زندگی ترنسها در ایران و قوانینی که از آنها حمایت نمیکند
انگ انحراف، رنج دیگری بودن
با آنکه اولین نفرشان که جسارت صحبتکردن درباره جنسیتش را داشت، حکم جراحی و زندگی معمولی را از دست امام خمینی گرفت؛ اما هنوز که هنوز است آنها به خاطر فشارهای اجتماعی ترجیح میدهند در خفا زندگی کنند و ترسها و تنهاییشان را بین خودشان نگه دارند. بعضی از آنها آنقدر از قضاوت جامعه و زدن انگ «انحراف» وحشت دارند که تا ابد با دو شخصیت زندگی میکنند و هویت جنسیشان را حتی برای خودشان هم انکار میکنند. هرچند ایران در آسیا جزء پیشقراولان اعطای مجوز عمل جراحی تغییر جنسیت برای افراد ترنس سکشوال بود؛
شهرزاد همتی: با آنکه اولین نفرشان که جسارت صحبتکردن درباره جنسیتش را داشت، حکم جراحی و زندگی معمولی را از دست امام خمینی گرفت؛ اما هنوز که هنوز است آنها به خاطر فشارهای اجتماعی ترجیح میدهند در خفا زندگی کنند و ترسها و تنهاییشان را بین خودشان نگه دارند. بعضی از آنها آنقدر از قضاوت جامعه و زدن انگ «انحراف» وحشت دارند که تا ابد با دو شخصیت زندگی میکنند و هویت جنسیشان را حتی برای خودشان هم انکار میکنند. هرچند ایران در آسیا جزء پیشقراولان اعطای مجوز عمل جراحی تغییر جنسیت برای افراد ترنس سکشوال بود؛ اما به علت عدم آگاهیرسانی صحیح هنوز آنها را منحرف یا بیمار میخوانند، فعالان حقوق آنها بههیچعنوان در تلویزیون جایی ندارند و فیلمهای کمی هم دربارهشان ساخته میشود. برای خوانندهای که ترنس نیست، دنیایی را تصور کنید که در آن هسته وجود شما ناشناخته میماند - در داخل خانواده، اگر وقتی وارد مدرسه میشوید، زمانی که به دنبال کار هستید یا زمانی که به خدمات اجتماعی مانند بهداشت و مسکن نیاز دارید. شما هیچ راهی ندارید که بهراحتی به هریک از مؤسسات و خدماتی که دیگران آن را بدیهی میدانند، دسترسی داشته باشید؛ زیرا این انکار وجود شما با نبود اسناد هویتی مورد نیاز برای مشارکت در جامعه بدتر شده است. علاوهبراین، به دلیل ظاهر بیرونی خود، ممکن است در معرض تبعیض، خشونت یا ترس از آن باشید. افراد ترنس هر روز از زندگی خود این واقعیتها را تجربه میکنند. با این حال، مانند همه انسانهای دیگر، ترنسها از حقوق اساسی برخوردارند: زندگی، آزادی، برابری، سلامت، حریم خصوصی، گفتار و بیان، اما به دلیل ردکردن حق ترنس، دائما با محرومیت از این حقوق اساسی روبهرو هستند. چنین محیطهای تبعیضآمیز و طردکننده آسیبپذیری اجتماعی را در طول عمر افزایش میدهد. افراد ترنس فرصتهای کمی برای ادامه تحصیل دارند و احتمال بیکاری آنها بیشتر است و در نتیجه سطوح بیخانمانی و فقر را تجربه میکنند. دانشآموزان ترنس رنج، تعصب و محیطهای تهدیدآمیز را در مدارس تجربه میکنند که منجر به میزان درخورتوجهی ترک تحصیل میشود و تعداد کمی از ترنسها به تحصیلات عالی میروند.
