نافرمانی «مونتسرا» و اصل اطاعت از مافوق
لذت خیانت
عاقبتِ افسر نافرمان، محکومیت به خیانت است. مونتسرا، افسر اسپانیایی که در سال 1812 در ونزوئلا شش گروگان را ناخواسته به اعدام میکشاند تا محل اختفای تنها امید یک ملت را افشا نکند، به خیانت علیه حاکم متهم میشود چراکه از فرمان مافوق سرپیچی، و از اصلِ «اطاعت بیچونوچرا از مافوق» تخطی کرده و آن را از اعتبار انداخته است. یازدهم ژوئیه 1812 سرکردۀ شورشیان ونزوئلا سرکوب شده و در پیکار با ژنرال فرماندۀ مونتهورده دستگیر میشود.
عاقبتِ افسر نافرمان، محکومیت به خیانت است. مونتسرا، افسر اسپانیایی که در سال 1812 در ونزوئلا شش گروگان را ناخواسته به اعدام میکشاند تا محل اختفای تنها امید یک ملت را افشا نکند، به خیانت علیه حاکم متهم میشود چراکه از فرمان مافوق سرپیچی، و از اصلِ «اطاعت بیچونوچرا از مافوق» تخطی کرده و آن را از اعتبار انداخته است. یازدهم ژوئیه 1812 سرکردۀ شورشیان ونزوئلا سرکوب شده و در پیکار با ژنرال فرماندۀ مونتهورده دستگیر میشود. سیمون بولیوار، نایب فرمانده ژنرال فرانسیسکو میراندا، فراری است و بهکمک وطنپرستان در اختفا بهسر میبرد. مونتسرا از محلِ اختفای او خبر دارد اما به هیچ قیمت حاضر به خیانت به ملت نیست، «ملتی که مایلاند در سرزمین آبا و اجدادی خویش بهخاطر آزادی پیکار کنند و چون انسانی راستین زندگی کنند». مونتسرا در موقعیتی متناقض ناگزیر به انتخاب بینِ دو خیانت است: خیانت به حاکم یا خیانت به مردم یا بهتعبیر ژرژ آلبرت آستر، خیانت به انسان. مونتسرا، قهرمانِ خائن نمایشنامه امانوئل روبلس، میگوید: «مرا بهسبب خیانتم و بهسبب اینکه انسانها را، انسانهایی را که ما بر آنان ستم میکنیم، بر حاکم ترجیح دادهام، تیرباران خواهند کرد. من مرگ را بهعنوان خیانتکار میپذیرم، زیراکه انسانم». قرنها مافوق یا دستوردهنده طبقِ دکترین «اطاعت از دستور مافوق» بهتنهایی مسئول بود و افراد تحتِ امر او مأمور به اجرای دستور. اما در گیرودار جنگ جهانی دوم قضایا بهطرز چشمگیری تغییر پیدا کرد. ظهور فاشیسم، اردوگاههای کار اجباری و کشتار مردمان بیگناه، قاعدۀ مورد احترامِ «دستوردهنده مسئول است» را چنان از ریخت انداخت که دادگاه بینالمللی نورنبرگ در برابر استناد وکیل مدافعانِ افسران نازی به این قاعده و این استدلال که متهمان طبق روال بر اساس دستور پیشوا رفتار کردند، موضعی متفاوت در پیش گرفت و اعلام کرد: «هیتلر بهتنهایی نمیتوانست جنگ تجاوزکارانه را هدایت کند». از آنجا بود که دیگر روابط مافوق و مادون موجب منع مجازات نبود، گرچه پیداست که کشورهایی که مسحور و منقاد الزامات نظامی و امنیتیاند، همچنان از پذیرش فکر امتناع سرباز از اجرای دستور مافوق خودداری میکنند و بهقولِ کاسهسه «برای آنها آنتیگون هرگز وجود نداشته است». آنتیگونی که بهبهای زندگی خود بهدلیل سرپیچی از دستور کرئون، به دفاع از «حق نافرمانی» برخاست و بهتعبیر هگل او «نمونه اصیل کسی بود که بین دستور از جانب آنهایی که فرمان میرانند و احترام به ارزشهای والاتر، راه دوم را انتخاب میکند و کاملا آگاه است که باید بهای این کار را با جان خود بپردازد». دو برادرِ آنتیگون یکدیگر را کشتهاند: پولینیس به تب لشکر کشیده و اتئوکل از شهر دفاع کرده است. کرئون، پادشاه تب دستور میدهد اولی دفن نشود، به دلیل اینکه کوشش کرده سرزمین پدرانش را ویران سازد، و مهمتر اینکه بر قدرتی طغیان کرده که بر شهر فرمان میراند. اما آنتیگون تصمیم میگیرد با سرپیچی از دستور کرئون، هر دو برادرش را به خاک بسپارد، چراکه قوانین غیرقابل تغییر و ازلی، دفن هر موجود بشری را مقرر میدارد که مقدم بر فرمانها است. این نمونه اسطورهایِ سرپیچی از دستور مافوق در تراژدی سوفوکل، به نوع دیگر در نمایشنامه «مونتسرا» تکرار میشود. مونتسرا با خیانت به حاکم، از خیانت به انسان تن میزند، با اینکه میداند آزادی معنوی یا همان اختیار انتخاب را ندارد و در صورت نافرمانی جان خود را از دست خواهد داد. اینجاست که شیوه دیگر وفاداری، شیوهای که به آزادی و اختیار راه میدهد، فقط به معنای خیانت فهم میشود. نوعی خیانت که افسر ارتش اسپانیا آن را تنها راه نجاتِ حیثیت و اعتبار راستین کشورش میداند تا آن را از همدستی با بیعدالتی و جور و ستم و رسوایی برهاند، ازاینرو با هموارکردن راه فرار بولیوار بهبهای جان خود و گروگانها به خیانتی دست میزند که لذتِ رستگاری یک ملت را در خود دارد. با این اوصاف، نخستین شکافها در اصل اطاعت از سلسلهمراتب حاکم، پیش از جنگ جهانی دوم در نمایشنامهها و اسطورههایی همچون آنتیگون و مونتسرا پدید آمده که بعدها در قالبِ ماده 8 مشهور اساسنامه دادگاه بینالمللی نورنبرگ به عینیت درآمد و صورت حقوقی پیدا کرد.
منابع:
1. مقاله «مونتسرا یا امید انسان» نوشته ژرژ آلبرت آستر، از مؤخره کتابِ «مونتسرا» اثر امانوئل روبلس، ترجمه ابراهیم صدقیانی
2. مقاله «ابراهیم، آنتیگون و تعارض ضرورتها» نوشته آنتونیو کاسهسه، از کتابِ «حق مردم در تعیین سرنوشت خود»، گردآوری و ترجمه مرتضی کلانتریان، نشر آگه
3. «لذت خیانت» جودیت باتلر، ترجمه نصراله مرادیانی، نشر بیدگل