تا زانو در گل!
در چند روز گذشته بخشهایی از ایران درگیر سیل شد که با خسارت جانی و مالی همراه بود. اما بیشتر از اینکه روند مدیریت بحران در مناطق سیلزده مورد بحث و اطلاعرسانی قرار بگیرد، عکسهایی از مسئولان که تا زانو در گل فرو رفته بودند و بعضا عکس یادگاری در آن شرایط میگرفتند، به چشم آمد.
در چند روز گذشته بخشهایی از ایران درگیر سیل شد که با خسارت جانی و مالی همراه بود. اما بیشتر از اینکه روند مدیریت بحران در مناطق سیلزده مورد بحث و اطلاعرسانی قرار بگیرد، عکسهایی از مسئولان که تا زانو در گل فرو رفته بودند و بعضا عکس یادگاری در آن شرایط میگرفتند، به چشم آمد. در اینجا دو سؤال اساسی مطرح میشود؛ اول اینکه چرا مسئولان دوست دارند جزء اولین نفرات در صحنه حادثه حاضر شوند و دوم اینکه آیا مردم دوست دارند مسئولان اینگونه رفتار کنند؟
پاسخ به این دو سؤال شاید کمی وضعیت مدیریت کشور در زمان بحران را روشن کند. در نمونه آماری ۱۰ سال گذشته که کشور با بحرانهای مختلفی روبهرو بوده، بحران مدیریت بحران در حوادث بیش از هر زمان دیگری خودش را نشان داده است. اگر به گزارشهای ملی منتشرشده در این چند سال نگاهی بیندازیم خواهیم دید که این سؤالها جزء موارد کلیدی هر بحران در ایران بودهاند. در گزارش ملی پلاسکو که در دولت قبل تدوین شد آمده است که عدم فرماندهی واحد آشنا به بحران آتشسوزی و از سویی نبود پروتکل مواجهه با بحرانهایی از این دست چگونه میتواند روند امدادرسانی و اطفای حریق را مختل کند. در گزارش ملی سیلابها نیز که سال ۱۴۰۰ منتشر شد به این مسئله بهگونهای دیگر اشاره شده است. در زمان زلزله سرپل ذهاب نیز ما شاهد موارد مشابه بودیم. پس ما با مسئله تازهای در مدیریت بحران روبهرو نیستیم.
اگر بخواهیم به مسئله از دیدگاه دو سؤال اول یادداشت نگاه کنیم، پاسخ را میتوان در چند مسئله جستوجو کرد؛ اول اینکه پروتکلی برای حضور مسئولان در زمان بحران وجود ندارد. مدیریت بحران حادثه نمیتواند تشخیص دهد که در زمان بحران فرمانده عملیات قرار است با حضور مسئولان در مکان وقوع بحران چه کند. دوم اینکه شاید اینگونه باشد که مسئولان تا پیش از وقوع یک بحران آن را جدی نمیگیرند یا امکان پایینآوردن ریسک در مناطقی را که احتمال بحران در آن وجود دارد، ندارند. سوم اینکه حجم انبوه مدیران در مناطق بحرانزده را میتوان اینگونه توصیف کرد که این مسئولان سعی دارند خود را از مسببان آن واقعه جدا کنند و بهجای پاسخگویی در جایگاه سؤالکننده درباره علل وقوع بحران قرار بگیرند.
شاهد این مسئله میتواند حضور نمایندگان مجلس، مدیران میانی و ردهبالا پس از رخداد یک حادثه در محل باشد. چند سؤال اولیه شاید بتواند موضوع را کمی سادهتر کند. نماینده مجلس در میان گلولای چه کاری از دستش برمیآید؟ پاسخگوی وعدههایی که مسئولان به مردم بحرانزده میدهند چه نهادی است؟
وزیر اقتصاد در منطقه سیلزده چه میکند؟ وزیر کشور وقتی به بازدید منطقه سیلزده میرود، براساس کدام پروتکل دستور انجام کار میدهد؟ آیا او فرمانده میدان است؟ اگر او فرمانده میدان است براساس کدام تجربه فرمان عملیات را صادر میکند؟ شهردار تهران در منطقه حریم تهران چه میکند؟ آیا او براساس حکمی که از وزیر کشور گرفته بهعنوان مدیر بحران در منطقه حضور دارد؟ در بین تعداد زیاد مسئولان چه کسی حرف آخر را میزند؟ مسئولان در چه سطحی باید در بحران مداخله کنند؟ علاوه بر پاسخ به این سؤالها، باید بپذیریم که بحران مسئولیت در چنین شرایطی باعث میشود فقط روند کار کند شود.
روی دیگر ماجرا که مسئولان را تا این سطح به مناطق بحرانزده و گرفتن عکسهای یادگاری در گل ترغیب میکند، تدلیس است. تدلیس باعث میشود فرد مسئول نخواهد از قافله مدیران حاضر در بحران عقب بماند یا حتی ترجیح دهد با غم مردم عکس یادگاری بگیرد یا با همان ظاهر گلی در جلسات دیگری که دارد حاضر شود تا نشان دهد از دل عملیات بیرون آمده است.
در بخشی از باور عمومی شاید چنین رفتارهایی طرفدار داشته باشد اما تجربه بحرانهای گذشته بهخوبی نشان داده که شیوه رفتار مسئولان در زمان بحران با خواست عمومی یکی نیست و آنچه میتواند یک مسئول را «مردمی» کند، عملکرد درست و بجا در زمان بحران است نه حضور در صحنه بحران.