|

چیستی رفتارهای موجود در کشمکش‌های اجتماعی و سیاسی

ناقوس اصالت زندگی به جای مرگ

درگیری‌های یک ماه اخیر، طرح این بحث را ضروری کرده است. تعداد جان‌باختگان، یکی از شاخص‌های اندازه‌گیری و تخمین میزان خشونت است؛ برای مثال، در کشور فرانسه تعداد جان‌باختگان خیزش می 1968 چهار نفر گزارش شده در صورتی که در درگیری‌های خیزش جلیقه‌زردها درسال 2018 این رقم به سه برابر آن رسید.

ناقوس اصالت زندگی به جای مرگ

ایرج سبحانی، استاد دانشگاه و متخصص گوارش دانشکده پزشکی پاریس شرقی کرتی-فرانسه: درگیری‌های یک ماه اخیر، طرح این بحث را ضروری کرده است. تعداد جان‌باختگان، یکی از شاخص‌های اندازه‌گیری و تخمین میزان خشونت است؛ برای مثال، در کشور فرانسه تعداد جان‌باختگان خیزش می 1968 چهار نفر گزارش شده در صورتی که در درگیری‌های خیزش جلیقه‌زردها درسال 2018 این رقم به سه برابر آن رسید. برخی از جان‌باختگان بر اثر گلوله‌ ساچمه‌ای یا کائوچویی جان خود را از دست دادند. این در حالی است که در سال 1968 نزدیک 10 میلیون کارگر و کارمند فرانسوی دست به اعتصاب و نافرمانی مدنی زده بودند، می 68 آغاز اصلاحات اساسی در جمهوری پنجم فرانسه بود و بسیاری از مقررات و بخش‌نامه‌های اجرائی دولت منقلب شدند. شورش اجتماعی جلیقه‌زردها تنها تقاضایی معیشتی بود، هیچ تغییر ساختاری به‌دنبال نداشت و جمعیت اجتماعی بسیار کوچک‌تری را دربر می‌گرفت. ناگزیر باید اعتراف کرد که با گذشت 50 سال، حجم مطلق خشونت در این کشور دموکراتیک افزایش یافته یا دستاورد رابطه‌ای معکوس با حجم خشونت داشته است. نگارنده معتقد است فزونی حجم خشونت در جهان امری جدی است و وضعیت کشور فرانسه استثنا نیست؛ به‌همین‌دلیل در اولین از تلاشی سه‌گانه (جایگاه خشونت، جای گفتمان، جای مدیریت) درباره اتفاقات کنونی جوانان ایران، به کندوکاو یکی از مهم‌ترین چالش‌های آن در ایران یعنی جای خشونت می‌پردازد.

حدود سخن

ابتدا لازم است پس از یاد‌آوری تعاریف کلان، حدود این بحث را مشخص کنیم.

هر کوشش جمعی برای پیشبرد منافع مشترک یا تأمین هدفی مشترک، از طریق عمل جمعی خارج از حوزه نهادهای رسمی، حرکت اجتماعی معترضانه است. این حرکت می‌تواند با انگیزه سیاسی محدود یا فراتر از خود تحول یابد.

برای ربط خشونت با حرکات سیاسی - اجتماعی، باید این حرکات را به سه دسته تقسیم کرد؛ دسته اول و رایج‌ترین آنها، حرکاتی هستند که با طرح تقاضای گروهی سطح قدرت خود را به شکلی نشان می‌دهند که حاکمیت مخاطب، پس از بررسی و ارزیابی تعادل قوا و نیروهای اجتماعی‌-‌سیاسی، بدون اعمال هیچ‌گونه خشونتی تن به تقاضای تغییر از طریق گفت‌وگو و اصلاحات می‌دهد. این تحول عمومی اجتماعی و سیاسی را مدیون دو تلاش و نوآوری هستیم: تجارب مبارزات سندیکاها و ساختارهای مشابه آن مانند کانون‌های حرفه‌ای و صنفی و توانایی مدیریت مدرن در مانندسازی و ارزیابی فرایند مطالبات اجتماعی. دسته دوم، حرکاتی که فراتر از مطالبات صنفی یا معیشتی طالب تغییراتی ساختاری است ولی اصل حاکمیت را در موجودیتش به چالش نمی‌کشد. این دسته بدون اعمال خشونت و بیشتر در کشورهایی که تن به راه‌حل‌های دموکراتیک برای ابراز مطالبات می‌دهند، مشاهده می‌شود (مثال خروج انگلیس از اتحادیه اروپا از طریق همه‌پرسی). دسته سوم، مطالبات کلان و ساختار‌شکن که منجر به انقلاب و تغییر زیربنایی ساختار حکومتی و سیاسی می‌شوند. به طور کلی حجم خشونت در این دسته از حرکات اجتماعی بیشترین است.

