میزگرد «شرق» درباره چالشهای خدمات اورژانس اجتماعی در کشور
حمایتی که غایب است
این یک سکانس تکراری است؛ منتظر مینشینند، چراغ که قرمز شد گروهی، لابهلای ماشینها میچرخند تا چیزی کاسب شوند، یکی با قد کوتاهش اسفند دود میکند و دیگری گل یا کاغذهای کوچک فال میفروشد. صحنهای که این سالها هرروز عادیتر از روز قبل شده است و دیگر شهروندی مبهوت زبالهگردی کودکی که گونی بزرگی به قواره جثه کوچکش به دوش گرفته، نمیشود
این یک سکانس تکراری است؛ منتظر مینشینند، چراغ که قرمز شد گروهی، لابهلای ماشینها میچرخند تا چیزی کاسب شوند، یکی با قد کوتاهش اسفند دود میکند و دیگری گل یا کاغذهای کوچک فال میفروشد. صحنهای که این سالها هرروز عادیتر از روز قبل شده است و دیگر شهروندی مبهوت زبالهگردی کودکی که گونی بزرگی به قواره جثه کوچکش به دوش گرفته، نمیشود. معضلات و آسیبهای اجتماعی با فشار اقتصادی بر جامعه، جان دوباره میگیرد و هرروز شکلی پیچیدهتر پیدا میکند، موضوعی که با افزایش مشکلات معیشتی و تورمهای ناشی از آن در یک دهه اخیر منجر به نگرانیهایی در حوزه مسائل اجتماعی شده است. معضلاتی در لایههای پنهان جامعه که گاه فقط بخش کوچکی از آن مثل کار کودک در سطح شهر را میبینیم، درصورتیکه همین موضوع هم ابعاد بسیار پنهانی مانند کار در کارگاههای زیرزمینی با انواع آسیبهای جنسی، جسمی و روحی را برای کودک در پی دارد. بخش زیادی از این آسیبها به تبعات مشکلات معیشتی جامعه مربوط است و در تازهترین گزارش مرکز آمار ایران، نرخ تورم سالانه برای خانوارهای شهری 38.9 درصد و برای خانوارهای روستایی 41.8درصد اعلام شده است و بر اساس اعلام مرکز آمار روند تورم در ایران از سال ۱۳۹۳ تا کنون رشد قابلتوجه داشته، یعنی تورم سالانه از 14.6درصد در سال ۱۳۹۳ به 40.2 در سال ۱۴۰۰ رسیده که البته در سال جاری آمار گرانیها افزایش بیشتری به خود گرفته است. حال با وجود ارتباط مستقیم بین میزان آسیبهای جامعه و مشکلات معیشتی که هر دو در این سالها رو به افزایش بوده، لزوم گسترش فعالیت سازمانهای مرتبط با مسائل اجتماعی مثل اورژانس اجتماعی و بهزیستی بسیار حائز اهمیت است؛ این در حالی است که بسیاری از سازمانهای مردمنهاد و فعالین حوزه اجتماعی از روند کار اورژانس اجتماعی و بهزیستی گلهمند هستند، طبق برخی اظهارات ۱۳ سازمان مرتبط در این حوزه وجود دارد اما کماکان خلأهای جدی در پیشگیری و حمایت معضلات اجتماعی کشور احساس میشود؛ موضوعی که زهرا رحیمی، مدیرعامل جمعیت امام علی بارها به آن اشاره کرده و بر این باور است «این یک حقیقت است که مشکلات اقتصادی جامعه منجر به قربانیشدن بیشتر کودکان و زنان میشود و هرچه جامعه به سمت فقیرترشدن برود، آسیبهای اجتماعی بیشتر میشود؛ بنابراین با شرایط حال حاضر هر منطقه حاشیه نیاز به یک پایگاه اجتماعی مستقر دارد، درحالیکه خیلی از افراد مخصوصا ساکنین مناطق حاشیه اصلا شماره ۱۲۳ اورژانس اجتماعی را نمیشناسند تا در صورت نیاز به حمایت، با آن تماس بگیرند. از هر هزار فرد آسیبدیده یک نفر خودش اقدام میکند تا به بهزیستی یا اورژانس اجتماعی مراجعه کند، چون واقعا اگر آنقدر توانمند بودند تا خودشان مراجعه کنند، توانمندی خیلی کارهای دیگر را هم داشتند». با وجود آنکه اغلب فعالان اجتماعی و کارشناسان مربوطه بودن ارگانهای بهزیستی و اورژانس اجتماعی را بهتر از نبود آن میدانند اما در این سالها همیشه نقدهایی چالشی به فعالیت آنها داشتند، پریسا پویان، مسئول مؤسسه یاریگران کودکان کار پویا هم که تأکید دارد بودن این سازمانها بهتر از نبودشان است، اشاره میکند «خیلی وقتها مورد آسیبدیده را تا یک جایی از روند مددکاری جلو میبریم و بعد باید به اورژانس، مراجع قانونی یا ارگان مربوطه ارجاع داده شود ولی بهجای اینکه کار درست شود، خراب میشود. یعنی علاوه بر اینکه مداخله مؤثر در این زمینه انجام نمیدهند، گاهی کار خرابتر از قبل هم میشود».
البته برخی خلأهای موجود در اورژانس اجتماعی به دلیل بودجه پایین در این مجموعه است و حتی سال گذشته هم چند رسانه از حقوق پایین، وجودنداشتن بیمه و مزایای این کارمندان نوشته بودند که همین موضوع در کنار کمبود تجهیزات آن، منجر به کاهش کیفیت خدمات خواهد شد. فرشید یزدانی جامعهشناس هم به وضعیت بودجه اورژانس اجتماعی اشاره میکند که «در سال ۱۴۰۰ بودجه اورژانس اجتماعی ۲۷۵ میلیارد تومان بوده که طبق اعلام خودشان ۳۷۰ مرکز هم دارند، در این شرایط به هر مرکز کمتر از یک میلیارد تومان میرسد اما بخش دیگر صحبتها به تخصص این مجموعه برمیگردد، ما این را هم در نظر میگیریم که فرد وقتی در اورژانس اجتماعی کار میکند، با حداقل حقوق در شرایط سخت قرار دارد، پس انتظاری نیست که خیلی فعال با مسائل برخورد کند، مگر آنکه دغدغه شخصی داشته باشد». با وجود مشکلاتی در تأمین بودجه کافی برای فعالیت اورژانس اجتماعی، در آییننامه خود شرح وظایفی را درباره کودکان کار، خشونت خانگی، زنان خیابانی، اعتیاد و موارد دیگر ذکر کرده که بسیاری از کارشناسان امکانات کم آن را عامل عدم رسیدگی مناسبش در شرایط ضروری میدانند و رضا شفاخواه وکیل پایه یک دادگستری که تجربه سالها فعالیت در حوزه کودک را دارد، تأکید میکند «طبق آییننامهای که تصویب کردند، میخواهند با ۳۰۰ اتومبیل تمام شرح وظایف مربوط به کار کودک، زنان خیابانی، خشونت، اعتیاد و... را انجام دهند و طبق گفته خودشان ۲۹۶ خودروی فعال دارند و چون کارمندان خرید خدمت هستند، اجازه استفاده از پلاک قرمز را ندارند و در شهرهای دیگر خودرو اجاره میکنند که همین بسیار باعث مشکل خواهد شد».
