|

«شرق» در گفت‌وگو با محمدجواد حق‌شناس بررسی کرد

دعوت به گفت‌وگو و آرامش یک ‌ارزش است

در شرایطی که جامعه به واسطه اعتراضات چند هفته گذشته در التهاب و حساسیت بالایی به سر می‌برد و در کنار آن مواضع نسنجیده برخی ‌مسئولان می‌تواند به دو‌قطبی‌ها و افزایش گسل کنونی با ملت بینجامد، به نظر می‌رسد تلاش برای ایجاد بسترهای گفت‌وگو در سطح ملی می‌تواند فضا را تا حدی مساعد کند و در ادامه به رفع چالش‌ها و بحران‌های کنونی منجر شود.

دعوت به گفت‌وگو و آرامش یک ‌ارزش است

عبدالرحمن فتح‌الهی: در شرایطی که جامعه به واسطه اعتراضات چند هفته گذشته در التهاب و حساسیت بالایی به سر می‌برد و در کنار آن مواضع نسنجیده برخی ‌مسئولان می‌تواند به دو‌قطبی‌ها و افزایش گسل کنونی با ملت بینجامد، به نظر می‌رسد تلاش برای ایجاد بسترهای گفت‌وگو در سطح ملی می‌تواند فضا را تا حدی مساعد کند و در ادامه به رفع چالش‌ها و بحران‌های کنونی منجر شود. اما با توجه به واقعیت‌های کنونی، زمینه ایجاد گفت‌وگو در کشور تا چه اندازه مهیا‌ست؟ این پرسشی است که «شرق» پاسخش را در گفت‌وگو با محمدجواد حق‌شناس، فعال سیاسی و رسانه‌ای، پی گرفته است که در ادامه می‌خوانید.

 

‌‌این روزها به موازات اعتراضات مردمی، مقامات از ضرورت گفت‌وگو سخن به میان آورده‌اند، اما با توجه به شرایط کنونی، اساسا مقوله گفت‌وگو تا چه اندازه می‌تواند راهگشا باشد؟

اساسا گفت‌وگو یک نماد روشن و شاخص بارزی برای حکمرانی خوب و کارآمد است. یعنی یکی از مهم‌ترین نشانه‌های حکومت‌های خوب و دموکرات، پرداختن به مقوله گفت‌وگو است. البته ما با انواع مختلفی از گفت‌وگوهای سیاسی و اجتماعی مواجه هستیم که باید همه آنها را در «سبد گفتمانی حکمرانی» مد‌نظر قرار دهیم. به باور من، در شرایط کنونی، اتفاقا گفت‌وگو باید به یک سنت، عادت و حتی یک راهبرد و استراتژی تبدیل شود.

‌چگونه؟

باید گفت‌وگو را به یکی از پایه‌های آموزشی برای شهروندان بدل کرد تا بتوانند با تسلط بر آداب گفت‌وگوی سیاسی و اجتماعی، با همدیگر و به‌خصوص با سیستم سیاسی و حکمرانی وارد تعامل و گفتمان شوند و از این طریق مسائل، مشکلات، چالش‌ها و بحران‌ها را مدیریت کرده و نسبت به حل و رفع آن اقدام کنند.

