مهم نیست ما به چه کسی رأی دهیم...
علیرضا غریبدوست
باز هم بحث انتخابات، باز هم بحث نظارت استصوابی و باز هم رقابت جریانهای سیاسی! تأکید دارم بر عبارت «جریانهای سیاسی» بهجای احزاب و تشکلهای سیاسی؛ چراکه معتقدم به مفهوم علمی، واقعی و عملیاتی هیچ حزبی در کشور وجود ندارد. هر آنچه بهعنوان «حزب» در حال حاضر فعالیت میکند، تأسیس از بالاست و نه ایجادشده به دست قاعده هرم یعنی مردم. مادامی که تشکل و حزبی از درون اجتماع و از کف خیابان به صحنه سیاست و اجتماع وارد نشود، هر نامی هم داشته باشد، واجد وصف «حزب» نیست. با اشاره به این نکته ظریف که به تفصیل بارها و بارها شاخصترین استادان حقوق و علوم سیاسی به آن پرداختهاند و نیازی به شرح آن در این مرقومه کوتاه نیست، نگارنده قصد دارد به بحث انتخابات ریاستجمهوری سال 1400 از منظر دیگری ورود کند؛ چراکه در این خصوص بسیاری از صاحبنظران و اهل قلم، مطالب مهم و ارزشمندی گفته و به آن پرداختهاند. دوست بزرگواری در مصاحبهای به تفصیل توضیح داده بود که در شرایط کنونی و به شرطها و شروطها، به چه کاندیدایی رأی خواهد داد. بدون ورود به بحث آن عزیز، معتقدم مهم نیست ما به چه کسی رأی میدهیم، مهم نیست ما در انتخابات شرکت میکنیم یا نظارهگر هستیم؛ مهم این است که مردم کوچه و خیابان توجیهی برای حضور و شرکت در انتخابات داشته باشند، مهم این است که مردم کوچه و خیابان در انتخابات شرکت کنند. میدانیم که در جوامع -منصرف از زمان و مکان- سه گروه مردم زندگی میکنند؛ گروه نخست، انسانهای منفعل که با جریان حکمرانی، سیاست و مدیریت اجتماع کاری ندارند و اگر به صحنه سیاست بیایند صرفا بر اثر تهییج، ترغیب و تشویق مقطعی است وگرنه گزینه اصلی آنها همواره عدم مشارکت در امور اجتماعی است. این گروه از مردم، اکثریت جامعه را تشکیل میدهند. گروه دوم را کنشگران و فعالان اجتماعی تشکیل میدهند که حتی اگر در یک حرکت اجتماعی حضور نداشته باشند، بر آن حرکت تأثیر گذاشته و با خلاقیت و ابتکار عمل، تلاش میکنند مسیر جامعه را به سمت اهداف خود متمایل کنند؛ خواه این اهداف در راستای منافع شخصی باشد، خواه در راستای نفع عمومی. این گروه در هر اجتماعی اقلیتی تأثیرگذار و بانفوذ را تشکیل میدهند که بر گروه سوم و احتمالا بر گروه اول تفوق و تسلط دارند و در حقیقت جوامع را گروه «کنشگران و فعالان اجتماعی و سیاسی» هدایت میکنند. گروه سوم را باید میانه این دو گروه دانست که میتوان این گروه را «کنشپذیر» نامید. این گروه در برابر وقایع و اتفاقهای اجتماعی واکنش نشان میدهند و معمولا واکنشهای این گروه احساسی و مترتب بر هیجان است...