بنا به اهمیت کار اورژانس اجتماعی در جامعه و اظهارات کارشناسان بر افزایش آسیبهای اجتماعی روزنامه شرق در هفتههای گذشته در گزارشی به چالشهای خدمات اورژانس اجتماعی اشاره کرده بود و در همین مورد هم میزگردی با حضور زهرا رحیمی، پریسا پویان، فرشید یزدانی و رضا شفاخواه برگزار کرد تا ضمن نقد فعالیت این سازمان، پیشنهادهایی برای بهبود عملکرد آن در نظر گرفته شود.
گاهی با مداخلهها کار خرابتر میشود
با توجه به تجربه کاری شما در حوزه آسیبهای اجتماعی، آیا مواردی بوده که نیاز به خدمات اورژانس اجتماعی داشته باشید ولی مداخله آنها به دلیل رفتار غیرحرفهای شرایط را سختتر کرده باشد؟
پریسا پویان، مدیر مؤسسه یاریگران کودکان کار: واقعیت این است که خیلی وقتها مورد را تا یک جایی جلو میبریم و بعد باید به اورژانس، مراجع قانونی یا ارگان مربوطه ارجاع داده شود ولی بهجای اینکه کار درست شود، خراب میشود. یعنی علاوه بر اینکه مداخله مؤثر در این زمینه انجام نمیدهند، گاهی کار خرابتر از قبل هم میشود، مثلا برای موردی کار را به اورژانس سپردیم که مداخله غیرحرفهای انجام دادند و همین باعث شد تا کودک از تحت پوشش حمایتهای ما هم دربیاید. کودک تحت خشونتهای بسیار خانگی بود، اورژانس فقط چندبار برای تذکر دم خانه آنها رفته بود که اگر این روند ادامه داشته باشد، بچه را از شما میگیریم و هیچ اقدام دیگری انجام نداد، درصورتیکه این موضوع اصلا نیاز به صحبت ندارد، این مسائل باعث شد کودک از چرخه خدمات ما خارج شود، اینها در صورتی است که همین کودک مشکلات شدید روحی و روانی دارد، گاهی خودش را به شکلی میزند که غرق خون میشود.
انجمن یا مؤسسه باید روند طرح شکایتش با فرد عادی متفاوت باشد
چقدر اورژانس اجتماعی، بهزیستی و ارگانهای مربوط به آسیبهای اجتماعی، به گزارشهای شما بهعنوان یک سازمان مردمنهاد استناد و تکیه میکنند؟
پریسا پویان: یک نکته که باید به آن اشاره کنم، این است که اغلب پیگیریها از داخل مؤسسه خیلی خوب پیش رفته ولی وقتی از بیرون مؤسسه، مثلا از اورژانس اجتماعی کمک خواستیم، به در بسته برخوردیم. البته خیلی وقتها مسئولین بهزیستی و اورژانس میگویند قانون هم دست ما را بسته و کاملا قبول دارم نیروهای آنها هم سختیهای خودشان را دارند ولی یک موضوع ساده این است که در کنار نیروی مددکار و روانشناس یک کارشناس حقوقی هم باید داشته باشند، در غیر آن صورت مشخص است که موارد به در بسته خواهد خورد. در این سالها موردی نبوده که مداخله اورژانس اجتماعی کار ما را جلو ببرد و فکر میکنم در این میزگرد میتوانیم همفکری کنیم که چه کاری میتوان کرد و پروتکلی به آنها پیشنهاد دهیم. یکی از مسئولین بهزیستی چندی پیش میگفت در تلاش است تا به مؤسسات کدی بدهد که از طریق آن شکایت خود را مطرح کنند؛ چون یک انجمن یا مؤسسه باید روند طرح شکایتش با فرد عادی متفاوت باشد. درحالیکه هنگام ارسال گزارش به اورژانس اجتماعی از ما میپرسند اصلا از کجا میدانید کودک تحت خشونت خانگی است، درصورتیکه مددکار حرفهای مؤسسه کامل با این کودک در ارتباط بوده و گزارشهای مختلفی از آن دارد، در این شرایط تازه ما باید از خودمان هم دفاع کنیم و آنها را مجاب کنیم تا برای کودک اقدامی انجام دهند. حال این تفکر کاملا متفاوت از این است که تصور کنیم همکارانی در اورژانس داریم که هروقت نیاز به کمک و همراهی آنها داشته باشیم، کنار ما خواهند بود.
بین پیگیری شهروندان و سازمانهای مردمنهاد تفاوتی وجود ندارد
قانون چقدر به فعالین اجتماعی و سازمانهای مردمنهاد حق مداخله و گزارش آسیبها را داده است؟ مثلا گزارش یک مورد خشونت کودکان از پیگیری تا اطلاع به اورژانس اجتماعی و بعد از آن را توضیح دهید.
