|

«ایوان ریدلی»، اسیر پیشین طالبان، در گفت‌وگو با «شرق»:

زندگی‌ام را مدیون ملاعمر هستم

نوژن اعتضادالسلطنه

مقایسه طالبان و داعش را کار نادرستی می‌داند و از آن ابا دارد. با ظرافت از کنار پرسشم درباره خشونت طالبان در قبال زنان می‌گذرد و معتقد است «ملاعمر»، رهبر سابق آن گروه، حتی در کشورهای مسلمانی که نفرت از جریان طالبان وجود دارد نیز مورد احترام بوده است و به‌دلیل آنکه هدف طالب‌ها تشکیل حکومت اسلامی در درون مرزهای محدودی بوده، قابل‌قیاس با داعش نیستند. اینها بخش‌هایی از صحبت‌های «ایوان ریدلی»، روزنامه‌نگار بریتانیایی، است که در سال 2001 در جریان سفر به افغانستان توسط طالبان مدت‌زمانی به اسارت گرفته شد. این روزنامه‌نگار بریتانیایی در حالی که احمدی‌نژاد را نماینده «طبقه کارگر» و «دهقانان» ایران می‌داند و معتقد است پیش از انتخابات پیش‌بینی کرده که او پیروز خواهد شد، می‌گوید به همین دلیل از سوی مخالفان، او تهدید شده بود. «ریدلی» در گفت‌وگو با «شرق»، گفت باور دارد طبقه متوسط شهری و روشنفکران ایرانی دموکراسی را درک نمی‌کنند. او در حالی به احمدی‌نژاد تمایل دارد که خلاف او، هولوکاست را فاجعه‌ای وحشتناک می‌داند و با وجود شعارهای ضداسرائیلی،معتقد است همه اسرائیلی‌ها صهیونیست نیستند و باید از طیفی از آنان حمایت کرد.

شما مدتی در اسارت طالبان بودید و پس از آن مشهور شدید. آیا به‌نظرتان اگر چنین نقطه‌عطفی در زندگی‌تان روی نمی‌داد، شما به شهرت می‌رسیدید و مسیر زندگی‌تان تغییر می‌کرد؟ چه شد که به دین اسلام گرویدید؟
درواقع، آن زمان نقطه‌عطفی در زندگی من بود اما آن چیزی نبود که من به‌دنبالش بودم. من یک روزنامه‌نگار موفق با درآمد بالا و دارای زندگی خوب بودم. فراتر از گزارش‌های خبری ویژه، من به هیچ‌وجه به‌دنبال چیز دیگری نبودم. کار من به‌عنوان یک روزنامه‌نگار، بررسی مسائل مخفی و محرمانه بود و طبیعتا شهرت چیزی بود که قطعا من به‌دنبالش نبودم و انتظار آن را هم نداشتم.
من برای تغییر دین از مسیحیت به اسلام، پس از دو سال تحقیق فشرده‌ و مطالعه و بررسی، تصمیم گرفتم. این کار به‌عنوان یک دوره آکادمیک برای من آغاز شد اما درنهایت برایم به سفری معنوی تبدیل شد.
نظرتان درباره تفسیر طالبان و داعش از اسلام چیست؟ به‌نظرتان چه تفاوت‌ها و شباهت‌هایی بین داعش و طالبان وجود دارد؟ آیا آن‌گونه که برخی تحلیلگران می‌گویند، داعش خطری جدی برای جهان است؟
کاملا اشتباه است اگر بخواهیم طالبان در افغانستان (که کاملا متفاوت از طالبان پاکستان نیز است) را با داعش مقایسه کنیم. ایدئولوژی این دو گروه کاملا از یکدیگر متفاوت است و همین‌طور اهدافی جداگانه را دنبال می‌کنند. طالبان خواستار در قدرت‌بودن در افغانستان است و هرگونه هدفی را در چارچوب مرزهای افغانستان و نه فراتر از آن دنبال می‌کند. چشم‌اندازی که آنان برای خود ترسیم کرده‌اند، برقراری یک دولت اسلامی در چارچوب همان مرزهاست. چه با ایدئولوژی آنان موافق باشید و چه نباشید، آنان از حضور تعداد زیادی از پژوهشگران دانش‌آموخته در درون صفوف‌شان بهره می‌برند.
در مقابل، داعش می‌گوید خواستار تأسیس خلافتی بدون مرز است و حاضر است تا حاکمیت کشورها را نقض کند و تاکنون این کار را دست‌کم در قبال دو کشور عراق و سوریه انجام داده است. بااین‌حال، از نظر فکری آن گروه فاقد رهبر معنوی است و پژوهشگران عمده‌ای ندارد و به‌نظر می‌رسد عمده عضوگیری‌اش در میان جوانانی است که با انگیزه‌هایی چون پول، مقام یا قدرت جذب شده‌اند تا انگیزه‌های معنوی. بدون توجه به باورهای مردمی در کشورهای مسلمان، نفرتی گسترده نسبت به داعش وجود دارد و این عقیده فراگیر است که آنان قصد به گروگان‌گرفتن باورهای اسلامی را دارند و ایدئولوژی‌ای را ارائه می‌دهند که هیچ شباهتی با تفاسیر مرسوم از اسلام ازجمله در میان سنی‌ها، شیعیان و سایر فرق اسلامی ندارد.
