نگاهی به فیلم «مجبوریم»، ساخته رضا درمیشیان
خیابان سپید تهران
فیلم «مجبوریم» برای کارتنخوابهای تهران داستان تازه و ناگفتهای را نقل نمیکند؛ اما روزگار تلخ دخترانی مثل گلبهار با وجود فراوانی روایتها و ناتوانی مدیران اجرائی در طول سالها، گویی همچنان زیر لحاف فراموشی است.
محمدعلی افتخاری: فیلم «مجبوریم» برای کارتنخوابهای تهران داستان تازه و ناگفتهای را نقل نمیکند؛ اما روزگار تلخ دخترانی مثل گلبهار با وجود فراوانی روایتها و ناتوانی مدیران اجرائی در طول سالها، گویی همچنان زیر لحاف فراموشی است.
گلبهار، سارا و مهشید در کنار همیارهای خوب و بد تلاش میکنند گرفتاری زیر سایه سنگین جبر و جانشینی تدریجی اختیار را بازگو کنند. آنچه در فیلمنامه «مجبوریم» و پیرنگ انتخابی رضا درمیشیان دیده میشود، کشش بدوی این دو نیرو به مبارزه ناتمام چیزی به نام قانون با روشنای اراده است. در واقع تجربه گلبهار و زندگی دردناک او در مسیر تولد، کوشش برای زندهماندن، کسب هویت شهروندی و پذیرش نیرو برای بیرونآمدن از لباس برده، زیر سایه سنگین وضعی شکل میگیرد که شهروندان در این موقعیت سینمایی هیچ اختیاری برای چگونهزیستن ندارند. البته فیلم «مجبوریم» تلاش میکند که این درماندگی عمومی پیشنیازی باشد برای تولد دوباره گلبهار و سارا ندایی بهعنوان یک وکیل دلسوز میکوشد ارتباط خود و گلبهار را پیرامون این وضع بشری به جایی هدایت کند که شاید امکان قدرتبخشی به گلبهار فراهم شود. شرح این جانشینی از مرحله بیاختیاری به کنش سرنوشتساز در فیلمنامه «مجبوریم» بر بستر روایتی صورت میگیرد که نقش مرد خطاکار و سلطه او بر زن همواره برجسته است. مجتبی در فیلم «مجبوریم» همان مرد خطاکاری است که تن و جان گلبهار را وسیله درآمدزایی خود قرار داده است. او تا جایی که نیاز گسترش پیرنگ است، پلیدی و شر خود را پنهان نمیکند. حضور مجتبی در اینجا بیاختیاری گلبهار را به رابطهای سنتی میان زن و مرد کارتنخواب محدود میکند که بیشتر گویای نوع رابطه سنتی میان زن ستمدیده و اندیشه مردانه است.
پس به نظر میرسد که جانشینی تدریجی اختیار و بازیابی نیروی انتخاب محدود به حضور یا عدم حضور مجتبی در روایت خواهد بود. وقتی سارا به کمک گلبهار میآید، تلاقی خواسته او و خواسته مجتبی و پیشنهاد بازسازی مردی سالم در هیبت دکتر سعادت که بهتر است جایگزین نیروهای شر تهران امروز شود، نیز این عدم امکان گسترش عمل گلبهار پیداست. بههمیندلیل روشن نیست که روزگار تلخ گلبهار و چرخه ناسالم زندگی او در فیلم «مجبوریم» وقتی به انتخاب سارا برای ماندن در دشواری دادخواهی میرسد، آیا با بیرونراندن مردی مثل مجتبی و مرد کارخانهدار از زمین بازی دگرگون خواهد شد؟
در این تصویر، رد و نشانی از ساختار، قانون و ناتوانی حاصل از جبریزیستن در سرگذشت زنان فیلم «مجبوریم» دیده نخواهد شد؛ سرگذشت گلبهار در کوچههای تنگ و تاریک تهران امروز، سرگذشت سارا ندایی و پیمایش شجاعانه او در شلوغی جنونآمیز راهروها و روزگار مهشید پندار در بیمارستان و کریدورهای جِرمگرفته. باری زندگی هرکدام از زنان فیلم «مجبوریم» در این شیوه روایی، امکان گسترش به مکانی مثل تهران امروز را ندارند و اینجاست که تصاویر دلخراش از کوچههای پر از بیماران معتاد رابطه خود با زندگی نمایشی گلبهار را بیرون از وضعیت جبری عمومی شهروندان جستوجو میکند و نیاز او برای قدرتپذیری را به یافتن شناسنامه محدود میکند. از طرفی چنانکه در سینمای اجتماعی سالهای اخیر رایج است، گرانی حضور دورافتادگان تهران به دوش آدمهای بدِ شناختهشده افتاده است. در فیلم «خورشید» نمونه روشنی از معرفی این بدمنها دیده میشود؛ مردی کفترباز در جنوب شهر کودکان کار را وامیدارد که به خیال یافتن گنج، مواد مخدر گمشده را پیدا کنند. در این روایت، درماندگی کودکان کار حاصل خودخواهی یکی از اهالی محله درماندههاست. هرچند خودخواهی مجتبی در «مجبوریم» بهراحتی امکان نشستن در پوست مردان دیگر را دارد؛ اما معرفی او در فیلمنامه «مجبوریم» از طریق برجستهسازی شیوه حرفزدن، لباسپوشیدن و... صورت میگیرد.
درحالیکه خواسته سارا و گلبهار مبتنی به رفتار مجتبی گسترش مییابد؛ بنابراین تهران امروز در فیلم «مجبوریم» اسکلت مقاومی برای گامهای محکم سارا در مسیر هویتبخشی به گلبهار ندارد. باوجوداین فیلم «مجبوریم» تلاش دلسوزانه رضا درمیشیان را بهخوبی نشان میدهد و یکی از آثار مهم چند سال اخیر در سینمای ایران است.