رضا شفاخواه وکیل پایهیک دادگستری و فعال اجتماعی: در ابتدا میخواهم بگویم که کاش آقای چلک هم در این برنامه حضور داشتند، چون درواقع ایده اورژانس اجتماعی آنهم از یک نمونه غربی را ایشان مطرح کردند که البته برخی بر این باورند این یک ایده داخلی بوده درصورتیکه کاملا اشتباه میکنند و اتفاقا در کشورهای بلوک شرق و دولت رفاه که تأمین اجتماعی قوی دارند، از ابتدای قرن بیستم پدیدهای به اسم اورژانس اجتماعی وجود داشته ولی مشکلاتی که ما با این مسئله داریم، خیلی زیاد است و واقعا نمیدانیم از کجای این ماجرا شروع کنیم. طبق آییننامهای که تصویب کردند، یکسری شرح وظایف گستردهای را برای خودشان قائل شدند، از معتادین متجاهر در خیابان گرفته تا زنان سرپرست خانوار، بچههایی که تحت آزار هستند و... یک دامنه بسیار وسیع که میخواهند با ۳۰۰ اتومبیل آن را انجام دهند و طبق گفته خودشان ۲۹۶ خودروی فعال دارند و چون کارمندان خرید خدمت هستند، اجازه استفاده از پلاک قرمز را ندارند و در شهرهای دیگر خودرو اجاره میکنند؛ درواقع ما با چنین پدیدههایی مواجه هستیم، پدیدهای که وقتی به آنها تماس میگیریم و میگوییم به دلیل خشونت خانگی خانواده زیر باران در خیابان است، میگوید راننده کرونا گرفته و کسی نیست که بیاید. این در حالی است که در آییننامه نوشته شده فعالیت اورژانس شبانهروزی است اما ساعت چهار بعدازظهر تماس بگیرید، ببینید نیرو میآید یا نه، باید پرسید بهعنوان اورژانس اجتماعی پروتکل اقدامشان چه چیزی است؟ میگویند یک پروتکل مددکاری دارند و بر اساس آن وارد عمل میشوند اما باید آن پروتکل را بهصورت مشخص در سایت بهزیستی و اورژانس اجتماعی قرار دهند تا سازمانهای مردمنهاد هم با آن آشنا شوند، به ضرس قاطع میگویم پروتکلی جهت اقدام برای کودکآزاری، زنان خیابانی، معتادین متجاهر و... وجود ندارد چون هرکدام از اینها پروتکل خاص خود را دارد. باید اشاره کنم که درست است افراد تحصیلکرده مددکاری هم در اورژانس هستند اما چقدر این افراد تجربه کار در محلات حاشیه را دارند و با آسیب اجتماعی از نزدیک مواجه بودند. یک مثال میزنم در شهرری دو کودک معتاد داشتیم که مادر زندان بود و پدر هم اصلا نبود، با اورژانس تماس گرفتیم و وقتی به مرکز ما آمدند، دیدند که این دو کودک در حال بازی با داوطلبها هستند، کارمند اورژانس سریع دستکش دستش کرد و گفت از اینها مریضی نمیگیرید؟ چنین تصوری نسبت به کودک حاشیهنشین وجود دارد.
در آییننامه صراحتا حضور در محلات حاشیه و شناسایی محلات معضلخیز ذکر شده، یعنی باید یک کیوسک یا پایگاه مثل نیروی انتظامی در این محلات داشته باشند تا از نزدیک بدانند چه آسیبهایی در محله وجود دارد، این یک شناسایی است، این کار را که نمیکنند، در کنارش هم سازمانهای مردمنهاد که در دل این محلات فعال هستند هم وقتی گزارش میدهند، توجه نمیشود. در اسفند ۱۴۰۰ ما وضعیت دو کودک درگیر اعتیاد را در بهزیستی پیگیری کردیم و مددکارهای ما هم پیگیر بودند ولی هیچ اتفاقی نیفتاد، اورژانس باید ضابط آسیب اجتماعی باشد، یعنی من بهعنوان شهروند یا سازمان مردمنهاد موضوع را به او گزارش میدهم، او باید فعالانه وارد شود، موضوع را شناسایی و دلایل را جمعآوری کند، تا در آخر بچه را از آن وضعیت مخاطرهآمیز خارج کند. ما در قانون حمایت از اطفال و نوجوانان مفهومی مترقی داریم که تحت عنوان وضعیت مخاطرهآمیز است، یعنی تا آن وضعیت مخاطرهآمیز برطرف نشود، کودک در شرایط خطر قرار دارد. اعتیاد، فرار، ترک تحصیل، نداشتن شناسنامه، کودکآزاری و موارد دیگر که در قانون حمایت از کودک و نوجوان وجود دارد، همه شامل آن میشود و باید کودک از این شرایط خارج شود، اگر پدر و مادر صلاحیت نگهداری کودک را نداشتند، باید دادخواست سلب حضانت مطرح شود که سازمانهای مردمنهاد و شهروندان چنین اختیاری را ندارند تا دعوای سلب حضانت را مطرح کنند؛ چون اصلا ذینفع نیستند. حتی بین پیگیری شهروندان و سازمانهای مردمنهاد تفاوتی در این زمینه وجود ندارد، ما با اورژانس تماس میگیریم و هیچ تفاوتی بین گزارشدادن یک شهروند عادی و سازمان مردمنهاد وجود ندارد، حتی در قانون هم امتیازی را برای این قائل نشدند، حال ما بهعنوان فعال اجتماعی تماس میگیریم و موردی را گزارش میکنیم ولی اتفاقی صورت نمیگیرد، چندین بار از خطهای مختلف تماس میگیریم، چند صفحه فکس میکنیم، همهچیز بینتیجه میماند. به این نتیجه میرسیم که از پتانسیل ماده ۶۶ آیین دادرسی کیفری استفاده کنیم که میگوید سازمانهای مردمنهاد میتوانند اعلام جرم کنند و مستقیم گزارش را به دادستان میدهیم، در شرایطی که نیاز است تا به منزل ورود داشته باشیم، اورژانس اجتماعی میگوید نمیتواند ورود به منزل داشته باشد و باید صحنه را ببیند و شواهد و مدارک را به قاضی مربوطه بدهد و بعد قاضی دستور دهد اما تا این مدارک جمعآوری شود، حادثه اتفاق افتاده است. موردی داشتیم که در همین دوندگیها کودک را به شهر دیگر بردند. مثالی دیگر هم میزنم؛ دو کودک چهار و هفت سالهای بودند که تست اعتیاد هر دو مثبت شد، به اورژانس گزارش کردیم، به دادستان ناحیه۴ هم همینطور که در آخر بازپرس به اورژانس دستور داد تا دو کودک را ببرند اما با یک فضاحتی این دو کودک را بردند، به صورت خانواده اسپری فلفل زدند و بچهها را کشانکشان به بیمارستان بردند، البته درست است که گاهی مأمورین اورژانس امنیت جانی ندارند ولی این رفتار عجیب بود، خلاصه در بیمارستان نمیدانم با چه مکانیسمی تست گرفتند که در تماس با مددکار ما گفتند شما دروغ گفتید کودکان اعتیاد ندارند، یک ساعت بعد هم تماس گرفتند و گفتند ببخشید بچهها با پدر و مادر از بیمارستان فرار کردند و ما دیگر نمیتوانیم کاری کنیم. بعد هم خانواده کلا از آن محل رفتند به شهر دیگر و حتی دسترسی که ما به آنها داشتیم هم تمام شد و نمیدانیم این دو کودک چه سرنوشتی خواهند داشت. میگویند مددکارهای اورژانس تعلیمدیده هستند این چه تعلیمی است که حتی در بیمارستان کنار کودک ننشستند تا کودکان فرار نکنند؟ مددکار خود ما اگر بود حتما کنار بچهها میماند.
