1755 با بزرگای 8.5 عملا یافته‌های تجربی و علمی در مورد زلزله ناچیز بود. دلیل زمین‌لرزه‌ها معمولا از سوی اربابان کلیسا به گناهان انسان‌ها و به صورت تلافی و مجازات الهی گناهان بعضی از مردم در حق همه مردم و ساکنان یک سرزمین تفسیر می‌شد. شبه‌جزیره ایبری که شامل کشورهای اسپانیا و پرتغال است، در محدوده تلاقی ورقه‌های اروپا و آفریقا در حال حرکت به طرف یکدیگر و شکل‌گیری یک منطقه گسترده و پراکنده از گسلش است. این گسل‌ها شامل گسل‌های فرورانشی متعدد نیز می‌شوند. سونامی بعد از زمین‌لرزه اول نوامبر 1755 لیسبون، دلیل اصلی ویرانی فاجعه‌بار بود. صبح روز یکشنبه، اول نوامبر 1755 شاهدان عینی روز درخشان و باشکوهی را توصیف می‌کنند؛ بین ساعت 9 و 10 صبح، حرکت آرامی حس شد که با شدیدتر‌شدن، خانه‌ها را به لرزه درآورد و ابتدا «باعث به‌هم‌خوردن تعادل کالسکه‌ها در خیابان اصلی شد». هنگامی که این تکان‌ها با «نوعی سروصدای عجیب و ترسناک در زیر زمین» دنبال شد، فهمیدند که ممکن است این پدیده نشانه‌ای از یک زلزله باشد.
با صدای بسیار ترسناک حاصل از فروریختن یکباره ساختمان‌های بزرگ در شهر، «طبقات بالای خانه‌ها تکان خورد و فورا فروریخت. شاهدی در‌حالی‌که از ویرانی‌های خیابان کلیسای پائول بالا می‌رفت، اجتماع حیرت‌آوری از زنان و مردان از همه طبقات و شرایط را یافت». در میان افراد چند کشیش مهم از کلیسای اسقفی بودند -البته چندین کشیش نيز در لباس رسمی‌شان هنگام مراسم عشای ربانی از محراب‌ها فرار کرده بودند-؛ زنان با لباس پاره و بعضی‌ها بدون کفش؛ همه اینها افرادی بودند که در اینجا به‌عنوان مکان امن برای خطرات متقابل پناه آورده و برای دعاکردن زانو زده بودند.
در حین این عبادت مشتاقانه، «دومین شوک بزرگ رخ داد که اندکی کم‌شدت‌تر از اولی بود و تخریب ساختمان‌هایی را که قبلا بسیار شکسته و ضعیف شده بودند، کامل کرد. به علاوه این شوک دوم با وضعیتی به‌مراتب وحشتناک‌تر از شوک اول همراه بود. فریادی شنیده شد که کسی می‌گفت: دریا دارد به سمت ما می‌آید، حتما همگی خواهیم مرد».
کشتی‌ها در قلب توفانی خشمگین در هم شکستند و حتی اتفاقات وحشتناک‌تری رخ داد: «اسکله جدیدی که کاملا از مرمر سخت و با صرف هزینه‌های بسیار زیاد ساخته شده بود، با همه مردم روی آن به‌طور کامل در توفان بلعیده شد؛ مردمی که برای نجات زندگی‌شان به طرف آن فرار کرده بودند و فکر می‌کردند که در چنین مکانی در امنیت هستند. در همان زمان تعداد زیادی از قایق‌ها و کشتی‌های کوچکی که در نزدیکی آن لنگر انداخته بودند (تقریبا همه آنها پر از مردمی بودند که به همان دلیل خود را به آن طرف رسانده بودند)، همگی در گرداب غرق شده و دیگر هیچ‌گاه دیده نشدند». شاهدان ماجرا تعریف کردند که سطح آب رودخانه شش متر بالا آمده و ناگهان سقوط کرد و باعث فرو‌رفتن تمام اسکله و کشتی‌ها ظاهرا به داخل یک گودال شد. یکی از شاهدان استنباط کرد که آن حفره باید بلافاصله بسته شده باشد؛ چون بعدها کوچک‌ترین اثری از لاشه کشتی‌ها و اسکله دیده نشد.
شهر لیسبون در صبح آن روز برای بار سوم نیز تکان بزرگی را تجربه کرد که با برخاستن موج‌های بزرگ دریایی که امروزه دانشمندان آن را به‌عنوان سونامی می‌شناسند نیز همراه شد. یک فاجعه ناگزیر ثانویه یعنی آتش‌سوزی نیز بلافاصه پس از آن رخ داد. تمام روز مقدس، جشن بزرگی در کشور پرتغال بود و «طبق روال معمول هر محراب در هر کلیسا با تعدادی شمع مومی و لامپ روشن شده بود. شمع‌های واژگون، الوار واژگون و پرده‌های پاره را به آتش کشیدند و «آتش‌سوزی به سرعت به طرف خانه‌های مجاور گسترش یافت و در آنجا به آتش دودکش آشپزخانه‌ها وصل شد». در حالی که هوا تاریک می‌شد، «تمام شهر در آتش بزرگی می‌سوخت؛ آتشی بسیار درخشان که با روشنایی آن به‌راحتی می‌توانستم ببینم و بخوانم. بدون اغراق می‌توان گفت که در یک آن حداقل صد مکان مختلف در آتش بودند و به‌این‌ترتیب تا شش روز بدون وقفه با هم می‌سوختند».