از بعد از انقلاب صنعتی، اکثر تخاصم‎‌های اجتماعی در زمینه اقتصادی و سیاسی و برای چگونگی رعایت عدالت، تقسیم سود افزوده بر کار یا ثروت صورت گرفته و از نوع اول است. اما حرکاتی در سطح طرح مطالبات اجتماعی‌-‌سیاسی مانند حق تساوی حقوق شهروندی مستقل از رنگ پوست در آمریکا (روزا پارکس) یا در آمریکای جنوبی علیه آپارتاید (ماندلا) یا حق مساوی میان مرد و زن (حرکت فمینیستی در اروپا و آمریکای شمالی) اعم از حق رأی‌دادن یا سطح مساوی حقوق برای کار یکسان را می‌توان در زمره کنش‌ها و واکنش‌های اجتماعی لحاظ کرد و از نوع دوم به شمار آورد. در نیمه دوم قرن 20، مبارزات استقلال‌طلبانه نیز با خیزش‌های گروهی، صنفی یا اجتماعی آغاز و تبدیل به انقلاب‌های آزادی‌بخش شدند. البته باید یادآور شد که خیزش‌های اجتماعی در دو قرن اخیر با تنوع و گونه‌گونی بسیار توأم بوده است. با وجود این، تعداد کمی از آنها منجر به انقلاب یعنی انهدام تمام ساختار سیاسی و اجتماعی و استقرار ساختاری نوین شده‌اند.

خشونت: تعریف و شاخص‌ها

خشونت، اقدام فیزیکی، روحی یا احیای وضعیتی است که به منظور برتری، سودبری، انقیاد، استثمار، اجبار یا با نیت انهدام فیزیکی یا فعلی یا روحی اشخاصی در میان جمع یا گروه یا جامعه‌ای صورت می‌گیرد.

در روان‌شناسی فردی و اجتماعی، امیال و رانش‌های خشونت در انسان بر اثر نحوه طبیعت و مدل‌هایی که فرد از جامعه می‌گیرد، تحت کنترل خودآگاه درمی‌آید. در بسیاری از فرهنگ‌های سنتی بیان و باره‌سازی خاطرات تاریخی بر حول انسانی خشونت‌دیده و ستم‌کشیده، نقش مقوم میان طبقات ستم‌دیده را بازی می‌کند. از طریق ترویج نمادین این‌ وقایع تاریخی و با تولید همانندسازی میان تمام رنج‌دیدگان، پیوند اجتماعی حفظ می‌شود، اما آن‌ طرف سکه، برخی معتقدند با روایت جزئیات این وقایع، خطر عادی‌سازی خشونت تداعی می‌شود.

در روند سیاسی مطالبات اجتماعی به طور عموم این خشونت علیه دولت که حق رسمی و در بسیاری از موارد انحصاری استفاده از قهر را دارد، وجود دارد. بر این اساس، خشونت سیاسی‌–‌اجتماعی در چارچوب کشور می‌تواند نتیجه سرخوردگی و ناامیدی نسبی باشد؛ یعنی خشونت، حاصل فاصله میان انتظاری ابرازشده از جانب اشخاص یا گروه‌هایی از جامعه از یک سو و امیدی سرخورده از سویی دیگر است، خواه این فاصله واقعی باشد خواه برداشتی.