روایت آیسودا
26ساله است و ساکن کرج. میگوید جمعهای که گذشت مورد آزار جنسی در یک میهمانی خصوصی قرار گرفت. آیسودا از دوران مدرسه با مشکلات زیادی روبهرو بود. با ظاهری که او را مرد صدا میکردند؛ اما با هویتی صددرصد زنانه تا سالها رنج کشید. او میگوید: «تمایلی به جراحی ندارم؛ چون هم بضاعت مالی ندارم و هم از عوارضش میترسم. وقتی از بدن خودت رضایت داشته باشی و هویت خودت را بشناسی دیگر کافی است. من یک زنم و همانطور که میبینی چهرهام هم کاملا زنانه است. وقتی لباس زنانه میپوشم هیچکس حتی شک هم نمیکند که من پسر هستم. من روح و فکرم دختر است». آیسودا میگوید: «همیشه در هر موقعیتی با رفتارهای توهینآمیز مواجه میشوم. انگار من مقصر شرایط پیشآمده هستم. هرچند من جنسیتم را پذیرفتهام و ناراحت نیستم؛ اما دیگران با ما کنار نمیآیند. کسی صدای ما نیست، ما را سانسور میکنند و از کوچکترین حق ابتدایی محروم میکنند. همین باعث میشود که بسیاری از ترنس سکشوالها کارگر جنسی شوند، این کار را از روی رضایت نمیکنند؛ اما کسی به آنها کار نمیدهد و همیشه با تمسخر با آنها برخورد میکنند. همه اینها باعث میشود با وجودی که با جنسیت خودم کنار آمدهام، گاهی به جراحی هم فکر کنم. قوانین کشور ما به گونهای است که فرد ترنس حتما باید تحت عمل جراحی قرار بگیرد». آیسودا درباره پوشش خود میگوید: «وقتی با پوشش زنانه از خانه خارج میشوم، امنیت بیشتری دارم؛ ولی گاهی میترسم پلیس دستگیرم کند؛ چون پوشیدن لباس زنانه را برای مردها جرم میدانند و من هم مدرکی ندارم که زن هستم. من به این لباس تعلق دارم و زندگیام را پذیرفتهام». آیسودا حالا مدتی است که از خانواده خود جدا شده است، با اینکه خانواده او حمایتگر بودهاند؛ اما به دلیل انگهای احتمالی از خانواده جدا شده و در یک آرایشگاه مردانه مشغول به کار است. او در پایان صحبتهایش میگوید: «با اینکه برادرهایم درکم میکردند؛ اما از اینکه جلوی آنها لاک بزنم یا آرایش کنم، خجالت میکشم. فکر میکنم برای کل خانواده ما این جدایی لازم بود. به هر حال تنها دلتنگی باقی میماند که آنهم تقدیر من است. گاهی شبها به خانه میروم تا همسایهها من را نبینند و مادرم را سؤالپیچ نکنند. آنها هم دوستم دارند و خانواده شریفی دارم، خانوادهای شریف اما تنگدست که همیشه من را شرمنده میکنند».
من سامانم، سامان ارسطو
سامان ارسطو بازیگر و کارگردان تئاتر 14 سال پیش عمل تطبیق جنسیت یا به قول خودش گذار را انجام داد. او در گفتوگویی با «شرق»، دراینباره میگوید: ترنس سکشوال مریضی نیست؛ حتی اتفاق هم نیست، اختلال هم نیست. یک آدم ترنس به جهان میآید. اگر بین اعداد یک تا شش بگوییم که مثلا عدد یک مرد کامل و عدد شش زن کامل هست، میتوان گفت که 80 درصد نه زن کامل و نه مرد کامل هستند، به دلیل تمایلاتشان. من معتقدم وزارت بهداشت باید بستری را برای ترنسها فراهم کند.
آنچه شما بهعنوان ترنس از آن یاد میکنید، همان چیزی هست که آن را بهعنوان اختلال هویتی جنسیتی میشناسند. این جمله غلط هست. «اختلال هویت جنسیتی» غلطترین جمله ممکن است. این موضوع اختلال که نیست هیچ، هویت ما و آنچه درون ماست، محسوب میشود. من جسمم را تغییر دادم تا با هویتم تطبیق پیدا کند. ترنس سکشوال نه اختلال است و نه مریضی». او در ادامه با ابراز رضایت از انجام عمل جراحی خود میگوید: «من بهشدت از انجام این جراحی راضی هستم. و این جراحی نه تطبیق جنسیت بود و نه تغییر جنسیت. این یک جراحی گذار بود. فردی که میخواهد جراحی کند، باید اول هویت خودش را بهعنوان یک مرد یا زن ترنس بپذیرد. این اولین آگاهی ماست. من بعد از اینکه جراحی میکنم مرد نمیشوم. من یک مرد ترنس هستم. بگذارید به بیان سادهتر توضیح دهم. زنبودن یا مردبودن یک کالبد است و ما با این کالبد به دنیا میآییم». او درباره عوارض جراحی گذار توضیح میدهد: «جراحی در صورتی عوارض دارد که زیر دست یک پزشک ناآگاه انجام شود. هزینه جراحی بالغ بر 130 میلیون تومان است و بسیاری از بچهها توانایی پرداخت آن را ندارند. برای همین دست به دامان خیریهها میشوند و آنها با مبالغ کم بچهها را زیر دست قصابها میفرستند و با عوارض وحشتناکی روبهرو میشوند».