مانند اغلب مواقع، تخمین‌ها از کل تلفات جانی متغیر بود، ولی تنها در شهر لیسبون برآورد شد كه بیش از 60 هزار نفر کشته شده‌اند که بیش از 20 درصد کل جمعیت 275‌هزار‌نفری شهر بود. کاخ سلطنتی با زمین‌لرزه و سونامی پس از آن تخریب شد. آرشیوهای سلطنتی که شامل اکتشافات قدیمی، نقاشی‌ها، 70 هزار جلد کتاب در کتابخانه که حاصل قرن‌ها زحمت بود، در عرض چند دقیقه وحشتناک از بین رفت. به علاوه اثرات مخرب زلزله لیسبون در خارج از این شهر نیز گسترش یافت. این زلزله باعث تکان‌های بسیار شدید در آفریقا شد که با مصدومیت و تلفات جانی در شهرهای فاس و مکناس و آسیبی متوسط در الجزیره در فاصله‌ای بیش از هزار‌و 100 کیلومتر همراه بود. سونامی نیز باعث آسیب در امتداد سواحل پرتغال، جنوب غرب اسپانیا و غرب مراکش شد. در منطقه الغرب در جنوب پرتغال، شاهدان عینی امواجی را که ارتفاع‌شان به 30 متر می‌رسید، توصیف کردند. هرچند سونامی مسبب بیشترین خرابی در فواصل دور از ناحیه لیسبون بود، اما تکان ناشی از زلزله نیز به اندازه کافی قوی بود تا در فرانسه، سوئیس و شمال ایتالیا احساس شود. مدتی قبل از زلزله آتشفشان وزوو فوران کرده بود؛ هنگامی که زمین به لرزه درآمد، فعالیت آتشفشان متوقف شد. اکنون دانشمندان می‌دانند که زلزله‌های بزرگ می‌توانند سامانه‌های فورانی آتشفشان‌های بزرگ را تحت تأثیر قرار دهند؛ اما در بیشتر وضعیت‌های جدید که مشاهدات خوبی داریم، این اثرگذاری به صورت دیگری است؛ زلزله‌ها سیستم آتشفشانی و فعالیت آزادسازی را مختل می‌کنند، ولی باعث توقف آن نمی‌شوند.
هنگامی که زلزله لیسبون به معنای واقعی اروپا را به لرزه درآورد، به تعبیری مباحث بنیادی فلسفه در قرن هجدهم را متحول کرد. دوران روشنفکری حدودا در اوایل این قرن آغاز شده بود، با «روشنفکری»‌اي که از سوی امانوئل کانت به این صورت تعریف شد: «رهایی بشر از افکار تحمیل‌شده بر او. تحمیل افکار ناشی از ناتوانی انسان در استفاده از درک و فهم خودش بدون دخالت شخص دیگری». بعدا کانت شعار این دوران را Sapere Aude! اعلام کرد که به صورت تحت‌اللفظی «جرئت اندیشیدن داشته باش» ترجمه می‌شود و مفهومش آن است که «شجاعت داشته باش تا دلایل خودت را ابراز کنی». همان‌طور که شرح داده شد، روشنفکری ذاتا با دین در تناقض نبود؛ اما اصول این مفهوم باعث شد تا فلاسفه خرافات را به چالش کشیده و از مهم‌ترین مهارت‌های منطقی‌شان برای نقد مفاهیمی که قبلا تنها مسائل اعتقادی بوده‌اند، استفاده کنند.
امانوئل کانت (فیلسوف آلمانی، 1724-1804م) بعد از رخداد زمین‌لرزه یکم نوامبر 1755 لیسبون پرتغال به مطالعه زمین‌شناسی پرداخت و سه کتاب درباره این زلزله منتشر کرد. کانت جوان که با رخداد این زلزله و سونامی بزرگ شوکه شده بود، توجهش به کل به یافتن دلایل رخداد زمین‌لرزه معطوف شد. او همه اطلاعات را از اخبار، مستندات و مطالب منتشرشده درباره رخداد زلزله لیسبون را گردآوري كرد تا نظریه دلیل رخداد زلزله را فرموله کند.
نظریه کانت به این موضوع می‌پرداخت که جابه‌جا‌شدن غارهای زیرزمینی که با گازهای آتشین پر شده‌اند، دليل رخداد زلزله‌هاست (که درنهایت مشخص شد این نظر درست نیست). این نظریه یکی از اولین نظریه‌های مدرن و سیستماتیک برای توضیح رخداد زمین‌لرزه‌ها بر پایه دلایل طبیعی (به جای دلایلی مافوق طبیعی) است. بر‌اساس نظر والتر بنیامین (فیلسوف آلمانی 1892-1940م) جزوه کم‌ورق (در ٤٨ صفحه و حاوي سه مقاله) کانت درباره زلزله آغاز علم زلزله‌شناسی در دنیا است.