به‌عنوان شخصی که به افغانستان سفر کرده‌ و با مقام‌های آن کشور دیدار داشته‌اید، نظرتان درباره روند صلح دولت افغانستان با طالبان چیست؟
رهبر طالبان قطعا به جنگ در افغانستان به مثابه پیروزی‌ای به نام خود می‌نگرد. آنان از سال 2001 میلادی به‌طور آشکار نشان داده بودند این جنگی نیست که آنان می‌خواستند یا ‌درصددش بودند و از طریق راه‌های مختلفی تلاش کردند تا بمب‌گذاری‌ها در افغانستان متوقف شود. واقعیت آن است که عقب‌نشینی اکثر نیروهای نظامی غربی از افغانستان، به‌عنوان یک پیروزی برای طالبان قلمداد می‌شود.
به‌نظرتان مرگ ملاعمر بر چشم‌انداز فعالیت‌های طالبان چه تأثیری خواهد گذاشت؟ میان «ملااختر منصور» و «ملاعمر» چه تفاوت‌ها و شباهت‌هایی می‌بینید؟
از شنیدن این خبر اندوهگین شدم. در ابتدا درباره صحت آن تردید داشتم تا آنکه طالبان با انتشار بیانیه‌ای رسمی، آن را تأیید کردند. اگرچه من تابه‌حال او را ملاقات نکرده بودم، بااین‌حال، قضاوت او بود که سبب شد تا جان من حفظ شود درنتیجه، من همواره سپاسگزار او بوده‌ام. زمانی که توسط اعضای طالبان بازداشت شده بودم، او به حرف‌های اطرافیانش گوش می‌کرد. آنان صرفا خواستار اعدام من بودند، چراکه من غربی بودم اگر ملاعمر استدلال آنان را پذیرفته بود، من کشته شده بودم.
البته این به آن معنا نیست که من با تمام تصمیماتی که به نام او انجام می‌شد، موافق باشم. معتقدم دشمنان ملاعمر و جامعه بین‌المللی به‌شدت او را دست‌کم گرفتند و برداشت نادرستی از او داشتند. درک من این است که او هر کاری را که از حوزه اقتدار و اختیارش برآمد، برای جلوگیری از جنگ با آمریکا انجام داد و پیشنهاداتی را نیز دراین‌میان ارائه کرد. تا آنجایی که می‌دانم، ملاعمر مردی بسیار فروتن بود. او بدون جاه و جلال و عظمت در راهی که انتخاب کرده بود، قدم گذاشت و مسیرش را ادامه داد. مدت‌ها پس از رفتن او هم افسانه‌اش زنده باقی خواهد ماند. یکی از نقاط قوت ملاعمر به نظاره‌نشستن، تجزیه‌وتحلیل‌کردن و باعجله قضاوت‌نکردن بود. درنتیجه، بر این مبنا، خیلی زود است که بخواهیم رهبر جدید طالبان را با او مقایسه کنیم اما جانشین او نیز با چالش‌های پیش‌روی وی برای فرماندهی مواجه خواهد بود.
سرنوشت گفت‌وگوهای صلح میان طالبان و دولت افغانستان پس از ملاعمر چه خواهد شد؟
گفت‌وگوهای صلح تنها زمانی کارآمد خواهند بود که هر دو طرف واقعا خواهان به نتیجه‌رسیدن آن باشند. هر دو طرف باید علاقه خود را به شکل عملی نشان دهند و بازتاب آن را در اقدامات‌شان بتوان دید. در آن صورت صلح امکان‌پذیر است. صلح با طالبان خواسته اکثریت یا حتی بهتر بگویم تمام مردم افغانستان است.
آیا مرگ ملاعمر خبر خوبی برای داعش خواهد بود؟
داعشی‌ها فرصت‌طلبانی هستند که سعی می‌کنند از هر رویدادی به نفع خود استفاده کنند. آنانی که به راستی به ملاعمر باور داشتند و ادامه‌دهنده راه او بودند، به این گروه کاری ندارند، چراکه داعش دنباله‌رو دین اسلام نیست و رهبران آن نیز دانش اسلامی ندارند و مورد احترام علمای اسلام واقع نمی‌شوند. تلفیق داعش و طالبان کار نادرستی است. اهداف ملاعمر هرگز فراتر از مرزهای افغانستان نمی‌رفت و همواره در محدوده اسلام اقدامات آن گروه را تعریف می‌کرد، درحالی‌که داعش برای فعالیت‌هایش هیچ حدومرز جغرافیایی، اخلاقی یا مذهبی قائل نیست.
به‌نظرتان اسلام و دموکراسی با یکدیگر سازگاری دارند؟
باید به دیکتاتورهای در قدرت در کشورهای مسلمان نگاه کنید که سال‌ها از سوی غرب حمایت می‌شدند. غربی‌ها به‌طور آشکار خواهان پاگرفتن دموکراسی در خاورمیانه و آسیا نبوده‌اند. باید بگویم نیازی اساسی به اصلاحات جدی در سازمان‌ملل متحد یا انحلال آن و جایگزینی‌اش با سازمانی وجود دارد که بتواند به بهبود وضعیت دنیای کنونی کمک کند. ارزش‌های جهانی ازجمله آزادی، عدالت و برابری باید به‌عنوان ارزش‌های جهان‌شمول همراه با حقوق‌بشر برای هر فردی و نه صرفا برای افراد معدود عمومیت داشته باشند؛ برای مثال، آمریکا خود را به‌عنوان پلیس بین‌المللی قلمداد می‌کند و ‌این‌گونه در رفتار با هر کشوری ماهیت حقوق‌بشر در آن کشور را نادیده می‌گیرد و در جهت نابودی‌اش گام برمی‌دارد. برای مثال، گوانتانامو جایی است که در آنجا حقوق‌بشری وجود ندارد؛ جایی که برای بیش از 13 سال مردانی بدون هیچ‌گونه اتهام یا محاکمه‌ای بازداشت شده بودند. ما نیازمند یک معیار طلایی نوین و اخلاقی جهان‌شمول و قابل انطباق با شرایط تمام کشورها هستیم.
