صورتبندی تحلیلهای تحلیلگران از علل رکود اقتصاد ایران
این مقاله با رویکرد هرمنوتیک انتقادی و با استناد به کارکردهای تجربی مدلی با عنوان تحلیل لایهلایهای علتها (CLA)، به صورتبندی تحلیلهایی میپردازد که علل رکود اقتصاد ایران را در زمان اکنون (1401) توضیح میدهند. مدل اشارهشده در 2014 در قالب کتابی تحت همان عنوان (CLA) توسط سهیل عنایتالله، آیندهپژوه پاکستانی- آمریکایی، تألیف و منتشر شده است. عنایتالله برای علتهای شکلگیری مشکلات در سیستمهای اقتصادی - اجتماعی جوامع چهار لایه تحلیل قائل است که عبارتاند از: 1) لایه لیتانی، 2) لایه علتهای اجتماعی، 3) لایه جهانبینی (و گفتمانسازی) و 4) لایه استعاره یا اسطورهها.
کوروش برارپور: این مقاله با رویکرد هرمنوتیک انتقادی و با استناد به کارکردهای تجربی مدلی با عنوان تحلیل لایهلایهای علتها (CLA)، به صورتبندی تحلیلهایی میپردازد که علل رکود اقتصاد ایران را در زمان اکنون (1401) توضیح میدهند. مدل اشارهشده در 2014 در قالب کتابی تحت همان عنوان (CLA) توسط سهیل عنایتالله، آیندهپژوه پاکستانی- آمریکایی، تألیف و منتشر شده است. عنایتالله برای علتهای شکلگیری مشکلات در سیستمهای اقتصادی - اجتماعی جوامع چهار لایه تحلیل قائل است که عبارتاند از: 1) لایه لیتانی، 2) لایه علتهای اجتماعی، 3) لایه جهانبینی (و گفتمانسازی) و 4) لایه استعاره یا اسطورهها.
1. لایه لیتانی
در این لایه، افراد بر پایه دانش تجربی خود به تحلیل مسائل و پدیدههایی میپردازند که هیچگونه تخصصی در آنها ندارند. در لایه لیتانی، تحلیلهای تحلیلگران اساسا مبنای علمی و روشی نداشته و بیشتر مبتنی بر حس یا درکی کاملا شخصی است که از مسائل مورد نظرشان دریافت میکنند. به عنوان مثال، در جامعه ایران درباره علتهای پدیده ترافیک یا سرماخوردگی همه قادرند گمانهزنی کنند و به استدلال یا تحلیلهای غیرعلمی بپردازند و حتی برای آنها راهحل نیز تجویز کنند! راهحلهای ارائهشده در این لایه با تأکید بر «نشانه»های مشکلات صورت میگیرد و نه با تمرکز بر «ریشه»های بروز آنها. تحلیلگران در این لایه از تحلیلها که معمولا با رویکردی متعصبانه به پیشنهاد راهحل میپردازند، از بروز عوارض جانبی (Side Effects) ناشی از تجویز و بهکارگیری آنها آگاهی ندارند.
نگرش تحلیلگران به پدیدهها در این سطح از تحلیلها مبتنی بر رویکرد رویدادگراست (Event Oriented)؛ یعنی منتظر وقوع «رویداد»ی در اقتصاد ایران میمانند تا بر مبنای آن به ارائه تحلیل بپردازند. این تحلیلها اساسا هیچ نسبتی با «روندها»ی شکلگیری مسائل و مشکلات اقتصادی ایران که در درازای زمان شکل گرفتهاند، ندارند. در لایه لیتانی، روند شکلگیری مسائل و مشکلات اقتصاد ایران همچون «پایینبودن شاخص درک فساد» یا «بالابودن شاخص فلاکت» یا «پایینبودن نرخ سرمایهگذاری خارجی» و مانند آنها، بدون هیچ تحلیل علمی و کارشناسی و با ادبیات فروکاسته (و اغلب پوپولیستی یا تودهپسند) تفسیر میشوند. بهطور کلی، اخبار مرتبط با چنین موضوعاتی که در روزنامهها، هفتهنامهها و دیگر رسانهها بازتاب داده میشود، اغلب یا به صورت تحریفشده و مبالغهآمیز بیان میشود یا در راستای تحقق مقاصد سیاسی (و گاهی شخصی) پی گرفته میشود یا در آستانه رویدادهای سیاسی همچون انتخاباتهای مختلف، طرح موضوع میشود. در این لایه از تحلیلها، رویدادها، موضوعات و روندها هیچ رابطه معنیداری با یکدیگر نداشته و از پیوستگی و انسجام لازم نیز برخوردار نیستند.