ژان ژاک روسو نیز که طرفدار پر‌و‌پا‌قرص روشنفکری نبود، توانست خیلی از عقاید این دوران را با قبول خدای مشترک مسیحی-یهودی با مذهب تطبیق دهد. همان‌گونه که لایبنیتس و پاپ این کار را برای توجیه کسانی کردند که زلزله‌ها را نشانه‌ای از نقص و کاستی در یک جهان طبیعی آفریده‌شده می‌دانستند. کانت وجود خداوند را فراتر از میدان دید منطق و استدلال تشریح کرد و نتیجه گرفت که حقیقت وجود خدا را فقط با دلایل فرضی نمی‌توان اثبات یا نفی کرد. با در‌نظر‌گرفتن مجدد شعاری که کانت برای این دوران عنوان کرده بود، وجود چنین دیدگاه‌های مختلفی گیج‌کننده نیست؛ زیرا اساسا روشنفکری درباره سؤالات بوده است؛ نه پاسخ‌گویی به آنها. با در‌نظر‌گرفتن این دیدگاه، زلزله لیسبون تأثیری فراتر از تحکیم دیدگاه‌های فلاسفه یا رهبران مذهبی داشت (به دنبال این زلزله «جان وسلی» که یکی از پیشتازان جنبش پروتستان در قرن هجدهم در انگلستان بود، در میان اولین کسانی قرار گرفت که شدیدا استدلال می‌کردند زلزله‌ها بیشتر از آنکه علل صرفا طبیعی و تصادفی داشته باشند، خواست خدای قادر متعال هستند). همچنان که فلاسفه و رهبران مذهبی تلاش می‌کردند تا زلزله‌ها را با مفاهیم مرتبط با دیدگاه خودشان درک کنند، افراد متمایل به علم -که بعضی از آنها رهبران مذهبی نیز بودند- گام‌های کوچک؛ اما مهمی را به سمت یک کشف سازمان‌یافته و علمی درباره زلزله‌ها به‌عنوان یک پدیده طبیعی برداشتند. اگر زلزله‌های قبلی مربوط به سال زلزله‌خیز 1750 در بریتانیای کبیر اصطلاحا این تپش را تحریک کرده بود، بررسی علمی چشمگیر درباره زلزله‌ها با وقوع زلزله لیسبون مانند سیلابی به راه افتاد. بعضی از باهوش‌ترین افراد علمی آن دوران تلاش کردند تا زلزله‌ها را ثبت کرده و بشناسند. در این جریان آنها اساسا بعضی از نظراتی را که به منظور بررسی و شناسایی جست‌وجو کرده بودند، اثبات كردند. به‌سادگی با شروع یک اکتشاف سامان‌یافته درباره یک پدیده طبیعی، آنها به ‌طور ضمنی زلزله را به‌عنوان یک پدیده طبیعی که از طریق استنباط تجربی و عقلانی قابل فهم بود، به رسمیت شناختند.
زلزله لیسبون به همراه دیگر زلزله‌های سال 1750 عاملی شد تا زلزله‌شناسی به‌عنوان زمینه‌ای از تحقیقات علمی به‌سرعت شکوفا شود. با وجود آنکه کاتالوگ‌های زلزله تا قبل از 1755 و به‌ویژه در سال 1750 گردآوری شده بودند، تلاش برای جمع‌آوری کاتالوگ پس از وقوع زلزله لیسبون دو برابر شد. در سوئیس فیلسوف طبیعی الی برتران (1790-1712) یک گزارش تاریخی از زلزله‌های احساس‌شده در سوئیس در سال‌های 563 تا 1754 را جمع‌آوری کرد. این تلاش و دیگر اقدامات قدیمی برای تهیه کاتالوگ الهام‌بخش تلاش دیگر افراد در سال‌های بعد شد. در انگلستان رابرت مالت کاتالوگی از زلزله‌های شناخته‌شده بین سال‌های 1606 قبل از میلاد تا 1842 پس از میلاد را جمع‌آوری کرد که این اقدام بسیار بزرگ در سال‌های 1852 تا 1854 در یک‌سری گزارش‌های حدودا 600 صفحه‌ای به چاپ رسید.
پژوهش‌های سرنوشت‌ساز مالت نقش مهمی را در گسترش زلزله‌شناسی به‌عنوان یک دانش نوین ایفا کرد؛ اما نباید نقش مهم تلاش‌های اندیشمندان قبل از مالت را بی‌اهمیت در نظر گرفت. برتراند و جان میچل فراتر از شناخت ساده زلزله‌ها گام نهادند. در دوران معاصر آنها، این دو نفر تلاش کردند تا مشاهدات خود را به یک روش سامان‌یافته و علمی تفسیر کنند. برتراند جزء اولین کسانی بود که سرعت بالای تکان زلزله‌ها را شناسایی کرد. او همچنین فهمید که زلزله‌ها در بعضی مناطق سوئیس در مقایسه با دیگر نواحی آن بیشتر رخ می‌دهند که او این تفاوت را ناشی از وجود چشمه‌های معدنی، غارها و بسترهای سولفوری در مناطق لرزه‌خیز آن می‌دانست. زلزله لیسبون به همراه زلزله‌های سال 1750 دوران زلزله‌شناسی تجربی و مشاهده‌ای را شکل دادند. این زلزله‌ها توجه دانشمندانی مانند میچل، برتراند، مالت و دیگر اندیشمندان هم‌دوره آنان را به خود جلب کرد و همواره بدین صورت است که توجه بهترین ذهن‌ها در هر دوران به جذاب‌ترین مسائل و درگیری‌های بسیار ناگهانی جلب می‌شود.
فلاسفه و رهبران مذهبی زلزله لیسبون را با مفاهیم تئوری‌های فلسفی خودشان بررسی می‌کردند. جدا از این مسائل که دوران روشنفکری را شکل دادند، دنیای غرب در قرن هجدهم نیز یکی دیگر از مواردی بود که استدلال نقش بسیار مهمی را در آن ایفا کرد. در این دوران آیزاک نیوتن چندین مورد از بنیادی‌ترین اصول فیزیک را مطرح کرد، کپرنیک و گالیله دیدگاه جهانی زمین‌مرکزی را به چالش کشیدند و کپلر قوانین ساده پیش‌بینی حرکت سیارات را به‌صورت خیلی ظریف و دقیق استنتاج کرد. بدین‌سان یک جهان منظم و قابل پیش‌بینی پدیدار و رفتار تمامی اجسام از خرده‌سنگ‌های متحرک گرفته تا سیارات غول‌آسا با استفاده از قوانین علمی ثابت و تغییرناپذیر، قابل‌فهم و قابل پیش‌بینی شد.