بودن اورژانس اجتماعی بهتر از نبودنش است
خیلی از اوقات سازمان مردمنهاد برای یک مورد زمانی را صرف میکند و تحت پوشش خدمات مددکاری قرار میدهد ولی بعد نیاز میبیند تا به بهزیستی یا اورژانس ارجاع داده شود ولی رفتار غیراصولی آنها مشکلاتی را به وجود میآورد، این مسائل در تجربه کاری شما چگونه بوده است؟
زهرا رحیمی، مدیرعامل جمعیت امام علی: اگر بخواهم کل این مسئله را واکاوی کنم، دو بخش خواهد داشت، یک بخش ساختاری و یک بخش اجرائی، یعنی اورژانس اجتماعی در ساختار وظایفی دارد که مشخص است و باید تأکید کنم بودنش بهتر از نبودنش است و این به نظرم مورد توافق بسیاری است. حال اینکه اختیاراتش برای این مسائل کافی است یا نه، طبیعتا کافی نیست اما میتوان این ساختار را به گونهای تعریف کرد که کارآمدتر باشد. مثلا چندی پیش ما طرحی به بهزیستی دادیم که در اورژانس اجتماعی اپلیکیشنی وجود داشته باشد تا کل اطلاعات کیفی پروندهها در آن مشخص باشد، مثلا اینکه مأمور اورژانس الان دم در خانه یک خانواده آسیبدیده رفته تا اینکه روند چگونه جلو میرود همه مشخص باشد، درواقع سیستم مسئولتر و قابل پیگیریتری به وجود بیاید اما اینکه در عمل چگونه پیش برود یک موضوع دیگر است. در مورد مداخله اورژانس گلایهای که وجود دارد، این است که افشای هویت فرد گزارشدهنده اتفاق میافتد، وقتی دم منزل خانواده میروند و میگویند فلان انجمن گزارش داده، با این کار تمام اعتمادی که طی سالها فعالیت آن انجمن در آن منطقه ایجاد کرده همه از بین میرود، این یک خط قرمز است و ما دیگر در نامههایمان مهر محرمانه میزنیم و از جمله خواهشمند است از افشای نام گزارشدهنده خودداری کنید، استفاده میکنیم؛ چون واقعا ندانمکاری فرد، آسیب جدی به روند کار وارد میکند. فرد مأموری که به خانواده میگوید از چه انجمنی گزارش گرفته یعنی کارش را بلد نیست، یا به خانواده مراجعه میکنند ولی بعد از آن دیگر اقدامی صورت نمیگیرد و همین باعث میشود خانواده بترسد و مثلا کودکی که در معرض آسیب بوده را به شهر دیگر ببرد، در این صورت کودک از چرخه خدمات ما هم خارج میشود و دیگر دسترسی به کودک نخواهیم داشت، این موضوع بیشتر در خانوادههایی که در آنها اعتیاد وجود دارد، دیده میشود؛ چون میترسند خود والدین درگیر اعتیاد هم مأموران با خود ببرند و برای همین سریع جای خود را عوض میکنند.
بودجه هر مرکز اورژانس اجتماعی کمتر از یک میلیارد است
با توجه به افزایش معضلات اجتماعی در این سالها، آیا تناسبی بین آن و خدمات ارگانهایی مثل اورژانس اجتماعی، بهزیستی و سازمانهای مربوطه میبینید و اگر شرایط در همین مسیر جلو رود عاقبت مناطق حاشیه و فرودست را چگونه میبینید؟
فرشید یزدانی، جامعهشناس: اجازه بدهید که اول اشاره کنم به اینکه ما که اینجا جمع شدیم هدفمان اصلاح ساختار است و نه حذف آن؛ چون خیلی وقتها در پی نقدهایی که به این مجموعهها میشود، تصور را بر این میگذارند که ما مخالف حضور آنها هستیم. درصورتیکه الان یکی از نهادهای لازم اجتماعی، بهزیستی است، منتها بد عمل میکند و باید این نهاد تقویت شود. برای مثال در سال ۱۴۰۰ بودجه اورژانس اجتماعی ۲۷۵ میلیارد تومان بوده که طبق اعلام خودشان ۳۷۰ مرکز هم دارند، با این شرایط به هر مرکز کمتر از یک میلیارد تومان میرسد که واقعا نمیتوان با این بودجه کاری جدی سامان داد. اما بخش دیگر صحبتها به تخصص این مجموعه برمیگردد، ما این را هم در نظر میگیریم که فرد وقتی در اورژانس اجتماعی کار میکند، با حداقل حقوق در شرایط سخت قرار دارد پس انتظار زیادی است که خیلی فعال با مسائل برخورد کند، مگر آنکه دغدغه شخصی داشته باشد. بنابراین بخشی از نقدها به سیستم و مشکلات سیستماتیک آن (اعم از امکانات و آموزشها و نحوه جذب و نگهداشت نیروها) است. در اورژانس اجتماعی سه اصل اساسی وجود دارد؛ تخصصیبودن، بهموقعبودن و در دسترس بودن که هر سه با توجه به مثالهایی که در همین جلسه گفته شد، زیر سؤال رفته است. در بحث تخصصیبودن که آموزشهایی برای افراد اورژانس اجتماعی در نظر گرفته نشده -حداقل از عملکردها این مسئله منتج میشود- و در حیطه تخصصی بسیار ضعیف عمل میکنند، در بحث حقوقی هم شاید به دلیل مشکل پرداختیها و عدم جذب نیرو مشکل دارند، همچنین نظام جذب بسیار غلطی دارند که تا جایی که من خبر دارم بر آن اعمال نفوذ شده است. مثلا در شهرستانهای کوچک نماینده مجلس به اجبار و زور درخواست کرد یکسری افراد غیرمرتبط را استخدام کنند، آنهم جایی که نیاز به حضور افراد تخصصی است. بهموقع بودنشان هم به این شکل است که شما برای موضوعی تماس میگیرید که باید همان موقع خود را برسانند، ولی تا ۱۲ ساعت بعد یا یک ماه بعد پیگیری میکنید اما اتفاقی نمیافتد. بسیاری از نقاط حاشیهای و کمتر برخوردار ما امکان برخورداری از خدمات اجتماعی را ندارند و هر سه اصل که ذکر کردیم زیر سؤال میرود. حال توجه کنید که نابسامانیهای اقتصادی و افزایش قیمتها نابسامانیهایی را به وجود میآورد که به تبع آن آسیبهای اجتماعی بیشتری نمود پیدا خواهد کرد، بخشی از مردم به دلیل شرایط اقتصادی به سمت حاشیه (حاشیههای شهری و حاشیههای اقتصادی و اجتماعی) میروند که باید انتظار افزایش آسیبها را داشته باشیم، جامعهشناسان اصطلاحی دارند به نام «شورش سفید» که در آن افراد وقتی نمیتوانند در فضای عمومی اعتراض کنند و برای همین علیه خود شورش میکنند. مثلا افراد خودکشی یا خودزنی میکنند یا منجر به خشونت خانگی یا اعتیاد میشوند، برای همین به نظرم اورژانس اجتماعی یک نقش اساسی و فراموششده دارد، آنهم اینکه مرتب گزارشهای آماری منسجمی را منتشر کند و نسبت به آسیبها هشدار دهد که در جامعه چه اتفاقی دارد میافتد. این کار اگر انجام میشد حتی در مواجهه خودشان با معضلات هم تأثیر داشت و شکل دیگری پیدا میکرد. مدتی قبل که در حوزه زبالهگردی فعالیت میکردیم بهطور ملموسی مشخص بود که تورمها از یک سو باعث افزایش زبالهگردی ایرانیها شده و از سوی دیگر موجب کاهش مصرف شده است که همه این علائم بر نقش جدیتر اورژانس اجتماعی مهر تأیید میزند.
