|

اظهارنظرهای پر از ابهام مسئولان درباره مشکلات نظام دانشگاهی

بیانات مه‌آلود برای آموزش عالی

روز 16 شهریور 1401 و حدود دو هفته قبل از شروع سال تحصیلی جدید، «قاسم عموعابدینی» معاون آموزشی وزارت علوم، در گفت‌وگو با سایت الف، از وضعیت کنکور و آینده دانشگاه‌ها ابراز نگرانی کرد و گفت: «در صورت ادامه این روند فقط دانشگاه‌های برتر ما با توجه به ظرفیت، ورودیِ دانشجو خواهند داشت و بقیه دانشگاه‌های صنعتی و فنی تعطیل خواهند شد» و توضیح نداد که منظورش کدام «روند» است.

زهرا گویا *

 

روز 16 شهریور 1401 و حدود دو هفته قبل از شروع سال تحصیلی جدید، «قاسم عموعابدینی» معاون آموزشی وزارت علوم، در گفت‌وگو با سایت الف، از وضعیت کنکور و آینده دانشگاه‌ها ابراز نگرانی کرد و گفت: «در صورت ادامه این روند فقط دانشگاه‌های برتر ما با توجه به ظرفیت، ورودیِ دانشجو خواهند داشت و بقیه دانشگاه‌های صنعتی و فنی تعطیل خواهند شد» و توضیح نداد که منظورش کدام «روند» است. در این مصاحبه چندین نکته قابل‌تأمل وجود دارد که اجازه می‌خواهم با اعضای محترم هیئت‌علمی به اشتراک بگذارم. این مصاحبه کمتر از 500 کلمه است و در آن، 12 بار از قید تأکید «باید» و سه بار «بایستی» و «می‌بایست» استفاده شده است. و درحقیقت، همان صحبت‌هایی است که در جلسه شورای دانشگاه صنعتی خواجه‌ نصیرالدین طوسی است که در تاریخ 30 مرداد، در «پایگاه اطلاع‌رسانی دولت» منتشر شده است. این اندازه تحکم در کلام یک مسئول آموزشی، با ذات دانشگاه که یکی از مأموریت‌های اصلی آن، پرورش قوه ادراک و تفکر در دانشجویان است، در تعارض است. وی در این مصاحبه، گفته است: «با این روند، حرکت توسعه کشور دچار مشکل می‌شود؛ به همین دلیل، جریان آموزش باید تغییر کند»، اما توضیح نداده که چگونه می‌توان یک «جریان» و آن‌هم «جریان آموزش» را با «باید» تغییر داد. از همه مبهم‌تر اینکه سمت‌و‌سوی این «تغییر» چیست و مبتنی بر چه یافته‌های پژوهشی و پیمایش‌های دقیق است و تا چه اندازه متخصصان سیاست‌گذاری آموزش عالی، در ترسیم مسیر حرکت نقش داشته‌اند.

معاون آموزشی وزیر علوم، پدیده نوظهور «نظام حکمرانی و اداری دانشگاه‌ها» را مقصر اصلی «ناکارآمدی» دانسته و آن را «اولین چالش دولت در حوزه آموزش عالی کشور» معرفی کرده است‌ ولی مشخص نکرده که اولا چرا دانشگاه، یک «نظام حکمرانی» در نظر گرفته شده و با «نظام اداری» چه تفاوتی دارد و این نهاد تمدنی، بر چه کسانی می‌خواهد حکمرانی کند. وی از مقوله‌های فرهنگ و اجتماع نیز به مثابه «نظام» یاد کرده و علت «ناکارآمدی» آموزش عالی را «نقص توسعه نظام فرهنگی و اجتماعی» دانسته و به آن، «ضعف در همکاری‌های بین‌الملل» را هم اضافه کرده است که چرایی این ارتباط روشن نیست.

پس از آن، «عموعابدینی» بدون اشاره به معیار «خوب» بودن یک نهاد آموزش عالی، بیان کرده که «ما دانشگاه‌های خوبی داریم» و به آنها «افتخار هم می‌کنیم». ایشان در ادامه، این «خوب» بودن را مشروط کرده و به این معضل اشاره کرده که «ولی باید واقعیت‌ها را نیز در نظر بگیریم» که «دانشجو استقبال می‌کند، وارد دانشگاه می‌شود و خارج می‌شود». این در حالی است که این مقام مسئول، بدون ارجاع به مستندات لازم و چگونگیِ دسترسی به آمار خروجی‌ها روشن نکرده که چرا دانشجویی که به استقبال دانشگاه می‌رود، «خارج» می‌شود و منظور از آن چیست؟ آیا دانشجو پس از ورود به دانشگاه انصراف می‌دهد تا مسیر دیگری را انتخاب می‌کند؟ آیا تحصیل را نیمه‌کاره رها می‌کند، چون اولویت‌هایش در حین تحصیل تغییر می‌کند؟ آیا تصورش از دانشگاه با واقعیتی که با آن مواجه می‌شود، در تضاد است؟ آیا دانشگاه انتظارهایش را برآورده نمی‌کند؟ بالاخره چه عاملی باعث این «خروج» می‌شود؟ وی بدون پرداختن به دلایل این خروج، گفت: «باید مسیری را ترسیم کنیم که دانشجو بماند» و ضمن ضرورت ترسیم مسیر که لابد مسیری متفاوت موردنظر است، «تحول» را «ضروری و اجتناب‌ناپذیر» عنوان کرده است. سپس «اساس توسعه فناوری» را «ایجاد اقتصاد دانش‌بنیان» اعلام کرده که می‌شود استنباط کرد که فناوری و اقتصاد دانش‌بنیان، از ملزومات مسیری هستند که برای «ماندن دانشجو» قراراست ترسیم شود.