پس از زمانی که انسان شروع کرد تا با دیدگاهی منظم و قابل پیش‌بینی به دنیا بنگرد، به‌ندرت می‌توان زلزله‌ای را با تفسیرهای فلسفی بیشتر نسبت به زلزله‌ای که لیسبون و بیشتر اروپا را به لرزه انداخت، تصور کرد؛ زلزله مخربی که در آن روز رخ داد، باعث افتادن شمع‌ها از محراب کلیساها و به آتش کشیدن یک شهر شد. این زلزله نظریه‌ها و باورها را به چالش کشید و به‌عنوان تسریع‌کننده برای پیشرفت تحقیقات مشاهده‌ای، تجربی و مستدل در جهان طبیعت نیز بود (خیلی‌ها معتقدند که روشنگری یکی از نادرترین ابتکارات نوین در قرن 18 بوده است. با وجود این نقطه‌نظر، این مسئله که دیدگاه انسان درباره جهان طبیعت به‌تدریج تکامل یافته، کاملا واضح و مسلم نیست).
شهر لیسبون نیز مانند دیگر شهرها پس از خرابی ناشی از زلزله و آتش‌سوزی پس از آن به حالت عادی خود برگشت. به اعتقاد راسل داینس: «شاید پیامد اصلی زلزله لیسبون شکل‌گیری مباحث فکری نبوده، بلکه این وضعیت جدید جنینی برای اولین‌بار مسئولیت‌های اجتماعی را به دنبال پیامدهای یک فاجعه تعریف کرد». در واقع این شرایط جدید مقدمه‌ای برای فعالیت‌های بعدی شد تا بعضی از پیامدهای ضایعات ناشی از یک فاجعه مورد بررسی قرار گیرد. درحالی‌که مباحث روشنفکری پیامدهای ادامه‌داری را دربرداشت، پذیرش مسئولیت‌های اجتماعی نیز ابتکاری بود که نسبت به آن دوام بیشتری داشت.
مارکیش دو پومبال، نخست‌وزیر سابق پرتغال به بازسازی شهر لیسبون با یک معماری ساده که امروزه به نام پومبالاین شناخته می‌شود، پرداخت. با‌این‌حال شهر لیسبون بازسازی شد و اثرات مستقیم و گسترده این زلزله با نتایج غیرمستقیم و شاخص آن درهم آمیخت. در واقع این زلزله نقش کوچکی در جا افتادن مباحث بسیار مهم فلسفی قرن 18 داشت که چرا اتفاقات بد رخ می‌دهند؟ آیا جهان طبیعت که زلزله بخشی از آن است، قابل پیش‌بینی است؟ ممکن است کسی گمان کند که حداقل بعضی از این مباحث هیچ‌گاه قابل فهمیدن نیستند. اما زلزله لیسبون علاوه بر اینکه دوران روشنفکری و استدلال را به چالش کشید، الهام‌بخش تعدادی از بهترین اندیشمندان آن دوران شد تا با استفاده از مشاهدات موجود زلزله را به‌عنوان یک پدیده طبیعی بررسی کنند. شاید این زلزله بیشتر از هر تک‌رخداد لرزه‌ای دیگری موجب توسعه زلزله‌شناسی به‌عنوان زمینه جدیدی در تحقیقات علمی بوده است و در یک مفهوم گسترده انگیزه‌ای بنیادی را ایجاد کرد تا حرکت‌هایی برای فهم جهان طبیعت به معنای علمی و نه در قالب خرافات انجام شود.
زمانی که دانشمندان پوسته زمین را کشسان توصیف می‌کنند، منظورشان این است که این پوسته توان آن را دارد که بدون شکستن خمیده شده و سپس به حالت اول خود برگردد. با‌این‌حال بازگشت کشسان یکی از نتایج کشسانی است. زلزله‌شناسانی که بر روی گسیختگی زلزله‌ها مطالعه می‌کنند، از عبارت اضافه جهش استفاده می‌کنند که منظورشان این است که گاهی یک گسیختگی گسله از حالت تعادل خارج شده و مانند یک نهال خمیده می‌شود که در اطراف نقطه تعادلش تلوتلو می‌خورد تا به وضعیت قائم و معمول خود بازگردد. به علاوه کشسانی به نتایجی در قالب مفاهیم انسانی یا اجتماعی نیز اشاره دارد. مثلا مردم و شهرها پس از وقوع یک زلزله به حالت عادی برمی‌گردند. اما همچنین برای طبیعت پویا و کشسان جوامع بشری، وقایع ناخوشایندی مانند یک زلزله مصیبت‌بار می‌تواند مقداری شتاب، چالش، انرژی و گاهی انگیزه‌ای برای تغییر را فراهم آورد.
ارزیابی‌های جدید درباره بزرگای زلزله لیسبون اندازه آن را از زلزله‌های بسیار بزرگ دوران اخیر تاریخی مانند زلزله 1960 شیلی، زلزله 1964 آلاسکا و زلزله 2004 سوماترا کمتر برآورد می‌کند. اما شاید هیچ زلزله دیگری به این اندازه، اثرات و پیامدهایی را به دنبال نداشته است؛‌ چراکه زلزله لیسبون نقش مهمی را در شکل‌گیری زلزله‌شناسی به‌عنوان زمینه‌ای جدید در تحقیقات علمی ایفا کرد. به علاوه باعث شد تا درک انسان از رابطه‌اش با جهان طبیعت تغییر کند. چارلز دیوی و دیگران که زلزله لیسبون را تجربه کرده بودند، 10دقیقه وحشتناک از تکان‌خوردن حاصل از لرزه اولیه را توصیف می‌کنند. این 10 دقیقه هنگامی که زمین به‌شدت لرزیده و ساختمان‌ها ویران می‌شوند، مانند ابدیت است. در واقع این 10 دقیقه در واحدهای زمانی هیچ چیز نیست؛ اما می‌تواند دنیا را متحول کند.
