ژاکوبنهای مشروطه
میدان توپخانه از جمعیت پر شده است. چوبی که در میانۀ میدان برپاست، تمام انظار را به خود جلب کرده است. تهران به دست مشروطهخواهان فتح شده و نوبت تصفیهحساب رسیده است. «ناگهان بدبختی که انظار در انتظارش بودند، هویدا میشود. محکوم میانهبالا را که سرداریِ خاکستریرنگ و کلاهی سیاه به سر داشت، به پای چوبه دار میآورند.
میدان توپخانه از جمعیت پر شده است. چوبی که در میانۀ میدان برپاست، تمام انظار را به خود جلب کرده است. تهران به دست مشروطهخواهان فتح شده و نوبت تصفیهحساب رسیده است. «ناگهان بدبختی که انظار در انتظارش بودند، هویدا میشود. محکوم میانهبالا را که سرداریِ خاکستریرنگ و کلاهی سیاه به سر داشت، به پای چوبه دار میآورند. این آدم همان بدبختی است که عامل جنایت شاه عبدالعظیم بوده است. چراغچی شاه بود و در اواخر به قورخانه نیز نظارت داشت. وی جنایت شاه عبدالعظیم را به همدستی مفاخرالملک، که در آن هنگام حاکم تهران بود، و او را نیز اعدام کردهاند، ترتیب داده بوده است. لقبش صنیعحضرت است. روی چهارپایهای میایستانندش. پس از اعلام اینکه این بدبخت طالعبرگشته از طرف محکمه نظامی به اعدام محکوم شده است، بیدرنگ حلقه طناب را به گردنش میاندازند و چهارپایه را از زیر پایش میکشند. بدون درآمدن کلمهای از دهانش، از طناب دار آویزان میماند و خفه میشود و رنگش سیاه میشود. حاضران کفزنان فریاد میزنند: زندهباد قانون...». وقتی محمدامین رسولزاده، این گزارش را بهعنوان مخبر روزنامه «ترقی» در سال 1327 مینویسد، انقلابیون مشروطهخواه در راه کسب قدرت و بسط قانون دست به پاکسازی میزنند و کار به ترور مبارزان فعال در مشروطه، برادر محمدعلی تربیت و خویشان سیدحسن تقیزاده و حیدرخان عمواوغلی هم میرسد و البته این پاکسازیها شاید دستکم در شمار و از منظر اخلاقی و رضایت عموم مردم، با اعدامها و سرکوبهای مشروطهخواهان به فرمان محمدعلی شاه قابل قیاس نباشد، اما همین تصویرسازی رسولزاده از صحنه اعدام که همزمان با تلاش برای استقرار قانون رخ داده است، سویه دیگری از ماوقع را در دوره مشروطه عیان میکند که با حکومت وحشتِ پیش از آن نسبتی ندارد. همنشینی ترور در کنار شعار زندهباد قانون، معنا و کارکردی دیگری به آن بخشیده و از اینجاست که ترور با قانون نوعی خویشاوندی پیدا میکند. اگرچه ترور با صورت بدوی و عریانش نمودی دیرینه دارد، اما تبارشناسی این مفهوم نشان میدهد که ازقضا پدیدهای نوظهور است که بهتعبیر تری ایگلتون، برخلاف تصور ما بقای چندانی در گذشته تاریخ بشریت ندارد. از دید او، ترور در مقام نوعی عقیده/کنش سیاسی و نه بهمثابه شکلی از بروز خشم آنی، پدیدهای بهغایت متأخر است که با مدرنیته و جهان معاصر نسبت وثیق دارد. ایگلتون با اشاره به تاریخ ترور، خاستگاه آن را در انقلاب فرانسه جستوجو میکند؛ اولین باری که این پدیده در روشنایی روز دیده شد و همچون بسیاری دیگر از نمادهای دوران مدرن، در انقلاب فرانسه بود و از دوران تسلط ژاکوبنها به ارث رسید. ایگلتون با روگرداندن از هر قسم نگاه اخلاقی و منفی به پدیده ترور که آن را با جریانی ارتجاعی، سنتی و دور از تفکر نسبت میدهد، با اتکا بر آرای ادموند برک، ترور را در پسزمینه تاریخی آن میخوانَد؛ بهمثابه فاجعهای که منجر به فروپاشی هژمونی سیاسی در ساخت قدرت شده، وضعیت موجود را برهم میزند و استبداد را ورشکسته میکند. بهزعم برک تنها در مسیر همزیستیِ دوگانۀ ترور/قانون است که