شما در سال 2006 میلادی مردم را تشویق به عدم همکاری با پلیس بریتانیا کردید. آیا چنین اظهاراتی نشان از روحیه آنارشیستی شما ندارد؟ شما همچنین «شمیل باسایف»، رهبر جدایی‌طلبان اسلام‌گرای چچن را «شهید» خوانده بودید. چگونه از او دفاع می‌کنید؟
در حادثه «فارست گیت» در شرق لندن، بیش از 200 پلیس قوی عملیاتی را ترتیب دادند که در نتیجه آن یک مرد جوان بی‌گناه جان خود را از دست داد. من نظراتم را ظرف مدت چند ساعت بیان کردم و چند سال بعد زمانی که پلیس عذرخواهی و برای جبران خسارت غرامتی را پرداخت کرد، این موضوع نشان داد تیراندازی آنان اقدامی اشتباه بوده است. من یک آنارشیست نبودم و صرفا از ارزش‌های منصفانه و عادلانه حمایت کردم و فرد خاطی نیز چند سال بعد تبرئه شد اما هیچ‌کس این موضوع را به‌یاد نیاورد. مقاله‌ای که من درباره «شمیل باسایف» نوشتم، با نگاه به زندگی کلی او بود بااین‌حال، بسیاری ازجمله شما چند خط از آن مقاله را انتخاب و آن را خارج از چارچوب نوشته‌شده بررسی کردید. من در آنجا نوشتم اقداماتی که در آن دانش‌آموزان نیز حضور داشته باشند و آسیب ببینند، هرگز قابل توجیه نیستند بااین‌حال، من از تاکتیک خشن دستگاه امنیت فدرال روسیه نیز انتقاد کردم که با اقدامی ظالمانه باعث به‌خطرافتادن جان گروگان‌ها شد.
علت اختلاف شما با الجزیره چه بود؟
اختلاف من با الجزیره درواقع برخوردی فکری میان من با یکی از مدیران آن شبکه بود که یا تجربه کمی در عرصه روزنامه‌نگاری داشت یا اصلا در این‌باره فاقد دانش کافی بود. او از من می‌خواست یک سایت انگلیسی‌زبان راه بیندازم و اتاق خبری را تشکیل دهم در حالی که وسایل اساسی و ضروری ازجمله تلفن را برای مصاحبه در اختیار من نمی‌گذاشت. او فکر می‌کرد این شیوه راهی خوب برای کاستن از هزینه‌هاست. من جنبه‌هایی از روزنامه‌نگاری تحقیقی را به الجزیره عرضه کردم همان‌گونه که ما توانستیم مجموعه‌هایی جنجالی به‌طور خاص درباره حمله تحت رهبری آمریکا و اشغال عراق بسازیم که خشم کاخ سفید و مقام‌های آمریکایی را برانگیختند. مقام‌های آمریکایی از رئیس قطری من بارها خواسته بودند من به داستان‌هایم نپردازم؛ نه به آن خاطر که این داستان‌ها نادرست بودند، بلکه به آن دلیل که حقیقت را بیان می‌کردند! من به او گفتم این ادای احترام ما به مهارت‌مان است و باید به این موضوع افتخار کنیم اما درمقابل، رئیس قطری من مرعوب تهدیدهای مقام‌های آمریکایی شد و با مماشات با واشنگتن، مجموعه‌های آماده‌شده من را حذف کرد.
شما رسانه‌های غربی را به انتشار مغرضانه اخبار متهم می‌کنید. در مقابل، خود با شبکه‌های راشاتودی همکاری دارید که دائما اخبار و گزارش‌های ضدغربی و ضدآمریکایی را منتشر می‌کنند. آیا این موضوع نشان نمی‌دهد که چیزی به‌عنوان رسانه مستقل وجود ندارد؟
چیزی به نام رسانه‌های مستقل به همان اندازه که بسیاری از ما تلاش می‌کنیم تا حقایق را بگوییم، وجود ندارد و روزنامه‌نگاران اغلب افراد بی‌طرفی نیستند؛ برای مثال، پس از پایان جنگ جهانی دوم زمانی که روزنامه‌نگاران به اردوگاه‌های مرگ «بلسن» و «آشوویتس» رفتند، در بیان تعداد بازداشت‌شدگان ارقام غیرقابل تصوری گفته شد. به‌عنوان یک روزنامه‌نگار وظیفه و تلاش ما باید در راستای حفاظت از قربانیان باشد و به آنان تریبون برای رساندن صدایشان دهیم این آن چیزی است که من برای تحققش می‌کوشم. در کنار دیکتاتورها و مستبدان قرارگرفتن، روزنامه‌نگاری نیست. این کار نه خدمت در راه یک هدف که فروکاستن قدرت صدای رسانه است.
