گریه بیکفایتی و ناآگاهی
یکی از عواملی که میتواند در تصمیمگیری نیکوکاران و کنشگران مؤثر واقع شود، ارزیابی پروژه از مسیر مشاهدهگری و تحقیق پیمایشی یا همان میدانی است. تجربه نشان داده است به صرف گزارشهای شفاهی و حتی کتبی از سوی ذینفعان یا درخواستکنندگان، چه اشخاص حقیقی و چه نهادهای دولتی، نمیتوان و چه بسا نباید برای ارائه هرگونه خدماتی تصمیمگیریهای احساساتی و به دور از تأمل و تعقل کرد.
زهرا مشتاق
یکی از عواملی که میتواند در تصمیمگیری نیکوکاران و کنشگران مؤثر واقع شود، ارزیابی پروژه از مسیر مشاهدهگری و تحقیق پیمایشی یا همان میدانی است. تجربه نشان داده است به صرف گزارشهای شفاهی و حتی کتبی از سوی ذینفعان یا درخواستکنندگان، چه اشخاص حقیقی و چه نهادهای دولتی، نمیتوان و چه بسا نباید برای ارائه هرگونه خدماتی تصمیمگیریهای احساساتی و به دور از تأمل و تعقل کرد. مهمترین دلیل، تفاوت دیدگاه در برداشت نهایی از یک مسئله است. شاید همراهشدن این یادداشت با چند مثال، به موضوع وضوح بیشتری ببخشد. سفر استاندار کهگیلویهوبویراحمد به مناطقی از این استان و گریه او به دلیل فقر مردم روستایی در شبکههای اجتماعی بسیار دیده شد و واکنش مخاطبان نیز در راستای بیکفایتی مسئولان و جانبداری صرف از روستاییان قابل پیشبینی بود. اما آیا میشود به این موضوع از جنبه دیگری نگاه کرد؟ بیایید در یک تجربه سهیم شویم. در زلزله شهر «سیسخت» مردم مانند همیشه و به شکلی خودجوش در حال جمعآوری انواع کمکهای نقدی و غیرنقدی برای آنها شدند. من نیز بهعنوان یک کنشگر اجتماعی چند روز پس از زلزله به این شهر رفتم. چون کسان زیادی بودند که تمایل به کمک داشتند؛ اما گام اول بررسی بود. اولین چیزی که بسیار پررنگ نشان میداد، خانههای ویلایی زیبا و شیکی بود که در منطقه ییلاقی سیسخت ساخته شده بود. منطقهای خوش آبوهوا شبیه دربند تهران. مالکان این خانههای ویلایی اغلب در شهرهای دیگر این استان زندگی میکردند و آن خانههای زیبا، ویلاهایی بود که برای ایام تفریح و استراحت خود ساخته بودند. دومین نکتهای که بسیار خودنمایی میکرد، این بود که تقریبا هیچکدام از ساختمانهای زلزلهزده در و پنجره آهنی نداشتند و من با تعجب فکر میکردم یعنی شدت زلزله چنان بوده که همه در و پنجرهها را از جا کنده است؟ خیر. چنین نبود؛ بلکه بلافاصله بعد از زلزله، مالکان در و پنجرههای آهنی را برای فروش جدا کرده بودند و خیلی زود با جرثقیلهایی که در تمام شهر به چشم میخورد، آواربرداری و آمادهشدن برای ساختوساز دوباره را شروع کرده بودند. بنیاد مسکن نیز با برپایی یک ستاد در کانکس شروع به نامنویسی از مالکان و اندک مستأجران آن منطقه، برای اعطای وام کرده بود. تمام این صحنهها کافی بود که نتیجهگیری شود ساکنان این شهر فقیر نیستند که نیاز به کمکهای مردمی داشته باشند و از قضا حتی میشد آنان را برای ساخت خانههای شیک، ولی سست و به دور از اصول مهندسی که برای آن منطقه ساخت خانههای ضد زلزله را توصیه میکند، مورد انتقاد قرار داد. و اما تجربه اخیر که به بعد از انتشار فیلم گریه استاندار برمیگردد. سفر به «یاسوج» که مرکز استان است. «دیشموک» و نیز چندین روستا. و درست اینجاست که میتوان زوایای دید مختلف و حتی متفاوت را مورد توجه قرار داد. اولین چیزی که به چشم میخورد سرسبزی، چشمهها و رودخانههای جاری و باغات و مزارع و رونق دامداری است. اینها داشتهها و بضاعتهای استان تعریف میشود. درحالیکه در مقایسه با استانی مانند سیستانوبلوچستان که بیش از دو دهه است که گرفتار خشکسالی است، استان کهگیلویهوبویراحمد فاقد این خصیصه منفی است. نکته ظریفی