|

تلویزیون، گریزان از مشاهیر

سایه- شاعر پرآوازه- که رفت، رسانه‌ها و فضای مجازی، از متن و ویدئو و تصویر او پر شد. انتظار این است که رسانه ملی، به‌عنوان بزرگ‌ترین رسانه، عهده‌دار وظیفه انتقال میراث فرهنگی، با شناساندن مشاهیر علم و ادب و فرهیختگان بزرگ جامعه باشد؛ اما شوربختانه چنین نیست.

سایه- شاعر پرآوازه- که رفت، رسانه‌ها و فضای مجازی، از متن و ویدئو و تصویر او پر شد. انتظار این است که رسانه ملی، به‌عنوان بزرگ‌ترین رسانه، عهده‌دار وظیفه انتقال میراث فرهنگی، با شناساندن مشاهیر علم و ادب و فرهیختگان بزرگ جامعه باشد؛ اما شوربختانه چنین نیست. 

رسانه ملی، چنان از بزرگان دانش و فرهنگ و ادبیات ایران‌زمین دور افتاده و درگیر پروپاگاندای نخ‌نما و کم‌تأثیری شده که دیگر کسی چنین انتظاری از آن ندارد.

آنچه در افکار عمومی و فضای مجازی، درباره سایه دست به دست شد، عموما مصاحبه گرم و صمیمی چند سال پیش مسعود بهنود با او بود و تکه‌هایی از شعرخوانی آن غزل‌سرای گران‌مایه در خارج از کشور. بسی دریغ و تأسف که بزرگان ادب ایران‌زمین، راهی به رسانه ملی ندارند و این سازمان عریض و طویل، در دست افرادی قرارگرفته که صبح و شام‌شان را محتواهای تکراری با آدم‌های تکراری فراگرفته و از مسئولیت بزرگ انتقال میراث فرهنگی به نوباوگان و جوانان غافل شده‌اند و حاصل آن در فرهنگ عمومی جامعه، بعینه مشاهده می‌شود.

رسانه ملی، به واسطه تجهیزات ارتباطی و جذابیت‌های صوتی – تصویری، از قابلیت و ظرفیت مهمی در فرهنگ‌سازی برخوردار است. اگر به شبکه‌های تلویزیونی کشورهای همسایه نظری بیفکنیم، می‌بینیم که بخش بزرگی از برنامه‌ها به معرفی نخبگان، فرهیختگان، دانشمندان و مشاهیر آن کشورها اختصاص دارد، در حدی که این اشخاص برای مردم کاملا شناخته‌شده هستند و حس احترام و ارزشمندی نسبت به این افراد، در جامعه برانگیخته می‌شود.

در مشی تلویزیون ما، مشاهیر سفید و سیاه‌اند؛ این دسته‌بندی نانوشته، بر‌اساس نسبت مشاهیر با ایدئولوژی گردانندگان سازمان تعیین شده و برنامه‌سازان شبکه‌ها واقف هستند که مثلا احمد شاملو، سیاه است و استاد شهریار سفید. مع‌الاسف دایره تنگ دیدگاه گردانندگان، چنان است که مشاهیری مانند شهریار نازنین، در اقلیت محض قرار گرفته‌اند و لیست بلندبالایی از مشاهیر سیاه وجود دارد که هر‌کدام به بهانه‌ای، کنار گذاشته شده‌اند.

طبیعی است که ما با عقاید شخصی موافق نباشیم؛ اما هنر او را ارج بنهیم. ممکن است با مشی سیاسی هوشنگ ابتهاج در تضاد باشیم؛ اما ستایشگر غزل‌های نابش شویم. ما در شبکه‌های پرتعداد رادیویی و تلویزیونی‌مان، چقدر برنامه برای شناساندن مشاهیری مانند محمدعلی جمالزاده، طالبوف، زین‌العابدین مراغه‌ای، صادق هدایت، صادق چوبک، سیمین دانشور، بزرگ علوی، محمود دولت‌آبادی، علی‌محمد افغانی، غلامحسین ساعدی، صمد بهرنگی، احمد شاملو، هوشنگ گلشیری، مهدی اخوان‌ثالث، فروغ فرخزاد، سیمین بهبهانی، سهراب سپهری، منوچهر آتشی، هوشنگ ایرانی، شمس لنگرودی، رضا براهنی، سیدعلی صالحی، منوچهر آتشی، احمدرضا احمدی، عباس کیارستمی، ناصر تقوایی، غزاله علیزاده، زویا پیرزاد، عباس معروفی، علی مؤذنی، حسین سناپور و ده‌ها فرهیخته دیگر داشته‌ایم. اگر فکر می‌کنیم با بی‌اعتنایی ما به این ستون‌های ادب، آنها فراموش شده‌اند، در اشتباهیم. رسانه، دیگر در انحصار ما نیست. آنها جسته‌وگریخته در فضای مجازی مطرح می‌شوند؛ اما نسل جدید به جای افتخارات ملی، افراد دیگری از فرهنگ‌های بیگانه را الگو قرار می‌دهد که نتایج تأسف‌بارش را در مشی این نسل سرگردان مشاهده می‌کنیم.