شما در پوشش اخبار انتخابات ایران با انتقاداتی مواجه شدید. اکنون چه نظری دراین‌باره دارید؟
من از سفر به ایران در دوران برگزاری انتخابات بهره بردم و در آن زمان دسترسی آزادانه‌تری به شهروندان معمولی برای صحبت‌کردن با آنان داشتم. آنچه من یافتم عشق و ستایش احمدی‌نژاد از سوی طبقه کارگر و طبقه دهقانان ایرانی بود، چراکه او با آنان حشرونشر داشت و با زبان خودشان با آنها صحبت می‌کرد. من پس از آن با جمعی از شهروندان ایرانی مسلط با زبان انگلیسی و همچنین نخبگان روشنفکر ایرانی در تهران صحبت کردم و فهمیدم با وجود آنچه در کلام می‌گویند، آنان نماینده اکثریت مردم نیستند.
زمانی که بازگشتم و با شبکه خبری «سی‌ان‌ان» مصاحبه‌ای را انجام دادم، پیش‌بینی کرده بودم نتیجه انتخابات به‌نفع احمدی‌نژاد خواهد بود و دقیقا هم همین موضوع روی داد. از خانواده‌ای با پیشینه کارگری می‌آیم و دیده‌ام چگونه نخبگان شهری تلاش می‌کنند صدای خود را تا حداکثر ممکن برای تأثیرگذاری بر جامعه بالا ببرند، اگرچه آنان نماینده دیدگاه‌های اکثریت مردم نیستند.
بسیاری از شبکه تلویزیونی خبری آنچه در ایران روی می‌داد را تحریف می‌کردند و فعالان شبکه‌های اجتماعی نیز از مهارت‌هایشان در کاربرد زبان انگلیسی برای ارائه تصویری مخدوش از آنچه روی داده بود، سوءاستفاده می‌کردند. فراتر از این رویکرد تحریف‌شده، آنچه من در میان آنان می‌دیدم، وجود این رویکرد بود که دهقانان و طبقه کارگر نباید اجازه داشته باشند که در انتخابات شرکت کنند، چراکه دانش و درک سیاسی جامعی ندارند. حقیقت آن است که نخبگان روشنفکر، دموکراسی را درک نمی‌کنند. آنان زیبایی «یک نفر یک رأی» را درک نمی‌کنند.
آیا پس از موضع‌گیری خود با واکنشی از سوی ایرانی‌ها مواجه شدید؟
من صرفا احساسات برآمده از غرایزم را بیان کردم. چیزی که برایم آزار‌دهنده بود (و آن را همیشه درخصوص مردان دیدم)، آن بود که ایرانیان من را در خیابان تهدید می‌کردند به در خانه‌ام رنگ می‌پاشیدند صرفا بدین‌خاطر که پیش از انتخابات، من پیروزی احمدی‌نژاد را پیش‌بینی کرده بودم. آنان پس از انتخابات، من را «طرفدار دولت» می‌خواندند.
شما یکی از منتقدان جدی سیاست‌های اسرائیل در قبال فلسطینیان هستید. به‌نظرتان راه‌حل رفع اختلاف میان فلسطینیان و اسرائیلی‌ها چیست؟
هولوکاست رویدادی واقعی و بسیار وحشتناک بوده است و من نمی‌توانم طرز فکر کسانی که آن را انکار می‌کنند، درک کنم. به‌نظر من، راه‌حل دو دولت هرگز کارآمد نیست و من هرگز آن را توصیه نمی‌کنم بااین‌حال، فلسطین سرزمین من نیست و این مردم فلسطین هستند که باید بهترین راه را انتخاب کنند و این برعهده آنهاست راه‌حلی را برای رفع مسئله برگزینند.
همواره گفته‌ام شما نمی‌توانید با یک دزد بنشینید و مذاکره کنید تا زمانی که او حاضر به پس‌دادن آنچه دزیده، نیست. این مهم است که خاطرنشان کنم تمام یهودیان صهیونیست نیستند و تمام صهیونیست‌ها یهودی نیستند. ما باید قادر به تفکیک میان آنان باشیم و باید بدانیم یهودیان اسرائیلی‌ای نیز وجود دارند که از آنچه به نام آنان توسط کنست (پارلمان) اسرائیل تصمیم گرفته می‌شود، نفرت دارند.
اکنون در مصر و تونس اسلام‌گرایان از قدرت کنار رفته‌اند. آیا این موضوع نشان نمی‌دهد که بهار عربی دچار افول شده است؟
به‌نظر من، غرب به بهترین شکل ممکن هر آنچه توانسته را برای تضعیف کسانی که پس از بهارعربی قدرت را در دست گرفته‌اند، انجام داده است. انقلاب‌ها هنوز جریان دارند و هنوز در حال توسعه و تکامل هستند و در سال‌های آینده نیز رشد خواهند کرد. اسلام سیاسی قطعا در حال افول نیست برای مثال، مصر در آستانه انفجار قرار گرفته است.
برنامه‌تان برای آینده چیست؟
من در حال نوشتن مجموعه‌ای کتاب و همکاری و کار روی ساخت فیلم‌های مستندی از طریق شرکت فیلم‌سازی «فرست ویتنس پروداکشنز» در لندن هستم. چندین فیلم‌ساز از غرب و شرق برای تولید فیلمی درباره تجربه اسارت من در دستان طالبان ابراز تمایل کرده‌اند. به‌علاوه، من مجموعه‌ای از سریال‌های تلویزیونی را تهیه کرده‌ام که تا سال آینده آماده خواهند شد. من آپارتمانی در مرکز لندن دارم اما یک زمین کشاورزی 30 هکتاری نیز در اسکاتلند خریداری کرده‌ام که وقتم را پر می‌کند و همچنین در زمینه پرورش زنبور عسل و تولید عسل نیز فعالیت کرده‌ام.

