|

کارگران قالی‌باف به قدر جان‌کندن گره می‌زنند

زنان روی دار

صدای زن حجم‌ اتاق‌ را پر کرده‌. یکی رو، یکی زیر، دو تا خالی، یکی آبی... موسیقی یکریز قالی‌بافان با صدای زن جُفت می‌شود تا خِفت خِفت فرش بافته شود.

زنان روی دار

دریا قدرتی‌پور: صدای زن حجم‌ اتاق‌ را پر کرده‌. یکی رو، یکی زیر، دو تا خالی، یکی آبی... موسیقی یکریز قالی‌بافان با صدای زن جُفت می‌شود تا خِفت خِفت فرش بافته شود.

این دومین قالی‌ای است که طی شش‌ماه در‌حال بافته‌شدن است. تلاش و تقلایی که متوقف نمی‌شود تا فرش‌ها بافته شود و زن‌ها باید بین تمام تار‌ و پودهایی که بافته می‌شود، تاب بیاورند.

ریحانه شانه‌اش را فشار می‌دهد و آخی از ته دل می‌گوید و باز قامت لاغر و خمیده‌اش چفت می‌شود پشت قالی. قالی‌باف‌ها استراحتی ندارند؛ از چهار ساعت نشستن پشت دار ممکن است تنها 20دقیقه‌ای بتوانند توی کارگاه دراز بکشند. آن‌هم اگر بشود. ریحانه از 14سالگی پشت دارهای قالی بزرگ شده، او حالا 25 سال دارد از همان سال‌ها جای مادرش را گرفته، آسم نگذاشته فاطمه، مادرش کارش را تمام کند، خانه‌نشین که شده جایش را با ریحانه عوض کرده. انگشت استخوانی ریحانه با ظرافت می‌پیچد لای چله خشک دار و با بازی قشنگی خفت‌ها را مرتب و سریع می‌زند. یک رج که بافته می‌شود، نوبت دفتین‌زدن است. حرکت باید سریع و یکنواخت باشد. زن‌ها به نوبت دفتین می‌زنند. سنگین است و اگر یک نفر بخواهد طول قالی را دفتین بزند، از کت و کول می‌افتد. طولی نمی‌کشد که گلبرگی سرخ در میان گلبرگ‌های سبز قالی رخ می‌کشد و ریشه می‌دواند.

زن‌ها به اندازه هشت ساعت یا بیشتر اینجا کار می‌کنند. بعضی‌هایشان حتی بیشتر از هشت ساعت می‌مانند. صاحب کارگاه به کسانی که بیشتر می‌مانند پاداش می‌دهد، همین باعث شده که کارگاه هیچ‌وقت از زن‌ها خالی نشود. کارگاه تشکیل شده از یک محفظه که قبلا به‌عنوان پارکینگ از آن استفاده می‌شده، سه دار قالی و دقیقا 20 زن و دختر را در خود جای داده، نور کارگاه دو تا مهتابی است، یکی زرد و یکی سفید که قدرت چندانی برای روشن‌کردن حجم کارگاه ندارند. شش دار قالی در ردیف‌های سه‌تایی موازی با هم به دیوارها تکیه داده شده و تنها نوری طبیعی که پارکینگ را به بیرون وصل می‌کند، از پنجره کوچکی وارد می‌شود و ستونی شده به موازییک‌های خاکستری‌رنگ.

کارگاه دم گرفته و گرم است. یک کولر دستی قرار است تمام حجم این اتاقک 60متری را خنک کند اما آن‌طور که باید و شاید کارایی ندارد. بوی نا و ترشی تمام کارگاه را پر کرده است.

روی هریک از قالی‌ها چهار یا پنج زن شانه به شانه هم نشسته‌اند و یکریز نقشه‌ها را می‌خوانند. خیلی‌هاشان سابقه طولانی‌تری دارند؛ اعظم یکی از آنهاست و 14 سال است قالی می‌بافد. اول خودش به شکل مستقل قالی کوچکی داشته و همان را می‌بافته اما وقتی برایش صرف نکرده، ترجیح داده توی کارگاه‌های کوچک و بزرگ مشغول شود: «راضی نیستیم هیچ‌کداممان» انگشت میانی‌اش را نشان می‌دهد، سرخ و متورم است. ادامه حرفش زمانی است که دیگر به ما نگاه نمی‌کند. خیره می‌شود به انگشتش که مثل شیشه شفافی صورتی شده است: «با این دست‌ها دیگر نمی‌توانم. آرتروز و بیماری ریه و چشم را هم که دیگر حرفش را نزن».

کارگران کم‌درآمد

«مجبوریم». زن دیگری می‌گوید که با فرزند کوچکش، صبح تا بعدازظهرش را اینجا می‌گذراند.

زهرا وقتی قالی‌باف شد که حادثه شوهرش را از او گرفت، حالا یک زن سرپرست خانوار است با سه بچه قد و نیم‌قد: «تقریبا از هشت صبح می‌آیم اینجا، اگر تا هشت یا هشت‌ونیم شب بمانم، تقریبا 150 هزار تومان عایدم می‌شود. این برابر است با اینکه دیگر برایم نه شانه می‌ماند نه دست و گردن. شب که به خانه می‌روم، تمام استخوان‌هایم درد می‌کند. بالاخره کم‌و‌بیش می‌آیم».