که در اینجا وجود دارد، این است که مسئولان در سطوح ارشد و حتی میانی نهتنها موظف به شناخت و آگاهی از کمبودها و مشکلات هستند؛ بلکه باید به توانمندیهای استان خود و همجوار نیز اشراف داشته باشند. اشراف عمیق و تبیین آن است که میتواند آنان را در مسیر برنامهریزی و تصمیمگیریهای درست قرار دهد. آقای استاندار میتوانست یا میتواند به جای گریستن داشتههای موجود را به مردم منطقه نشان داده و با دیدن آن همه ظرفیت بالقوه، برای چگونگی رشد و نمو و بهرهمندی از آن بضاعتها برنامهریزی کند. برای مثال منطقه انباشته از گیاهان دارویی است. وجود مرتع و دام، جنگلهای انبوه بلوط و زنان گلیمباف و زندگی عشایری ازجمله مواردی است که میشود به توسعه و تقویت هرکدام از این ویژگیها همت گماشت. این در حالی است که بسیاری از گروههای خیریه فعال در استان، اهالی را به سبدهای غذایی و کفش و لباسهای خود وابسته کرده و نگاه را از سمت توانمندی به سمت ترویج تکدیگری خیریهای پیش بردهاند. و مفهوم عریان آن این است که کاهلی به آنها هدیه و در عوض عزت نفس از آنان ستانده شده است. بیشترین نیاز، همچون بسیاری از نقاط دوردست شهری و روستایی جاده است. جادهسازی نیازمند بودجههای کلان است که از قضا با توجه به امکانات و تجهیزات وسیع در سپاه یا بنیاد علوی میتواند مهمترین و مؤثرترین دستاورد چنین نهادهایی باشد. یا برای مثال راهاندازی مزارع کشت گیاهان دارویی، تقویت بنیه دامداران، آموزش و ترویج کشاورزی مدرن و متناسب با زیست محیط و اقلیم منطقه، ایجاد و تقویت بازارهای محصولات روستایی از صنایع دستی تا دامی و امکان واقعی فروش محصولات و حذف واسطهگری. این امور کلانی است که اغلب در حوزه مسئولیتهای دولت تعریف میشود. و اتفاقا درست در همین نقطه است که کنشگران و خیرین میتوانند اساسیترین و مفیدترین گامها را در راستای سیاستهای کاربردی، توجیهی و مؤثر آغاز کنند. آموزش و توانمندی روستاییان و بهخصوص کودکان و نوجوانان، ساخت مدارس شبانهروزی برای دانشآموزان جهت کاهش جمعیت بازماندگان از تحصیل. آموزش و توجه جدی به زنان در جایگاه اصلی کانون خانواده، آموزش مهارتهای فنی به مردم روستایی از زن تا مرد برای مستقلبودن و کسب درآمد و حفظ استقلال و عدم نیازمندی و حفظ شأن و کرامت انسانی. و معنای همه آنچه در این یادداشت سعی در انتقال آن شده است، بازنگری جدی هم از سوی خیرین و فعالان از یک سو، مدیران نهادهای دولتی و آخرین ضلع جامعه هدف است. تا وقتی که باور جامعه هدف، فقر و عدم توانایی باشد و خیرین نیز با کمکهای شتابزده و انباشته از هیجان و احساس خود به این باور دامن بزنند و وظایف مراکز دولتی را در حد توزیع سبدهای غذایی نزول بخشند؛ منفیترین نتیجه ممکن شانه خالیکردن مسئولان سطوح بالا از انجام وظایف مهم در جهت احداث و احیای زیر ساختهاست. یکی از مهم ترین وظایف کنشگران اجتماعی آموزش، آگاهی و ایجاد و تقویت روحیه مطالبهگری در میان روستاییان و مردمان کمبرخوردار است. مردم باید بیاموزند سطح شأن و خواستههای خود را در حد دریافت یارانه و سبدهای غذایی 500، 600 هزار تومانی پایین نیاورند. اگر به جامعه هدف آموزش داده شود که به جای دریافت کمکهای مقطعی، درخواست جاده، خانه بهداشت، مدارس متوسطه، پارک و سایر امکاناتی که حق آنهاست، داشته باشند، این تحول رفتهرفته شکل گرفته و کمکهای خیرین در مسیری درست قرار خواهد گرفت. لازمه این تحول نهتنها ایجاد آگاهی در میان اقشار کمبرخوردار در شهرها و روستاهای دوردست است؛ بلکه نیازمند روشنگری و آموزش و تأکید بر بازنگری در کمکهای انجامشده از سوی دولت و نیکوکاران و فعالان نیز هست.