نوشتارها، گفتارها و روایتها در این سطح از تحلیلها معمولا با زبان گله و شکایت و از روی استیصال و درماندگی به نقد وضع موجود میپردازند و اغلب گفته میشود: «چرا آنجا اینجوری است؟»، «تا کی باید اینجوری باشد؟»، ... و «چرا آنها کاری نمیکنند؟».
1-1( مصداقهایی از تحلیلهای در سطح لیتانی از اقتصاد ایران
بنا بر آنچه گفته شد نتیجه این خواهد شد که در بخش عمومی جامعه ایران، احساس درماندگی (من چه کار میتوانم بکنم؟) یا احساس ناامیدی (دیگر نمیشود کاری کرد!) یا احساس فرافکنی (چرا آنها هیچکاری نمیکنند؟) ایجاد شود.
یا ممکن است در فضای تنفسی جامعه ایران، احساس همهچیزدانی (من نگفته بودم دیگر نمیشود کاری کرد؟!) یا برداشت بیبینشی (اگر آنها چنان نمیکردند، چنین نمیشد!) یا احساس بدبختی (اگر ترامپ رئیسجمهور آمریکا شود شاید بشود کاری کرد!) یا احساس نادیدهانگاری (به ما چه که شش دهک از جامعه در زیر فقر زندگی میکنند!) یا احساس بهتزدگی یا احساس سرافکندگی (آقاجان شرمنده! ما تلاش خودمان را کردیم. ببخشید از اینکه نتوانستیم مشکلات را حل کنیم، حلالمان کنید!) ایجاد و گسترش داده شود.
همچنین ممکن است در طول و عرض جامعه احساس سیاستورزی (گرایش ما به چین و روسیه باعث تقویت قدرت چانهزنیمان در برابر آمریکا میشود!) یا احساس خردورزی یا احساس استدلالورزی یا احساس چاپلوسی ایجاد شود.
2. لایه علتهای اجتماعی
لایه دوم به تحلیل علتهای مدیریتی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و تاریخی بروز یک مشکل یا مسئله اقتصادی همچون «نفتی - رانتیبودن اقتصاد ایران» میپردازد. در این سطح از تحلیلها، تحلیلگران با رویکردی روَندگرا (Trend Oriented)، دادههای کمی و آماری را مورد تفسیر کارشناسی و پردازش علمی قرار میدهند. این سطح از تحلیلها معمولا توسط کارشناسان، پژوهشگران و آیندهپژوهان صورت میگیرد و اغلب با طرح پرسش و مطالعات آماری برای یافتن روابط علی یا همبستگی معنادار میان متغیرهای مختلف و نتیجهگیری منطقی از آنها انجام میشود.
در این سطح از تحلیلها اغلب نقش حکومت، مردم و دیگر فعالان و منافع احتمالی درگیر با موضوع اکتشاف میشود و معمولا درستی اطلاعات و دقت دادهها به دور از تعصب در معرض نقد و پرسش علمی قرار میگیرد. در این سطح از تحلیلها زبان پرسش
به گونهای است که به پارادایم مسلطی که الگوها یا قواعد بازی نظام حکمرانی مستقر را ساختهاند و چارچوب موضوع تحلیل را شکل دادهاند، کاری ندارد. در واقع زبان پرسش، مطیع پارادایم یا قواعد بازی مسلط است. به عنوان مثال، مقوله ورشکستگی اقتصاد ایران به گونهای مورد نقد و تحلیل قرار میگیرد که رویکرد رسمی زیر سؤال نرود!
3. لایه جهانبینی
در سطحی عمیقتر، این موضوع که چرا اقتصاد ایران به چنین وضعی دچار شده است، به بررسی گفتمان رایج و تحلیل جهانبینی غالب میپردازد. در این سطح از تحلیلها، تحلیلگران، تحلیلهایشان از علل مشکلات اقتصاد ایران را با تکیه بر ایدئولوژی رسمی (به عنوان علتهای مشکلات اقتصاد ایران) ارائه میدهند.
وظیفه اصلی تحلیلگران در این سطح از تحلیلها، یافتن ساختارهای عمیقتر اجتماعی، زبانی و فرهنگی است که مستقل از عوامل ورشکستگی اقتصاد ایران، در ساختارهای علی-معلولی مسئله ورشکستگی اقتصاد ایران حضور دارند. یعنی تحلیلها به این بستگی ندارند که فعالان یا بازیگران اصلی ورشکستهکردن اقتصاد ایران چه کسانی هستند، بلکه معطوف به ساختارهای سیستمیای هستند که اقتصاد ایران را به مرز ورشکستگی کشاندهاند. در این سطح از تحلیلها، بازتعریف مسئله بسیار مهم و حیاتی است. در این لایه، تحلیلگران میبینند که چگونه گفتمانهای متفاوت مثلا گفتمانهای علمی، هویتی، اقتصادی، فرهنگی، تمدنی یا تاریخی نقشی فراتر از علت، عامل یا میانجی برای مسئله ورشکستگی اقتصاد ایران بازی میکنند و بیشتر در «ساختار سیستمی مسئله» خود را نشان میدهند. در واقع باید دید گفتمان مسلطی که برای فهم مسئله ورشکستگی اقتصاد ایران به کار میبریم، چگونه بهطور ضمنی (پنهانی) در تعریف یا بازتعریف چارچوب مسئله وارد میشود. در این سطح از تحلیلها، سیستمشناسان آشنا به مبانی علوم فلسفه و اقتصاد، تحلیلهای دقیقتری را از مسئله مورد بحث ارائه میدهند.