تصویری که رسانه‌ ملی نشان می‌دهد، تمایلات ذهنی عده‌ قلیلی را نمایندگی می‌کند که خود را به جای همه‌ مخاطبان تصور می‌کنند و در پی آن هستند تا مخاطبانی مطیع و مسحور ایجاد کنند. امروز پدیده‌ ریزش مخاطب صداوسیما که مسئله‌ مهم و راهبردی برای کشور است، مغفول واقع شده و درست به آن پرداخته نشده است. جا دارد که مسئولان امر مخصوصا شورای عالی سیاست‌گذاری صدا‌وسیما، این بحث را در فضای علمی و دانشگاهی کشور مطرح کنند و از نظرات کارشناسان بهره بگیرند. مهم‌تر از ریزش مخاطب، تغییر ذائقه‌ مردم به‌ویژه نسل نوجوان و طبقه‌ متوسط شهری است که به دلیل ریل‌گذاری اشتباه رسانه ملی، روز‌به‌روز عمیق‌تر می‌شود و به وضعیتی می‌رسد که این تغییر ذائقه نسبت به فرهنگ ملی، پایدار می‌شود و سبک زندگی‌ را به وجود می‌آورد که در تعارض آشکار با این فرهنگ است.

در‌صورتی‌که سیاست‌های فعلی رسانه‌ ملی ادامه پیدا کند، در آینده نزدیک، با نسلی مواجه خواهیم بود که هیچ زبان مشترکی با او نداریم و فرهنگ ملی ما برای آنها بیگانه خواهد بود. باید توجه داشته باشیم که تحولات اجتماعی بطئی و کُند است؛ اما اثرات آن دامنه‌دار و عمیق خواهد بود و جامعه‌ اسلامی را با چالش‌های بزرگی مواجه خواهد کرد که امروز می‌شود با کمی تعقل، سعه‌ ‌صدر و پافشاری‌نکردن بر اشتباهات گذشته، آن را تدبیر کرد.

رسانه‌ ملی نیاز به تغییر رویکرد دارد. مسئولان صداوسیما باید از برج عاج پایین بیایند و خود را در معرض نقد جدی صاحب‌نظران و دلسوزان نظام قرار دهند و رویکردهای سازمان را با فرهنگ ملی، خواست مردم، علایق و سلایق نسل جوان و بهره‌گیری از توان همه نخبگان و فرهیختگان حقیقی جامعه، هماهنگ کنند.

در سال ۱۳۷۲، شورای عالی انقلاب فرهنگی، بحث مهمی را درباره استفاده‌ بخش خصوصی از امکانات رسانه‌ ملی و تأسیس شبکه‌هایی با نظارت سازمان صدا‌و‌سیما مطرح کرد که اگر به نتیجه می‌رسید، امید آن وجود داشت که امروز سیطره‌ فرهنگی رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور، در این سطح به وقوع نمی‌پیوست. همین‌طور در سال ۱۳۹۰ حرکتی در مجلس شورای اسلامی برای قانون‌مندکردن رسانه‌ ملی شروع شد که تاکنون نتیجه‌‌ای عملی در بر نداشته است. در طرح مجلس، هیئت امنا، هیئت‌مدیره و شورای نظارت، با تفکیک وظایف و همین‌طور امکان استفاده از توان بخش خصوصی، پیش‌بینی شده بود.

مشاهیر علم و ادب، سرمایه‌های ما هستند. آنها نیازی به ما ندارند. ما برای تداوم میراث فرهنگی به ایشان نیاز داریم. آنها را دریابیم و غفلت نکنیم.