کارگاه نه استاندارد است و نه نور کافی دارد. نمور است و نمناک و بوی کهنگی می‌دهد. میزان پرداخت دستمزد فرش‌بافان بر اساس رج بافتی، متفاوت است؛ بستگی به فرش‌ها دارد که ابریشمی باشند یا عادی.

البته به نسبت و اندازه کارگاه‌ها تعداد کارگران زن هم متفاوت‌اند، گاهی در یک کارگاه 100 تا 120 بافنده مشغول می‌شوند تا صنعت فرش دستباف اصفهان همچنان با چشم‌هایی که به تار و پودش گره می‌خورد، زنده بماند.

در کنار آنها دختران جوانی هستند که هیاهوی جوانی را با لچک و ترنج‌ها تقسیم کرده‌اند و دیگر شوری برایشان نمانده است، گویی خلاصه شده‌اند پشت دارها.

کارگاه‌هایی که اغلب در شرایط غیربهداشتی است و با توجه به دستمزدهای پایین معمولا قشر محروم را در خود جای می‌دهند.‌حاج ناصری کارفرمای یکی از این کارگاه‌ها، خودش کارشناس فرش و از کسانی است که در برخی از این کارگاه‌ها کارفرماست: «قبول دارم که دستمزد کمی عاید قالی‌بافان می‌شود اما این را هم بگویم که ما نیز درگیر دلالان هستیم، آنها قالی‌ها را به قیمت ناچیز از ما می‌خرند و چند‌برابر می‌فروشند».

سرش را پایین می‌اندازد و می‌گوید: متأسفانه برخی از کارگاه‌ها شرایط فاجعه‌باری دارند و میزان درآمدشان بسیار پایین است و به همین خاطر مزد کارگران هم بسیار کم می‌شود. در کنار این موضوع «هیچ مرجع مشخصی در قبال قالی‌بافان پاسخ‌گو نیست و این مسئله نیز ناشی از پراکندگی مراکز قالی‌بافی در سطح کشور است».

دلالان و سهم اندک قالی‌بافان

با تمام این مشکلات زن‌ها می‌آیند. برای همان دستمزد کم هم سر و دست می‌شکنند تا از زندگی جا نمانند. آنها که باشند، رنگ‌ها در هم ادغام می‌شود، گل و بوته‌هایی با پیچ‌و‌تاب و منظم در قلب قالی جا می‌گیرد تا سهم کوچکی هم به آنها برسد. سهم بیشتر را دلالان می‌برند و زنان قالی‌باف قربانی چرخه معیوبی می‌شوند که هیچ نظارتی بر آن نیست. آنها نان می‌خواهند و تا زمانی که بتوانند پشت دارها دوام بیاورند، می‌توانند بچه‌هایشان را سیر نگه دارند. اغلب آنها زنان سرپرست خانواری هستند که با همین حقوق قالی‌بافی روزگار می‌گذرانند.

دارها بیشتر در کارگاه‌هایی در بخش‌های پایین شهر برپا می‌شود. کارفرماها می‌دانند در این قسمت شهر زنان سرپرست خانوار زیادند.

دار مصوبه مجتمع‌ها بر گردن حقوق‌بگیران

20 سال پیش در روزهای اول بهار، قانون حمایت از تأسیس و اداره مجتمع‌های بزرگ و متمرکز قالی‌بافی تصویب شد، با اینکه این قانون با کمی و کاستی‌های بسیاری روبه‌رو بود اما همان کافی بود که هنرمندان قالی‌باف بتوانند از حداقل حقوق انسانی خود بهره بگیرند؛ اما این قانون به شکل جدی اجرا نشد و کسانی که قدرت چانه‌زنی نداشتند، زیر بار این مصوبه له شدند؛ چراکه هیچ‌یک از امتیاز‌های قانونی استخدام کشوری‌ یا تأمین اجتماعی به آنها تعلق نمی‌گرفت.‌ در‌واقع این مسئله باعث شد که این افراد به نوعی در گره‌های‌ کور و پیچیده حمایت‌نشدن اسیر شوند، نه مرخصی‌های قانونی داشته باشند و نه بتوانند در صورت بیمارشدن به جایی مراجعه کنند و این در حالی است که تمامی مباحث تشویقی در رابطه با فرش‌های دستباف به صادرکنندگان این صنعت ختم می‌شود.

در رابطه با زنان قالی‌باف دو آمار وجود دارد، رسمی‌هایی که می‌گوید: بیش از 10 میلیون نفر از جمعیت کشور از طریق این صنعت امرار معاش می‌کنند و بخشی از آنها هم زنان هستند و غیررسمی‌ها که می‌گویند: بیش از 90 درصد کارگران شاغل در صنعت قالی‌بافی و گلیم‌بافی را زنان تشکیل می‌دهند، نیمی از آنها کمتر از 16 سال دارند و بین 12 تا 16 ساعت در روز کار می‌کنند و غم‌انگیزتر اینکه بیش از 10 نوع بیماری‌های مختلف تنفسی، پوستی، استخوانی و عضلانی، سردردهای شدید و ناراحتی‌های چشمی در میان این دختران نوجوان شناسایی شده است.