تا قبل از زمان زلزله لیسبون اول نوامبر 1755 با بزرگای 8.5 عملا یافته‌های تجربی و علمی در مورد زلزله ناچیز بود. دلیل زمین‌لرزه‌ها معمولا از سوی اربابان کلیسا به گناهان انسان‌ها و به صورت تلافی و مجازات الهی گناهان بعضی از مردم در حق همه مردم و ساکنان یک سرزمین تفسیر می‌شد. شبه‌جزیره ایبری که شامل کشورهای اسپانیا و پرتغال است، در محدوده تلاقی ورقه‌های اروپا و آفریقا در حال حرکت به طرف یکدیگر و شکل‌گیری یک منطقه گسترده و پراکنده از گسلش است. این گسل‌ها شامل گسل‌های فرورانشی متعدد نیز می‌شوند. سونامی بعد از زمین‌لرزه اول نوامبر 1755 لیسبون، دلیل اصلی ویرانی فاجعه‌بار بود. صبح روز یکشنبه، اول نوامبر 1755 شاهدان عینی روز درخشان و باشکوهی را توصیف می‌کنند؛ بین ساعت 9 و 10 صبح، حرکت آرامی حس شد که با شدیدتر‌شدن، خانه‌ها را به لرزه درآورد و ابتدا «باعث به‌هم‌خوردن تعادل کالسکه‌ها در خیابان اصلی شد». هنگامی که این تکان‌ها با «نوعی سروصدای عجیب و ترسناک در زیر زمین» دنبال شد، فهمیدند که ممکن است این پدیده نشانه‌ای از یک زلزله باشد.
با صدای بسیار ترسناک حاصل از فروریختن یکباره ساختمان‌های بزرگ در شهر، «طبقات بالای خانه‌ها تکان خورد و فورا فروریخت. شاهدی در‌حالی‌که از ویرانی‌های خیابان کلیسای پائول بالا می‌رفت، اجتماع حیرت‌آوری از زنان و مردان از همه طبقات و شرایط را یافت». در میان افراد چند کشیش مهم از کلیسای اسقفی بودند -البته چندین کشیش نيز در لباس رسمی‌شان هنگام مراسم عشای ربانی از محراب‌ها فرار کرده بودند-؛ زنان با لباس پاره و بعضی‌ها بدون کفش؛ همه اینها افرادی بودند که در اینجا به‌عنوان مکان امن برای خطرات متقابل پناه آورده و برای دعاکردن زانو زده بودند.
در حین این عبادت مشتاقانه، «دومین شوک بزرگ رخ داد که اندکی کم‌شدت‌تر از اولی بود و تخریب ساختمان‌هایی را که قبلا بسیار شکسته و ضعیف شده بودند، کامل کرد. به علاوه این شوک دوم با وضعیتی به‌مراتب وحشتناک‌تر از شوک اول همراه بود. فریادی شنیده شد که کسی می‌گفت: دریا دارد به سمت ما می‌آید، حتما همگی خواهیم مرد».
کشتی‌ها در قلب توفانی خشمگین در هم شکستند و حتی اتفاقات وحشتناک‌تری رخ داد: «اسکله جدیدی که کاملا از مرمر سخت و با صرف هزینه‌های بسیار زیاد ساخته شده بود، با همه مردم روی آن به‌طور کامل در توفان بلعیده شد؛ مردمی که برای نجات زندگی‌شان به طرف آن فرار کرده بودند و فکر می‌کردند که در چنین مکانی در امنیت هستند. در همان زمان تعداد زیادی از قایق‌ها و کشتی‌های کوچکی که در نزدیکی آن لنگر انداخته بودند (تقریبا همه آنها پر از مردمی بودند که به همان دلیل خود را به آن طرف رسانده بودند)، همگی در گرداب غرق شده و دیگر هیچ‌گاه دیده نشدند». شاهدان ماجرا تعریف کردند که سطح آب رودخانه شش متر بالا آمده و ناگهان سقوط کرد و باعث فرو‌رفتن تمام اسکله و کشتی‌ها ظاهرا به داخل یک گودال شد. یکی از شاهدان استنباط کرد که آن حفره باید بلافاصله بسته شده باشد؛ چون بعدها کوچک‌ترین اثری از لاشه کشتی‌ها و اسکله دیده نشد.
شهر لیسبون در صبح آن روز برای بار سوم نیز تکان بزرگی را تجربه کرد که با برخاستن موج‌های بزرگ دریایی که امروزه دانشمندان آن را به‌عنوان سونامی می‌شناسند نیز همراه شد. یک فاجعه ناگزیر ثانویه یعنی آتش‌سوزی نیز بلافاصه پس از آن رخ داد. تمام روز مقدس، جشن بزرگی در کشور پرتغال بود و «طبق روال معمول هر محراب در هر کلیسا با تعدادی شمع مومی و لامپ روشن شده بود. شمع‌های واژگون، الوار واژگون و پرده‌های پاره را به آتش کشیدند و «آتش‌سوزی به سرعت به طرف خانه‌های مجاور گسترش یافت و در آنجا به آتش دودکش آشپزخانه‌ها وصل شد». در حالی که هوا تاریک می‌شد، «تمام شهر در آتش بزرگی می‌سوخت؛ آتشی بسیار درخشان که با روشنایی آن به‌راحتی می‌توانستم ببینم و بخوانم. بدون اغراق می‌توان گفت که در یک آن حداقل صد مکان مختلف در آتش بودند و به‌این‌ترتیب تا شش روز بدون وقفه با هم می‌سوختند».
