|

سیسمونی پاستورنشینی شورای دوم

بحثی که در رابطه با لزوم ناهم‌زمانی دو انتخابات شوراها و ریاست‌جمهوری مطرح شده، آزمودن آزموده‌هاست. تجربه پنج دوره فعالیت شوراهای اسلامی در برابر ماست و برخلاف آنچه گفته‌اند، سنگینی سایه سیاست در برخی دوره‌ها، نه به دلیل هم‌زمانی این دو انتخابات بلکه عمدتا مرتبط با اهداف و انگیزه‌های بازیگران میدان مدیریت شهری بوده است. در پنج دوره گذشته، انتخابات ادوار چهارم و پنجم شوراها هم‌زمان با ریاست‌جمهوری برگزار شده است، اما من گمان می‌کنم هیچ شورایی را نمی‌توان سیاست‌زده‌تر از شورای دوم پایتخت دانست که اتفاقا آغاز و پایانش با انتخابات ریاست‌جمهوری تقارن نداشت

 بحثی که در رابطه با لزوم ناهم‌زمانی دو انتخابات شوراها و ریاست‌جمهوری مطرح شده، آزمودن آزموده‌هاست. تجربه پنج دوره فعالیت شوراهای اسلامی در برابر ماست و برخلاف آنچه گفته‌اند، سنگینی سایه سیاست در برخی دوره‌ها، نه به دلیل هم‌زمانی این دو انتخابات بلکه عمدتا مرتبط با اهداف و انگیزه‌های بازیگران میدان مدیریت شهری بوده است. در پنج دوره گذشته، انتخابات ادوار چهارم و پنجم شوراها هم‌زمان با ریاست‌جمهوری برگزار شده است، اما من گمان می‌کنم هیچ شورایی را نمی‌توان سیاست‌زده‌تر از شورای دوم پایتخت دانست که اتفاقا آغاز و پایانش با انتخابات ریاست‌جمهوری تقارن نداشت. برای اثبات این مدعا، نیاز چندانی نیست تا کارنامه چهارساله این شورا را به تفصیل مرور کنیم. به گمانم اشاره به این نکته روشنگر همه ماجراست که شورای دوم که یکسره در اختیار ائتلاف اصولگرای آبادگران بود، ردای بلند شهرداری را بر شانه‌های مرد کوتاه‌قامتی انداخت که تا پیش از آن، جز در میان مدیران دولتی و اهالی استان اردبیل، برای کمتر کسی شناخته شده بود. شورای دوم، محمود احمدی‌نژاد را روز 30 اردیبهشت 82 بر صندلی طلایی شهرداری نشاند اما او روز هفتم تیر 84 شهرداری را به مقصد پاستور ترک کرد. سیاست، بر پیدا و پنهان مدیریت شهری سایه انداخته بود و اهالی شورای دوم، این را بهتر از هرکسی می‌دانند.

منتخب شورای دوم فرصت 13 ماه شهرداری را مغتنم دید تا با عملکرد و شیوه و منش عوام‌گرایانه خود در شبکه محلات پایتخت، سازمان رأی خود را بسازد. آیا محمود احمدی‌نژاد، یک‌شبه هوای پاستور به سرش زده بود؟ گمان نمی‌کنم. آیا شورای دوم از این تصمیم او – به تمامی – بی‌خبر بود؟ به طریق اولی گمان نمی‌کنم. شورای دوم در آن 13 ماه، خواسته یا ناخواسته، رئیس‌جمهور بعدی را در لباس شهردار تهران در دامان خود پرورش می‌داد و سیسمونی پاستورنشینی تدارک می‌دید. احمدی‌نژاد به پاستور رفت و شورا محمدباقر قالیباف را به شهرداری تهران برگزید. او که در مبارزات انتخاباتی ریاست‌جمهوری از احمدی‌نژاد، شهردار پیشین شکست خورده بود، حالا بر صندلی پیشین احمدی‌نژاد در بهشت نشست و بعدها، دو بار یعنی در سال‌های 1392 و 1400 مجددا کاندیدای ریاست‌جمهوری شد اما سرانجام رئیس مجلس شد. به عبارتی، شورای دوم پایتخت دو شهردار انتخاب کرد و پایتخت را به آنها سپرد. اولی به پاستور رفت و دومی، همواره فرکانس حرکاتش را با امواج پاستور تنظیم کرد. این شورای دوم بود که سایه سنگین سیاست را بر همه ارکان مدیریت شهری گسترد و طرفه آنکه حالا همان آقایان، شورای پنجم را شورای سیاسی می‌دانند که از همان روزهای آغازین، نه چشمی به پاستور داشت و نه چشم‌اندازی و در تمامی این چهارسال با صدای رسا این نکته را با شهروندان مطرح کرده بود.

 به عنوان یک شهروند که اندک تجربه و مختصر مطالعه‌ای در حوزه مدیریت شهری دارد، نسبت به آنچه آقای سروری به عنوان رئیس شورای عالی استان‌ها و آقای شاکری به عنوان نماینده مجلس مطرح کرده‌اند، خوش‌بین نیستم و درمورد اهداف، انگیزه‌ها و انگیخته‌ها تردید جدی دارم.