|

چرا هنوز هم باید شریعتی را بازخواند؟

هادی خانیکی: 1- نتوانستم درخواست دوست دیرین و مهربانم مهرداد احمدی‌شیخانی و همکاران روزنامه «شرق» را برای نوشتن مطلبی درباره سالگشت درگذشت دکتر شریعتی بی‌پاسخ بگذارم. به‌ویژه آنکه از نخستین روزهای آشنایی با او در سال 1348 تاکنون یک خط بی‌پایان وامداری اخلاقی و تعلق خاطر به او در وجودم مانده است. به گفته نیما:

نام بعضی نفرات رزق روحم شده است

وقت هر دلتنگی

سویشان دارم دست

جرئتم می‌بخشد

روشنم می‌دارد

2- درباره شریعتی در همه سال‌های عمر بسیار گفته و نوشته‌ام و شاید در این روزهای ابتلا به سرطان و آمدوشد میان بیمارستان تا بیمارستانی دیگر و دوره‌ای از شیمی‌درمانی تا دوره بعد قطعا حرفی متفاوت با آنها ندارم؛ اما این نوشتن از آن منظر اخلاقی و ادای دین به حضور پررنگ شریعتی در همه جهان زیست‌های اندیشه‌مندانه و کنشگرانه 50 سال بی‌قراری‌ها و قرارهای عمر 71ساله‌اش قابل توجیه و فهم است.

3- وقتی در درگذشت دکتر غلامعباس توسلی که بار استادی‌اش از دوران تحصیل بر گردنم بوده، مطلبی نوشتم منتقدی بر من خرده گرفت که هر صاحب اندیشه و دانش و هنری در این سرزمین از دنیا می‌رود، سید‌محمود دعایی بر پیکر او نماز می‌خواند و هادی خانیکی در سوگش اندوه‌یادی می‌نویسد. حال دعایی با کهکشانی از یادهای خیر و نام نیک از دنیا رفته است؛ اما من هنوز هستم و گویا باید برای رفتگان بنویسم. البته همین‌جا بگویم برای هر که مطلبی نوشته‌ام بخشی از دوست‌داشتنی‌ترین احساسات و ادراکاتم بوده است و دریغ آنکه در بی‌نظمی و بی‌سازمانی زندگی‌ام نه آنها را به‌درستی جمع کرده‌ام و نه امکان انتشار آنها را داشته‌ام، شاید هم نوشتارهایی بوده‌اند که بیشترین مخاطبانش را خودم یا هم سخنانی از همین جنس تشکیل می‌داده‌اند که به درد گم‌شدن در تاریخ می‌خورده‌اند. در‌این‌میان سهم بزرگی به دکتر شریعتی اختصاص دارد که علی‌القاعده نباید دوباره به آنها برگردم.

4- دکتر شریعتی متفکری است که با او موافق یا مخالف باشی نه می‌توانی در آرشیو تاریخ بایگانی‌اش کنی و نه با هلی‌برد اندیشه و کنش از آستانه قرن پانزدهم هجری شمسی به سال‌های پیش از انقلاب او را بر صندلی اتهام یا تجلیل بنشانی، یا حتی او را به همان شیوه تا امروزِ جامعه پساانقلابی بیاوری و به جد یا طنز پرونده‌اش را به دادگاه بسپاری. به تعبیر درست دخترش سوسن شریعتی «او متفکری است در دسترس، آدمی ساکن دنیاهای موازی، روحی سیّال و مواج که از هر دری رانده شده، از گوشه دیگر برمی‌گردد و باز می‌بینی که در برابرت نشسته است و تو را واداشته تا در برابرش بنشینی».

5- من در دورانی که به واقع آرمان‌خواهی را با انقلابی‌گری دنبال می‌کردم، با اندیشه‌ها و منش شریعتی آشنا شدم و اکنون در همان امتداد آرمان‌خواهانه برای امروز و آینده ایران بیشتر به گفت‌وگو می‌اندیشم. بی‌مناسبت نمی‌دانم به فشرده گفتاری که در سمپوزیوم علمی آذر ماه 96 «اکنون، ما و شریعتی» با عنوان «شریعتی، امکان و امتناع بازآفرینی منطق و کنش دیالوژیک (گفت‌وگویی)» داشته‌ام برگردم.