درباره وقایع اخیر در ایران، بی‌شک می‌توان اذعان کرد که تقاضای «آزادی» بر مبنای «حجاب اختیاری به جای حجاب اجباری» از نوع حقیقی است. در بررسی پدیده خشونت، از طرفی باید به شاخص‌ها و از طرفی دیگر به دیدگاه‌ها پرداخت. با توجه به انواع خشونت (لفظی، ژستی، فیزیکی، شغلی، جنسیتی، جغرافیایی و...) و به منظور ساده‌کردن بحث در اینجا، فقط به شاخص جان‌باختگان در خشونت برای مقایسه سطح آن اشاره می‌شود. همچنین، با وجود اینکه جنگ‌ها که سطح نهایی استفاده از خشونت را در بردارند و بالاترین ارقام جان‌باختگان در تاریخ را به جای گذاشته‌اند نیز به منظور ساده‌کردن بحث و متمرکزکردن آن بر جنبش‌های اجتماعی، در این نوشتار مورد توجه قرار نمی‌گیرند. بنابراین هدف این نوشتار توجه‌دادن مخاطب به مهم‌ترین آفت جنبش اجتماعی یعنی مسابقه در استفاده از خشونت در سطحی که سیستم به افزایش آن ترغیب می‌شود و معترضان نیز برای گسترش حجم مطالبات و سرعت‌بخشیدن به تحقق آن یا برای آنچه دفاع خوانده می‌شود به استفاده نامتعارف از آن تن می‌دهند.

روندی گذرا به تاریخ کاربردی خشونت در 7  دهه اخیر

خشونت در همه کشور‌ها و در همه فرهنگ‌ها مشاهده شده و نسبت به مرام، روحیه، خلقیات و حتی قوانین جاری در کشورهای مختلف، تعریف‌ها و درجه‌بندی‌های بومی پیدا کرده است. به عبارت دیگر تجمع انسان‌هایی که در یک خطه و در پناه یک برنامه واحد (هرچه باشد) زندگی می‌کنند، به خودی خود مولد یا مستعد خشونت‌ورزی است؛ بنابراین استفاده از آن هم به عنوان راه‌حل برای برون‌رفت از نزاع اجتماعی، متداول است اما الزاما مزین به دستاورد نیست یا برعکس ممکن است منجر به عقبگرد شود. دو بارزه اخلاق و کارآمدی خشونت، منجر به حرکتی خشونت‌گریز و حتی ضد خشونت شده است؛ اما عملکرد خشونت به نحوی در جامعه کاربرد پیدا می‌کند که حتی برخی مرام‌ها یا ایدئولوژی‌هایی که با نیت گریز از خشونت جمعی معرفی می‌شوند و دست‌کم ادعای خشونت‌گریزی دارند، نتوانستند فرجامی جز تولید بیشتر خشونت داشته باشند؛ یعنی بسیاری از ایدئولوژی‌ها خود منبع تولید و ترویج خشونت می‌شوند. بنابراین با فرض اینکه تجمع انسان‌ها خود مولد خشونت است و رویکرد کاربردی آن تأثیرگذار بر به‌دست‌آوردن مطالبات اجتماعی، این بحث را بسط می‌دهیم.