مقایسه طالبان و داعش را کار نادرستی می‌داند و از آن ابا دارد. با ظرافت از کنار پرسشم درباره خشونت طالبان در قبال زنان می‌گذرد و معتقد است «ملاعمر»، رهبر سابق آن گروه، حتی در کشورهای مسلمانی که نفرت از جریان طالبان وجود دارد نیز مورد احترام بوده است و به‌دلیل آنکه هدف طالب‌ها تشکیل حکومت اسلامی در درون مرزهای محدودی بوده، قابل‌قیاس با داعش نیستند. اینها بخش‌هایی از صحبت‌های «ایوان ریدلی»، روزنامه‌نگار بریتانیایی، است که در سال 2001 در جریان سفر به افغانستان توسط طالبان مدت‌زمانی به اسارت گرفته شد. این روزنامه‌نگار بریتانیایی در حالی که احمدی‌نژاد را نماینده «طبقه کارگر» و «دهقانان» ایران می‌داند و معتقد است پیش از انتخابات پیش‌بینی کرده که او پیروز خواهد شد، می‌گوید به همین دلیل از سوی مخالفان، او تهدید شده بود. «ریدلی» در گفت‌وگو با «شرق»، گفت باور دارد طبقه متوسط شهری و روشنفکران ایرانی دموکراسی را درک نمی‌کنند. او در حالی به احمدی‌نژاد تمایل دارد که خلاف او، هولوکاست را فاجعه‌ای وحشتناک می‌داند و با وجود شعارهای ضداسرائیلی،معتقد است همه اسرائیلی‌ها صهیونیست نیستند و باید از طیفی از آنان حمایت کرد.

شما مدتی در اسارت طالبان بودید و پس از آن مشهور شدید. آیا به‌نظرتان اگر چنین نقطه‌عطفی در زندگی‌تان روی نمی‌داد، شما به شهرت می‌رسیدید و مسیر زندگی‌تان تغییر می‌کرد؟ چه شد که به دین اسلام گرویدید؟
درواقع، آن زمان نقطه‌عطفی در زندگی من بود اما آن چیزی نبود که من به‌دنبالش بودم. من یک روزنامه‌نگار موفق با درآمد بالا و دارای زندگی خوب بودم. فراتر از گزارش‌های خبری ویژه، من به هیچ‌وجه به‌دنبال چیز دیگری نبودم. کار من به‌عنوان یک روزنامه‌نگار، بررسی مسائل مخفی و محرمانه بود و طبیعتا شهرت چیزی بود که قطعا من به‌دنبالش نبودم و انتظار آن را هم نداشتم.
من برای تغییر دین از مسیحیت به اسلام، پس از دو سال تحقیق فشرده‌ و مطالعه و بررسی، تصمیم گرفتم. این کار به‌عنوان یک دوره آکادمیک برای من آغاز شد اما درنهایت برایم به سفری معنوی تبدیل شد.
نظرتان درباره تفسیر طالبان و داعش از اسلام چیست؟ به‌نظرتان چه تفاوت‌ها و شباهت‌هایی بین داعش و طالبان وجود دارد؟ آیا آن‌گونه که برخی تحلیلگران می‌گویند، داعش خطری جدی برای جهان است؟
کاملا اشتباه است اگر بخواهیم طالبان در افغانستان (که کاملا متفاوت از طالبان پاکستان نیز است) را با داعش مقایسه کنیم. ایدئولوژی این دو گروه کاملا از یکدیگر متفاوت است و همین‌طور اهدافی جداگانه را دنبال می‌کنند. طالبان خواستار در قدرت‌بودن در افغانستان است و هرگونه هدفی را در چارچوب مرزهای افغانستان و نه فراتر از آن دنبال می‌کند. چشم‌اندازی که آنان برای خود ترسیم کرده‌اند، برقراری یک دولت اسلامی در چارچوب همان مرزهاست. چه با ایدئولوژی آنان موافق باشید و چه نباشید، آنان از حضور تعداد زیادی از پژوهشگران دانش‌آموخته در درون صفوف‌شان بهره می‌برند.
در مقابل، داعش می‌گوید خواستار تأسیس خلافتی بدون مرز است و حاضر است تا حاکمیت کشورها را نقض کند و تاکنون این کار را دست‌کم در قبال دو کشور عراق و سوریه انجام داده است. بااین‌حال، از نظر فکری آن گروه فاقد رهبر معنوی است و پژوهشگران عمده‌ای ندارد و به‌نظر می‌رسد عمده عضوگیری‌اش در میان جوانانی است که با انگیزه‌هایی چون پول، مقام یا قدرت جذب شده‌اند تا انگیزه‌های معنوی. بدون توجه به باورهای مردمی در کشورهای مسلمان، نفرتی گسترده نسبت به داعش وجود دارد و این عقیده فراگیر است که آنان قصد به گروگان‌گرفتن باورهای اسلامی را دارند و ایدئولوژی‌ای را ارائه می‌دهند که هیچ شباهتی با تفاسیر مرسوم از اسلام ازجمله در میان سنی‌ها، شیعیان و سایر فرق اسلامی ندارد.