ارسطو با اشاره به اینکه کسی که جراحی را انجام میدهد باید تا پایان عمر به مصرف هورمون بپردازد، میگوید: «انگ به بچههای ترنس بسیار زیاد است. خصوصا به ترنسهای زن. ما در جامعه مردسالاری زندگی میکنیم و طبیعتا در چنین شرایطی آنها با انگها و مشکلات بیشتری روبهرو هستند». ارسطو میگوید در این 14 سال وضعیت افراد ترنس نه تنها بهتر که بدتر شده و بخش زیادی از این مسئله را ناشی از بحران و فقدان فرهنگی میداند. او اضافه میکند: «تا زمانی که هیچ تلاشی برای آگاهسازی صورت نگیرد، وضعیت همین است». ارسطو با وجود اینکه خود هنرمند است و طبیعتا انتظار میرود که در جامعهای که او کار میکند به راحتی پذیرفته شده باشد میگوید: «رفتارها متفاوت بود. خیلی از دوستانم کملطفی کردند و من را نپذیرفتند. اما من هیچ وقت کبریت بیخطر نبودم و برای همین میزان کارکردن من نسبت به دوران پیش از جراحی کمتر یا بیشتر نشد». او امیدوار است که شرایط فرهنگی برای افراد ترنس بهتر شود و آنها بتوانند زندگی بهتری را در ایران تجربه کنند.
تعطیلشدن تنها مرکز حمایتی از ترنسها
بهمنماه سال 1397، روزنامه «شرق»، از وجود مؤسسه حمایتی برای افراد تراجنسیتی خبر داد و با مدیرعامل آن فرشید مسعودی گفتوگو کرد. در تماس جدید خبرنگار «شرق» با مسعودی مشخص شد حدود دو سال است که این مؤسسه که تنها امید تعداد زیادی از افراد تراجنسیتی بود، به دلیل اختلافهای درونسازمانی نیمهتعطیل است. مسعودی درباره اینکه چرا با وجود برنامهریزهای شما فعالیت انجمن متوقف شد گفت: «شاید از قبل برنامهریزیای نبوده. از زمانی که این انجمن تأسیس شد تا زمانی که من سمت داشتم، به هر حال تغییر و تحولات زیادی در آن اتفاق افتاد و شاید براساس مقتضیات زمان و شرایط، برنامهها مدام تغییر میکرد یعنی یک برنامه منسجم و از پیش طراحیشده در انجمن وجود نداشت. زمانی که من وارد انجمن شدم، زمانی بود که بسیار نقد به انجمن بود و خیلی بحثهای مختلفی پیرامون مدیریت پیشین، هیئتمدیره قبلی و مدیرعاملان پیشین بود که خب حالا آنچه وجود داشت (من نه تأیید میکنم و نه تکذیب میکنم) و از شنیدهها و گفتوگوهایم با هیئتمدیره این نکته را ذکر میکنم. میگفتند مدیران در مدیریت منابع مالی خیلی شفاف عمل نمیکنند، پیگیر امور و مطالبات بچهها نیستند و از این دست انتقادها داشتند که دودستگی خیلی شدیدی ایجاد کرده بود؛ یعنی دوقطبی خیلی پررنگی در انجمن ایجاد شده بود حول موافقان و مخالفان دو، سه نفر از اعضای هیئتمدیره که مسئولیتهای اصلی را داشتند، مثل رئیس هیئتمدیره، مدیرعامل و... . این شکاف و دوقطبی تا جایی پیش رفته بود که بچهها مدام در وزارت کشور حضور پیدا میکردند چون مجوز انجمن از وزارت کشور داده شده بود و آنجا حتی کار به تحصن هم رسید. بچههای (transgender) که عضو انجمن بودند، خواهان برکناری مدیران و یک رفرم و انتخابات مجدد در انجمن بودند. در نهایت وزارت کشور ظاهرا با آقای دکتر کاهانی و آقای شاهمحمدی تماس گرفتند و گفتند سریعا برای این مشکل فکری بکنند. این بود که هیئتمدیره تصمیم گرفت مدیرعامل را تغییر دهد و با این هدف انتخاب مدیرعامل جدید صورت گرفت که سروسامانی به این دودستگی، اختلاف و آشفتگیای که وجود داشت بدهند و برای این مشکل فکری بکنند».