پس از جنگ جهانی دوم، با دوره‌های متفاوت ارزش‌بندی خشونت و اعمال آن به عنوان وسیله مبارزه اجتماعی مواجه هستیم. از دهه 1950 تا 1960، باید به عنوان دوران قبول تفاوت میان خشونت تحمیلی (استعمارگر، امپریالیسم) و خشونت مقبول (مبارزات استقلال‌طلبانه برخاسته از مقاومت زیر سلطه) یاد کرد. در این دوره، نقش روشنفکران چپ و به‌خصوص مارکسیست-لنینیست در تطهیر سطح قابل توجهی از خشونت پررنگ است. پیک بارز این فراز در تقسیم خشونت به بد و خوب را در نماد مبارزات چه‌گوارا می‌توان خلاصه کرد. گرچه تنش‌های درون مرزها (کوبا، چین، کنگو، الجزایر و...) از نوع مطالبات اجتماعی‌–‌سیاسی بومی و ویژه این کشورها تلقی می‌شدند، اما از نوعی آرمان و الهام‌پذیری فراملی و ایدئولوژیک متأثر بودند. برای درک تناقض این پدیده کافی است به اثر معروف فرانس فانون، دوزخیان روی زمین، با مقدمه ژان پل سارتر اشاره کرد. فانون برای افشای سطح خشونت و اجحاف تحمیل‌شده به ملت الجزایر، شکل‌های استعمار و ستمگری در سرزمین و طرق مبارزه با آن را برای خوانندگانش تعریف، تشریح و تحلیل می‌کند و در راستای نوشتار خود با زبانی بسیار غنی به بررسی روان‌شناسی شخصیتی روی هر دو قشر (سلطه‌گر و سلطه‌پذیر) و حالات روانی که بر ایشان حادث شده می‌پردازد. او می‌نویسد قهر، نه توفانی است واهی، نه رستاخیز غرایز وحشی و نه حتی نتیجه کینه‌توزی است، بلکه خود انسان است در حال از نو ساختن خود؛ «گسترش قهر در جامعه ستم‌دیده متناسب با خشونتی است که سیستم ستمگر علیه او به کار می‌برد و ستمگر جز زبان زور نمی‌شناسد». نکته پراهمیت‌تر مقدمه سارتر است که در سال 1961، یعنی کمی پس از جنبش ملی‌شدن نفت و کودتای خونین متعاقب آن در ایران، داده‌های فانون را متاع نقدی می‌گیرد برای توجیه و حتی تشویق استفاده از خشونت به ‌عنوان وسیله‌ای مشروع برای رهایی. سارتر در مقدمه این کتاب خطاب به جانبداران عدم خشونت می‌نویسد: «... شما در موضع راحتی می‌نشینید که نه جبار است و نه قربانی، پس شانه خالی می‌کنید. ... اگر این نزاع امروز آغاز شده بود و استثمارگری و سلطه‌گری و‌... اندیشه‌های عدم ترویج خشونت شما قدمتی هزار‌ساله در تاریخ نداشت، شاید می‌توانستید به این دعوا بدون دست‌بردن به خشونت پایان دهید. اما‌... سکوت شما کاری جز تأیید او نمی‌کند...».

حتی 15 سال پس از این کتاب، برخی از برجسته‌ترین فیلسوفان و جامعه‌شناسان فرانسه (فوکو، دلوز و...) مانع استرداد یک وکیل آلمانی متهم به دست‌داشتن در ترور منتسب به گروه بریگاد سرخ، از فرانسه به آلمان، یعنی دو کشور دموکراتیک و بهره‌مند از تفکیک قوای سه‌گانه یعنی استقلال قوه قضائیه از مجریه‌ می‌شوند. ایشان مدعی شدند او هنگام ارتکاب به جرم، نیتی انسان‌دوستانه و عدالت‌طلبانه داشته است. اهمیت تاریخی آن به قدری است که در سال 1979 نیز فوکو به‌عنوان مهم‌ترین روشنفکر مطرح در جهان و مدافع «انقلاب اسلامی ایران»، ستاره رسانه‌ها می‌شود. او از‌جمله به این خاطر نزد انقلابیون مسلمان و چپ در ایران مورد استقبال قرار می‌گیرد. گرچه بعدها فوکو با انتقاد از خود از موضع پیشینش فاصله گرفت، اما تأثیر فکری و جهانی او پس از پیروزی انقلاب در ایران پس از 1357 درخور ملاحظه است. شایان ذکر است که این نگاه دوگانه به خشونت فقط نزد اندیشمندان سکولار مرسوم نبود، بلکه پیش از آن بون هافر، کشیش کلیسای آلمان که مدتی را هم در آمریکا به کار ارشاد مسیحیان و تحمل مسیح‌وارانه خشونت پرداخته بود، از نوعی خشونت رهایی‌بخش سخن رانده است. او که خود را ناتوان در چگونگی تغییر وضعیت تبعیض نسبت به سیاه‌پوستان آمریکا می‌دید، به آلمان بازگشت و بدعت‌گذار جمع‌پذیری پیام عیسی مسیح مبنی بر «نکشتن همنوع» و به‌کار‌بردن خشونت یعنی ترور و انفجاری شد که منجر به حذف هیتلر شود. او فرایند رهایی بشریت از این طریق را مصداق وارستگی و در راستای دروس اخلاقی عیسی مسیح معرفی کرد.

