محمد داوودخان؛ حکومت پلیسی بهجای جمهوری
محمد داوودخان که خود از اعضای خانواده شاهنشاهی افغانستان و پسرعموی ظاهرشاه بود، در سال 1342 مجبور به استعفا از مقام نخستوزیری شد و 10 سال تمام را در انزوای سیاسی به سر برد و خانهنشین شد و ابهت و قدرت سیاسی خود را از دست داد.
محمد داوودخان که خود از اعضای خانواده شاهنشاهی افغانستان و پسرعموی ظاهرشاه بود، در سال 1342 مجبور به استعفا از مقام نخستوزیری شد و 10 سال تمام را در انزوای سیاسی به سر برد و خانهنشین شد و ابهت و قدرت سیاسی خود را از دست داد. محرومیت وی از فعالیتهای سیاسی، بهمثابه توهین به شخصیت او بود. او از خانواده شاهی کینهای بزرگ در دل گرفت. بعد از استعفا کمتر نامی از او برده میشد. هرروز نفوذ وی در حاکمیت کمتر میشد. نام داوودخان از سر زبانها افتاد و در تنهایی خانه خود با همسرش تقریبا در حبس خانگی به سر میبرد.
انتقام از ظاهرشاه: داوودخان از همان دوران فکر سرنگونی رژیم شاهی و پسرعموی خود را در سر میپروراند و بهدنبال فرصت مناسبی بود تا انتقام خود را از خاندان سلطنتی بگیرد و خود زمامدار افغانستان شود. زمانی که ظاهرشاه عازم ایتالیا شد، داوودخان از این فرصت استفاده کرد تا نقشه سرنگونی رژیم شاهی را اجرا کند. هریک از افراد داووخان وظایفی را بر عهده گرفتند، نقش محوری با خود او بود و تعدادی از اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان در اجرا و پیروزی کودتای داوودخان نقشی اساسی ایفا کردند. در 17 جولای 1973 رادیو افغانستان که به دست افراد وفادار به داوودخان افتاده بود، برنامههای عادی خود را قطع کرد و خبر سرنگونی نظام شاهی و برنامهها و اهداف خود از سرنگونی رژیم را اعلام کرد.
نفوذ عناصر چپ در حکومت داوودخان: داوودخان بر اثر یک کودتای نظامی و کمونیستی و با کمک نظامیان حزب پرچم در 1353 ش/1973م، قدرت سیاسی را در دست گرفت. حضور نظامیان پرچمی در کودتای داوودخان باعث گسترش نفوذ عناصر چپ در حکومت تازهتأسیس داوودخان شد. تأسیس یک حکومت چپگرا با نارضایتی عناصر سنتی قدرت، سلطنتطلبها و اسلامگراها روبهرو شد. او پس از تثبیت قدرت با توسعه روابط با کشورهای منطقه و در رأس آن ایران، در عرصه سیاست خارجی به جانب بلوک غرب گرایش یافت. او با نادیده انگاشتن قدرت نیروهای چپ که در این زمان بهطور قابلملاحظهای رشد کرده بودند، به سرکوب و حذف آنان از صحنه سیاسی افغانستان پرداخت. نزدیکی داوودخان با کشورهای اسلامی و تلاش برای گسترش روابط دوستانه با آمریکا، نگرانیهایی را از احتمال ایجاد یک پایگاه ضد شوروی در افغانستان در میان رهبران شوروی به میان آورد. ادامه اختلافها میان کابل و مسکو، خشم رهبران شوروی را برانگیخت و مسکو تلاش برای کنارزدن داوودخان از قدرت را آغاز کرد. دوره ریاستجمهوری داوودخان را نمیتوان حامل یک تغییر بزرگ سیاسی و اقتصادی در افغانستان دانست. برنامههای حکومت به رهبری داوودخان تفاوت چندانی با دوره سلطنت نداشت و با گذشت اندکزمانی، فشارهای سیاسی احزاب در افغانستان بیشتر شد و آزادیها بهتدریج از میان رفت. نظام جدید بر اساس حاکمیت پلیسی برقرار شد. شکل حکومت نیمهنظامی بود. هرکس زبان میگشود، سرکوب میشد. بسیاری از مردم به نام مخالفت با حکومت، تهدید و محبوس شدند. اتحاد پرچم و سردار داوودخان باعث سرکوب اسلامگراها شد که عدهای از سران آن افغانستان را ترک کرده و به خارج از کشور مهاجرت کردند. نکتهای که این نظام را نسبت به نظامهای گذشته متمایز میکرد، بازگشت حکومت پلیسی و ازبینرفتن آزادیهای فردی بود.