«عموعابدینی» پس از اشاره به «ناکارآمدی» آموزش عالی، به دانشگاه‌ها امر می‌کند که «می‌بایست شورای دانشگاه، دانشکده‌های فناوری‌های نوظهور ایجاد کنند و از نخبگان در این دانشکده‌ها استفاده کنیم». در این دستور، چندین ابهام وجود دارد که برای اجرائی‌کردن آن لازم است تکلیف‌شان روشن شود. نخستین ابهام این است که اصولا معنای «شورا» چیست و کارکرد «شورای دانشگاه» چه هست یا چه باید باشد؟

میزان اختیار دانشگاه‌ها برای تأسیس رشته‌ها و ایجاد دانشکده‌های جدید چه اندازه است؟ با این فرض که دانشگاه‌ها محل جذب نخبگان علمی هستند، تأکید بر استفاده از آنان در دانشکده‌های جدید، چه ضرورتی دارد و در صورت تأیید نظر شورای یک دانشگاه بر «نخبه»بودن یک متخصص، آیا این امکان به دانشگاه‌ها داده می‌شود که چارچوب‌های تنگ استخدامی وزارت علوم را اندکی فراخ و منعطف کنند تا فرصت بیشتری برای قضاوت درباره نخبگی و جذب فرد نخبه داشته باشند؟ و منظور از «فناوری‌های نوظهور» چیست و ارجاع آن به چه نوع فناوری است.

در این مصاحبه، «عموعابدینی» اعلام کرده که «باید ظرفیت‌ها را احصا کنیم» و توضیح نداده که این مسئولیت خطیر به عهده دانشگاه و دانشکده و گروه است یا وزارت عتف این کار را انجام می‌دهد و مصداق «ظرفیت» کدام است. همچنین، به چگونگی «احصا»کردن ظرفیت‌ها اشاره‌ای نکرده و تنها بدون توضیح بیان کرده که «ظرفیت جایی باید ایجاد شود» که اگر معلوم می‌شد ماهیت «ظرفیت» مورد اشاره چیست، دست‌کم تصوری برای صدور «باید» و روند «ایجاد» ظرفیت، در ذهن شکل می‌گرفت که این اتفاق نیفتاده است. ایشان در تکمیل این «ظرفیت‌سازی» تأکید کرده که ویژگی دیگر این «ظرفیت»، آن است که «فراتر از روابط و مسائل موجود باشد». ولی توضیح نداده که «روابط» چیست و «مسائل» کدام‌اند و آیا معنای ظرفیتی که فراتر از «روابط و مسائل موجود» است، محدود به «تکنولوژی‌های آینده» است یا موارد دیگری را هم شامل می‌شود.

معاون آموزشی وزارت عتف برای شفاف‌کردن حرف‌هایش، به برشمردن ویژگی‌های یک طرح «تحول» می‌پردازد که «موردنظر» تصمیم‌گیرندگان است، یعنی متمرکز است و توسط مسئولان تدوین شده و دانشگاهیانِ بدون مقام اجرائی، ظاهرا در آن مشارکت حقیقی نداشته‌اند. آن‌گاه با گفتن اینکه این طرح «چند بخش» دارد، تصریح می‌کند که «بخش مهمی، مأموریت‌گرایی و آمایش است» و با بیان دو نمونه، این ظرفیت‌سازی را تشریح می‌کند: «در این راستا به دانشگاه‌های مشهد و نیشابور رفتیم و طرح تحول را برای آنها نوشتیم و خواستیم در حوزه معادن و منطقه خود خدمت کنند و در آن راستا به سطح بین‌الملل برسند». این درجه از آمریتِ ساده‌انگارانه در حوزه سیاست‌گذاری آموزش عالی، نیازمند مطالعه جدی است. سؤال اول این است که «دانشگاه‌های مشهد» شامل کدام دانشگاه‌هاست؟ آیا مراکز غیرانتفاعی آموزش عالی مشهد و نیشابور را هم در بر می‌گیرد؟ آیا برای مثال، دانشگاه فردوسی مشهد با قدمتی که دارد، دست به دامن مدیران وزارتی شده که برایش طرح توسعه بنویسند؟ آیا این دانشگاه جامع، مشکلش این بوده که قبلا مقامات اجرائی «نخواسته» بودند که دانشگاه تحول‌آفرینی کند و حالا که از این دانشگاه «خواسته شده»، مشکل برطرف می‌شود؟ چرا و به استناد کدام آمایش‌ها و پیمایش‌ها و مطالعات میدانی، از یک یا چند دانشگاه خواسته شده که «در حوزه معادن و منطقه خود خدمت کنند» و طبق دستور، «در آن راستا به سطح بین‌الملل برسند»؟ سطح بین‌الملل، طبق چه شاخص‌هایی تعیین شده است؟ دانشگاه به آن سطح برسد که به چه دستاوردهایی برسد؟ و ده‌ها سؤالی که نیازمند پاسخ هستند، در این نمونه قابل طرح است.