‌مسئله صرفا به مردم ارتباط دارد؟

خیر بخشی از آن به جامعه و مردم ارتباط دارد، اما بخش عمده ‌آن به مسئولان بازمی‌گردد. کسانی که امروز در جایگاه تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی برای مردم نشسته‌اند، در گام نخست باید بتوانند فضا و زمینه را برای گفت‌وگو با مردم و جامعه فراهم کنند. این مسئله صرفا در ادعا نمی‌تواند پیش رود؛ باید هم ادعا و مواضع مسئولان در این خصوص، فضا را ایجاد کند و هم اینکه عملکرد آنها نشان دهد که تصمیم‌گیران و تصمیم‌سازان به دغدغه‌ها، مطالبات و درخواست‌های مردم توجه دارند و آنها را ملاک اقدام قرار می‌دهند. با این شرایط، بستر برای گفت‌وگو شکل می‌گیرد، وگرنه فقط اعلام آمادگی برای گفت‌وگو نمی‌تواند فضا را برای گفت‌وگو و گفتمان در جامعه فراهم کند؛ به‌خصوص در شرایط کنونی که ما شاهد یک گسل سیاسی-اجتماعی‌ هستیم. از این‌رو صرف ادعا و موضع‌گیری در‌خصوص آمادگی برای گفت‌وگو نمی‌تواند فضا را برای این مقوله فراهم کند. متأسفانه عملکرد مسئولان در این سال‌ها به‌گونه‌ای بوده که اعتماد عمومی و به تبع آن فضا و بستر برای گفت‌وگو با مردم روز به روز کم‌رنگ‌تر و کم‌رمق‌تر شده است. طبیعتا تداوم و تشدید این وضعیت نمی‌تواند فضای لازم را برای گفت‌وگو فراهم کند. به همین دلیل، در این سال‌ها جامعه و قشر نوجوان و به‌خصوص دهه‌هشتادی‌ها، خیابان را برای مطرح‌کردن مطالبات خود انتخاب کرده‌اند. این نشان می‌دهد فضایی برای گفت‌وگو بین مردم با مسئولان ‌ وجود ندارد. به همین دلیل گفتمان جامعه رویکردی رادیکال پیدا کرده است. بنابراین مسئولان باید زمان و هزینه بیشتری را برای ایجاد بستر در جهت ترویج گفت‌وگو با مردم صرف کنند تا گفت‌وگو ‌ به رفتار سیاسی‌-‌اجتماعی مردم ایران بازگردد. در یک سطح از گفت‌وگو که گفت‌وگوی میان‌نخبگانی است، باید از ظرفیت دانشگاه‌ها، استادان، نخبگان سیاسی و اجتماعی، چهره‌های آکادمیک و خود دانشجویان برای بسترسازی در جهت گفت‌وگو استفاده کرد تا در نهایت زمینه گفتمان غالب در کل جامعه شکل بگیرد. در سطح دیگری از گفت‌وگو که ناظر بر گفت‌وگوها بین چهره‌های سیاسی، احزاب و جریانات کشور است، معمولا در جهان ساختارهایی برای گفت‌وگو طراحی و تعبیه شده است که یکی از این مراکز و ساختار‌ها به پارلمان‌ها باز‌می‌گردد. در مجالس و دیگر نهادهای انتخابی، جریان‌ها و احزاب با رأی مردم، عملکردی را از خود به نمایش می‌گذارند که می‌تواند پایه گفت‌وگوی سیاسی را فراهم کند. یعنی انتخاب مردم در نهایت به تصمیم احزاب و چهره‌های سیاسی در جهت حل‌وفصل مشکلات جامعه منجر خواهد شد. این روند بستر را برای گفت‌وگو فراهم می‌کند.

‌این نکات شما برای فراهم‌کردن گفت‌وگوی میان‌نخبگانی یا میان‌حزبی تا چه اندازه در جامعه امکان تحقق دارد؟

وقتی چهره‌های سیاسی و افراد دارای تحلیل و صاحب نگاه و نظر درگیر گرفتاری و موانع و انسدادهای متعدد هستند، نمی‌توان به گفت‌وگو امیدوار بود. در کنار آن متأسفانه برخی نهادها و مراکز تمایلی برای ایجاد فضا و بستر در جهت گفت‌وگوی سیاسی‌–‌اجتماعی، چه در سطح میان‌نخبگانی یا گفت‌وگوی میان‌حزبی و از همه مهم‌تر گفت‌وگو بین ملت، مردم و افکار عمومی با حکمرانان ندارند.

‌چه مراکزی؟

یکی از مهم‌ترین مراکز به صدا‌و‌سیما بازمی‌گردد که اصطلاحا عبارت رسانه ملی را به دوش می‌کشد، اما تنها منافع و نگاه طیف خاصی از جریان سیاسی در کشور را نمایندگی می‌کند و عمده مردم در عملکرد صدا‌و‌سیما جایگاهی ندارند. به همین دلیل اکنون اعتماد عمومی و رضایت عمومی نسبت به برنامه‌ها و خروجی رسانه ملی به‌شدت کاهش پیدا کرده است. متأسفانه همین عملکرد ‌ سبب شده است مرجعیتی که باید به رسانه ملی و صدا‌و‌سیمای جمهوری اسلامی ایران داده می‌شد، اکنون جای خود را به رسانه‌های معاند داده است. یعنی بخشی از افکار عمومی و مردم اعتماد بیشتری به اخبار، تحلیل‌ها و خروجی رسانه‌های لندن‌نشین دارند و آن را مرجع خبر قرار می‌دهند. این ناشی از چیست؟ ناشی از این است که صدا‌و‌سیما توجهی به گفت‌وگوی میان‌نخبگانی، میان‌حزبی و گفت‌وگوی مردم با حکمرانان ندارد. وقتی تنها یک طیف خاص سیاسی و برخی چهره‌های خاص اجازه حضور و گفت‌وگو در صدا‌و‌سیما را دارند و به موازات آن چهره‌های سیاسی و استادان دانشگاه نمی‌توانند در رسانه ملی حرف خود را بزنند و از طرف دیگر هرگونه اعتراض، انتقاد و مخالفت مردم توسط همین صدا‌و‌سیما به معنای خشونت‌طلبی، اغتشاش و آشوب تعبیر می‌شود، نهایتا به جایی می‌رسیم که اکنون صدا‌و‌سیما دیگر محل اعتباری برای افکار عمومی، نخبگان سیاسی و احزاب نیست.