به‌عنوان شخصی که به افغانستان سفر کرده‌ و با مقام‌های آن کشور دیدار داشته‌اید، نظرتان درباره روند صلح دولت افغانستان با طالبان چیست؟
رهبر طالبان قطعا به جنگ در افغانستان به مثابه پیروزی‌ای به نام خود می‌نگرد. آنان از سال 2001 میلادی به‌طور آشکار نشان داده بودند این جنگی نیست که آنان می‌خواستند یا ‌درصددش بودند و از طریق راه‌های مختلفی تلاش کردند تا بمب‌گذاری‌ها در افغانستان متوقف شود. واقعیت آن است که عقب‌نشینی اکثر نیروهای نظامی غربی از افغانستان، به‌عنوان یک پیروزی برای طالبان قلمداد می‌شود.
به‌نظرتان مرگ ملاعمر بر چشم‌انداز فعالیت‌های طالبان چه تأثیری خواهد گذاشت؟ میان «ملااختر منصور» و «ملاعمر» چه تفاوت‌ها و شباهت‌هایی می‌بینید؟
از شنیدن این خبر اندوهگین شدم. در ابتدا درباره صحت آن تردید داشتم تا آنکه طالبان با انتشار بیانیه‌ای رسمی، آن را تأیید کردند. اگرچه من تابه‌حال او را ملاقات نکرده بودم، بااین‌حال، قضاوت او بود که سبب شد تا جان من حفظ شود درنتیجه، من همواره سپاسگزار او بوده‌ام. زمانی که توسط اعضای طالبان بازداشت شده بودم، او به حرف‌های اطرافیانش گوش می‌کرد. آنان صرفا خواستار اعدام من بودند، چراکه من غربی بودم اگر ملاعمر استدلال آنان را پذیرفته بود، من کشته شده بودم.
البته این به آن معنا نیست که من با تمام تصمیماتی که به نام او انجام می‌شد، موافق باشم. معتقدم دشمنان ملاعمر و جامعه بین‌المللی به‌شدت او را دست‌کم گرفتند و برداشت نادرستی از او داشتند. درک من این است که او هر کاری را که از حوزه اقتدار و اختیارش برآمد، برای جلوگیری از جنگ با آمریکا انجام داد و پیشنهاداتی را نیز دراین‌میان ارائه کرد. تا آنجایی که می‌دانم، ملاعمر مردی بسیار فروتن بود. او بدون جاه و جلال و عظمت در راهی که انتخاب کرده بود، قدم گذاشت و مسیرش را ادامه داد. مدت‌ها پس از رفتن او هم افسانه‌اش زنده باقی خواهد ماند. یکی از نقاط قوت ملاعمر به نظاره‌نشستن، تجزیه‌وتحلیل‌کردن و باعجله قضاوت‌نکردن بود. درنتیجه، بر این مبنا، خیلی زود است که بخواهیم رهبر جدید طالبان را با او مقایسه کنیم اما جانشین او نیز با چالش‌های پیش‌روی وی برای فرماندهی مواجه خواهد بود.
سرنوشت گفت‌وگوهای صلح میان طالبان و دولت افغانستان پس از ملاعمر چه خواهد شد؟
گفت‌وگوهای صلح تنها زمانی کارآمد خواهند بود که هر دو طرف واقعا خواهان به نتیجه‌رسیدن آن باشند. هر دو طرف باید علاقه خود را به شکل عملی نشان دهند و بازتاب آن را در اقدامات‌شان بتوان دید. در آن صورت صلح امکان‌پذیر است. صلح با طالبان خواسته اکثریت یا حتی بهتر بگویم تمام مردم افغانستان است.
آیا مرگ ملاعمر خبر خوبی برای داعش خواهد بود؟
داعشی‌ها فرصت‌طلبانی هستند که سعی می‌کنند از هر رویدادی به نفع خود استفاده کنند. آنانی که به راستی به ملاعمر باور داشتند و ادامه‌دهنده راه او بودند، به این گروه کاری ندارند، چراکه داعش دنباله‌رو دین اسلام نیست و رهبران آن نیز دانش اسلامی ندارند و مورد احترام علمای اسلام واقع نمی‌شوند. تلفیق داعش و طالبان کار نادرستی است. اهداف ملاعمر هرگز فراتر از مرزهای افغانستان نمی‌رفت و همواره در محدوده اسلام اقدامات آن گروه را تعریف می‌کرد، درحالی‌که داعش برای فعالیت‌هایش هیچ حدومرز جغرافیایی، اخلاقی یا مذهبی قائل نیست.
به‌نظرتان اسلام و دموکراسی با یکدیگر سازگاری دارند؟
باید به دیکتاتورهای در قدرت در کشورهای مسلمان نگاه کنید که سال‌ها از سوی غرب حمایت می‌شدند. غربی‌ها به‌طور آشکار خواهان پاگرفتن دموکراسی در خاورمیانه و آسیا نبوده‌اند. باید بگویم نیازی اساسی به اصلاحات جدی در سازمان‌ملل متحد یا انحلال آن و جایگزینی‌اش با سازمانی وجود دارد که بتواند به بهبود وضعیت دنیای کنونی کمک کند. ارزش‌های جهانی ازجمله آزادی، عدالت و برابری باید به‌عنوان ارزش‌های جهان‌شمول همراه با حقوق‌بشر برای هر فردی و نه صرفا برای افراد معدود عمومیت داشته باشند؛ برای مثال، آمریکا خود را به‌عنوان پلیس بین‌المللی قلمداد می‌کند و ‌این‌گونه در رفتار با هر کشوری ماهیت حقوق‌بشر در آن کشور را نادیده می‌گیرد و در جهت نابودی‌اش گام برمی‌دارد. برای مثال، گوانتانامو جایی است که در آنجا حقوق‌بشری وجود ندارد؛ جایی که برای بیش از 13 سال مردانی بدون هیچ‌گونه اتهام یا محاکمه‌ای بازداشت شده بودند. ما نیازمند یک معیار طلایی نوین و اخلاقی جهان‌شمول و قابل انطباق با شرایط تمام کشورها هستیم.