او در ادامه میافزاید: «چند تا گزینه برای مدیرعاملی بود. در هیئتمدیره تصمیم گرفته شد که مدیر خارج از بچههای ترنس باشند و اصلا خارج از این محدوده باشد که شاید این سوگیری ایجاد نشود. به هر حال من به دلیل سابقهای که داشتم، انتخاب شدم و تقریبا خیلی کارها خوب پیش رفت و با سرعت آن آرامش ایجاد شد. چند تا جلسه گذاشتیم. همفکریهای خوبی صورت گرفت. اتاقهای فکر تشکیل دادیم. کمیتههای مختلفی را ایجاد کردیم. سعی کردیم از همه طیفها و سلیقهها و همچنین در نقاط مختلف کشور از بچهها مشارکت بگیریم. بچهها خیلی خوب استقبال کردند. روحیه جدیدی در انجمن ایجاد شد. من تمام کار را به خود بچهها سپردم که خودشان برنامهریزی کنند، نیازسنجیها را بیرون بکشند و ارتباطات اجتماعی را چه با مسئولان و چه با بقیه بدنه جامعه خودشان بگیرند. در جلسات خودشان شرکت کنند، البته با خطمشی مشخصی که به هر حال تعیین شده بود و هدف کوتاهمدتی که ما در نظر گرفته بودیم، معرفی خوب و واقعبینانه از این طیف از هموطنانمان بود برای مسئولان و مردم چون به نظر میرسید باورهای نادرستی درباره این بچهها شکل گرفته و شایعات زیادی وجود دارد و حتی مسئولان هم خیلی دقیق اینها را نمیشناسند و برچسب میخوردند. گفتیم که اگر این اتفاق بیفتد، شاید گام اولی باشد و نقطه شروعی باشد برای اینکه بتوانیم بعدا تعاملات بیشتری با بقیه مجموعهها و بخشهای جامعه بگیریم و این افراد بتوانند در جامعه پذیرفته بشوند و جامعه آنها را بپذیرد، مثل بقیه افراد و هیچگونه سوگیری نسبت به آنها یا پیشداوری نداشته باشیم. اگر ما مثلا میخواستیم کارفرمایان یا به هر حال مشاغل مختلف این بچهها را به خدمت بگیرند و به آنها کار بدهند؛ اگر میخواستیم که در حوزه آموزش بچهها بهراحتی بتوانند در مقاطع مختلف تحصیلی وارد بشوند و ورود پیدا کنند؛ اگر میخواستیم که شهروندان زمانی که با آنها روبهرو میشوند برخوردهای خوبی با آنها داشته باشند و... و بخشهای مختلف جامعه. وقتی ما این اهداف را داشتیم، لازمهاش این بود که پیشآگهی درست و واقعبینانهای صورت بگیرد از اینکه بچههای transgender چه افرادی هستند، چه تفاوتهایی دارند با بقیه افرادی که در این طیف قرار دارند و به هر حال یک اطلاعرسانی خیلی عام ولی واقعبینانه و متناسب با فرهنگ جامعه داشته باشیم». مسعودی میگوید آنها در ادامه کار با موانع زیادی برخورد کردند و دراینباره میافزاید: «خود ما برای این کار موانعی پیشرو داشتیم. تریبون میخواست. بودجه میخواست. بسترها و فضاهایی میخواست که این اقدامات در آنجا انجام شود. در گام اول ما سعی کردیم با شهرداریها و فرمانداری بهخصوص فرمانداری و شهرداری تهران تعامل برقرار کنیم. این کارها انجام شد. به مناسبتهای مختلف بچهها در مناطق شهرداری و در سراهای محله ورود پیدا میکردند و فعالیتهایی انجام میدادند. جلساتی در فرمانداری تهران با مدیران نهادهای مختلفی که در این شورا حضور داشتند، برگزار شد. تقسیم وظایفی شد. کارها به نظر من و افرادی که دستاندرکار بودند خیلی خوب داشت پیش میرفت (حداقل طبق آن برنامهریزیای که داشتیم)، ولی خب به هر حال باز آن اختلافها نه در بین بچهها بلکه در هیئتمدیره ایجاد شد. هیئتمدیره به هر حال متشکل بود از دو نفر از افراد غیرترنس و سه نفر افراد ترنس. افرادی که ترنس بودند (آن سه دوست) به هر حال مقاومتهایی داشتند و خیلی متمایل نبودند که فعالیتها به این شکل انجام شود هرچند... .