مانند اغلب مواقع، تخمین‌ها از کل تلفات جانی متغیر بود، ولی تنها در شهر لیسبون برآورد شد كه بیش از 60 هزار نفر کشته شده‌اند که بیش از 20 درصد کل جمعیت 275‌هزار‌نفری شهر بود. کاخ سلطنتی با زمین‌لرزه و سونامی پس از آن تخریب شد. آرشیوهای سلطنتی که شامل اکتشافات قدیمی، نقاشی‌ها، 70 هزار جلد کتاب در کتابخانه که حاصل قرن‌ها زحمت بود، در عرض چند دقیقه وحشتناک از بین رفت. به علاوه اثرات مخرب زلزله لیسبون در خارج از این شهر نیز گسترش یافت. این زلزله باعث تکان‌های بسیار شدید در آفریقا شد که با مصدومیت و تلفات جانی در شهرهای فاس و مکناس و آسیبی متوسط در الجزیره در فاصله‌ای بیش از هزار‌و 100 کیلومتر همراه بود. سونامی نیز باعث آسیب در امتداد سواحل پرتغال، جنوب غرب اسپانیا و غرب مراکش شد. در منطقه الغرب در جنوب پرتغال، شاهدان عینی امواجی را که ارتفاع‌شان به 30 متر می‌رسید، توصیف کردند. هرچند سونامی مسبب بیشترین خرابی در فواصل دور از ناحیه لیسبون بود، اما تکان ناشی از زلزله نیز به اندازه کافی قوی بود تا در فرانسه، سوئیس و شمال ایتالیا احساس شود. مدتی قبل از زلزله آتشفشان وزوو فوران کرده بود؛ هنگامی که زمین به لرزه درآمد، فعالیت آتشفشان متوقف شد. اکنون دانشمندان می‌دانند که زلزله‌های بزرگ می‌توانند سامانه‌های فورانی آتشفشان‌های بزرگ را تحت تأثیر قرار دهند؛ اما در بیشتر وضعیت‌های جدید که مشاهدات خوبی داریم، این اثرگذاری به صورت دیگری است؛ زلزله‌ها سیستم آتشفشانی و فعالیت آزادسازی را مختل می‌کنند، ولی باعث توقف آن نمی‌شوند.
هنگامی که زلزله لیسبون به معنای واقعی اروپا را به لرزه درآورد، به تعبیری مباحث بنیادی فلسفه در قرن هجدهم را متحول کرد. دوران روشنفکری حدودا در اوایل این قرن آغاز شده بود، با «روشنفکری»‌اي که از سوی امانوئل کانت به این صورت تعریف شد: «رهایی بشر از افکار تحمیل‌شده بر او. تحمیل افکار ناشی از ناتوانی انسان در استفاده از درک و فهم خودش بدون دخالت شخص دیگری». بعدا کانت شعار این دوران را Sapere Aude! اعلام کرد که به صورت تحت‌اللفظی «جرئت اندیشیدن داشته باش» ترجمه می‌شود و مفهومش آن است که «شجاعت داشته باش تا دلایل خودت را ابراز کنی». همان‌طور که شرح داده شد، روشنفکری ذاتا با دین در تناقض نبود؛ اما اصول این مفهوم باعث شد تا فلاسفه خرافات را به چالش کشیده و از مهم‌ترین مهارت‌های منطقی‌شان برای نقد مفاهیمی که قبلا تنها مسائل اعتقادی بوده‌اند، استفاده کنند.
امانوئل کانت (فیلسوف آلمانی، 1724-1804م) بعد از رخداد زمین‌لرزه یکم نوامبر 1755 لیسبون پرتغال به مطالعه زمین‌شناسی پرداخت و سه کتاب درباره این زلزله منتشر کرد. کانت جوان که با رخداد این زلزله و سونامی بزرگ شوکه شده بود، توجهش به کل به یافتن دلایل رخداد زمین‌لرزه معطوف شد. او همه اطلاعات را از اخبار، مستندات و مطالب منتشرشده درباره رخداد زلزله لیسبون را گردآوري كرد تا نظریه دلیل رخداد زلزله را فرموله کند.
نظریه کانت به این موضوع می‌پرداخت که جابه‌جا‌شدن غارهای زیرزمینی که با گازهای آتشین پر شده‌اند، دليل رخداد زلزله‌هاست (که درنهایت مشخص شد این نظر درست نیست). این نظریه یکی از اولین نظریه‌های مدرن و سیستماتیک برای توضیح رخداد زمین‌لرزه‌ها بر پایه دلایل طبیعی (به جای دلایلی مافوق طبیعی) است. بر‌اساس نظر والتر بنیامین (فیلسوف آلمانی 1892-1940م) جزوه کم‌ورق (در ٤٨ صفحه و حاوي سه مقاله) کانت درباره زلزله آغاز علم زلزله‌شناسی در دنیا است.