میتوان انسان بهمثابه سوژه سیاسی را در موقعیت «وحشت کنترلشده و محدود»، مرعوب و در نتیجه مطیع کرد. همینجاست که از «ترور قانونی» بحث به میان میآید که با «قانون بهمثابه ترور» تفاوت بنیادین دارد. برک باور داشت قدرت فائقه قانون و توان سرکوبی که در بطنش نهفته، اگر با هدف استقرار نوعی تعادل و با کمی نرمش همراه نباشد، فاقد کارایی خواهد بود. در واقع او دوگانۀ همزیستی ترور/قانون را رمز بقا در برانگیختن توأمان احساس وحشت و امنیت میداند، آمیزهای که تنها در این شکل مردمان وحشتزده را به حمایت از خویش وامیدارد. ایگلتون رَد این دوگانه را در آرای گرامشی و مفهوم هژمونی پیگیری میکند. پس چندان بیراه نیست که مشروطهخواهان که بر حاکمیت قانون تکیه دارند، ناگزیر با ترور نسبت پیدا کنند. بعد از روی کار آمدن آنان، ترور بهشکل ابزار و اسبابی برای کسب هژمونی و استقرار قانون درمیآید. ترور در اینجا مازاد قانون است که سیمای سیاسی خود را بهطرزی رادیکال آشکار میکند. گویی گذار از یک نظم به نظم دیگر بدون ترور ممکن نیست، خاصه آنکه ترور سویهای اخلاقی هم پیدا کند که در فقره ترورهای مشروطهخواهان در مقام مجری عدالت، پیدا کرد. مدعای ایگلتون در تاریخ ما هم شاهد دارد، اینکه ترور مقولهای مدرن است که بر مدرنیته اعمال شده و مهمتر از همه، امری است که از دورن الزامات و لوازمات جامعه مدرن برمیآید. به گزارشهای مخبر «ترقی» برگردیم. همچنان در تهرانِ پس از فتح به دست مشروطهخواهان هستیم و اعدامها در ملأعام ادامه دارد، رسولزاده اعدامِ «چراغچی»ها را ناکارآمد میداند و معتقد است باید عفو عمومی اعلام شود. اما اعدامها با این مختصر اجرا در میدان، تمام نمیشود و فهرست دیگری در انتظار مجازات و در زندان به سر میبرند و مخبر «ترقی» از میان این جماعت از حاجی علیاکبر بروجردی نام میبرد که از جمله سیئات او اعلان کفر مشروطیت از سر منبر بوده و مجدالدوله، رئیس توپخانه که در روز بمباران مجلس خطاب به توپچیان گفته بود: «امروز روزی است که باید نشان داد که سربازی یعنی چه!»، و آخوند ملامحمد عاملی که یک چشمش کور است و به کفر آخوند خراسانی فتوا داده که رأی به مشروعیت مشروطیت داده بود، و آجودانباشی که نخستین مأمور ایران بوده که در روز بمباران مجلس داوطلبِ بهتوپبستن دارالشورا شده بود و سرانجام، سردار افخم غلامحسین خان که در واقعه شاه عبدالعظیم دخالت داشته و استنطاق صنیعحضرتِ معدوم حاکی از این است. در آخر این گزارش، رسولزاده مینویسد که افکار عمومی معتقد است این دستگیریها ادامه دارد. با این اوصاف، او این اوضاع را از الزامات دوران تثبیت اقتدار قانونگرایان میخواند: «اگرچه ما اساسا با مجازات اعدام مخالف میباشیم، اما در اینجا ناگزیر از سکوت هستیم. زیراکه ما را قانع میکنند که مشروطهخواهان ناگزیر از اجرای این مجازاتها هستند و چاره دیگری ندارند». رسولزاده که در جنبش مشروطه ایران سهم بسزایی داشته است، توصیه به نرمخویی میکند و اجرای احکام در پیش چشم مردم را کاری عبث میشمارد که بین مردم بداخلاقی ایجاد میکند. چندی بعد چوبه دار را برمیدارند و در اعدامها وقفه میاندازند، چهآنکه رشته امور از دست رفته و کار به ترورهای انتقامجویانه هم رسیده است. رسولزاده با صحهگذاشتن بر الزام برچیدن بساط استبداد و پاکسازی صحنه سیاست برای استقرار نظم تازه، مدام کار اساسی و اصلی مشروطهخواهان را یادآوری میکند که همانا اعمار و عمران مملکت بوده است. «قهرمانان