اما بدون آنکه بدانند، تظاهرات و تجلیات رفتاری آنها در اجتماع، متأثر از گروه دوم یعنی کنشگران اجتماعی و سیاسی است و فینفسه، برنامه و هدف دقیقی برای حضور و واکنش در صحنه اجتماع ندارند. با توجه به این تقسیمبندی و توجه به وضعیت امروز جامعه، به دقت بیشتری میتوان درک کرد که جلب مشارکت در انتخابات 1400 به چه میزان دشوار است! از موانع جلب مشارکت حداکثری که بگذریم، نکته مهم و کلیدیای که بر حضور هر سه گروه در انتخابات سال 1400 تأثیر چشمگیر دارد، بحث اقتصادی و معاش مردم است. فشارهای اقتصادی واردشده به مردم در سالهای گذشته و بهخصوص در دو سال اخیر، روحیه مشارکت و حضور در صحنه مدیریت اجتماع را برای هر سه گروه کاهش داده و بذر ناامیدی که برخی اصرار داشتند در برابر شعار «امید» بکارند، چونان درخت آفتزده تنومندی شده که سایهاش را بر تمامی شئون اجتماع گسترانیده است. در انتخابات آتی، مهم نیست چه میزان از طبقه روشنفکران، اندیشمندان و کنشگران سیاسی و اجتماعی شرکت کنند، مهم این است که چه میزان میتوان مردم کف خیابان و گروه اول و سوم را قانع کرد که حضور آنها در انتخابات بر اقتصاد ملی و وضعیت معاش آنها مؤثر خواهد بود. اطمینان دارم هر کاندیدایی -مانند آن آقای همواره مدعی- وعده دهد که یارانهها را به دومیلیونو500 هزار تومان افزایش خواهد داد، با فاصله بسیار از دیگر رقبا، رأی اکثریت را به دست میآورد؛ حالا این کاندیدا نظامی باشد یا استاد دانشگاه، انقلابی باشد یا به فرض محال از اپوزیسیون! این حقیقتی تلخ و دردناک اما انکارناپذیر از وضعیت کنونی اجتماع ایران است. آنقدر مردم ایران تحت فشارهای سهمگین اقتصادی قرار گرفتهاند که نه دغدغه دموکراسی دارند، نه مطالبه برابری و مساوات و نه توقع آزادی و عدالت؛ درد مردم اکنون معاش است و هرکس وعده عملیاتی بهبود معاش مردم را بدهد، در انتخابات 1400 رأی اکثریت را خواهد داشت. حالا حقوق و آزادیهای فردی و اجتماعی باشد یا نباشد، حقوق شهروندی توسعه یابد یا تضییع شود، فرقی برای اکثریت حال حاضر مردم ایران نمیکند؛ همانطور که برای مردم دیگر مهم نیست چه کسی در حصر است، چه کسی محکومیت دارد، کدام نخبه از ایران مهاجرت کرده، کدام اندیشمند خانهنشین شده و حقوق بشر در چه وضعیتی است. «ژاک مورژئون»، استاد حقوق بشر دانشگاه نانت فرانسه، چه نیکو گفته است: «... شرط اول راهحل ممکن برای مسئله حقوق بشر و آینده آن، «کاهش نابرابری بین انسانهاست» که آنهم تنها به برکت عملگرایی و کنارگذاشتن جزمیات ممکن میشود. شروع کار، «پایاندادن به فقر و اجبار» است. مابقی برای انسان رهاشده از «فقر و اجبار» -که همزاد قهری قدرت هستند- به دنبال خواهد آمد...».
باز هم بحث انتخابات، باز هم بحث نظارت استصوابی و باز هم رقابت جریانهای سیاسی! تأکید دارم بر عبارت «جریانهای سیاسی» بهجای احزاب و تشکلهای سیاسی؛ چراکه معتقدم به مفهوم علمی، واقعی و عملیاتی هیچ حزبی در کشور وجود ندارد. هر آنچه بهعنوان «حزب» در حال حاضر فعالیت میکند، تأسیس از بالاست و نه ایجادشده به دست قاعده هرم یعنی مردم. مادامی که تشکل و حزبی از درون اجتماع و از کف خیابان به صحنه سیاست و اجتماع وارد نشود، هر نامی هم داشته باشد، واجد وصف «حزب» نیست. با اشاره به این نکته ظریف که به تفصیل بارها و بارها شاخصترین استادان حقوق و علوم سیاسی به آن پرداختهاند و نیازی به شرح آن در این مرقومه کوتاه نیست، نگارنده قصد دارد به بحث انتخابات ریاستجمهوری سال 1400 از منظر دیگری ورود کند؛ چراکه در این خصوص بسیاری از صاحبنظران و اهل قلم، مطالب مهم و ارزشمندی گفته و به آن پرداختهاند. دوست بزرگواری در مصاحبهای به تفصیل توضیح داده بود که در شرایط کنونی و به شرطها و شروطها، به چه کاندیدایی رأی خواهد داد. بدون ورود به بحث آن عزیز، معتقدم مهم نیست ما به چه کسی رأی میدهیم، مهم نیست ما در انتخابات شرکت میکنیم یا نظارهگر هستیم؛ مهم این است که مردم کوچه و خیابان توجیهی برای حضور و شرکت در انتخابات داشته باشند، مهم این است که مردم کوچه و خیابان در انتخابات شرکت کنند. میدانیم که در جوامع -منصرف از زمان و مکان- سه گروه مردم زندگی میکنند؛ گروه نخست، انسانهای منفعل که با جریان حکمرانی، سیاست و مدیریت اجتماع کاری ندارند و اگر به صحنه سیاست بیایند صرفا بر اثر تهییج، ترغیب و تشویق مقطعی است وگرنه گزینه اصلی آنها همواره عدم مشارکت در امور اجتماعی است. این گروه از مردم، اکثریت جامعه را تشکیل میدهند. گروه دوم را کنشگران و فعالان اجتماعی تشکیل میدهند که حتی اگر در یک حرکت اجتماعی حضور نداشته باشند، بر آن حرکت تأثیر گذاشته و با خلاقیت و ابتکار عمل، تلاش میکنند مسیر جامعه را به سمت اهداف خود متمایل کنند؛ خواه این اهداف در راستای منافع شخصی باشد، خواه در راستای نفع عمومی. این گروه در هر اجتماعی اقلیتی تأثیرگذار و بانفوذ را تشکیل میدهند که بر گروه سوم و احتمالا بر گروه اول تفوق و تسلط دارند و در حقیقت جوامع را گروه «کنشگران و فعالان اجتماعی و سیاسی» هدایت میکنند. گروه سوم را باید میانه این دو گروه دانست که میتوان این گروه را «کنشپذیر» نامید. این گروه در برابر وقایع و اتفاقهای اجتماعی واکنش نشان میدهند و معمولا واکنشهای این گروه احساسی و مترتب بر هیجان است...