‌البته این بخشی از ماجراست؛ متأسفانه در ادامه عملکرد یک‌جانبه، یک‌طرفه و نگاه یک‌سویه رسانه ملی ما شاهد محدودیت و فشار بر رسانه‌های دیگر هستیم و آنها هم اجازه گفت‌وگو و تعامل را ندارند و به‌راحتی نمی‌توانند از هر چهره سیاسی، چهره آکادمیک یا دغدغه مردم سخن بگویند؛ تیغ سانسور عملا رسانه‌ها را به محاق برده است؛ در‌حالی‌که برای جبران عملکرد ناامیدکننده رسانه ملی، رسانه‌های بخش خصوصی و مستقل می‌توانستند بخشی از این اعتماد از‌دست‌رفته جامعه را نسبت به رسانه‌ها در داخل کشور ترمیم کنند تا زمینه حداقلی برای گفت‌وگو شکل بگیرد؛ اما زمانی که متأسفانه صدا‌و‌سیما آن عملکرد را دارد و در کنارش فشارهای سیاسی از نهادهای مختلف به روزنامه‌ها، خبرگزاری‌ها، ماهنامه و هفته‌نامه‌ها وارد می‌شود و‌ نهایتا ما با وضعیت و شرایط کنونی مواجه هستیم که رسانه کارکرد خود را برای ایجاد زمینه و فضای لازم در راستای گفت‌وگو و گفتمان‌سازی از دست داده و همین خلأ سبب شده است که شاهد موج‌سواری رسانه‌های فارسی‌زبان و معاند انگلیسی و آمریکایی باشیم. به هر حال جهان امروز جهان تکنولوژی و ارتباطات است و فضای مجازی هم بستری را شکل داده که مردم آزادانه بتوانند نگاه، عقیده، انتقاد یا حتی اعتراض خود را نسبت به عملکرد مسئولان داشته باشند. فضای مجازی یک فضای دوسویه و تعاملی است، دیگر مانند صدا‌وسیما نیست که نگاه یک‌طرفه و تحکمی به مردم و جامعه داشته باشد. در فضای مجازی مردم امکان گفت‌وگو، نقد و اعتراض دارند؛ اما همین فضا هم که می‌تواند در کنار رسانه‌های مستقل و آزاد، بستر را برای گفت‌وگو و گفتمان‌سازی ایجاد کند، از سوی مسئولان فیلتر و محدود می‌شود. تمام اپلیکیشن‌ها و پلتفرم‌ها یکی پس از دیگری از تیغ فیلتر می‌گذرند و به‌همین‌دلیل برای گفت‌وگو بسته و بسته‌تر می‌شود. همین اختلال جدی در اینترنت در سه هفته گذشته علاوه بر آثار و تبعات مخرب بر اقتصاد، کسب‌و‌کار و معیشت مردم عملا بستر را برای فضای تعاملی، گفت‌وگو و مطالبه‌گری از مردم سلب کرده است. خب در شرایطی که اینترنت و فضای مجازی با فیلتر مواجه است، پلتفرم‌ها در محدودیت دست‌وپا می‌زنند، رسانه‌های آزاد، بخش خصوصی و مستقل با فشار مواجه‌اند و صداو‌سیما این عملکرد را دارد، متأسفانه بستر برای گفت‌وگو وجود ندارد. اینجاست که به تحلیل ابتدایی خودم بازمی‌گردم که صرف گفته مسئولان درخصوص آمادگی برای گفت‌وگو نمی‌تواند شرایط را برای این مهم فراهم کند؛ مسئولان علاوه بر ادعا باید در عمل نشان دهند که طالب گفت‌وگو هستند. در عمل نشان‌دادن هم این است که صدا‌وسیما این رفتار یک‌سویه، یک‌جانبه و تحکمی خود را کنار بگذارد و اجازه دهد تمام چهره‌های سیاسی، تمام احزاب، استادان دانشگاه و... از حق مساوی و برابر برای حضور در رسانه ملی در راستای بیان دغدغه‌ها و مطالبات مردم استفاده کنند. در کنار آن روزنامه‌نگاران از آزادی عمل لازم برای انتشار اخبار برخوردار باشند؛ رسانه‌های بخش خصوصی و آزاد با فشار ‌مواجه نباشند. اینترنت آزاد و پرسرعت در کنار فراهم‌کردن شرایط برای حضور پلتفرم‌ها با هدف ایجاد بستر تعاملی و دوسویه باید شکل بگیرد. اگر مجموعه این اتفاقات روی دهد، تازه بسترهای اولیه برای گفت‌وگو و گفتمان‌سازی شکل خواهد گرفت. در اینجا موضع‌گیری اخیر‌‌ رئیس قوه قضائیه را درخصوص آمادگی برای گفت‌وگو با مردم و جریان‌های سیاسی قابل تقدیر می‌دانم. به هر حال در این سه هفته اعتراض مردمی که متأسفانه برخی چهره‌های سیاسی، احزاب و رسانه‌ها و به‌خصوص صداوسیما عملکردی ناامیدکننده داشتند، این گفته‌ها‌ قدری امید را به جامعه بازگرداند. در‌حالی‌که جا داشت رؤسای نهادهای انتخابی یعنی مجلس و ریاست‌جمهوری به سمت گفت‌وگو و تعامل با مردم گام بردارند، ما شاهد بودیم که رئیس قوه قضائیه ‌ از ضرورت گفت‌وگو سخن گفته است که جای دفاع دارد؛ چون در همین شرایط حساس واقعا دعوت به گفت‌وگو و آرامش یک‌ ارزش است.

