|

هر دم آید غمی از نو...

چند ماه قبل که موضوع حمله طالبان به افغانستان و بعدتر مقاومت پنجشیر در برابر طالبان داغ بود، عضو چند کانال خبری افغانستان شدم که متعلق به رسانه‌های رسمی این کشور بود تا پیگیر اخبار افغانستان باشم. یکی از کانال‌های افغانستان هر روز چند نوبت یک خبر ثابت را منتشر می‌کرد؛

سینا رحیم پور روزنامه‌نگار

سینا  رحیم‌پور-سردبیر شرق آنلاین: چند ماه قبل که موضوع حمله طالبان به افغانستان و بعدتر مقاومت پنجشیر در برابر طالبان داغ بود، عضو چند کانال خبری افغانستان شدم که متعلق به رسانه‌های رسمی این کشور بود تا پیگیر اخبار افغانستان باشم. یکی از کانال‌های افغانستان هر روز چند نوبت یک خبر ثابت را منتشر می‌کرد؛ خبری که در تیترش نوشته بود «افغانستان تسلیت». در متن خبر اما چیزی درباره دلیل انتخاب این تیتر نوشته نشده بود. مدتی بعد در صحبت‌های یکی از خبرنگاران افغانستانی که برای موضوعی تماس گرفته بود، متوجه شدم که او هم عضوی از هیئت تحریریه این رسانه است. از او درباره این پست ثابت روزانه پرسیدم. پاسخش ناراحت‌کننده بود. او می‌گفت ما در افغانستان با یک فاجعه روبه‌روییم. هر روز یک نفر در گوشه‌ای از این کشور در حال مرگ است؛ یا به دلیل جنگ‌ یا به دلیل عوارض ناشی از جنگ یا سوءمدیریت‌هایی که وجود دارد. به اضافه اینکه‌ وضعیت آن روزهای افغانستان این‌گونه بود که هر روز در گوشه‌ای از افغانستان بمب‌گذاری می‌شد و عده‌ای جان خود را از دست می‌دادند. او می‌گفت ما هر روز به این دلیل که می‌دانستیم عزادار غم جدید می‌شویم تسلیت را تکرار می‌کردیم. واقعیت این است که ما هم این روزها وضعیتی شبیه به افغانستان داریم. شکل غم‌ و رخدادها متفاوت است، اما هر دم غمی از نو پدید می‌آید و ما عزادار بخشی از ایرانیم. در دو هفته گذشته حجم اخبار منفی بیشتر از طاقت مردم بوده است. شاید هر کدام از این خبرها به تنهایی بتواند روند روزانه فکری یک جامعه را مختل کند یا حتی یک وزیر را به استعفا بکشاند. لابه‌لای خبر فاجعه متروپل آبادان تا حادثه قطار طبس به یزد، هم ‌‌ترور رخ‌ داده و هم هک سیستم شهرداری و سرقت از صندوق امانات یک بانک. واقع‌بینانه ماجرا آن است که در این وضعیت از مردم بخواهیم ‌‌از خواندن خبر و دیدن اخبار منفی فاصله بگیرند اما وقتی با پیشرفت تکنولوژی و ظهور هرروزه یک ابزار برای ارتباط با دنیا این کار تقریبا نشدنی‌ و محال است، ما یا باید به عقب برگردیم و با زندگی غارنشینی، ارتباطمان را با دنیای واقعی و مجازی اطراف قطع کنیم، یا باید بتوانیم تعامل سازنده با واقعیت‌های موجود در جهان مقابلمان برقرار کنیم. در کشوری که هر روز واقعه‌ای جدید جایش را در روان اجتماعی باز می‌کند، روان‌درمانی جمعی یک نیاز است که شاید اگر برای رسانه هم در این مسئله مسئولیتی قائل باشیم، وظیفه اصلی آن در بین رسانه‌ها بر عهده صداوسیمایی است که سال‌هاست از این رسالت فاصله گرفته است. صداوسیما می‌توانست در این سال‌ها در بین حجم انبوه خبرهای منفی و اتفاقاتی که می‌افتد، به جای کاهش‌ اعتماد مردم به خودش از طریق گزارش‌های یک فاجعه مانند متروپل، آینه جامعه باشد. مردم سال‌هاست در ابعاد وسیع و در گستره‌ای به اندازه صداوسیما خود را نمی‌بینند. در غیاب این ابزار شبکه‌های اجتماعی آینه غم مردم می‌شوند و در رقابت صفحات و رسانه‌های مجازی دیگر چیزی به عنوان «رژیم رسانه‌ای» بی‌معنی‌ است. در سویی دیگر شبکه‌های اجتماعی به دلیل نداشتن نگاه تخصصی به رسانه «زردنویسی» را «بفروش» می‌دانند و با تحریک اخبار منفی و بدون درنظرگرفتن عواقب آن، هر اتفاق کوچک و بزرگ منفی‌ یا زرد را برای فروش بیشتر به مخاطب بر محتوای ایجادکننده «امید» ترجیح می‌دهند. 

جان گالتونگ، پژوهشگر صلح، می‌گوید اگر نشریه‌ای هر ۵۰ سال یک بار منتشر شود، گزارش‌های نیم‌قرن شایعات درباره سلبریتی‌ها و رسوایی‌های سیاسی را منتشر نخواهد کرد، بلکه تغییرات جهانی اساسی مانند افزایش امید به زندگی را گزارش خواهد کرد. اگر بخواهم سخن را کوتاه کنم باید از خودمان بپرسیم ما سوءمدیریت در کشور را هر روز می‌بینیم. اتفاقاتی مانند متروپل و یا حادثه قطار طبس به یزد و مواردی از این دست، توفان نیستند که قابل پیش‌بینی یا پیگیری نباشند. مانند این روزها هر سال ما درگیر این نوع اتفاقات شده‌ایم که مسیر حرکت قطار مدیریتی هم نشان می‌دهد عزمی برای اصلاح این روندها وجود ندارد اما می‌توان با مردم همدرد شد، به غم‌های اجتماعی پشت نکرد و شرایط را برای سوگ اجتماعی یا به بیان دیگر «روان‌درمانی جمعی» فراهم کرد. بی‌دلیل نیست که ایرانیان جزء عصبانی‌ترین مردم دنیا هستند.