در واقع ماجرا درونگروهی بود دیگر. خود بچههای انجمن اختلاف زیادی داشتند؛ یعنی آنجا یکدستگی و یکپارچگی خوبی بود چون فعالیتها داشت انجام میشد ولی در خود هیئتمدیره نه، این اختلاف همچنان بود. اختیاراتی که من داشتم روی اعضای انجمن بود؛ یعنی افرادی که خدمتگیرنده هستند. من بهعنوان مدیرعامل اختیاری روی هیئتمدیره نداشتم؛ یعنی هیئتمدیره من را انتخاب کرده بود و من نمیتوانستم در اعضا و سمتهای هیئتمدیره دخل و تصرف یا جرح و تعدیلی انجام بدهم. بنابراین وقتی من آمدم آن قسمتی که در اختیار و در محدوده اختیاراتم بود، آن تغییرات را به گونهای انجام دادم که یکپارچگی و وحدت رویهای ایجاد شد؛ ولی در هیئتمدیره چون اختیاراتی نداشتم و از قبل آن اعضای هیئتمدیره انتخاب شده بودند و سمتها مشخص شده بود و... عملا من آنجا دستم بسته بود و آن اختلافاتی که وجود داشت به هر حال به اینجا منجر شد که من احساس کردم نمیتوانم آن برنامهها را پیش ببرم و به هر حال استعفا دادم». او در رابطه با اینکه هماکنون وضعیت این مرکز چگونه است میگوید: «بعد از اینکه من استعفا دادم، هیئتمدیره با فرد دیگری صحبت کردند و ایشان برای مدیرعاملی انتخاب شدند. ولی صحبتهایی که من با دوستان (بعضی از افراد هیئتمدیره که با آنها در ارتباط بودم) داشتم، آن فرد هم نتوانست ادامه دهد و ظرف یکی دو ماه کنار کشید. به هر حال برای آن مؤسسه زمانی که من مدیرعامل بودم، فعالیتها و برنامههایی را پیشبینی کرده بودم. من به صورت کلان آن برنامهها را مدیریت میکردم؛ ولی مجریان و افرادی که به صورت مشورتی کار را انجام میدادند خود بچهها بودند. زمانی که من خارج شدم و استعفا دادم، عملا هیئتمدیره به دلیل اینکه با آن برنامهها مخالف بود یعنی افرادی در هیئتمدیره که مخالف بودند، جلوی آن فعالیتها را هم گرفتند». مسعودی با اشاره به اینکه تنها مؤسسه حمایتکننده از این افراد هم دیگر نیست ادامه میدهد: «دیگر حتی ارتباط زیادی با بچهها نداریم. ولی هرازچندگاهی به هر حال تماسهایی در فضای مجازی داریم و ممکن است گفتوگوهایی انجام دهیم، ولی به صورت برنامهریزیشده، سیستماتیک و مشخص نه. به آن معنی نه. ولی در ارتباط هستم؛ یعنی از وضعیت بیخبر نیستم. انجمنی که دیگر وجود ندارد، ولی از حال و روزی که بچهها دارند، تا اندازهای در جریان هستم. بهنوعی به حالت قبل برگشته دیگر؛ یعنی هیچ متولی خاصی وجود ندارد». او در ادامه درباره مشکلات موجود برای افراد ترنس در ایران نیز میگوید: «در گفتوگوهای قبلی هم که داشتیم، من خدمتتان عرض کردم شاید در چند حوزه بشود این مشکلات را دستهبندی کرد؛ یکی همان که چند دقیقه پیش خدمتتان عرض کردم. باور و برداشت دور از واقعیت و تحریفشدهای که از این افراد در جامعه وجود دارد؛ یعنی مثلا عموم جامعه نمیتوانند تمییز یا تفکیکی قائل شوند بین افراد دیگر و کلا بچههای transsexual. اینها را یک کلیت واحد فرض میکنند. فارغ از این عدم تمییزی که دارند، سوگیریهای خیلی مخربی هم نسبت به اینها دارند؛ یعنی احساس میکنند اینها افراد منحرفی هستند و اینها افرادی هستند که بالذات برای جامعه مضر هستند، اصل وجودشان آسیبزاست و به عنوان بیمار تلقی میکنند. این یک بخش از مشکلاتی