|

دعایی یک الگو بود

عصر 15 خرداد خبری غیرمنتظره، پیش از آنکه در رسانه‌های رسمی منعکس شود، به‌سرعت فضای مجازی را درنوردید و مخاطبان خود را مات‌ و متحیر کرد. سیدمحمود دعایی، یکی از دیرپاترین مدیران مسئول یک روزنامه در ایران درگذشت.

عصر 15 خرداد خبری غیرمنتظره، پیش از آنکه در رسانه‌های رسمی منعکس شود، به‌سرعت فضای مجازی را درنوردید و مخاطبان خود را مات‌ و متحیر کرد. سیدمحمود دعایی، یکی از دیرپاترین مدیران مسئول یک روزنامه در ایران درگذشت. کمتر کسی از رجال سیاسی یا مذهبی پیدا می‌شود که آقای دعایی را نشناسد. 42 سال کم زمانی نیست که یک فرد روحانی در رأس یک مؤسسه مطبوعاتی نسبتا دامنه‌دار، با ویژگی‌های ممتاز قرار گرفته باشد و ارتباطات گسترده با انواع و اقسام سلیقه‌ها و محافل گوناگون داشته باشد و ناشناس بماند. اگر فرض کنیم که 24 سال هم در عصر جمهوری اسلامی بر کرسی نمایندگی مجلس ننشسته بود، باز هم آوازه او از مؤسسه و روزنامه اطلاعات در جامعه فراگیر می‌بود. همین شهرت و البته همراه با محبوبیت و حرمت باعث شد که فوت او ناگهان همه وسایل ارتباطی و گروه‌های اجتماعی در فضای مجازی را در بر گیرد و آنها را لبریز از اظهار تأسف و تسلیت کند. سیدمحمود دعایی با همین سادگی و بی‌پیرایگی که نامش برده می‌شود و خود خواسته بود که با پیشوند مختص حوزویان او را نخوانند، زندگی می‌کرد و با دل دریایی‌اش دوستان و آشنایان و به‌ویژه اهل فرهنگ و هنر را لبریز از لطف خود می‌کرد. اگر نام این مرد بزرگ در تاریخ معاصر ایران جاودانه نماند، نام نیک چه کسانی خواهد ماند؟ خیلی‌ها از منتقدان نظام، سیدمحمود دعایی -رحمة الله علیه- را چنان می‌دیدند که انگار نه نماینده مجلس شورای اسلامی است، نه نماینده امام در مؤسسه اطلاعات و نه مدیرمسئول یک روزنامه پرآوازه و معتدلی که بیش از 40 سال آن را بی‌وقفه اداره می‌کرد؛ بلکه او را انسانی می‌شناختند که آزاداندیش، اهل مدارا، مردمی و بدون قید و بندهایی بود که افراد زیادی به دست و پای خود بسته‌اند. هنگامی‌ که بر یار دیرینه‌اش سیدمحمد خاتمی محدودیت‌هایی بار کرده بودند، از آنها عبور می‌کرد و از توجه‌نکردن به این محدودیت‌ها پروایی نداشت و اگر هم به عواقب آن می‌اندیشید، شجاعانه راه‌حلی برای گذر از عواقب آن پیدا می‌کرد. مرحوم دعایی برای سامان‌دادن به نابسامانی‌هایی که بعضی تنگ‌نظری‌ها ایجاد کرده بود، پیوسته تلاش می‌کرد؛ گرچه با موانع زیاد روبه‌رو می‌شد. در زمان ریاست‌جمهوری هاشمی‌رفسنجانی، وزارتخانه با او برخورد کرده بود که چرا از فلان شخصیت مخالف وضع موجود برای حضور در ایران دعوت کرده است؟! او قاطعانه و بدون واهمه، تصمیم خود را عملی کرد و وزیر مربوطه را هم نصیحت کرده بود که از این سخت‌گیری‌ها به اهل فرهنگ و خدمتگزاران پیشین انقلاب دست بردارد. دعایی در همان زمان افراد محترم و موجهی را برای دعوت‌کردن از فرهیختگان خارج‌نشین نزد آنان می‌فرستاد؛ اما متأسفانه کارشکنی‌های عناصر تنگ‌نظر که مسئولیت‌هایی هم داشتند، پروژه راه‌اندازی یک جریان رأفت‌آمیز بین ایرانیان صاحب‌نام در داخل و خارج از کشور را عقیم کردند و بر خسارت فرهنگی و هنری و اقتصادی و حیثیتی وارده بر جامعه افزودند. سیدمحمود دعایی از آن دست روحانیونی بود که جاذبه داشتند. هر‌کس از او تقاضایی داشت، سعی می‌کرد پاسخ مثبت بدهد و اگر نمی‌خواست یا نمی‌توانست پاسخ مثبت دهد، نمی‌گذاشت که متقاضی ناراحت شود و به گونه‌ای مهربانانه یا با الفاظی طنزآمیز ناراحتی احتمالی او را برطرف می‌کرد و البته صادقانه و بدون پرده‌پوشی، علت رد‌کردن تقاضای فرد را به او می‌گفت. یک روز پیش آقای دکتر ابوالقاسم قاسم‌زاده در روزنامه اطلاعات بودم که آقای دعایی هم آمد. همان وقت خبردار شدم که دکتر سیدجعفر شهیدی با دنیا وداع کرده است. از آقای دعایی پرسیدم که اگر یادداشتی در رثای مرحوم دکتر شهیدی بنویسم و خاطراتی که از همکاری با آن بزرگوار داشته‌ام بازگو کنم، آن را در روزنامه چاپ می‌کنید؟ فوری و صریح پاسخ داد: نه! بعد توضیح داد که ما یادداشتی با نام تو را چاپ نمی‌کنیم. گفتم من می‌نویسم و تحویل دکتر قاسم‌زاده می‌دهم، ایشان شما را قانع می‌کند که چاپ کنید. یادداشت را همان‌جا نوشتم و تحویل دادم. دعایی بزرگوار البته دستور چاپ آن را داده بود؛ اما بدون اسم کوچک نگارنده! از این نمونه‌ها درباره برخوردهای صادقانه و هوشمندانه و خوب مرحوم دعایی، فراوان دیده و شنیده‌ام. از نوشته‌های فراوانی که در این حدود 20 ساعت پس از درگذشت آن انسان دوست‌داشتنی می‌گذرد، در فضای مجازی دیده شده پیرامون ساده‌زیستی و عدم علاقه او به تشریفات و بی‌ریایی و خلق‌وخوی درس‌آموز او یاد کرده‌اند. دیگر سخن نمی‌گویم، فقط یادآوری می‌شود که او یک الگو بود، خصوصا برای روحانیونی که در پست‌های ریز و درشت مشغول کارند.