تهران این نکته را به نیکی دریافتهاند که دیگر وقت زدن و خرابکردن گذشته است. اگرچه گرفتار مشکلات و مصایب فراوان بودهاند، للهالحمد اینک مقصود به دست آمده است. اما این نه پایان، که آغاز کار است. مقصود اولین به دست آمده است که خود برای دستیابی بر مقصود آخرین از لزومات اولیه به شمار میرود. مقصد آخرین انقلابیون اعمار و عمران مملکت است که هرچه در راه آن پای فشرده شود، بالا و بالاتر میرود و رهرو این راه فراتر و فراتر میبرد. برای قدمانداز شدن در راه اعمار و عمران و مدنیت و پیشروی و فراروی در آن لازم بود که موانع استبداد، ولو با دینامیت و انفجار، از سر راه برداشته شود. ازاینرو ایرانیان صخره عظیم استبداد وحشی را که شاهراه ترقی را که میخواستند بکشند بسته بود، یعنی رژیم محمدعلی میرزا را، با اصول و وسایل لازم متلاشی کرده، آن هیکل مهیب را که خللناپذیر مینمود درب و داغون کردند. یعنی اصول اداره کیف مایشائی را برانداختند و کاری بزرگ انجام دادند». ازاینرو بهتعبیر رسولزاده دیگر وقت ساختن راهی بود که میخواستند بکشند و در این کار دیگر به زور بازو و وسایلی که در کارهای متلاشیکردن و ویراننمودن به کار میآیند، نیازی نبود، «آنچه در کار تعمیر لازم است، عقل و تدبیر و اصول و علم است.» اینک باید دارالشورا که حکم قلب و عقل مملکت است برپا شود و به دست مدبرترین و بادیانتترینها سپرده شود، تا بهقولِ رسولزاده مثل دارالشورای سابق نباشد که اهالی در تنقید از آن بگویند «پیش از این ناگزیر از دادن رشوه به یک حاکم بودیم، اکنون باید دم یک دسته وکیل را ببینیم». هر قدرتی در برابر «دیگری» است که معنا پیدا میکند. ایگلتون نیز معتقد است اگر قدرتی (هر قدرتی) تمام مخالفان و مقاومتها و منتقدانش را درهم بکوبد و وادار به فرمانبرداری کند، دیگر هیچ برنهادی وجود نخواهد داشت تا قدرت خود را در برابرش معنا کند. و این همان نقطهای است که ترور میتواند حتی قانونگرایان را از نرمیِ قانون به زمختیِ ترور سوق دهد. ازاینروست که سیدحسن تقیزاده از ترور ناگهانی میرزا علیمحمدخان و میرزاعبدالرزاق خان همدانی به دست مجاهدین سردار محیی به تلافی قتل آقا سیدعبدالله که به انقلابیون نسبت داده میشد، سخت برآشفته و در نامهای از شیخ ابراهیم میخواهد تا در مجازات قاتلین آن دو جوان شهید بذل توجه و مساعی کند. چراکه او بهفراست دریافته بود چرخه خشونت به کار افتاده و اگر جلوی آن را نگیرد، خود به ماشین تخریب دیگری بدل میشود. امری که بهقول ایگلتون، ژاکوبنها از درک آن ناتوان بودند و نیز از فهم این واقعیت که هویت در گرو وجود دیگری است و زمانی که قدرتی وجود دیگری را مخل بداند از درون فرومیپاشد. چیزی شبیه تعبیر برک از ژاکوبنها: «مردمانی که از نور خود کور شدند». این کوری «خود نوعی تکنولوژی است که از قضا به استقرار قانون کمک میکند و خودش مخالفانش را برمیسازد و بار دیگر سرکوب میکند و این فرایند نه از روی ضعف که از شکاف مرگباری است که در خود دارد، اما حیاتش نیز بدان وابسته است». اگرچه سران مشروطه به این نور خو کرده و آن را در تاریخ ایران تاباندند، استبداد و استعمار چنان در اینجا ریشه کرده بود که فرصت کوری یا رهاییبخشی مشروطه از دست رفت.
منابع:
1. «گزارشهایی از انقلاب مشروطیت ایران»، محمدامین رسولزاده، ترجمه رحیم رئیسنیا، نشر شیرازه.
2. «ترور و تفکر»، تری ایگلتون و...، گردآوری و ترجمۀ امیرهوشنگ افتخاریراد و نادر فتورهچی، نشر چشمه.