نقض حریم شخصی، ارتباط مستقیم با باورها و پیشداوریها دارد
بحث حریم شخصی در روانشناسی اجتماعی، مبحث بزرگی است که میتوانیم از ابعاد مختلف به آن نگاه کنیم.
رضا فرهمند، متخصص روانشناسی سلامت: بحث حریم شخصی در روانشناسی اجتماعی، مبحث بزرگی است که میتوانیم از ابعاد مختلف به آن نگاه کنیم. در این یادداشت، این بحث را در چند برداشت ارائه میدهم.
برداشت اول: اول تیرماه، در یکی از ایستگاههای مترو، متوجه شدم فردی که روبهروی من نشسته، هرازگاهی به صفحه گوشی موبایل کسی که کنارش بود، نگاه میانداخت. اینقدر که فردی که با موبایل مشغول کار بود معذب شده و جای خود را تغییر داد. در بخش دیگر واگن، با اینکه مترو شلوغ نبود، دیدم که آقایی در تلاش است که به مسافر دیگری که روی صندلی نشسته نزدیک شود و او را معذب کرده بود. به باور من، این واگن، جامعه ما را نشان میدهد که افراد متفاوت، با باورها و شناختهای متفاوت در فضایی کنار هم قرار گرفتند که مسافران گاهی خواستهوناخواسته باعث میشوند حریم شخصی دیگران به هم بخورد. تمام ما چنین تجربههایی درباره همسایه، دوست، محیط کار و حتی اعضای نزدیک خانواده هم داشتیم و استنباط کردیم که حریم شخصی ما را به هم زدهاند. سؤال اصلی از اینجا آغاز میشود که حریم شخصی را چطور میتوانیم تعریف کنیم. مثلا اینکه از کجا شروع میشود، چه انتظاراتی داریم، تا کجا حریم شخصی ادامه دارد و به طور کلی چه گسترهای را شامل میشود و نقش تابآوری در مقابل تفاوتها را چگونه میتوانیم از این بحث متمایز کنیم؛ بنابراین برداشت اول پیرامون تجربه شخصی افراد است و اینکه چه معیار و تعریفی از حریم شخصی داریم.
برداشت دوم: رعایتکردن و نکردن حریم شخصی، به طور مستقیم با باورها، انتظارات و به طور کلی پیشداوریهایی که خواستهوناخواسته با افراد دیگری داریم، ارتباط دارد. در اینجا، اصطلاح «تصورات قالبی» مطرح میشود که در روانشناسی، به باورها و انتظاراتی درباره اعضای گروههای دیگر و اینکه آنها چگونه هستند، اشاره دارد؛ با تمرکز بر باورها، انتظارات و تجزیه و تحلیلهایی که آموختیم؛ بنابراین گویی تمام ما یکسری تصورات قالبی، مثلا نسبت به وضعیت جسمانی همدیگر داریم: فلانی چاق است، فلانی لاغر است... یا نسبت به رفتارهای احتمالی که برخلاف انتظاراتی است که در تصورمان داریم یا حتی انتظارات کلیشهای مثل تصورات قالبی که درمورد زنان و مردان و کلیشههای جنسیتی وجود دارد که در طول تاریخ و در سراسر جهان همیشه مطرح بوده و باعث شده اصطلاح «سقف شیشهای» در روانشناسی مطرح شود. این اصطلاح براساس بررسیهایی که درمورد سالهای 1970 تا 1990 انجام شد، به موانع و معضلات نامرئیای اشاره دارد که در راه پیشرفت زنان به سطوح بالاتر بروز میکند و این موانع، ساخته و پرداخته جامعه مردسالار بوده و بر پایه باورهای جنسیتی از نقش زنان در حوزههای عمومی و خصوصی شکل میگیرد. در واقع در این برداشت، تأکید بر این بود که تا چه اندازه باورهای جامعه میتواند تصوراتی را درباره زندگی، مسائل و جزئیات شخصی مربوط به افراد، شکل ظاهری و سبک زندگی آنها ایجاد کند.
