هوس قمار دیگر
هر پدیدهای بسته به اینکه در کدام بستر طبقه اجتماعی ظهور داشته باشد، ماهیتش دچار تغییر میشود؛ حتی اگر به لحاظ صوری هم آن پدیده در بسترهای متفاوتی نمایان شود. از این منظر، قمار بهعنوان کنشی بسیار پیوسته در بافتار طبقه سوژهای که به آن دست میزند، یکی از بهترین موردهاست. قمار برای اقلیت «برخوردار»، کنشی است از سر لذتجویی؛ البته نه همیشه. فرار از ملال یا ارضای میل برتریجویی هم میتواند از دیگر رانههایی باشد که مردمان این طبقه را به سوی قمار سوق میدهد. طبقه «متوسط» نیز به میزانی در این امیال با طبقه برخوردار شریک است؛ اما بیشتر از آن، میل تغییر به طبقه است.


علی ورامینی - منتقد
هر پدیدهای بسته به اینکه در کدام بستر طبقه اجتماعی ظهور داشته باشد، ماهیتش دچار تغییر میشود؛ حتی اگر به لحاظ صوری هم آن پدیده در بسترهای متفاوتی نمایان شود. از این منظر، قمار بهعنوان کنشی بسیار پیوسته در بافتار طبقه سوژهای که به آن دست میزند، یکی از بهترین موردهاست. قمار برای اقلیت «برخوردار»، کنشی است از سر لذتجویی؛ البته نه همیشه. فرار از ملال یا ارضای میل برتریجویی هم میتواند از دیگر رانههایی باشد که مردمان این طبقه را به سوی قمار سوق میدهد. طبقه «متوسط» نیز به میزانی در این امیال با طبقه برخوردار شریک است؛ اما بیشتر از آن، میل تغییر به طبقه است.
حکایت طبقه کمبرخوردار متفاوت است. قمار برای غالب مردمان این طبقه میل به تغییر است؛ فیلم «تومان» ساخته تحسینبرانگیز «مرتضی فرشباف» در نسبت قمار با طبقه کارگر است که البته در خوانشی طبقاتی نمیماند و فراتر از آن میرود.
داود (با بازی میرسعید مولویان) و دوستش عزیز (با بازی مجتبی پیرزاده) کارگران کارخانه شیر هستند که حسابی درگیر شرطبندی مسابقات اسبدوانی در گنبدکاووس پدهاند؛ سنتی که از قرار معلوم بسیاری از مردم آن منطقه با آن درگیرند. داودِ قدرتطلب و عاصی، تن به شرطبندیهای مرسوم نمیدهد. اگر برای بقیه برگههای شرطبندی تیری در تاریکی است، برای داود این کار، کنشی است برای رسیدن به وضعیت یا «همه چیز» و البته سوی دیگرش یا «هیچ چیز».
داود خیلی زود از خاستگاه طبقاتیاش جدا میشود. شیوه قمارکردن او هم متفاوت میشود. در شیوه جدید «شرطبندی اینترنتی» برای او فقط فرم عوض شده است. نکته کلیدی در شخصیت داود و شانسآوردنهای پیدرپیاش همینجاست. بارها در جواب ترس و تردید دوستانش در شرطهایی که میبندد، میگوید هیچ چیز عوض نشده فقط یک صفر اضافه شده؛ در واقع منطق شانسآوردنهای پیاپی او در شجاعت بازگشت به وضعیت قبل در هر لحظه است.
داود در عین حال پروتاگونیست و آنتاگونیست فیلم است. گاهی در شور شرطبندیها با او همراه میشویم و گاهی در بیتفاوتی و خشونتش نسبت به دیگران بهخصوص نامزدش آیلین (با بازی پردیس احمدیه) از او متنفر میشویم. شخصیت عزیز را هم در این میان نباید نادیده گرفت. رفاقتش یادآورد سنت رفاقت در فیلمهای کیمیایی است، رفاقتی که با همه تفاوتها و حتی خشمی که از داود پیدا میکند، نمیخواهد از او جدا شود. در واقع عزیز محافظهکارتر از داود است، میخواهد در حاشیه امنی که به دست آورده زندگی آرامی داشته باشد و همین نقطه مقابل با داود عصیانگر است که هیچ چیز بندش نمیکند؛ نه پول نه زن نه بردن و نه حتی باختن. تنها پیوند عاطفی داود با جهان مردمان عادی انگار که یونس، برادر کوچک عزیز است. با فقدان یونس، نقطه پیوند او با زیست روزمره از بین میرود.
داستان داود بعد از رسیدن به پول، داستان فرار است؛ فرار از همه چیز و در غایت؛ فرار از خودش. فرشباف در روایت سینمایی این داستان نه فقط موفق بوده بلکه به نظر اتفاقی نو و ماندگار در سینمای ایران رقم زده است. کارگردانی اثر بیآنکه کارگردان از فیلم بیرون بزند، چنان دقیق و فکرشده است که جهان فیلم پلان به پلان مخاطب را با خود همراه میکند و تجربه همپوشانیای از جهان فیلم با مخاطب پدید میآید. مخاطب همزمان با جهان فیلم، هیجان، اضطراب، خشم، ناامیدی، ملال، سوگ، شادی و در نهایت امیدواری را تجربه میکند. میزانسن حسابشده اول از همه در خلق این همپوشانی تأثیرگذار است. تکیه بر میزانسن، سینماییترین کنش این مدیوم در روایت است. در بسیاری از سکانسها، حرکتهای حسابشده دوربین و بازیگران است که جهان زیست قصه را منتقل میکند. ریتم فیلم که موسیقی هم در واقع بخشی از آن است در موفقیت این همپوشانی بسیار مهم است. ریتمی که گاهی شعف دارد؛ گاهی ملال و گاهی هیچانگاری. این پازل موفقیت با بازی بهاندازه و درست بازیگران نقش اصلی تکمیل میشود.
باری، تومان خوانشی رخدادگونه از زندگی ارائه میدهد و شخصیت داود در این میان، مانیفست کارگردان از نقش سوژه در این وضعیت مبتنی بر شانس است. سوژهای که آنچه قهرمانش میکند تندادن به بازی بدون ترس از باخت و ازدسترفتن همه چیز است. شاید هم داود تجلی آن قماربازی است که مولانا میستاید؛ قماربازی که همه چیزش را میبازد، جز هوس قماری دیگر.