|

در جست‌وجوی هویت ایرانی

واژه‌ها بازنمایی‌کننده‌ و ابزار اندیشه و شناخت به‌ شمار می‌روند. برخی واژه‌ها نمایانگر مفهوم(پنداره) و برگرفته از بنیان‌هایی دیرپا و ریشه‌ای هستند. هویت(شناسه) یکی از آن مفهوم‌هایی است که در پی خود لایه‌ها یا دسته‌بندی‌هایی از جمله هویت فردی، کاری/سازمانی، جنسیتی، خانواده/خویشاوندی، قومی‌ و ملی‌ را به همراه می‌آورد.

واژه‌ها بازنمایی‌کننده‌ و ابزار اندیشه و شناخت به‌ شمار می‌روند. برخی واژه‌ها نمایانگر مفهوم(پنداره) و برگرفته از بنیان‌هایی دیرپا و ریشه‌ای هستند. هویت(شناسه) یکی از آن مفهوم‌هایی است که در پی خود لایه‌ها یا دسته‌بندی‌هایی از جمله هویت فردی، کاری/سازمانی، جنسیتی، خانواده/خویشاوندی، قومی‌ و ملی‌ را به همراه می‌آورد. ایران برای بیشتر مردم فقط یک واژه یا نام شناسا نیست‌ بلکه ایران لایه‌ای فراگیر، ژرف، معنابخش و گاهی در غبار است. هنگامی که در پی ماجراهایی نام یک ورزشکار به مردم گره می‌خورد، نام او دیگر فقط شناسه‌ فردی خودش نیست بلکه به بخشی از ساختار هویت ملی گره می‌خورد. چنان‌که خبرها گویای زمین‌لرزه‌ای ویرانگر در بخش‌های جنوبی کشور هستند، کنش و واکنش‌ مردم سراسر کشور برخاسته از آن چیزی است که هویت ملی نام گرفته است. هویت یک مفهوم ایستا و خشک نیست بلکه در گذر زمان دگرگونی‌هایی دارد. بااین‌همه هنگامی که از هویت ملی و هویت ایرانی‌ سخن می‌گوییم، باید هم به پایه‌هایی بنیادی و هم برخی آسیب‌ها بپردازیم. در برخی دوره‌های تاریخی هویت ملی، ایران و ایرانی‌ دچار کم‌توجهی، سستی و کاستی‌ و آسیب‌هایی ناآگاهانه یا برنامه‌ریزی‌شده و آگاهانه شده است. برخی باور دارند که نظام ارزش‌ها و باورها، اعتماد و سازگاری اجتماعی‌ و پیشرفت و آبادانی کشورها به چگونگی هویت ملی، سیاست‌ها و برنامه‌های کلان‌ و جامعه‌پذیری وابسته است. از‌این‌رو آسیب به روند جامعه‌پذیری و هویت‌یابی می‌تواند پیامدهایی درازمدت و ویرانگر در پی داشته باشد.

درباره‌ ایران، ایرانی، هویت ایران و دسته‌بندی‌های ملی‌گرایانه، نوشته‌های گوناگونی چاپ شده‌ است. «هویت ایران» نوشته فخرالدین عظیمی در دوران خانه‌نشینی کووید 19 به پایان رسید و نشر آگاه آن را در سال 1399 و در 400 صفحه چاپ کرد.

چنان که از نام این نوشته برمی‌آید، کانون سخن نویسنده چیستی «ایران» و چگونگی «ایرانی» بوده و نوشته از سرآغاز و درآمد تا کتاب‌نامه و نمایه دربردارنده‌ 9 گفتار (فصل) است. عظیمی با پرسشی درباره‌ چرایی در اندیشه‌ میهن بودن و افسون زادبوم سخن آغاز می‌کند. او آگاهی، دانستن و اندیشیدن را زمینه‌ساز پیوندهای عاطفی همدلانه و خردورزانه می‌داند. او در بخش درآمد از زندگی زیسته‌ خویش و هم‌نسلانش به‌مثابه روندی از تجربه‌های کوبنده یاد می‌کند. او پافشاری کرده که نوشته درباره‌ «هویت ایران» است نه هویت ایرانیان.

نویسنده کوشیده است به دوگانه‌هایی مانند پاک‌بازی در برابر خودکامگی، میهمان‌نوازی و پاک‌دلی در برابر سودجویی، خودآفرینی و بازسازی در برابر ویرانی بپردازد و بارها می‌پرسد آیا در وضعیت کنونی جامعه و کشور ما گفتن از شرم، راست‌گویی و رادمنشی ساده‌دلانه یا خیال‌پردازانه شده است؟ او باور دارد آنچه از این سرزمین، بوم‌زیستی و فرهنگی، بر‌جا مانده هنوز هم سرمایه‌ای بزرگ و کارا برای بازشناسی و بازسازی هویت ایران است.

