از فردوسی تا رضاقلی
از فردوسی تا رضاقلی فرهیختگان ایرانی قابلتوجهی با دلسوزی و خردورزی عاشقانه به مسائل ایران پرداختهاند و تلاش کردهاند جامعه را از موانع پیشرفت برهانند؛ اعم از آنکه آن موانع ساختهای برونزا بوده باشد یا ناشی از ضعف درونی و عدم کارکرد صحیح نهادهای داخلی. اینجا نه قصد مرور این تلاشها را داریم که هنوز ادامه دارد و ادامه نیز خواهد داشت.
از فردوسی تا رضاقلی فرهیختگان ایرانی قابلتوجهی با دلسوزی و خردورزی عاشقانه به مسائل ایران پرداختهاند و تلاش کردهاند جامعه را از موانع پیشرفت برهانند؛ اعم از آنکه آن موانع ساختهای برونزا بوده باشد یا ناشی از ضعف درونی و عدم کارکرد صحیح نهادهای داخلی. اینجا نه قصد مرور این تلاشها را داریم که هنوز ادامه دارد و ادامه نیز خواهد داشت و نه این امکان در این اختصار وجود دارد بلکه به مناسبت و به احترام استاد فقید مرحوم رضاقلی که چهلمین روز هجرتش به سرای بعدی میگذرد، از زبان فردوسی به سه عامل نابسامانی جامعه، مانع پیشرفت، عدم تعالی و تکامل جامعه میپردازیم. سر تخت شاهی بپیچد سه کار / نخستین ز بیدادگر شهریار/ دگر آنک بیسود را برکشد / ز مرد هنرمند سر درکشد/ سه دیگر که با گنج خویشی کند / به دینار کوشد که بیشی کند. (شاهنامه، پادشاهی اردشیر، بخش ۱۴) فردوسی سه عامل مهم در عدم رسیدگی به امور پیشبرنده جامعه را ابتدا در ستم و بیعدالتی حکام میبیند، سپس در بیتوجهی به شایستهسالاری و عدم بهکارگیری خبرگان برای رسیدگی به امور جامعه معرفی میکند و سومی را مالاندوزی و فاصلهگرفتن حکام از مردم میداند؛ این عوامل و البته بعضی دیگر که شاید در اولویت ایشان در اینجا نبوده و در این ابیات نیاورده است ولی به آن مستقیم و غیرمستقیم در سایر مطالب پرداخته است. معالوصف مفهوم ظلمنکردن و عدالت چنان گسترده است که میتواند عمده عوامل را در خود جا دهد، کمااینکه اولین عامل، دو عامل بعدی در ابیات یادشده را پوشش میدهد. جناب استاد رضاقلی در آثار خود تلاش میکرد از درون تاریخ و سرگذشت ما، عوامل تزلزل در رشد و پیشرفت را بیابد، در این فرایند مطالعاتی، توجه خاصی به بیانات ادیب شهیر فردوسی داشته است. بهطور قطع فردوسی و رضاقلی، همچنین جمع زیادی از دلسوزان جامعه ما، در این میان به نقش ارزشها و ضرورت تقید حکام و مردم به ارزشهای اجتماعی توجه داشتهاند. بدان ای پسر کاین سرای فریب / ندارد ترا شادمان بینهیب/ نگهدار تن باش و آن خرد / چو خواهی که روزت به بد نگذرد/ چو بر دین کند شهریار آفرین / برادر شود شهریاری و دین/ نه بیتخت شاهیست دینی به پای / نه بیدین بود شهریاری به جای (فردوسی، همان) در ابیات اخیر، فردوسی به خردورزی و دینداری مردم و حکام تأکید دارد. آنها که به مطالعات جامعهشناسی و مسائل توسعهنیافتگی علاقه دارند؛ میدانند که توسعهیافتگی پدیدهای از پایین به بالاست و از درون مردم برمیخیزد؛ اگرچه کیفیت حکومت را تبرئه نمیکنند اما ریشه امور را در میان مردم جستوجو میکنند. البته این آموزهها، یعنی شناخت عوامل بدبیاری جامعه را میتوان در قرآن، نهجالبلاغه و احادیث به دست ما رسیده نیز دریافت کرد. کمااینکه جناب فردوسی نیز از آن آموزهها بهره فراوان برده است. معالوصف ورود هنرمندانه امثال استاد رضاقلی در آثار فردوسی و استفاده از داستان ضحاک ماردوش برای شرح حال مردم بیتوجه به نخبگان خود و اجازهدادن به حذف آنها حقیقتا محل تحسین و قدردانی فراوان دارد. اگر نورث متعلق به تاریخ ایران بود یا ایرانیانی مثل شهید بهشتی امروز در میان ما میبودند، اما ما (یعنی مردم) بیدار و فعال نبودیم و منفعل عمل میکردیم، با فرض امکان فعالیت تکاندهنده آنها، آیا میتوانستند سبب حسن تغییرات اجتماعی شوند؟! اگر فردوسی اثرگذار شد، اگر حسینیه ارشاد کارگشا شد و 15 سال زمان برد تا امام توانست انقلاب را در بهمن ۵۷ به قدرت بنشاند، ریشه در وضعیت و خواست جامعه داشت. اگر امروز عقب هستیم یا جلو، اگر مردمسالاری و خردورزی در اداره جامعه داریم یا نه، اگر عدالت اجتماعی جاری است یا خیر، اگر نهادهای درون سازوکار جامعه ایفای نقش میکنند یا میلنگند، باز به چگونگی امروز جامعه ما بازمیگردد. این وضع ما، دغدغه فرهیختگان مسلمان ایرانی از فردوسی و پیش از آن تا امروز و فردای ماست. حق تعالی در آیه ۱۱ سوره رعد همین را میفرمایند. زمانی که مرحوم استاد عالینسب در اعتراض به دخالت آمریکا بر سرنوشت مردم ما، سال ۱۳۳۲ در برابر دفتر سازمان ملل در اروپا به اعتراض نشست و خبرنگاران آوازه آن را گسترده کردند، جامعهشناس اروپایی نزد او رفت و به او گفت: اگر میخواهی که بیگانگان بر سرنوشت جامعه شما مؤثر نباشند، برگرد به کشورت و از این به بعد روی مدارس دخترانه سرمایهگذاری کن، آنگاه فرزندان آینده جامعهات را خواهی دید که چگونه خواهند شد و چگونه عمل خواهند کرد! مرحوم رضاقلی، مثل بسیاری دیگر، میداند ایران با داشتن تعداد محدودی فرهیخته و کاربلد مثل امیرکبیر و مانند آن راه به جایی نمیبرد بلکه سطح وسیعی از مردم باید به سطحی از فرهیختگی برسند تا بتوانند سازوکار جامعه را بر پایه ارزشهای خرد جمعی به حرکت درآورند و نهادهایی مثل حقوق مالکیت، امنیت و آزادی، مردمسالاری، دینداری، عدالت و... کارکرد خود را بیابند. نباید انتظار داشت تا از بیرون به نجات جامعهای آیند، مردم هر کشوری بازیگر و نقش اصلی سازندگی را دارند. اگرچه قرآن از ذوالقرنین گفته است اما به خواست مردم و به حمایت آنها به کمک آمده است.