6- در آنجا گفتم که هر منظومه فکری نسبتی با گفتمان‌های مسلط و مسائل زمانه دارد. گاه منظومه فکری، فرزند صرف زمانه خود است و نوعا مشخصات فرهنگی و فکری دوره‌ای خاص را نمایندگی می‌کند. این سنخ از اندیشه‌ها عمدتا تاریخی‌اند و قادر نیستند فراتر از نقشی که در یک مقطع تاریخی داشته‌اند، عهده‌دار نقش‌های تازه شوند؛ اما منظومه‌هایی نیز هستند که قدرت فرارفتن از محدودیت‌های زمانی و مکانی یک مقطع خاص را دارند. این توانایی عمدتا برآمده از منطق و کنش گفت‌وگویی آن منظومه‌هاست. منظومه فکری دکتر علی شریعتی از این دست است و به همین اعتبار می‌توان از پروژه «نوشریعتی» در جامعه و جهان کنونی نیز دفاع کرد.

شریعتی به دوره‌ای تعلق دارد که صف‌بندی‌های متصلب ایدئولوژیک عرصه جهانی و داخلی را در اشغال خود دارند. این منظومه‌های ایدئولوژیک، در یک خصیصه با هم مشترک‌اند و آن وجه مونولوگی آنها و فقدان توان گفت‌وگو با دیگر منظومه‌های فکری است. دکتر شیعتی به منزله متفکری که در آن دوره می‌زید و می‌نویسد و سخن می‌گوید از این خصیصه مبرا نیست؛ اما همه محتوای فکر شریعتی را نمی‌توان با صفت صرف ایدئولوژیک‌بودن، به یک الگوی مونولوگی منحصر دانست. ظرفیت‌های مهم اندیشه دیالوژیک شریعتی، نیاز دوره و زمانه ماست. ما می‌توانیم با بهره‌گیری از این ظرفیت‌ها، به الگوی بازسازی شریعتی برمبنای نیاز دوره و زمانه خود بیندیشیم.

7- ازجمله ویژگی‌هایی که شریعتی را واجد صفت گفت‌وگویی می‌کند، اینهاست:

یکم: میراث فکری شریعتی به‌هیچ‌روی یک میراث فکری تک‌منبعی نیست. این خصیصه‌ای است که شریعتی به آن آگاه است و از آن دفاع می‌کند. او اسلام را در این زمان به منزله یک مکتب و یک منظومه خود‌بسنده نمی‌داند؛ بنابراین محصول فکری او حاصل دیالوگی میان سنت اسلامی، سنت ایرانی، سنت غربی و اندیشه چپ است.

دوم: او با سنت‌های فکری گوناگون، بیشتر احساس رقابت یا همنشینی می‌کند، تا دشمنی، دوگانه دوست- دشمن با مواریث فکری او سازگار نیست. منظومه‌های فکری از نظر او الگوهای رقیب به شمار می‌روند.

سوم: شریعتی در بازسازی فکر دینی، صرفا به مخاطب دینی نظر ندارد؛ بلکه به نحوی منظومه‌های فکری را بازسازی می‌کند که مخاطب دیندار، مارکسیست و لائیک می‌توانند مخاطب او واقع شوند؛ بنابراین فکر او غیریت‌ساز نیست.

چهارم: تلاش او برای ایجاد گفت‌وگو میان سه قلمرو آزادی، برابری و عرفان یکی از تلاش‌های پرارزش اوست. این سه‌گانه در دوره شریعتی، در سه اردوگاه معارض با یکدیگر جای دارند.

پنجم: سوژه حاصل از فکر شریعتی، با سوژه‌های محصول کادرهای ایدئولوژیک دهه  40 و 50 تفاوت آشکار دارد. سوژه‌های آن دوران تمام هستی و ابعاد شخصیتی خود را به نقش و کنش «سیاسی» منحصر می‌کنند؛ اما شریعتی همواره در کنار وجه سیاسی و اعتقادی کنشگران که ساحت «اجتماعیات» و «اسلامیات» است، گشاینده باب کویریات نیز هست. وجه کویریات شریعتی، سوژه تماما سیاسی‌شده منظومه‌های تک‌بعدی ایدئولوژیک را تعدیل می‌کند.

ما امروز بیش از هر وقت به قدرت گفت‌وگوی اندیشه و مواریث فرهنگی نیازمندیم. روشنفکری و مهارت‌ورزی پس از انقلاب حتی آنجا که رویکرد بیشتر نظری به دیالوگ داشته است، هنوز نیازمند بازاندیشی و بازآفرینی زیسته‌های گفت‌وگویی است، به این سبب و به لحاظ ساختار اندیشه‌ای و رفتاری همچنان وامدار رویکرد و تجربه شریعتی در توجه به ضرورت علمی دیالوگ و تولید یک منظومه فکری دیالوژیک با مؤلفه‌های پیش‌گفته و فراتر از آن است.