بهزیستی باید درباره آسیبها هشداردهنده باشد
در این سالها شاهد بودیم که با تغییر شکل و افزایش معضلات، سازمانهای مردمنهاد توانستند عزم خود را برای ادامه این مسیر جزم کنند، اما به نظر شما آیا مجموعههای دولتی مثل بهزیستی و اورژانس هم توان مواجهه با افزایش معضلات را دارند؟
فرشید یزدانی: قطعا بهزیستی با این بودجه، امکانات و نحوه مدیریتی که دارد، نمیتواند مواجهه مناسبی با معضلات داشته باشد و نیاز به تقویت دارد. در کنارش انجیاوها هم باید تقویت شوند. اما در این فضایی که نهادی مثل جمعیت امام علی را منحل میکنند و شبکه یاری کودکان کار را هم تهدید میکنند، به نظر نمیرسد بتوان به این تقویت امید بست. اگر یک فرد هوشمند در حوزه اجتماعی تصمیمگیر باشد، باید در کنار جمعیت امام علی کمک کند چندین نهاد دیگر مثل آن ایجاد شود نه اینکه آن را هم تعطیل کند. باید به تقویت کمی و کیفی نهادهایی همچون شبکه یاریها کمک کند. الان با توجه به پتانسیل بهزیستی در حوزه کودکان کار، مگر توان پوشش چند نفر را دارد و در ضمن در کنار آن باید اضافه کنم که بهزیستی اساسا با مسائل منفعلانه رفتار میکند؛ یعنی صبر میکند اتفاق بیفتد و بعد وارد عمل میشود، درصورتیکه باید حتما درباره آسیبها هشداردهنده باشد.
در مورد خشونت زنان دست ما بسته است
درباره کمبود امکانات خدمات اجتماعی، مثل تعداد کم خانههای امن در سطح کشور، تا به حال مواردی بوده که در روند یک پروژه مددکاری نیاز به حمایت این خدمات دولتی بوده باشد، اما به دلیل کمبود آن دچار مشکل شده باشید؟
پریسا پویان: از این اتفاقات الیماشالله داریم. وقتی قانون پشت ما را نمیگیرد، خیلی دچار مشکل میشویم. دست ما در مواردی که به آزار مادران و خشونت زنان خانهدار مربوط است، بسته است. زنی داشتیم که در خشونت خانگی دست و دندانش شکسته، ولی میدانیم اگر پیگیری کنیم وضعیت بدتر خواهد شد. آیا این خانم را با هفت بچه در خانههای امن اسکان میدهند؟ ما حتی امکان اینکه مرد خانه را فقط بترسانیم تا دیگر دست به چنین رفتارهایی نزند هم نداریم؛ چون کسی پشت ما نیست. واقعیت این است که در جلسات بسیاری که با سازمان و ارگانها داریم، متوجه میشویم بعضی از آنها خیلی در حاشیه هستند و از بحث آسیبها هیچ اطلاعاتی ندارند. البته نسبتا بهزیستی بهتر حرف ما را متوجه میشود و همانطور که عزیزان در این برنامه گفتند، ما میخواهیم این سازمانها وجود داشته باشند ولی نه اینکه فقط اسم داشته باشند که تا الان من کارآمدی از آنها ندیدم. سؤال هم همین است که چرا در بخشهایی که میشود از سازمانهای مردمنهاد استفاده نمیکنند؟ ما افرادی را داریم که سالها تجربه کار با آسیب را دارند و میتوان از تجربه آنها استفاده بسیاری کرد، ولی این اتفاق نمیافتد و احتمالا به دلیل کمبود بودجه هم نمیتوانند از افراد متخصص استفاده کنند.
حقوق کم امکان ریسکشان را کم میکند
زهرا رحیمی: ما از مددکارهای اورژانس اجتماعی شنیدیم که میگویند مگر چقدر حقوق میگیریم که خودمان را به خطر بیندازیم و در محلات آسیبپذیر حضور پیدا کنیم. در واقع حقوق کم امکان ریسکپذیری را در این افراد کم میکند. ما بارها با این عزیزان جلسه داشتیم و صحبت کردیم، در آخر دولت باید نگاهی استراتژیک به موضوع آسیب اجتماعی داشته باشد و بودجهای در نظر بگیرند تا اصلاح ساختار هم اتفاق بیفتد. سختافزار تحت تأثیر بودجه است، اما برای نرمافزار طبق صحبت خانم پویان میتوانند از تمام تجربیات فعالان و سازمانهای مردمنهاد استفاده کنند. اینکه بهزیستی، مجری اجرائی باشد یا عامل اجرا، بسیار متفاوت است و هرچه عاملیتش کمتر باشد دودش به چشم کودکان حاشیه میرود. مثلا در بحث جمعآوری کودکان کار، بهزیستی میگفت ما مخالف هستیم ولی مجبوریم این طرح را انجام دهیم چون دستور از بالا آمده؛ درصورتیکه نباید بهزیستی بهعنوان یک نهاد تخصصی از بالا دستور بگیرد.