ژان ژاک روسو نیز که طرفدار پر‌و‌پا‌قرص روشنفکری نبود، توانست خیلی از عقاید این دوران را با قبول خدای مشترک مسیحی-یهودی با مذهب تطبیق دهد. همان‌گونه که لایبنیتس و پاپ این کار را برای توجیه کسانی کردند که زلزله‌ها را نشانه‌ای از نقص و کاستی در یک جهان طبیعی آفریده‌شده می‌دانستند. کانت وجود خداوند را فراتر از میدان دید منطق و استدلال تشریح کرد و نتیجه گرفت که حقیقت وجود خدا را فقط با دلایل فرضی نمی‌توان اثبات یا نفی کرد. با در‌نظر‌گرفتن مجدد شعاری که کانت برای این دوران عنوان کرده بود، وجود چنین دیدگاه‌های مختلفی گیج‌کننده نیست؛ زیرا اساسا روشنفکری درباره سؤالات بوده است؛ نه پاسخ‌گویی به آنها. با در‌نظر‌گرفتن این دیدگاه، زلزله لیسبون تأثیری فراتر از تحکیم دیدگاه‌های فلاسفه یا رهبران مذهبی داشت (به دنبال این زلزله «جان وسلی» که یکی از پیشتازان جنبش پروتستان در قرن هجدهم در انگلستان بود، در میان اولین کسانی قرار گرفت که شدیدا استدلال می‌کردند زلزله‌ها بیشتر از آنکه علل صرفا طبیعی و تصادفی داشته باشند، خواست خدای قادر متعال هستند). همچنان که فلاسفه و رهبران مذهبی تلاش می‌کردند تا زلزله‌ها را با مفاهیم مرتبط با دیدگاه خودشان درک کنند، افراد متمایل به علم -که بعضی از آنها رهبران مذهبی نیز بودند- گام‌های کوچک؛ اما مهمی را به سمت یک کشف سازمان‌یافته و علمی درباره زلزله‌ها به‌عنوان یک پدیده طبیعی برداشتند. اگر زلزله‌های قبلی مربوط به سال زلزله‌خیز 1750 در بریتانیای کبیر اصطلاحا این تپش را تحریک کرده بود، بررسی علمی چشمگیر درباره زلزله‌ها با وقوع زلزله لیسبون مانند سیلابی به راه افتاد. بعضی از باهوش‌ترین افراد علمی آن دوران تلاش کردند تا زلزله‌ها را ثبت کرده و بشناسند. در این جریان آنها اساسا بعضی از نظراتی را که به منظور بررسی و شناسایی جست‌وجو کرده بودند، اثبات كردند. به‌سادگی با شروع یک اکتشاف سامان‌یافته درباره یک پدیده طبیعی، آنها به ‌طور ضمنی زلزله را به‌عنوان یک پدیده طبیعی که از طریق استنباط تجربی و عقلانی قابل فهم بود، به رسمیت شناختند.
زلزله لیسبون به همراه دیگر زلزله‌های سال 1750 عاملی شد تا زلزله‌شناسی به‌عنوان زمینه‌ای از تحقیقات علمی به‌سرعت شکوفا شود. با وجود آنکه کاتالوگ‌های زلزله تا قبل از 1755 و به‌ویژه در سال 1750 گردآوری شده بودند، تلاش برای جمع‌آوری کاتالوگ پس از وقوع زلزله لیسبون دو برابر شد. در سوئیس فیلسوف طبیعی الی برتران (1790-1712) یک گزارش تاریخی از زلزله‌های احساس‌شده در سوئیس در سال‌های 563 تا 1754 را جمع‌آوری کرد. این تلاش و دیگر اقدامات قدیمی برای تهیه کاتالوگ الهام‌بخش تلاش دیگر افراد در سال‌های بعد شد. در انگلستان رابرت مالت کاتالوگی از زلزله‌های شناخته‌شده بین سال‌های 1606 قبل از میلاد تا 1842 پس از میلاد را جمع‌آوری کرد که این اقدام بسیار بزرگ در سال‌های 1852 تا 1854 در یک‌سری گزارش‌های حدودا 600 صفحه‌ای به چاپ رسید.
پژوهش‌های سرنوشت‌ساز مالت نقش مهمی را در گسترش زلزله‌شناسی به‌عنوان یک دانش نوین ایفا کرد؛ اما نباید نقش مهم تلاش‌های اندیشمندان قبل از مالت را بی‌اهمیت در نظر گرفت. برتراند و جان میچل فراتر از شناخت ساده زلزله‌ها گام نهادند. در دوران معاصر آنها، این دو نفر تلاش کردند تا مشاهدات خود را به یک روش سامان‌یافته و علمی تفسیر کنند. برتراند جزء اولین کسانی بود که سرعت بالای تکان زلزله‌ها را شناسایی کرد. او همچنین فهمید که زلزله‌ها در بعضی مناطق سوئیس در مقایسه با دیگر نواحی آن بیشتر رخ می‌دهند که او این تفاوت را ناشی از وجود چشمه‌های معدنی، غارها و بسترهای سولفوری در مناطق لرزه‌خیز آن می‌دانست. زلزله لیسبون به همراه زلزله‌های سال 1750 دوران زلزله‌شناسی تجربی و مشاهده‌ای را شکل دادند. این زلزله‌ها توجه دانشمندانی مانند میچل، برتراند، مالت و دیگر اندیشمندان هم‌دوره آنان را به خود جلب کرد و همواره بدین صورت است که توجه بهترین ذهن‌ها در هر دوران به جذاب‌ترین مسائل و درگیری‌های بسیار ناگهانی جلب می‌شود.
فلاسفه و رهبران مذهبی زلزله لیسبون را با مفاهیم تئوری‌های فلسفی خودشان بررسی می‌کردند. جدا از این مسائل که دوران روشنفکری را شکل دادند، دنیای غرب در قرن هجدهم نیز یکی دیگر از مواردی بود که استدلال نقش بسیار مهمی را در آن ایفا کرد. در این دوران آیزاک نیوتن چندین مورد از بنیادی‌ترین اصول فیزیک را مطرح کرد، کپرنیک و گالیله دیدگاه جهانی زمین‌مرکزی را به چالش کشیدند و کپلر قوانین ساده پیش‌بینی حرکت سیارات را به‌صورت خیلی ظریف و دقیق استنتاج کرد. بدین‌سان یک جهان منظم و قابل پیش‌بینی پدیدار و رفتار تمامی اجسام از خرده‌سنگ‌های متحرک گرفته تا سیارات غول‌آسا با استفاده از قوانین علمی ثابت و تغییرناپذیر، قابل‌فهم و قابل پیش‌بینی شد.
