خشونت در مدرسه
معلمی که دانشآموزش را به باد کتک گرفته؛ دانشآموزانی که با مسخرهبازی معلمشان را میآزارند؛ و پدر یا پدربزرگی که جلوی چشمان حیرتزده دانشآموزان دبستانی، ناظم مدرسه را با ناسزاگویی بهشدت مینوازد!
محمدرضا نیکنژاد
معلمی که دانشآموزش را به باد کتک گرفته؛ دانشآموزانی که با مسخرهبازی معلمشان را میآزارند؛ و پدر یا پدربزرگی که جلوی چشمان حیرتزده دانشآموزان دبستانی، ناظم مدرسه را با ناسزاگویی بهشدت مینوازد! این سه تصویر، آشکارا خشونت در مدرسههای ما در هفتههای گذشته را هویدا میکند؛ اما آیا در محیطهای آموزشی تا این اندازه خشونت وجود دارد؟ ریشه این خشونت کجاست؟ و چگونه میتوان با این خشونت روبهرو شد؟ 1- نخست آنکه مدرسه جدای از جامعه نیست؛ آن هم جامعهای درگیر با انواع خشونتهای فیزیکی و غیرفیزیکی! برای نمونه در چند روز گذشته در رسانهها آمده بود که: «بنابر اعلام پزشکی قانونی که مرجع این اطلاعات در کشور است، سال ۱۴۰۰، دودهم درصد بیشتر از سال گذشتهاش مصدوم نزاع داشتهایم و در مجموع، حدود ۶۰۰ هزار نفر به این دلیل، به مراکز این سازمان مراجعه کردهاند که حدود ۴۰۰ هزار نفرشان مرد بودهاند». مگر میشود مدرسه را تافته جدابافته از جامعه دانست!؟ معلم و دانشآموز و پدر و مادر در این جامعه خشونتزده زندگی میکنند و از جامعه اثر میپذیرند و بر آن اثر میگذارند؛ بنابراین میتوان ادعا کرد که خشونت در مدرسه بیشتر از جامعه نیست و چه بسا کمتر است! ما بیش از 110 هزار مدرسه، نزدیک یک میلیون معلم و بیش از 14 میلیون دانشآموز داریم. با این گستره جمعیتی و البته بدهبستانهای طبیعی میان مدرسه و جامعه آیا در مدرسهها گریزی از خشونت داریم؟ بهراستی نسبت این خشونتها در این گستره جمعیتی چقدر است؟ به نظر نگارنده بسیار پایین! با این حال حتما باید برای همین حد هم چارهاندیشی کرد و اگر در پی کاهش خشونت در مدرسهها هستیم، نیاز به تصمیمگیریهایی فراتر از مدرسه داریم. 2- خشونت ریشههای گوناگونی دارد و از مهمترین آنها شرایط حاکم بر جامعه است. تجربههای ملی و جهانی نشان میدهد که در جامعههای دچار بحرانهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و... خشونت گسترش مییابد. در جامعهای که در چند سال گذشته امنیت اقتصادی شهروندان به کمترین حد ممکن رسیده و «بقا» اولویت شهروندان شده است، بروز و گسترش انواع خشونت چندان شگفتآور نیست! موج پیدرپی افزایش قیمتها و کوچکترشدن ساعت به ساعت زندگیها و سفرهها فشار بر خانوادهها را افزایش، سطح تحمل را کاهش و بروز خشونت را گریزناپذیر میکند. از سویی این فشارها در خانه به فرزندان منتقل شده و آنان را در برابر سخنان و رفتارهایی که مورد پسند آنان نیست، کمتوان و کمتحمل کرده است. از دیگر سو مدرسه یکی از کمشمار جاهایی است که بچهها میتوانند به شکل جمعی هیجانات خود را تخلیه و تا اندازهای به آرامش برسند؛ غافل از اینکه معلم نیز شهروند این جامعه است و تحت انواع فشارها. این شرایط سطح برخورد و اصطکاک را افزایش داده و همه را در آستانه اعمال خشونت قرار میدهد؛ بنابراین باز هم این جامعه بوده که خشونت را به مدرسه تحمیل کرده است. 3- اما نکته پایانی آنکه در چند ماه گذشته شاهد اعتراضهای گسترده فرهنگیان بودهایم. این اعتراضها که ریشههایی کاملا صنفی دارند و دست بر قضا با همدلیهای گستردهای در فضای عمومی و حتی در بخشهایی از سیستم روبهرو شده، در برخی رسانههای دولتی مورد حمله قرار گرفته است. این رسانهها به جای پرداختن به ریشههای اصلی اعتراضها و پیگیری خواستههای مشروع و قانونی فرهنگیان، در حرکتی شگفتآور با انگهای گوناگون ازجمله ارتباط با بیگانگان قصد پاککردن صورتمسئله را دارند. در شرایطی که شاهد بازداشت کنشگران صنفی در کشور بودهایم، انتشار پیدرپی و گسترده چنین فیلمهایی شبههناک و پرسشبرانگیز است. با همه نامهربانیهای اینچنینی در بهبود معیشت و منزلت فرهنگیان همچنان آموزش در کشور پیش میرود. از دیگر سو همچنان که اشاره شد با توجه به گستردگی جمعیتی-جغرافیایی مدرسهها خشونت در مدرسه حتی به لحاظ آماری کمتر از سطح جامعه است و در این شرایط انتشار گسترده و تا اندازهای هدایتشده چنین فیلمهایی آسیبهای جبرانناپذیری به جایگاه آموزش و در نتیجه فرایند فرهیختگی جامعه وارد میکند. شاید زمان آن باشد که با فضای آموزشی کشور اخلاقیتر برخورد کرده و گرفتاریهای آن را به شکل کاملا حرفهای و صنفی ببینیم و در راستای رفع آنها فراجناحی و فراسیاسی عمل کنیم. آموزش فرایندی است که فرزندان همه ما را تحت تأثیر قرار میدهد. بهتر است برای نگهبانی از حریم ورجاوند آن دست از بداخلاقیهای اینچنینی برداریم.