بهزیستی به قانون اطفال و نوجوانان واقف نیست و به مردم اطلاعرسانی نمیکند
فکر میکنید با وجود افزایش آسیبهایی مثل ازدواج کودک و کار کودک به دلیل فشار اقتصادی، بزهکاری و معضلات دیگر، قوانین چقدر کمککننده و کنترلکننده این آسیبها هستند؟
رضا شفاخواه: همانطور که عنوان شد، اتفاق نظر داریم که بودن اورژانس اجتماعی در هر صورت از نبود آن بهتر است. طبق آییننامهای که دارند، گفته شده سازمان صداوسیما باید آگهیهایی از اورژانس اجتماعی را منتشر و دراینباره اطلاعرسانی کند، اما کدامیک از ما چنین اطلاعرسانیای را در صداوسیما دیدهایم؟ چند وقت پیش که کودکی در سطل زباله پیدا شد، افرادی که اطراف آن سطل فیلم میگرفتند نمیدانستند باید در این لحظه با کجا تماس بگیرند؛ یکی میگفت ۱۱۵، دیگری میگفت ۱۱۰ و هیچکدام اسمی از اورژانس اجتماعی نمیآوردند. تلویزیون چقدر به این موضوع پرداخته تا مردم شماره ۱۲۳ را بدانند؟ اگر اتفاق نمیافتد، باید مطالبه شود. یا بارها دیدم کارمند اورژانس اجتماعی مثل دیگر مردم در صف ارجاعات کلانتری ایستاده تا کارش انجام شود؛ درصورتیکه باید مطالبه بررسی مخصوص درخواستهای اورژانس داشته باشد که نیاز به بودجهای ندارد. در آییننامه به استقرار پایگاههای اجتماعی اشاره شده که آنهم اتفاق نمیافتد. مسئولان بهزیستی هم گاهی میگویند موضوعی را که مطرح میکنیم، متهم به سیاهنمایی میشویم. در هر حال آنقدر مسائل اجتماعی و امنیتی با همدیگر گره خورده که اورژانس اجتماعی و بهزیستی هم در مسئله آسیب اجتماعی نمیتوانند جلو بیایند. در زمینه حقوق اطفال و نوجوانان سازمانهای مردمنهاد خیلی تلاش کردند تا در قانون فشلی که وجود داشت، تغییراتی صورت گیرد که بعد از ۱۱ سال خاکخوردن این قانون تصویب شد، اما بهزیستی بهعنوان نهاد متولی چقدر سعی کرد تا این قانون را برای مراجع مختلف جا بیندازد که کودکان چنین حقوقی دارند؟ مثلا ایران پیماننامه بدترین اشکال کار کودک را امضا کرده و درباره کار کودک در قانون کار هم مجازات تعیین شده، اما بهزیستی چقدر در زمینه زبالهگردی کودکان فعال است و به دنبال پیمانکارهایی که از کودکان استفاده میکنند رفته؟ بهزیستی چقدر اطلاعرسانی کرده که بهکارگیری کودکان در مراکز پسماند جرم است؟ این یک قانون مترقی است، ولی به نظر میرسد بهزیستی به آن واقف نیست و برای اطلاعرسانی آن به مردم هم تلاش نمیکند. در صداوسیما این همه میزگرد با موضوعات بیاهمیت گذاشتند، ولی یک بار درباره چنین مسائلی حرف نزدند و من فکر میکنم در این زمینه حتی تقاضایی هم صورت نگرفته است. درست است که بخشی از کار سختافزاری است، اما بخش دیگر اطلاعرسانی و آگاهیبخشی است که خیلی کم جزء کارهای اورژانس محسوب میشود.
خیلی از مردم اورژانس اجتماعی را نمیشناسند
با اشاره به همین صحبتها، به نظر شما چه تعداد از مردم در طبقات مختلف اجتماعی اورژانس اجتماعی را میشناسند و علت این موضوع آیا عملکرد اورژانس است یا عدم پرزنت صحیح برای معرفی؟
فرشید یزدانی: ببینید در واقع آمار دقیقی وجود ندارد که چند درصد از وجود اورژانس اجتماعی اطلاع دارند و شماره ۱۲۳ را میشناسند؛ بااینحال، میدانیم درصد کمی با این شماره آشنا هستند و در جامعه حساسیتی هم وجود نداشته است. مثلا همه ۱۱۵ را میشناسند و هرکجا آتشی ببینند به آتشنشانی اطلاع میدهند، اما اگر فردی فرزندش را در خیابان کتک بزند مردم نمیدانند باید چه کار کنند و خیلی هم از نظر فرهنگی حساسیت اجتماعی روی این موضوع وجود ندارد. بخش دیگر هم به عملکرد بهزیستی و نحوه اطلاعرسانی و البته خدماترسانی آن مربوط است.
مشکلات اقتصادی منجر به قربانیشدن کودکان و زنان میشود
در این سالها فکر میکنید چقد معضلات شکل زنانه و کودکانه به خود گرفته است؟ مثلا اعتیاد بین زنان و کودکان و مواجهه ارگانهای مربوطه با این موضوع چگونه بوده است؟
زهرا رحیمی: حقیقت این است که محوریت فعالیت ما زنان و کودکان هستند؛ بنابراین نمیتوانم درباره مقایسه افزایش شکل زنانه یا مردانهبودن معضلات بگویم، ولی در مورد این مسائل همیشه در فاز اول انکار و بعد پذیرش وجود دارد. در بحث اعتیاد، قوانین و پروتکلها روی کاغذ نوشته میشود، ولی اینکه چقدر اجرا شود جای سؤال دارد. این یک حقیقت است که مشکلات اقتصادی جامعه منجر به قربانیشدن بیشتر کودکان و زنان میشود و هرچه جامعه به سمت فقیرترشدن برود، آسیبهای اجتماعی بیشتر میشود. بنابراین طبق سؤال قبلی که پرسیدید، هر منطقه حاشیه نیاز به یک پایگاه اجتماعی مستقر دارد؛ درحالیکه خیلی از افراد مخصوصا مناطق حاشیه، اصلا شماره ۱۲۳ را نمیشناسند. یک کودک در خانواده مرفه را که مورد خشونت است، شاید اطرافیانش مثلا مادر دوستش راهنمایی کند تا با ۱۲۳ تماس بگیرد، ولی کودکی که در مناطق حاشیه زندگی میکند، اگر با انجمنهای آن منطقه در ارتباط نباشد، هیچوقت نمیفهمد وقتی مورد آزار قرار گرفت به کجا اطلاع دهد. بنابراین با وجود این باید ارتباطی بین مدرسه و اورژانس اجتماعی وجود داشته باشد تا کودکان بدانند آزار چیست و اگر دچار آزار شدند به کجا اطلاع دهند، حتی اورژانس به مدرسهها مراجعه کند و با کودکان صحبت کند؛ اما در شرایطی که از امکانات اولیه هم برخورداری کاملی ندارند، به نظر اینها خواستههایی رؤیایی است.
اورژانس اجتماعی: بیخود کردید تماس گرفتید
با توجه به فعالیتی که در محلات آسیبدیده تهران دارید، آیا کودکان و زنانی که درگیر خشونت هستند از وجود اورژانس اجتماعی اطلاع دارند؟
پریسا پویان: من اجازه میخواهم در این مورد یک نامه بخوانم. این نامه را آماده کرده بودم تا امروز بخوانم. روانشناس مؤسسه این متن را برایم نوشته است که میخوانم؛ «قبل از همهگیری کرونا برای کودکان کلاس پنجم کلاس خودمراقبتی گذاشته بودیم تا برای مراقبت از خودشان، به آنها اورژانس اجتماعی و خدماتدهی آنها را آموزش دهیم. بعد هم با شماره ۱۲۳ تماس گرفتیم تا خودشان از اورژانس بشنوند چه خدماتی ارائه میشود. کارشناس تلفن را برداشت، گفتیم ما در حال آموزش به کودکان هستیم و میخواهیم با خدمات شما بیشتر آشنا شویم و برای کودکان توضیح دهید. تلفن روی بلندگو بود و بچهها صحبتهای فرد پشت تلفن را میشنیدند که گفت شما بیخود کردید چنین کاری انجام دادید. این اولین و آخرین تجربه کاریام از اورژانس اجتماعی بود».