است که مربوط به آگاهی نزد جامعه نسبت به این بچهها میشود. قسمت دیگر برمیگردد به بحث درمان یا تغییر جنسیت اینها. البته اجازه دهید قبلش مسئله حقوقی را توضیح بدهم چون مهمتر است. در مسائل حقوقی مشخصا ما در قانون مواد یا تبصرههایی برای حمایت از این افراد نداریم؛ یعنی شما قوانینی دارید برای حمایت از معلولین، قوانینی دارید برای حمایت از کودکان و نوجوانان، یا قوانینی دارید برای حمایت از زنان... ولی ما برای این افراد قوانینی نداریم. پس اینجا یک خلأ قانونی وجود دارد که این افراد به عنوان افرادی خاص که نیاز به حمایت و توجه دارند، قوانین پشتیبان و حمایتی وجود ندارد. نکته دوم درخصوص فرایندهای قانونی برای تغییر جنسیت اینهاست بالاخص افراد transegender را عرض میکنم. شما در کشور هیچ وحدت رویهای در استانهای مختلف یا حتی شهرستانهای مختلف مشاهده نمیکنید که در فرایند تغییر جنسیت، اینها بدانند که یک پروتکل خیلی مشخص و مدون وجود دارد. استانها هر کدام برای خودشان ضوابط خاص خودشان را تدوین و اجرا میکنند. اشکال این کجا پیدا میشود؟ یعنی چه عوارضی میتواند داشته باشد؟ اینکه اگر منِ نوعی در استان A یک فرایند سختگیرانهای را پیشروی خودم ببینم، به یک استان دیگر کوچ میکنم که آنجا بتوانم با یک فرایندی سهلتر و آسانتر کارم را دنبال کنم. خود این کوچ و مهاجرت افراد از این استان به استانهای دیگر و عدم حمایتهای اجتماعی لازم باعث میشود که مشکلات دیگری برای اینها ایجاد شود چون ما زیرساختهایی برای حمایت از این افراد نداریم». مسعودی در پایان افزود: «مسئله دیگری که وجود دارد، در قانون یا در فرایندی که اینها باید در آن قرار بگیرند که مدارک هویتی جدیدی را اخذ کنند، قانون الزام کرده که اینها باید تغییر جنسیت بدهند؛ درحالیکه در دنیا (در کشورهای پیشرفته) به این نتیجه رسیدند که تحمیل عمل جراحی به این افراد خودش میتواند مسائل و آسیبهایی را چه فیزیکی، چه روانی و چه اجتماعی ایجاد کند به این معنی که اگر من مرد هستم، برای اینکه به زن تغییر جنسیت بدهم و خودم را در هویت زنانه دنبال کنم و در جامعه زیست بکنم، قانون میگوید تو حتما باید جنست را تغییر دهی؛ یعنی اندام جنسیات را باید به جنس دیگری تغییر بدهی که میخواهی هویتت را به آن تبدیل کنی. یعنی اندام جنسی یا باید بریده شود و یا کار گذاشته شود؛ درحالیکه در کشورهای دیگر (در اغلب کشورها) به این صورت هست که میگویند شما اگر نمیخواهی به فیزیکت دست بزنی، دست نزن. آن مربوط به شخص خودت میشود، ولی تو دیگر اگر میخواهی در هویت جدید و با مدارک جدیدی باشی، این را باید بپذیری و دیگر شما مثلا با یک جنس دیگر ادامه زندگی بدهید. در ایران این را منوط و ملزم به تغییر جنسی کردند و این تحمیل برای بعضی از افراد خیلی سخت است؛ هم شاید نخواهند این کار را انجام بدهند، هم هزینههای مالی زیادی دارد و هم عوارض فیزیکی و جسمی زیادی میتواند داشته باشد چون عملهای تهاجمی و بسیار سنگینی است که میتواند فرد را تا آخر عمر درگیر کند یعنی این اعمال جراحی میتواند عوارض زیادی برای فرد داشته باشد. ما در قانون این را نداریم؛ یعنی این همراهی را با این افراد نداریم. این هم یک مشکل دیگر است.