گفتار نخست زمینه‌پردازی، درباره‌ بازشناسی چیستی و چگونگی، گونه‌ها و خویشاوندی‌ها و ما-دیگران است. از دیدگاه نویسنده بهروزی دادگرانه هم‌میهنان در گرو پیوندهای ملی و همکاری برای آبادی، شادی و سربلندی مردم و البته نیازمند چیرگی بر پندارهای قوم‌ستایانه یا نژادباورانه و سودای خودبرتربینی است. در گفتار دو پهنه‌ ایران‌زمین، پیامدهای شکست‌های تاریخی به‌ویژه یورش‌های قوم و قبیله‌های همسایه و فرازهایی از ایران‌آگاهی بازگو شده است. در پی آن در گفتار سه به خوی و منش ما، توجیه‌هایی دوگانه، سرشت و سرنوشت یا گزینش و مسئولیت و سپس منش یا هویت پرداخته می‌شود. بازخوانی تجربه‌ پادشاهی و مشروطه در پیوند با برخی ویژگی‌های فردی و گروهی آسیب‌رسان، مانند فریب‌کاری و دورویی‌ و به‌ویژه خرده‌گیری‌های کنش‌گران سیاسی و فرهنگی انجام شده است. در گفتار چهار گونه‌های ملی‌گرا/گری اقتدارگرا و مدنی، جایگاه مردم و سرگذشت برخی چهره‌های برجسته‌ تاریخی بازشناسی شده است. در گفتارهای پس از این، پنج و شش، به فرهنگ، پایداری، هویت، زبان، ادبیات و شعر، ایران و انیران، سنت‌پذیری و سنت‌گریزی و همچنین گستره‌ فرهنگی ایران و زبان فارسی از هند تا ترکیه پرداخته می‌شود. در گفتار هفت، قبیله‌ ما‌ اشاره‌هایی به ملی‌گرایی در ایران پیش از روندها و جنبش‌های اروپایی شده و با اینکه چالش‌های امروز ایران بازگو شده ولی نویسنده می‌کوشد هر دو رویه‌ ساختن یک ایران زرین خیالی و هم ناچیز یا ستمگرانه نشان‌دادن وضعیت ایران کهن را کاستی‌جویی(نقد) کند. عظیمی در گفتار هشت کوشیده دستاویزهای مختلف را بازشناسی و کاستی‌جویی کند و به رویارویی‌های کشورهای منطقه با ایران امروز هم پرداخته است. در گفتار واپسین نویسنده چالش‌ها و هشدارها را پیش چشم آورده است. او پیامدهای ویرانگر سیاست‌های سردمداران توده‌گرایی کمونیستی و همچنین آسیب‌های سرمایه‌سالاری بی‌مهار و خودکامگی‌های جرگه‌سالارانه را بازشناسی می‌کند و همچنین از دستاوردهای مردم‌سالاری می‌گوید. او پافشاری دارد اگرچه کارکرد و نقش طبقه‌ متوسط برای بازسازی هویتی و پیوند با ملیت برجسته است‌ ولی به تعامل‌های میان لایه فرادست با قدرت حاکم، دادوستد سرمایه و قدرت، باید توجه داشت. در پایان نویسنده با کاستی‌جویی از ملی‌گرا/گری افراطی، یا هر آرمان دیگری، ارزندگی گوهر هستی، سرمایه‌های فرهنگی‌ و بهزیستی همگانی را برجسته می‌کند. او به‌روشنی می‌گوید جهان-میهنی یا آرمان‌های فرامیهنی افراطی و از سوی دیگر بومی‌گری افراطی، تنگ‌نگر، دگرهراسانه و بیگانه‌ستیزانه در برابر هم یا در دو قطب رودررو نیستند‌ بلکه هم‌زاد هم هستند. به باور او انبوه مردم در جست‌وجوی ریشه‌ها و پناه‌گاه‌هایی هستند که هویت ملی می‌تواند فراهم کند تا در هم‌زیستی فرهنگی بتوان با چشمه‌ساران و افق‌هایی دیگر پیوند یافت. راه و روش این کار در دیوارکشیدن میان خود و دیگران نیست‌ بلکه نیازمند بازشناسی حق انسانی مردم و پایبندی به بهبود زندگی همگان است و چنین موقعیتی نمی‌تواند بدون پرداختن به هویت ایران و هویت ایرانی به دست آید.