حتی در شرایطی که روانشناس مجموعه پیشقدم شده تا به بچهها آموزشی دهد، این اتفاق افتاده است. چون گاهی شرایطی پیش میآید که اگر کودک به ما زنگ بزند، کار از کار گذشته و بهتر آن است که همان موقع با اورژانس تماس بگیرد. مثل روزهای قبل چهارشنبهسوری که نیروهای آتشنشان به مدارس میآیند و توضیحاتی به کودکان میدهند، واقعا نیاز است از طرف اورژانس اجتماعی هم چنین آموزشهایی انجام شود. البته ما به مسئولان مربوطه که اطلاع دادیم، گفتند ما آموزش دادیم که اگر حتی کودکی تماس گرفت تا گزارش آتشسوزی دهد، او را راهنمایی کنید که اشتباه تماس گرفته ولی خودتان هم به ۱۱۵ اطلاع دهید؛ درصورتیکه ما اصلا این را هم نمیخواهیم، فقط میخواهیم خدمات مناسب ارائه شود و طبق گفتههای خودشان، به نیروهایی که خرید خدمت هستند، آموزش هم بدهند. آنها مرتب جابهجا میشوند.
اینها نهادهای فانتزی هستند
رضا شفاخواه: من یک موضوع را اضافه میکنم. توجه کنید بعضی جرائم که در ملأ عام اتفاق میافتد، مثل کیفدزدی، اگر پلیس ببیند، دیگر لازم نیست از دادستان دستور بگیرد، خودش میتواند اقدام کند. بعضی از آسیبهای اجتماعی هم مشروط هستند؛ یعنی نیاز به دستور قضائی ندارند. اگر در خیابان کودکآزاری یا زبالهگردی کودکان دیده شود، طبق آییننامه کودک به بهزیستی فرستاده میشود. سازمانهای مردمنهاد برای جزء به جزء معضلات اجتماعی پروتکل خاص خود را دارند و اورژانس و بهزیستی خودشان را از این پیشنهادها محروم کردهاند. در کنارش نگاه درستی هم به سازمانهای مردمنهاد وجود ندارد؛ درصورتیکه کشورهای دیگر دنیا، مخصوصا نظامهای باز اقتصادی، شاید خیلی وارد مسائل اجتماعی نشوند ولی از انجیاوها کمک میگیرند و آنها را دستان توانمند خود میدانند. الان سازمانهای مردمنهاد را متهم میکنند که به کودکان آموزش جنسی میدهید؛ این سازمانها که چنین کاری را نکردند، اما حال چه جایگزینی برای آن دارید؟ در زمینه پیشگیری و توانمندسازی چه پروتکل اجرائیای دارید؟ در این زمینهها شاید خیلی نیاز به بودجه نباشد و به نظر لب کلام این است که در آینده اگر این مسئولان به کشور دیگر دعوت شدند و خواستند صحبت کنند، از اسم این ارگانها استفاده میکنند و میگویند ما هم بهزیستی و اورژانس اجتماعی داریم. خیلی از اینها نهادهای فانتزی هستند، الان راجع به این قرارگاههای اجتماعی در محلات حاشیه، خود بهزیستی مخالف است، اما چرا یک بار این مسئله را نمیگوید؟ خودشان هم وارد عمل نمیشوند.
جمعیت امام علی نگران حاشیه است
طی فعالیت خود به این فکر کردید که اگر بهعنوان سازمان مردمنهاد نبودیم، این کودک آسیبدیده تحت پوشش ما، امکان داشت خود عامل ناامنی جامعه شود؟ با وجود محدودیتهای فعالیت و متوقفکردن فعالیت جمعیت امام علی این نگرانی در شما بیشتر شده است؟
زهرا رحیمی: اتفاقا برای صحبت آخر میخواستم به همین مسئله اشاره کنم که یکی از نگرانیهای ما از بستهشدن جمعیت امام علی همین است که سازمانهای متولی در این زمینه اکتیو نیستند که مثلا به یک منطقه پرآسیب بروند و ببینند چند نفر آنجا در معرض آسیب هستند. آنها را پیدا کنند و بهشان خدمات دهند، واقعا از هزار آسیبدیده یک نفر خودش اقدام میکند تا به بهزیستی یا اورژانس اجتماعی مراجعه کند؛ چون واقعا اگر آنقدر توانمند بودند تا خودشان مراجعه کنند، توانمندی خیلی کارهای دیگر را هم داشتند، سازمانهای مردمنهاد مانند دیدهبان در این مناطق عمل میکنند؛ ولی این دیدهبانی به طور کلی وظیفه حاکمیت است و حاکمیت باید از حقوق کودکان مراقبت کند پس باید سازوکاری ایجاد کند. یکی از آنها رصد کودکان در معرض آسیب است؛ چون قطعا فردی که آسیب دیده است، امکان بزهکاری آن در آینده وجود دارد، پس ما در قبال حقی که از این کودک ضایع شده، باید پاسخگو باشیم. اورژانس اجتماعی باید دیدهبانی اجتماعی داشته باشد، در خیلی محلات سازمان مردمنهاد این کار را میکند و به اورژانس اطلاع میدهد؛ اما مناطق بسیاری هم هستند که اصلا سازمان مردمنهادی وجود ندارد تا مثلا خشونت خانگی کودکی را گزارش دهد.
اگر جلوی آسیب کودک گرفته نشود خود عامل آسیب میشود
شما هم پاسخ دهید که چقدر به این فکر کردید، اگر یک روز در منطقه شوش نباشید، کودک آسیبدیدهای که تحت پوشش دارید، بدون خدمات و حمایت شما امکان دارد بزهکار اجتماعی شود؟
پریسا پویان: قطعا اگر جلوی آسیب کودک گرفته نشود و کودک توانافزایی نشود، خودش یک عامل آسیب خواهد بود، وقتی کار در محیط آسیب را شروع کردم فکر میکردم خیلی کارهای بزرگی میتوانیم انجام دهیم، به این معنی نیست که فعالیتهایمان بیثمر است؛ ولی گاه یک مورد را صفر تا صد جلو میبریم؛ ولی در آخر به در بسته خوردیم و در نهایت دچار فرسودگی ناشی از شفقت میشویم، در روانشناسی بحثی است برای افرادی که شفقت بیشتری خرج میکنند، بهمرور دچار آسیبهای روانی شدیدتر میشوند.