مشکل دیگر درخصوص مسائل پزشکی است. ما جراحهای زیادی نداریم که مهارتهای خوبی در اعمال جراحی تغییر جنسیت داشته باشند. این باعث میشود که 1) افراد تمایل داشته باشند برای اینکه هم کیفیت بهتری در عمل جراحی داشته باشند و هم سرعت کار بالا برود، به کشورهای دیگر مهاجرت کنند. 2) باعث میشود که زمان زیادی پشت نوبت بمانند حتی قریب به پنج سال! این زمان زیاد باعث میشود خود این فرد که هم با خودش درگیر است یعنی با فیزیک خودش درگیر است و هم چهبسا با خانواده و جامعه درگیر باشد و نتواند آن کارکردهای اجتماعی خودش را بهخوبی ایفا کند، با مشکلاتی به صورت اجتماعی و چه روانی مواجه شود. سرعت در اعمال جراحی و تغییر جنسیت بسیار به اینها کمک میکند که به زندگی نرمال خودشان برگردند؛ بنابراین این هم مشکل دیگری است. مشکل دیگری که به نوعی مرتبط است، هزینههای درمان است که بسیار بالا رفته است. بیمه هم دیگر تقبل نمیکند و خیرین هم معمولا خیلی تمایلی ندارند به صورت سنتی برای حمایتهای مالی از این افراد ورود کنند. این هم مشکل دیگری است که برای این افراد وجود دارد. حالا عدم هماهنگی سازمانهای مختلف هم مزید بر علت است؛ یعنی مثلا قوه قضائیه، نیروی انتظامی، وزارت بهداشت، سازمان بهزیستی و به هر حال نهادهای مختلفی که بهنوعی با این بچهها در ارتباط هستند چون قانون پیشبینی نکرده و هیچ قانون مشخصی برای این افراد به صورت حمایتی وجود ندارد، این سازمانها هم به فراخور حال خودشان و تصمیمگیریهایی که به صورت اقتضائی دارند، تصمیم میگیرند و هیچ ارتباط معنادار و تنگاتنگی با هم ندارند. این هم یک مشکل دیگری است که این بچهها دارند».