شما در سال 2006 میلادی مردم را تشویق به عدم همکاری با پلیس بریتانیا کردید. آیا چنین اظهاراتی نشان از روحیه آنارشیستی شما ندارد؟ شما همچنین «شمیل باسایف»، رهبر جدایی‌طلبان اسلام‌گرای چچن را «شهید» خوانده بودید. چگونه از او دفاع می‌کنید؟
در حادثه «فارست گیت» در شرق لندن، بیش از 200 پلیس قوی عملیاتی را ترتیب دادند که در نتیجه آن یک مرد جوان بی‌گناه جان خود را از دست داد. من نظراتم را ظرف مدت چند ساعت بیان کردم و چند سال بعد زمانی که پلیس عذرخواهی و برای جبران خسارت غرامتی را پرداخت کرد، این موضوع نشان داد تیراندازی آنان اقدامی اشتباه بوده است. من یک آنارشیست نبودم و صرفا از ارزش‌های منصفانه و عادلانه حمایت کردم و فرد خاطی نیز چند سال بعد تبرئه شد اما هیچ‌کس این موضوع را به‌یاد نیاورد. مقاله‌ای که من درباره «شمیل باسایف» نوشتم، با نگاه به زندگی کلی او بود بااین‌حال، بسیاری ازجمله شما چند خط از آن مقاله را انتخاب و آن را خارج از چارچوب نوشته‌شده بررسی کردید. من در آنجا نوشتم اقداماتی که در آن دانش‌آموزان نیز حضور داشته باشند و آسیب ببینند، هرگز قابل توجیه نیستند بااین‌حال، من از تاکتیک خشن دستگاه امنیت فدرال روسیه نیز انتقاد کردم که با اقدامی ظالمانه باعث به‌خطرافتادن جان گروگان‌ها شد.
علت اختلاف شما با الجزیره چه بود؟
اختلاف من با الجزیره درواقع برخوردی فکری میان من با یکی از مدیران آن شبکه بود که یا تجربه کمی در عرصه روزنامه‌نگاری داشت یا اصلا در این‌باره فاقد دانش کافی بود. او از من می‌خواست یک سایت انگلیسی‌زبان راه بیندازم و اتاق خبری را تشکیل دهم در حالی که وسایل اساسی و ضروری ازجمله تلفن را برای مصاحبه در اختیار من نمی‌گذاشت. او فکر می‌کرد این شیوه راهی خوب برای کاستن از هزینه‌هاست. من جنبه‌هایی از روزنامه‌نگاری تحقیقی را به الجزیره عرضه کردم همان‌گونه که ما توانستیم مجموعه‌هایی جنجالی به‌طور خاص درباره حمله تحت رهبری آمریکا و اشغال عراق بسازیم که خشم کاخ سفید و مقام‌های آمریکایی را برانگیختند. مقام‌های آمریکایی از رئیس قطری من بارها خواسته بودند من به داستان‌هایم نپردازم؛ نه به آن خاطر که این داستان‌ها نادرست بودند، بلکه به آن دلیل که حقیقت را بیان می‌کردند! من به او گفتم این ادای احترام ما به مهارت‌مان است و باید به این موضوع افتخار کنیم اما درمقابل، رئیس قطری من مرعوب تهدیدهای مقام‌های آمریکایی شد و با مماشات با واشنگتن، مجموعه‌های آماده‌شده من را حذف کرد.
شما رسانه‌های غربی را به انتشار مغرضانه اخبار متهم می‌کنید. در مقابل، خود با شبکه‌های راشاتودی همکاری دارید که دائما اخبار و گزارش‌های ضدغربی و ضدآمریکایی را منتشر می‌کنند. آیا این موضوع نشان نمی‌دهد که چیزی به‌عنوان رسانه مستقل وجود ندارد؟
چیزی به نام رسانه‌های مستقل به همان اندازه که بسیاری از ما تلاش می‌کنیم تا حقایق را بگوییم، وجود ندارد و روزنامه‌نگاران اغلب افراد بی‌طرفی نیستند؛ برای مثال، پس از پایان جنگ جهانی دوم زمانی که روزنامه‌نگاران به اردوگاه‌های مرگ «بلسن» و «آشوویتس» رفتند، در بیان تعداد بازداشت‌شدگان ارقام غیرقابل تصوری گفته شد. به‌عنوان یک روزنامه‌نگار وظیفه و تلاش ما باید در راستای حفاظت از قربانیان باشد و به آنان تریبون برای رساندن صدایشان دهیم این آن چیزی است که من برای تحققش می‌کوشم. در کنار دیکتاتورها و مستبدان قرارگرفتن، روزنامه‌نگاری نیست. این کار نه خدمت در راه یک هدف که فروکاستن قدرت صدای رسانه است.