تغییرات داوودخان در سیاست خارجی: از وقتی داوودخان احساس کرد کمونیستها نفوذی بیشازحد در ساختار دولت او کردهاند و کارشکنی و کارهای خلاف از آنها سر زده است، در مسافرتی که به شوروی داشت، از برژنف میخواست جلوی آنها را در افغانستان بگیرد اما در مسکو پیش از طرح مسئله، با برژنف درگیر شد و شوروی را بدون رسیدن به نتیجهای ترک کرد. البته شوروی از آن پس بهصورت جدی دنبال حذف دولت داوودخان بود. او بعد از لویهجرگه تغییراتی در ساختار دولت و اعضای کابینه به وجود آورد. پست نخستوزیری را از میان برداشت و یک حزب سیاسی به وجود آورد. او که نفوذ روزافزون و مداخلات مستقیم و غیرمستقیم روسها را از طریق احزاب وابسته به مسکو احساس میکرد، در جهت تغییر سیاست و برونرفت از این وضعیت گام برمیداشت. در این راستا، سفرهایی به کشورهای عربی و ازجمله به عربستان، مصر و لیبی داشت. در سفر به ایران، محمدرضاشاه وعده دومیلیارد دلار کمک به او را داد.
ملیگرای مسلمان یا یک قومگرا؟ برخی داوودخان را یک ملیگرای مسلمان با اندیشه افغانستاندوستی و درعینحال انسانی قاطع و استوار در تصمیماتش معرفی میکنند؛ اما عدهای هم او را یک حاکم قومگرا دانستهاند که تمام تلاش خود را در طول دوران سلطه و قدرتش برای همان اندیشهاش گذاشته است. شعار پشتونستان مستقل و حمایت از پشتونها را ناشی از این تفکر او میدانند. او در دوران حکومتش روابط پاکستان و افغانستان را متشنج نگه داشت و مدعی بود پشتونستان باید مستقل از خاک پاکستان شده و به افغانستان ملحق شود. این تنش همواره موجب بیاعتمادی دو کشور به یکدیگر میشد. با متشنجشدن روابط افغانستان با پاکستان و حمایت آمریکا از پاکستان، افغانستان در دام اتحاد شوروی سقوط کرد. اگرچه داوودخان تلاش میکرد دولتش را مستقل نشان دهد و بتواند پاکستان را دچار تنگنا کند، ولی این افغانستان بود که در تنگنا قرار میگرفت و شاهد تغییر حکومتهایی شد که پاکستان در آن بینقش نبود. داوودخان نتوانست در داخل کشور خود به یک توازن معقول در میان گروههای سیاسی دست یابد؛ حزب دموکراتیک خلق با استفاده از نفوذ گسترده در ارتش این کشور، در 27 آوریل 1978، با کودتا علیه داوودخان، افغانستان را وارد عصری پرفرازونشیب کرد. در این کودتا او و 18 نفر از خویشانش به قتل رسیدند و اجسادشان در مکانی ناشناس به خاک سپرده شد. در سال 1387 و 30 سال بعد با شناسایی بقایای این اجساد در شرق کابل، دولت وقت اجساد قربانیان را در مراسمی رسمی در تپهای در غرب کابل به خاک سپرد. جمهوری دموکراتیک افغانستان در 27 آوریل همان سال آغاز به کار کرد. اشغال آن کشور از سوی شوروی در سال بعد تا زمانی به درازا کشید که فروپاشی امپراتوری در 1989 آغاز شد.