ترنسهراسی
ترنسهراسی که زندگی افراد ترنس را احاطه کرده است به خشونت علیه آنها دامن میزند. اسناد و مدارک در دهه گذشته میزان نامتناسبی را که افراد ترنس به قتل میرسند و اشکال شدید شکنجه و رفتار غیرانسانی آنها را نشان میدهد. وقتی چنین جنایاتی علیه ترنسها انجام میشود، دولتها چشم خود را میبندند. کارگران ترنس به ویژه در برابر رفتارهای خشن از جمله تجاوز به عنف آسیبپذیر هستند که گاهی توسط افرادی که قرار است حامیان قانون باشند مورد استثمار جنسی قرار میگیرند. این تجارب انگ شدید، حاشیهنشینی و خشونت توسط خانوادهها، جوامع و بازیگران دولتی منجر به خطرات سلامتی بسیار زیادی برای افراد ترنس میشود، از جمله افزایش خطر ابتلا به HIV، نابرابریهای سلامت روان، و سوء مصرف مواد. با این حال، اکثر سیستمهای بهداشتی برای عملکرد خارج از چارچوب سنتی زن/مرد تلاش میکنند و در نتیجه افراد ترنس را حذف میکنند. پرسنل بهداشتی اغلب برای ارائه خدمات مناسب در زمینه پیشگیری، مراقبت و درمان HIV یا اطلاعات مربوط به سلامت جنسی و باروری به افراد ترنس آموزش ندیدهاند. تسهیلات مشاوره و آزمایش داوطلبانه HIV افراد ترنس را به دلیل تجربیات منفی قبلی با کادر پزشکی مرعوب میکنند علاوه بر این، هنگامی که زنان ترنس HIV مثبت میشوند، به اشتباه به عنوان مردانی گزارش میشوند که با مردان رابطه جنسی دارند. در نتیجه، نرخ آزمایش در جوامع ترنس پایین است که به پنهانکردن بار جدی HIV در میان افراد ترنس کمک میکند و فقدان سرمایهگذاری در توسعه سیستمهای بهداشتی ترانس حساس را تداوم میبخشد. مشکلات اقتصادی که افراد ترنس به دلیل ناتوانی در مشارکت در نیروی کار با آن مواجه هستند سلامت روان و جنسیت را پیچیدهتر میکند.
روایت سعید
سعید 21 سالش تمام شده و در زنجان زندگی میکند. او به اصرار خانواده 10 روز سربازی رفته و در آن 10 روز علاوه بر توهینهای مداوم با پیشنهادهای غیراخلاقی زیادی مواجه شده است. سعید میگوید: «خانوادهام نمیپذیرفتند که فرق دارم. پدرم با اصرار فراوان برایم دفترچه خدمت گرفت و من را به آموزشی فرستادند، اما چیزی که خانوادهام در 18 سال نفهمیدند آنها در 10 روز فهمیدند و فرماندهم لطف کرد و خودش کارهای معافیتم را انجام داد». سعید دو ماه دیگر برای انجام جراحی در بیمارستان بستری میشود و حالا در حال خوردن داروست. او میگوید: «برای انجام عمل تطبیق جنسیت بیمه 30 درصد از مبلغ را میپردازد و کل جراحی حدود 50 میلیون هزینه دارد. شاید اگر در کشور دیگری زندگی میکردم، هرگز تن به جراحی نمیدادم. اما به خاطر محدودیتهای موجود در ایران با وجود خطرها میخواهم جراحی کنم. چون زندگی امروزم از مرگ کمتر نیست».
رهایی از خشونت و تبعیض
استراتژیهای سیستمی برای کاهش خشونت علیه افراد ترنس باید در سطوح مختلفی از جمله مسئولیتپذیری مجرمان، تسهیل اصلاحات قانونی و سیاستگذاری که جرم و جنایت را از بین میبرد، و حمایت عمومی برای حساسکردن افراد ناآگاه درمورد مسائل و نگرانیهای ترنسها انجام شود. تقویت ظرفیت گروهها و سازمانهای فراترنس برای مطالبه حقوق خود نیز میتواند به عنوان مقابله با مصونیت از مجازات عمل کند. هنگامی که به ترنسها کمک حقوقی و دسترسی به فرایندهای قضائی ارائه میشود، میتوان در برابر مجرمان پاسخگویی را اعمال کرد. حساسکردن پلیس برای شریککردن آنها در این کار میتواند بسیار مهم باشد. وقتی اراده سیاسی برای حمایت از چنین تلاشهایی در موقعیتهای بسیار نامطلوب وجود ندارد، این سازمانهای مردمنهاد و انجیاوها هستند که باید برای حمایت از آنها تلاش کنند. فراهمکردن دسترسی برابر به مسکن، آموزش، امکانات عمومی و فرصتهای شغلی، و تدوین و اجرای قوانین و سیاستهای ضد تبعیض برای حمایت از ترنسها، در این زمینهها، از جمله تضمین ایمنی و امنیت آنها، برای اطمینان از اینکه با افراد ترنس به عنوان انسانهای برابر رفتار شود، ضروری است.