‌در مقابل رفتار صدا‌و‌سیما که به آن اشاره کردید، به‌تازگی شورای عالی انقلاب فرهنگی از تغییر سیاست‌ها و آمادگی برای ایجاد بستر قانونی در راستای به رسمیت شناختن اعتراضات گفت. آیا ما شاهد یک تعارض دیدگاه در داخل کشور درباره گفت‌وگو و گفتمان‌سازی هستیم که در یک سو رسانه ملی توجهی به آن ندارد و برخی نهادها و مراکز سعی دارند بستر گفت‌وگو و گفتمان را با مردم فراهم کنند؟

در پاسخ به این سؤال مهم شما باید به این واقعیت اشاره کرد که ما با دو طیف ضد گفت‌وگو مواجهیم که عملا مانند لبه‌های یک قیچی در جهت نابودی بستر برای گفت‌وگو عمل می‌کنند. در یک طرف جریان‌های معاند، اپوزیسیون، برانداز و رسانه‌های آنها در خارج از کشور فعال هستند که به‌هیچ‌عنوان تمایلی ندارند بستری برای گفت‌وگو و تعامل بین حکمرانان، مقامات و مسئولان جمهوری اسلامی با مردم شکل بگیرد. در این سو متأسفانه در داخل هم برخی جریان‌های رسانه‌ای از‌جمله خود صدا‌و‌سیما و نیز برخی احزاب، شخصیت‌ها، نهادها و ارگان‌ها هم عملکردی مانند اپوزیسیون‌های خارج‌نشین دارند و تلاش و تمایلی برای گفت‌وگو و گفتمان‌سازی با مردم ندارند و حتی با ادبیات، الفاظ و تهدیدهای خود هرگونه بستری را برای گفت‌وگو با مردم از بین می‌برند. وقتی این دو جریان ضد گفت‌وگو با عملکردی مشابه سعی دارند با دوقطبی‌سازی، مردم را در برابر مردم قرار دهند، طبیعتا نمی‌توان به گفت‌وگو و گفتمان‌سازی در کشور امید داشت. تا زمانی که این دو طیف فعال هستند، هرگونه بستری برای گفت‌وگو و گفتمان‌سازی با برچسب‌های مختلف مواجه می‌شود. در خارج از کشور جریان معاند، برانداز و اپوزیسیون آن را به عبارت دیگری تعبیر می‌کنند و در داخل هم جریان‌ها و رسانه‌های رادیکال برداشت دیگری دارند. وقتی براندازان خارج‌نشین، اصلاح‌طلبان را ماله‌کش و سوپاپ اطمینان جمهوری اسلامی ایران می‌دانند و در مقابل آن رسانه‌هایی مانند کیهان هم از ضرورت محاکمه کسانی مانند خاتمی و ظریف به دلیل موضع‌گیری نکردن در اعتراضات می‌گویند، حکایت از آن دارد که دو طرف ضد گفت‌وگو هستند؛ در‌حالی‌که باز هم تکرار می‌کنم دعوت به گفت‌وگو و آرامش در جامعه ضد ارزش نیست؛ بلکه یک ارزش است؛ اما متأسفانه این دو طیف سعی دارند آن را به یک ضد ارزش تبدیل کنند. برای مثال زمانی که در کلاب‌هاوس آخرین مناظره مصطفی تاجزاده با مراد ویسی شکل گرفت، آقای تاجزاده باز هم اعتقاد داشت جمهوری اسلامی ایران با تمام نقدها می‌تواند با اصلاحات ساختاری به سمت گفت‌وگو و تعامل با مردم پیش برود؛ اما در مقابل مراد ویسی اعتقاد داشت که این سیستم اصلاح‌پذیر نیست؛ فردای آن مناظره، آقای تاجزاده بازداشت می‌شود. ‌