برداشت سوم: تمام افراد، یک گستره شناختی مشخص دارند. مواقعی که این گستره کوچک باشد، انگار ما دنیا را از یک اتاق کوچک نگاه میکنیم. در دنیای امروز، بدونشک با پیشرفت تکنولوژی و فضای مجازی، این گستره بزرگتر شده و اگر در مقایسه با گذشته بخواهم بگویم، انگار مثلا ۴۰ سال پیش، بیشتر درگیر حریم شخصی بودیم. در واقع همین که درمورد حریم شخصی مینویسیم و به آن فکر میکنیم، نشانهای از رشد ما در این زمینه است؛ یعنی اتاقی که از آن به دنیا نگاه میکنیم، بزرگتر شده است. درواقع هر چقدر آگاهی بیشتر انجام شود و جامعه بیشتر حق و حقوق خود و دیگران را بشناسد، گستره شناختی بزرگتر میشود؛ بنابراین خلاصه برداشت سوم، این است که هر چقدر بیشتر یاد بگیریم، بالطبع، به واسطه یادگیری صحیح جامعه و سرمایهگذاریکردن در این مورد، کیفیت زندگی ما نیز بالاتر خواهد رفت و بهتر میتوانیم رشد کنیم.
برداشت چهارم: تصورات قالبی باعث میشود که ما به اطلاعاتی توجه کنیم که با آنها همخونی بیشتری داریم. در واقع ما بیشتر بر مواردی تمرکز میکنیم که نگرش و باورهایمان با آنها همسوتر است. مثلا اگر نسبت به زنان و مردان طلاقگرفته نگرش خاصی داشته باشیم، احتمالا اگر در همسایگی ما فردی زندگی کند که جدایی داشته، ناخواسته ممکن است درگیر تصور قالبی شویم. انگار آن فرد را وارد بازیهای روانی خودمان با خودمان میکنیم و با همان نگرش با او رفتار میکنیم؛ چراکه در بسیاری موارد همه ما در گستره ذهنی خودمان و برحسب تجارب گذشته و گاهی با گرههای حلنشده ذهنیای که داریم عمل میکنیم. این پیشداوریها و تبعیضها در اکثر جوامع وجود دارد که امروز، احتمالا در کشورهایی که در حوزه آموزش و پرورش رشد بیشتری داشته، کمتر مشاهده میکنیم. مثلا شخصی که نسبت به گروه خاصی پیشداوری و تعلق دارد، بیشک افراد آن گروه را بیشتر آدمهای ارزشمندی تلقی میکند و برعکس، افرادی هستند که اگر نسبت به جامعه خاصی پیشداوری و توقع منفی داشته باشند، احتمالا آن جامعه را منفیتر میبینند. مسئله مهم این است که چگونه میتوانیم یاد بگیریم که به تصورات قالبی نه بگوییم و پیشداوری را در خودمان کم کنیم. و اینکه پیشداوری ما چگونه میتواند باعث نقض حریم شخصی دیگران شود.
برداشت پنجم: با توجه به برداشت قبلی، در اینجا باید گفت که گاهی خواسته یا ناخواسته درگیر مسائل فردی هستیم که حتی در مواردی این مسائل و مشکلات فردی بهعنوان یک اختلال مطرح است؛ یعنی فرد بیماری یا اختلالی دارد که آن بیماری، برای او مسئله ایجاد کرده است. مثلا اختلال یا بیماری خاصی داریم که میتواند حریم شخصی افراد را نقض کند؛ انواع اختلالات شخصیتی، مصرف مواد مخدر و مواردی که تشخیصش در جامعه برای افراد عادی و غیرمتخصص در علم روانشناسی و روانپزشکی، ساده نباشد؛ بنابراین گاهی اوقات ممکن است شاهد باشیم در جوامع مختلف افرادی درگیر اختلالات شخصیت، تضادها و مسائل حلنشده گذشته زندگی خودشان باشند و همین افراد در رأس سازمان یا مدیریت گروههایی قرار بگیرند و قوانینی را بر پایه مسائل ذهنی خودشان وضع کنند که حتی با قوانین وضعشده هم منافات داشته باشد و درنتیجه ممکن است باعث شوند که حریم شخصی افراد را نقض کنند و آسیبی را متوجه جامعه کند که برای ترمیم آن سالها باید تلاش کرد.