4. لایه استعاره یا اسطورهها
سطح چهارم که عمیقترین لایه تحلیلها را ارائه میدهد به تبیین نقش اسطورهها و استعارههای فرهنگی تأکید دارد. این سطح از تحلیلها مشتمل بر داستانها و روایتهای ژرف، مجموعه کهنالگوها، ابعاد ناخودآگاه و انگیزشی مسئله ورشکستگی اقتصاد ایران است که ممکن است متناقضنما نیز باشد. به عنوان مثال، در استعارههای فرهنگی ایرانیان گفته میشود: «گر خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو»! در حالی که باید گفته شود: «گر خواهی نشوی همرنگ، رسوای جماعت شو»! زیرا تنها در سایه شکستن باورهای غلطی همچون همرنگ جماعت شدن است که میتوان به خلق ایدههایی نو همت گمارد. یا گفته میشود: «سنگ بزرگ نشانه نزدن است»! درحالی که باید گفته شود: «اتفاقا سنگ بزرگ نشانه زدن است»! زیرا زمانی که گفته میشود «سنگ بزرگ نشانه نزدن است»، معنایش آن است که ما توان برداشتن سنگهای بزرگی چون تصویر بزرگ سند چشمانداز ملی در افق 1404 را نداریم و باید چون گذشته به همین روزمرگیها ادامه دهیم.
در این سطح از تحلیلها، یک تجربه احساسی- انگیزشی درباره جهانبینیای که علت ورشکستگی اقتصاد ایران را به نمایش میگذارد تدوین و تبیین میشود. در این سطح از تحلیلها،
هدف، تمرکز بر قلبهایی است که احساس میکنند نه مغزهایی که میاندیشند! به عنوان مثال میتوان تجربهای را به این صورت تبیین کرد: «در 1356، شهردار سئول به میمنت سفر شهردار وقت تهران به کرهجنوبی میهمانی شامی را ترتیب داد. در آن مراسم شهرداران پایتخت دو کشور خیابانی را در تهران با نام سئول و خیابانی را نیز در سئول با نام تهران نامگذاری کردند. ولی اکنون در دو سوی خیابان تهران در سئول پر است از برجهای تجاری که اقتصاد کره را مدیریت میکنند، درحالی که در اطراف خیابان سئول در تهران پر است از خاک و چاله و...»!
ساختارشکنی استعارههای متعارف و سپس تبیین استعارههای نو از اقتصاد دانشبنیان با رویکردی ناآشناپندار (ووژادِه)، روشی قدرتمند برای نقد اکنون و خلق آیندههای جایگزین برای اقتصاد ایران است. استعارهها و اسطورهها نهتنها شالودههای ژرف تمدنی در افقهای دوردست از آینده اقتصاد ایران را آشکار میکنند بلکه خلق و فهم آینده، آن را به فراتر از کوششهای عقلانی و طراحی منطقی میبرند که تاکنون با نگاهی آشناپندار (دِژاوُو) به آنها پرداخته میشد. این کار، عنصر ناخودآگاه و اسطورهای را به گفتمانهای مسلط حول آیندههای مطلوب اقتصاد ایران اضافه میکند.
نتیجهگیری
ورشکستگی اقتصاد ایران رابطهای معنادار با محدودیتها و گلوگاههایی در فرایندها و کلانفرایندهای نظام حکمرانی آن کشور دارد که بهطور سیستماتیک در برابر جریان آزاد اطلاعات قرار میگیرند. شکلگیری گفتمانی نو (در برابر گفتمان رسمی) و انتشار تحلیلهایی در دو سطح جهانبینی و استعارهها توسط رسانهها مستلزم برچیدهشدن گلوگاههای اشارهشده است. تا زمانی که گفتمان رسمی مورد نقد قرار نگیرد، نمیتوان به ژرفای علتهای مشکلات اقتصاد ایران پی برد و برای برونرفت از پیامدهای اجتماعی – سیاسی ناشی از آن راهحلهای چارهساز به عنوان درمان (و نه راهحلهای موقت به عنوان مُسکِن) ارائه داد.