شما در پوشش اخبار انتخابات ایران با انتقاداتی مواجه شدید. اکنون چه نظری دراین‌باره دارید؟
من از سفر به ایران در دوران برگزاری انتخابات بهره بردم و در آن زمان دسترسی آزادانه‌تری به شهروندان معمولی برای صحبت‌کردن با آنان داشتم. آنچه من یافتم عشق و ستایش احمدی‌نژاد از سوی طبقه کارگر و طبقه دهقانان ایرانی بود، چراکه او با آنان حشرونشر داشت و با زبان خودشان با آنها صحبت می‌کرد. من پس از آن با جمعی از شهروندان ایرانی مسلط با زبان انگلیسی و همچنین نخبگان روشنفکر ایرانی در تهران صحبت کردم و فهمیدم با وجود آنچه در کلام می‌گویند، آنان نماینده اکثریت مردم نیستند.
زمانی که بازگشتم و با شبکه خبری «سی‌ان‌ان» مصاحبه‌ای را انجام دادم، پیش‌بینی کرده بودم نتیجه انتخابات به‌نفع احمدی‌نژاد خواهد بود و دقیقا هم همین موضوع روی داد. از خانواده‌ای با پیشینه کارگری می‌آیم و دیده‌ام چگونه نخبگان شهری تلاش می‌کنند صدای خود را تا حداکثر ممکن برای تأثیرگذاری بر جامعه بالا ببرند، اگرچه آنان نماینده دیدگاه‌های اکثریت مردم نیستند.
بسیاری از شبکه تلویزیونی خبری آنچه در ایران روی می‌داد را تحریف می‌کردند و فعالان شبکه‌های اجتماعی نیز از مهارت‌هایشان در کاربرد زبان انگلیسی برای ارائه تصویری مخدوش از آنچه روی داده بود، سوءاستفاده می‌کردند. فراتر از این رویکرد تحریف‌شده، آنچه من در میان آنان می‌دیدم، وجود این رویکرد بود که دهقانان و طبقه کارگر نباید اجازه داشته باشند که در انتخابات شرکت کنند، چراکه دانش و درک سیاسی جامعی ندارند. حقیقت آن است که نخبگان روشنفکر، دموکراسی را درک نمی‌کنند. آنان زیبایی «یک نفر یک رأی» را درک نمی‌کنند.
آیا پس از موضع‌گیری خود با واکنشی از سوی ایرانی‌ها مواجه شدید؟
من صرفا احساسات برآمده از غرایزم را بیان کردم. چیزی که برایم آزار‌دهنده بود (و آن را همیشه درخصوص مردان دیدم)، آن بود که ایرانیان من را در خیابان تهدید می‌کردند به در خانه‌ام رنگ می‌پاشیدند صرفا بدین‌خاطر که پیش از انتخابات، من پیروزی احمدی‌نژاد را پیش‌بینی کرده بودم. آنان پس از انتخابات، من را «طرفدار دولت» می‌خواندند.
شما یکی از منتقدان جدی سیاست‌های اسرائیل در قبال فلسطینیان هستید. به‌نظرتان راه‌حل رفع اختلاف میان فلسطینیان و اسرائیلی‌ها چیست؟
هولوکاست رویدادی واقعی و بسیار وحشتناک بوده است و من نمی‌توانم طرز فکر کسانی که آن را انکار می‌کنند، درک کنم. به‌نظر من، راه‌حل دو دولت هرگز کارآمد نیست و من هرگز آن را توصیه نمی‌کنم بااین‌حال، فلسطین سرزمین من نیست و این مردم فلسطین هستند که باید بهترین راه را انتخاب کنند و این برعهده آنهاست راه‌حلی را برای رفع مسئله برگزینند.
همواره گفته‌ام شما نمی‌توانید با یک دزد بنشینید و مذاکره کنید تا زمانی که او حاضر به پس‌دادن آنچه دزیده، نیست. این مهم است که خاطرنشان کنم تمام یهودیان صهیونیست نیستند و تمام صهیونیست‌ها یهودی نیستند. ما باید قادر به تفکیک میان آنان باشیم و باید بدانیم یهودیان اسرائیلی‌ای نیز وجود دارند که از آنچه به نام آنان توسط کنست (پارلمان) اسرائیل تصمیم گرفته می‌شود، نفرت دارند.
اکنون در مصر و تونس اسلام‌گرایان از قدرت کنار رفته‌اند. آیا این موضوع نشان نمی‌دهد که بهار عربی دچار افول شده است؟
به‌نظر من، غرب به بهترین شکل ممکن هر آنچه توانسته را برای تضعیف کسانی که پس از بهارعربی قدرت را در دست گرفته‌اند، انجام داده است. انقلاب‌ها هنوز جریان دارند و هنوز در حال توسعه و تکامل هستند و در سال‌های آینده نیز رشد خواهند کرد. اسلام سیاسی قطعا در حال افول نیست برای مثال، مصر در آستانه انفجار قرار گرفته است.
برنامه‌تان برای آینده چیست؟
من در حال نوشتن مجموعه‌ای کتاب و همکاری و کار روی ساخت فیلم‌های مستندی از طریق شرکت فیلم‌سازی «فرست ویتنس پروداکشنز» در لندن هستم. چندین فیلم‌ساز از غرب و شرق برای تولید فیلمی درباره تجربه اسارت من در دستان طالبان ابراز تمایل کرده‌اند. به‌علاوه، من مجموعه‌ای از سریال‌های تلویزیونی را تهیه کرده‌ام که تا سال آینده آماده خواهند شد. من آپارتمانی در مرکز لندن دارم اما یک زمین کشاورزی 30 هکتاری نیز در اسکاتلند خریداری کرده‌ام که وقتم را پر می‌کند و همچنین در زمینه پرورش زنبور عسل و تولید عسل نیز فعالیت کرده‌ام.