برداشت ششم: در اینجا هم با توجه به گفتههای برداشت قبلی، باید گفت که پیشداوری میتواند بازتاب پاسخهای هیجانی زیربنایی خاص ناشی از ترس، خشم، احساس گناه، تنفر و... نسبت به گروههای متفاوت باشد.
برداشت هفتم: این برداشت، بیشتر بر بحث آموزش تمرکز دارد که دیدگاه یادگیری اجتماعی کودکان را که نگرش منفی به بعضی گروههای اجتماعی دارند، بررسی میکند. در این بررسی مشخص شده که چقدر نگرش منفی این کودکان درباره گروههای مختلف با افراد ارزشمند زندگی آنها (پدر، مادر، مربی و...) ارتباط دارد و اینکه نقش افراد ارزشمند و مهم زندگی برای کودکان آموخته میشود. در این مدل ناخواسته به کودک آموزش میدهیم که مطابق الگوی آدمهای ارزشمند اطرافش به مسائل مختلف مثل حریم شخصی، باورها، تصورات و... نگاه کند. بعد از آن، رسانه، برنامههای تلویزیونی، مدرسه، گروه همسالان و... وارد میشود؛ بنابراین میبینیم که چقدر یک کودک میتواند تحت تأثیر محرکهایی باشد که در اطرافش وجود دارد. برای همین است که تلاش بسیاری از نظریهپردازان در راستای پیشگیری سطح اول برای آموزش به کودکان در حوزه مسائل اجتماعی، حریم خصوصی، احساس مسئولیت در قبال دیگران و از طرفی کنارآمدن با تفاوتهای فردی، ابراز وجود و مطالبهگری اجتماعی از همان دوران اولیه رشد تأکید میشود.
هدف کلی ایجاد تعادل است و اینکه افراط و رفتارهای برجسته و افراطی در کودکان میتواند زمینه پیشداوری، تبعیض و نقض حقوق دیگران را در بزرگسالی به دنبال داشته باشد.
برداشت هشتم: در آخرین برداشت باید گفت چگونه میشود از این پیشداوری که یکی از مهمترین عوامل نقض حریم شخصی است، اجتناب کرد. در واقع به هر ترتیبی این نقض حریم شخصی را در جامعه میبینیم. حالا باید دید چگونه میتوانیم از این موضوع دوری کنیم.
همین که درمورد پیشداوری و تعصب و حریم شخصی فکر میکنیم و به زیانهای آن توجه میکنیم، میتواند در کاهش پیشداوری ما تأثیر داشته باشد. همچنین فنون شناختی و آموزش نهگفتن و تقویتنکردن تصورات قالبی نیز میتواند اثربخش باشد.
تماس با افراد و گروههای مختلف در راستای کنارآمدن با تفاوتها و درک تفاوت طرفین، همچنین آموزش مهارتهای ارتباطی و مهارتهای مورد نیاز در تعامل اجتماعی، تنظیم سطح انتظارات از دیگران، تنظیم هیجانات و در صورت نیاز کمکگرفتن از متخصص، مطالبهگری سازگارانه و آموزش مهارت ابراز وجود، آموزش کودکان و نوجوانان در سطح خانواده و مدرسه و اجتماع نیز از دیگر راهکارهایی است که میتواند تعصب و پیشداوری و به دنبال آن نقض حریم شخصی دیگران را
در افراد کاهش دهد.