در نمونه دوم، «عموعابدینی» با ارجاع‌دادن به دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی، یادآور شده که این دانشگاه «می‌بایست علاوه بر حوزه بین‌الملل، دو مأموریت مهم داشته باشد». وی بدون کلامی درباره دلیلش بر «می‌بایست»، دو مأموریت را یکی «ایجاد فناوری‌های نوظهور و نوین» و دیگری را «خدمت به صنعت و جامعه» عنوان کرده و تحقق آنها را جزء «وظایف» این دانشگاه دانسته است. البته روشن نیست که ویژگی‌های دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی چیست که این دو مأموریت برایش تعیین شده است. وی فراتر از محول‌کردن مأموریت‌های ویژه برای چند دانشگاه، اضافه کرده که «برای فناوری‌های نوین و راهبردی آینده، باید دانشکده ایجاد کنیم» و این در حالی است که در مورد رابطه بین «فناوری‌های نوین» و «راهبردهای آینده» که به خاطرش «باید» دانشکده ایجاد شود، بحثی نشده است. آن هم در ایران که زیرساخت‌های استفاده از تکنولوژی‌های نوین به سبب مقررات محدودکننده برای دسترسی آزاد به اطلاعات، مهیا نیست و روشن نیست که ایجاد دانشکده‌های جدید به قصد تحقق کدام هدف روشن در این زمینه است. افزون بر این، معلوم نیست که ضوابط و سازوکارهای ایجاد یک «دانشکده» چه هستند؟ محل چنین دانشکده‌ای کجا پیش‌بینی شده است؟

چگونه امکان دارد که بدون تشخیص نیاز یک دانشگاه و امکان‌سنجی برای تأسیس یک دانشکده، این اتفاق بیفتد؟ معاون آموزشی وزارت عتف اما اطمینان داده است که «اگر مأموریت‌ها انجام ‌شوند، اوج حرکت تحول دانشگاه‌ها اتفاق می‌افتد» که برای ابهام‌زدایی از این عبارت، پاسخ به پرسش‌های زیادی ضرورت دارد؛ مانند اینکه آیا برای هر دانشگاه، مأموریتی تعیین شده است؟ ویژگی‌های «تحول» در یک دانشگاه مأموریت‌گرا کدام‌اند و نقطه «اوج» پیش‌بینی‌شده برای تحول‌خواهی دانشگاه‌ها چیست.