پس از زمانی که انسان شروع کرد تا با دیدگاهی منظم و قابل پیش‌بینی به دنیا بنگرد، به‌ندرت می‌توان زلزله‌ای را با تفسیرهای فلسفی بیشتر نسبت به زلزله‌ای که لیسبون و بیشتر اروپا را به لرزه انداخت، تصور کرد؛ زلزله مخربی که در آن روز رخ داد، باعث افتادن شمع‌ها از محراب کلیساها و به آتش کشیدن یک شهر شد. این زلزله نظریه‌ها و باورها را به چالش کشید و به‌عنوان تسریع‌کننده برای پیشرفت تحقیقات مشاهده‌ای، تجربی و مستدل در جهان طبیعت نیز بود (خیلی‌ها معتقدند که روشنگری یکی از نادرترین ابتکارات نوین در قرن 18 بوده است. با وجود این نقطه‌نظر، این مسئله که دیدگاه انسان درباره جهان طبیعت به‌تدریج تکامل یافته، کاملا واضح و مسلم نیست).
شهر لیسبون نیز مانند دیگر شهرها پس از خرابی ناشی از زلزله و آتش‌سوزی پس از آن به حالت عادی خود برگشت. به اعتقاد راسل داینس: «شاید پیامد اصلی زلزله لیسبون شکل‌گیری مباحث فکری نبوده، بلکه این وضعیت جدید جنینی برای اولین‌بار مسئولیت‌های اجتماعی را به دنبال پیامدهای یک فاجعه تعریف کرد». در واقع این شرایط جدید مقدمه‌ای برای فعالیت‌های بعدی شد تا بعضی از پیامدهای ضایعات ناشی از یک فاجعه مورد بررسی قرار گیرد. درحالی‌که مباحث روشنفکری پیامدهای ادامه‌داری را دربرداشت، پذیرش مسئولیت‌های اجتماعی نیز ابتکاری بود که نسبت به آن دوام بیشتری داشت.
مارکیش دو پومبال، نخست‌وزیر سابق پرتغال به بازسازی شهر لیسبون با یک معماری ساده که امروزه به نام پومبالاین شناخته می‌شود، پرداخت. با‌این‌حال شهر لیسبون بازسازی شد و اثرات مستقیم و گسترده این زلزله با نتایج غیرمستقیم و شاخص آن درهم آمیخت. در واقع این زلزله نقش کوچکی در جا افتادن مباحث بسیار مهم فلسفی قرن 18 داشت که چرا اتفاقات بد رخ می‌دهند؟ آیا جهان طبیعت که زلزله بخشی از آن است، قابل پیش‌بینی است؟ ممکن است کسی گمان کند که حداقل بعضی از این مباحث هیچ‌گاه قابل فهمیدن نیستند. اما زلزله لیسبون علاوه بر اینکه دوران روشنفکری و استدلال را به چالش کشید، الهام‌بخش تعدادی از بهترین اندیشمندان آن دوران شد تا با استفاده از مشاهدات موجود زلزله را به‌عنوان یک پدیده طبیعی بررسی کنند. شاید این زلزله بیشتر از هر تک‌رخداد لرزه‌ای دیگری موجب توسعه زلزله‌شناسی به‌عنوان زمینه جدیدی در تحقیقات علمی بوده است و در یک مفهوم گسترده انگیزه‌ای بنیادی را ایجاد کرد تا حرکت‌هایی برای فهم جهان طبیعت به معنای علمی و نه در قالب خرافات انجام شود.
زمانی که دانشمندان پوسته زمین را کشسان توصیف می‌کنند، منظورشان این است که این پوسته توان آن را دارد که بدون شکستن خمیده شده و سپس به حالت اول خود برگردد. با‌این‌حال بازگشت کشسان یکی از نتایج کشسانی است. زلزله‌شناسانی که بر روی گسیختگی زلزله‌ها مطالعه می‌کنند، از عبارت اضافه جهش استفاده می‌کنند که منظورشان این است که گاهی یک گسیختگی گسله از حالت تعادل خارج شده و مانند یک نهال خمیده می‌شود که در اطراف نقطه تعادلش تلوتلو می‌خورد تا به وضعیت قائم و معمول خود بازگردد. به علاوه کشسانی به نتایجی در قالب مفاهیم انسانی یا اجتماعی نیز اشاره دارد. مثلا مردم و شهرها پس از وقوع یک زلزله به حالت عادی برمی‌گردند. اما همچنین برای طبیعت پویا و کشسان جوامع بشری، وقایع ناخوشایندی مانند یک زلزله مصیبت‌بار می‌تواند مقداری شتاب، چالش، انرژی و گاهی انگیزه‌ای برای تغییر را فراهم آورد.
ارزیابی‌های جدید درباره بزرگای زلزله لیسبون اندازه آن را از زلزله‌های بسیار بزرگ دوران اخیر تاریخی مانند زلزله 1960 شیلی، زلزله 1964 آلاسکا و زلزله 2004 سوماترا کمتر برآورد می‌کند. اما شاید هیچ زلزله دیگری به این اندازه، اثرات و پیامدهایی را به دنبال نداشته است؛‌ چراکه زلزله لیسبون نقش مهمی را در شکل‌گیری زلزله‌شناسی به‌عنوان زمینه‌ای جدید در تحقیقات علمی ایفا کرد. به علاوه باعث شد تا درک انسان از رابطه‌اش با جهان طبیعت تغییر کند. چارلز دیوی و دیگران که زلزله لیسبون را تجربه کرده بودند، 10دقیقه وحشتناک از تکان‌خوردن حاصل از لرزه اولیه را توصیف می‌کنند. این 10 دقیقه هنگامی که زمین به‌شدت لرزیده و ساختمان‌ها ویران می‌شوند، مانند ابدیت است. در واقع این 10 دقیقه در واحدهای زمانی هیچ چیز نیست؛ اما می‌تواند دنیا را متحول کند.