همین حالا در بحران آسیب اجتماعی هستیم
با وجود آنکه اغلب انجیاوها تحت فشار دولت هستند و در کنارش خدمات سازمانهای مربوطه تناسبی با میزان آسیبهای اجتماعی ندارد، آیا این امکان وجود دارد در آینده دچار بحران جدی در مسائل اجتماعی شویم؟
فرشید یزدانی: با این شرایط قطعا معضلات بیشتر خواهد شد و شواهد هم همین را نشان میدهد، البته به نظر من همین الان هم در بحران هستیم، همین حجم نیروی کار کودکی که در خیابان هستند، حجم آسیب و خشونتهایی که در جامعه صورت میگیرد، تعداد پروندههای قضائی قوه قضائیه که نزدیک ۱۵ میلیون است، کودکان خارج از چرخه تحصیل که در زمان شیوع کرونا هفت میلیون نفر یعنی حدود ۳۰ درصد کودکان را شامل میشد، اگر کسی بخواهد که بفهمد، همینها یک بحران است؛ ولی نمیخواهند بفهمند. اگر سازمانهای مردمنهاد صد کودک را تحت پوشش قرار دهند، همان روز سیاستهای کلان اقتصادی و اجتماعی کشور باعث تولید هزار کودک در شرایط آسیب میشود، سیاستگذاریها بهشدت باعث گسترش آسیب است، در کنارش نظام آموزشی هم که باید پیونددهنده و انسجامدهنده باشد، عاملی بر انشقاق اجتماعی شده، همین مسئله فضای گفتوگو را در جامعه از بین میبرد؛ درخصوص دانشگاهها هم همینطور است. با مصوبهای که در این زمینه درخصوص پذیرشهای مبتنی بر محل سکونت بوده است، دانشگاه یک نقش خود را که ایجاد فضای گفتوگو و تعامل در سطح ملی بوده، از دست داده است. مثلا ۹۵ درصد دانشجوهای دانشگاههای سیستانوبلوچستان از اهالی همانجا هستند (که این مسئله در دیگر نقاط کشور هم هست)، ارتباط آنها با دیگر نقاط کشور قطع است؛ بهاینترتیب فضای گفتوگو و به تبع آن گفتمانسازی مبتنی بر تفاهم اجتماعی در دانشگاه از بین رفته است. در آموزش و پرورش هم به همین شکل است، کودکی در مدرسه خرد با شهریه ۱۵۰ میلیون تومان درس میخواند و کودک دیگر در یکی از مدارس شوش حتی امکانات اولیه هم ندارد، اینها چگونه میخواهند در جامعه با یکدیگر تعامل داشته باشند. از همین اول تخاصم بین آنها شکل میگیرد. همه این مسائل بسیار نگرانکننده است و میتواند منجر به آسیب جدیتر و عمیقتری در جامعه بشود. اتفاقی که دیر نخواهد بود.
تا نگاه سیاسی خودش را کنار نکشد، چشمانداز روشنی وجود نخواهد داشت
اگر فعالیتهای اجتماعی بیشتری محدود شود و در کنارش هم که میبینیم خدمات اجتماعی مناسبی هم از سوی ارگانهای مربوطه صورت نمیگیرد؛ بنابراین تنها چیزی که طبقه محروم میتواند دست به دامنش شود، قانون است، به نظر شما در این شرایط قانون چه نقشی میتواند داشته باشد؟
رضا شفاخواه: طبق صحبتهایی که شد، باید بگویم ما همین الان هم در دل بحران هستیم، ۱۲۰ هزار کودک زبالهگرد کم نیست، کوچهای نیست که ما در آن کودک زبالهگرد نبینیم، سر چهارراهی نیست که کودک کار نبینیم، از یکمیلیونو 200 هزار کودک بدون شناسنامه، فقط به دو هزارتای آنها شناسنامه داده شد، همین حضور آقای مدنی در زندان نشاندهنده بحرانیبودن وضعیت اجتماعی است، گفته میشود که تورم قوانین خوب نیست، مثلا در جرائم و مجازاتها خوب نیست، هر روز یک قانون جدید بنویسیم؛ ولی استثنائا درمورد مسائل اجتماعی تمام حقوقدانها و نظریهپردازان بر این باورند که هر قانونی تصویب شود، باز هم کم است و ما باید تورم قوانین داشته باشیم و از گروههای آسیبپذیر مختلف به شکلهای مختلف حمایت صورت گیرد؛ اما در کنارش چقدر از مردم توانایی این را دارند تا از آن قانون مطلع شوند؟ سازمانهای مردمنهاد به قشر آسیبدیده میگفتند که از چنین حقوقی برخوردار است، الان شک دارم در نبود این سازمانهای مردمنهاد چه کسی این مردم را از حقوقشان مطلع میکند؛ چون نهادهای متولی این کار را نمیکنند. ما نهادهای حقوق شهروندی داریم که ذیل قوه قضائیه و وزارت دادگستری است؛ اما چقدر آمدند در این زمینه اطلاعرسانی کردند؟ راجع به آشنایی مردم به حقوقشان متأسفانه دچار یک مشکل اساسی هستیم و این کاری است که سازمانهای مردمنهاد به نوبه خودشان انجام میدادند، حال در این شرایط قوانینی هم تصویب شود، بهعنوان یک قانون مدفونی میشود که کسی هم از آن اطلاع نخواهد داشت. در موضوع مقایسه آسیب و جرم که به آن اشاره کردید، به نظر میرسد هنوز برای مسئولان قابل لمس نیست که اگر کودک را توانمند نکنند، همین کودک در بزرگسالی خودت، همسرت یا فرزندت را در خیابان خفت میکند تا گوشی موبایلت را بگیرد، یک مثال میزنم که به سالها پیش مربوط است، قرار بود در حاشیه شهرری یک دستشویی یکونیم در یکونیم بسازیم تا دیگر افراد آن منطقه از دستشویی صحرایی استفاده نکنند؛ اما در ۲۴ ساعت شهرداری آن را خراب کرد، من به آنها گفتم وقتی بچه بهداشتی دفع نداشته باشد سل میگیرد و سر چهارراه فرزند شما شیشه ماشین را پایین بکشد، این بچهها یک سرفه کنند فرزند شما هم سل میگیرد، که همان موقع قبول کرد، خیلی وقتها باید طوری با مسئولان صحبت کرد تا متوجه شوند آسیب بیخ گوششان است؛ بنابراین تا زمانی که به این مسائل از بعد سیاسی نگاه کنیم، اوضاع به همین طریق خواهد ماند، موضوعی مثل کودکهمسری را به ماجرای جمعیت کشور ربط میدهند؛ درصورتیکه این دید به کودکهمسری بسیار اشتباه است، این بحث فروش کودک است و نه اینکه فرد در ۱۲سالگی دلش بخواهد ازدواج کند، تا نگاه سیاسی خودش را کنار نکشد، چشمانداز روشنی وجود نخواهد داشت.