از این گذشته، «عموعابدینی» گفته که «‌دانشگاه‌ها باید تمدن‌ساز باشند» و با محدود‌کردن تمدن به «تمدن اسلامی»، شناسایی نقش دانشگاه‌ها را در انجام این مأموریت، یک «باید» اعلام کرده است؛ ولی توضیح نداده که از چه جنبه‌هایی این شناسایی صورت می‌گیرد و آیا ظرفیت تمدن‌سازی برای همه دانشگاه‌ها یکسان است یا آنکه برای مثال، دانشگاه‌های جامع، صنعتی، علوم انسانی و مهندسی، هرکدام ظرفیت‌های متفاوتی در ایفای نقش تمدن‌سازی اسلامی دارند. معاون آموزشی وزارت عتف در ادامه این بحث، ابراز کرده که «اگر صنعت پنج سال آینده هزار نفر نیرو نیاز دارد، باید هزارو 200 دانشجو جذب شود نه پنج هزار نفر» که برای شفاف‌کردن این بحث، پاسخ به چند سؤال کلیدی لازم است. نخست آنکه منظور از صنعت چیست و ارتباط و نسبتش با فناوری‌های پیشرفته کدام است؟ دوم آنکه در دنیای به‌شدت در حال تغییر کنونی، بر‌اساس کدام یافته‌های آینده‌پژوهانه‌ای، این برآورد صورت گرفته که تا پنج سال آینده در این حوزه، چه تعداد نیروی متخصص مورد نیاز است و این نگرانی که ظرف چهار سال آینده، کاهش تعداد ورودی‌ها به رشته‌های علوم پایه از 9 درصد به چهار یا پنج درصد در صورت ادامه روند فعلی است که با محدودکردن تعداد «جذب» داوطلبان ورود به دانشگاه در این رشته‌ها، سازگاری ندارد. به‌ویژه اینکه از نظر او، هدف «طرح تحول، اصلاح این‌گونه امور است» و دستورالعمل تجویزی متناسب با این طرح آن است که «آموزش باید در دو جهت فناوری‌های نوظهور در جهت تمدن‌سازی و خدمت به صنعت و جامعه باشد». در ادامه تأکید کرده که دانش‌آموختگان «باید» بتوانند کارهای خود را «در جهت رفع مشکلات کشور از‌جمله مشکلات فناوری و مشکلاتی که در کشور اختلال ایجاد می‌کنند»، ساماندهی کنند؛ زیرا که «جریان آموزش، جریان توسعه پایدار کشور است». سپس در تکمیل رهنمودهای خود، بیان کرده که «فناوری‌های نوظهور و راهبردی آینده که در نقشه جامع علمی کشور تعریف شده است، امری حاکمیتی است» که «باید سرمایه‌گذاری و حمایت شود» و براساس‌این «تربیت دانشجو بر حسب جامعه و صنعت باید باشد». در پایان این سخنان، معاون آموزشی وزارت عتف آقای دکتر «عموعابدینی»، نوید داده که «الزامات کلیدی طرح تحول مشخص شده» و درباره این مطالعه، اطلاعاتی ارائه نشده است که کِی، کجا، در چه بازه زمانی و با مشارکت کدام اعضای حقیقی و حقوقی دانشگاه‌ها، «الزامات کلیدی» در چهار بند تعیین شده‌اند که هریک، نیازمند رفع ابهام است. اولین بند، «اصلاح نظام حکمرانی آموزش» است که ضرورت این بدعت‌گذاری مشخص نشده است که چرا «آموزش»، به‌عنوان یک «نظام حکمرانی» در نظر گرفته شده است. دومین بند، «اجرائی‌سازی آمایش سرزمینی آموزش عالی» است که درباره معنا و هدف «آمایش سرزمینی آموزش عالی»، توضیحی داده نشده تا معلوم شود که چرا «اجرائی‌سازی» آن، یکی از کلیدهای تحول آموزش عالی به حساب آمده است. سومین بند به «مأموریت‌گرایی آموزش‌های چند‌ساعته» اشاره دارد و توصیف یا تعریف یا حتی مصداقی برای «آموزش‌های چند‌ساعته» عرضه نشده است تا بتوان مفهوم «مأموریت‌گرایی» آنها را درک کرد. بند چهارم هم «تحول در نظام جذب تحصیلات تکمیلی» معرفی شده است که با توجه به صحبت قبلی او، می‌توان استنباط کرد که وقتی قبلا گفته است که یکی از ملزومات این تحول آن است که «از سال آینده، 20 درصد پذیرش از دانشجویان دکتری، استادمحور می‌شود» و مژده داده بود که «آیین‌نامه آن در آینده مشخص می‌شود که مصوبه شورای گسترش است». (صحبت‌های معاون آموزشی وزارت عتف، 30 مرداد 1401، شورای دانشگاه صنعتی خواجه‌ نصیرالدین طوسی؛ پایگاه اطلاع‌رسانی دولت).

در اعلام نظر معاون آموزشی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، موارد بسیاری جای تأمل دارد و در راستای اثربخشی این بحث که لابد موضع رسمی وزارت عتف است، لازم است که دانشگاه و دانشگاهیان، به ‌طور فعال تعامل داشته باشند و خود را تنها مجری چنین طرح‌هایی نبینند. تأکید چندباره بر «تمرکزگرایی» در آموزش عالی، نگاه «حاکمیتی» و «مأموریت‌گرا» به دانشگاه‌ها و آموزش دانشگاهی را یک «نظام حکمرانی» دانستن، با ایده دانشگاه که تربیت انسان آزاده و متفکر و اندیشه‌ورز و منتقد و مولد است، در تعارض است و رفتن در این مسیر، قادر است که روح دانشگاه را از آن بگیرد و قالب تهی‌شده آن را با نگاهی جزمی و کمّی و کارخانه‌ای، حفظ کند. فرهیختگان آموزش عالی وظیفه دارند که چنین تصمیم‌های عجولانه و غیرکارشناسی را به چالش بکشند.

* استاد آموزش ریاضی دانشگاه شهید بهشتی