اما بدون آنکه بدانند، تظاهرات و تجلیات رفتاری آنها در اجتماع، متأثر از گروه دوم یعنی کنشگران اجتماعی و سیاسی است و فینفسه، برنامه و هدف دقیقی برای حضور و واکنش در صحنه اجتماع ندارند. با توجه به این تقسیمبندی و توجه به وضعیت امروز جامعه، به دقت بیشتری میتوان درک کرد که جلب مشارکت در انتخابات 1400 به چه میزان دشوار است! از موانع جلب مشارکت حداکثری که بگذریم، نکته مهم و کلیدیای که بر حضور هر سه گروه در انتخابات سال 1400 تأثیر چشمگیر دارد، بحث اقتصادی و معاش مردم است. فشارهای اقتصادی واردشده به مردم در سالهای گذشته و بهخصوص در دو سال اخیر، روحیه مشارکت و حضور در صحنه مدیریت اجتماع را برای هر سه گروه کاهش داده و بذر ناامیدی که برخی اصرار داشتند در برابر شعار «امید» بکارند، چونان درخت آفتزده تنومندی شده که سایهاش را بر تمامی شئون اجتماع گسترانیده است. در انتخابات آتی، مهم نیست چه میزان از طبقه روشنفکران، اندیشمندان و کنشگران سیاسی و اجتماعی شرکت کنند، مهم این است که چه میزان میتوان مردم کف خیابان و گروه اول و سوم را قانع کرد که حضور آنها در انتخابات بر اقتصاد ملی و وضعیت معاش آنها مؤثر خواهد بود. اطمینان دارم هر کاندیدایی -مانند آن آقای همواره مدعی- وعده دهد که یارانهها را به دومیلیونو500 هزار تومان افزایش خواهد داد، با فاصله بسیار از دیگر رقبا، رأی اکثریت را به دست میآورد؛ حالا این کاندیدا نظامی باشد یا استاد دانشگاه، انقلابی باشد یا به فرض محال از اپوزیسیون! این حقیقتی تلخ و دردناک اما انکارناپذیر از وضعیت کنونی اجتماع ایران است. آنقدر مردم ایران تحت فشارهای سهمگین اقتصادی قرار گرفتهاند که نه دغدغه دموکراسی دارند، نه مطالبه برابری و مساوات و نه توقع آزادی و عدالت؛ درد مردم اکنون معاش است و هرکس وعده عملیاتی بهبود معاش مردم را بدهد، در انتخابات 1400 رأی اکثریت را خواهد داشت. حالا حقوق و آزادیهای فردی و اجتماعی باشد یا نباشد، حقوق شهروندی توسعه یابد یا تضییع شود، فرقی برای اکثریت حال حاضر مردم ایران نمیکند؛ همانطور که برای مردم دیگر مهم نیست چه کسی در حصر است، چه کسی محکومیت دارد، کدام نخبه از ایران مهاجرت کرده، کدام اندیشمند خانهنشین شده و حقوق بشر در چه وضعیتی است. «ژاک مورژئون»، استاد حقوق بشر دانشگاه نانت فرانسه، چه نیکو گفته است: «... شرط اول راهحل ممکن برای مسئله حقوق بشر و آینده آن، «کاهش نابرابری بین انسانهاست» که آنهم تنها به برکت عملگرایی و کنارگذاشتن جزمیات ممکن میشود. شروع کار، «پایاندادن به فقر و اجبار» است. مابقی برای انسان رهاشده از «فقر و اجبار» -که همزاد قهری قدرت هستند- به دنبال خواهد آمد...».