گرچه این حرکات را می‌توان آخرین تلاش برای توجیه خشونت در جهان دانست؛ زیرا هم‌زمان در ایرلند، ایتالیا، فرانسه و ژاپن رؤیاهای پیروزی بر بی‌عدالتی با توصل به خشونت فروکش کرده و شاهد شکوفایی وجدانی می‌شویم که دانه اصلی آن را هانا آرنت (آلمان – آمریکا) و آلبر کامو (فرانسه) گذاشتند.

آلبر کامو که جهان را گنگ می‌دانست و عقیده داشت ما زندگی را دوست داریم و شوق زیستن در وجود ما خانه دارد ولی سرانجام باید رفت و انسان سر از کار طبیعت درنمی‌آورد، نظری کمی متفاوت نسبت به اعمال خشونت داشت که از تعهد و حس مسئولیت اجتماعی برمی‌آید. او در نطق نوبل خود می‌گوید: «... نویسنده باید در خدمت آنهایی باشد که از تاریخ آسیب می‌بینند... برای این ‌کار نیاز به سکوت دارد... اما نباید در عین برخورداری از مزایای آزادی، سکوت را کنار نگذارد... باید رنج تاریخ را انعکاس دهد و دیگران را نیز به یاد آن بیندازد... . تعهدش خدمت به حقیقت و به آزادی است... . از آنجا که وظیفه نویسنده، متحد‌کردن هرچه بیشتر مردمان جهان است، نباید با بندگی و دروغ همراه باشد... تا تولد دوباره‌ای پیدا کنیم باید با غریزه مرگ مبارزه کنیم. مسلم است که هر نسلی احساس می‌کند باید برای اصلاح‌کردن دنیا به پا خیزد. نسل من می‌داند که دنیا را اصلاح نخواهد کرد، اما وظیفه‌اش شاید از این هم مهم‌تر باشد. وظیفه‌اش این است که نگذارد دنیا خودش را نابود کند. این نسل وارث تاریخ پوسیده‌ای است که در آن انقلاب‌های شکست‌خورده، جنون تکنولوژی‌... و ایدئولوژی‌های از‌نفس‌افتاده به هم آمیخته‌اند. ... این نسل که کارش را با نفی و انکار آغاز نموده، باید هم در درون خودش و هم در بیرون خودش شمه‌ای از آن چیزی را احیا کند که شأن و مقام زندگی و مرگ به حساب می‌آیند. ... در میان ملت‌ها صلحی را اعاده کند که فارغ از بردگی باشد. باید کار و فرهنگ را دوباره با هم آشتی بدهد. ... این نسل اکنون در همه نقاط جهان برای کارزار دوگانه حقیقت و آزادی بپاخاسته‌...». نقد واقعی خشونت را مدیون هانا آرنت هستیم.

هانا آرنت، فیلسوف آلمانی – آمریکایی که از دست نازی‌ها گریخت، مهم‌ترین رأس مطالعاتی خود را به خشونت اختصاص داده است. انقلاب هم یکی از مفاهیمی است که آرنت در فلسفه‌اش بررسی کرده و در قیاس میان تجربه آمریکایی با تجربه فرانسوی خشونت‌های بیش از حد و افسارگسیخته در فرانسه، او را به این نتیجه هدایت می‌کند که مدل آمریکایی انقلاب یعنی تغییر از راه نافرمانبرداری مدنی بهتر است. او در کتاب آیشمن در اورشلیم توضیح می‌دهد که در جنبش اجتماعی، خشونت به خودی خود شکلی از قدرت نیست، بلکه صرفا نقطه مقابل قدرت است؛ گرچه می‌تواند وسیله‌ای برای رسیدن به قدرت شود، اما در این صورت رهایی از خشونت برایش دشوار خواهد شد. او بر اهمیت اتوریته به‌عنوان مهم‌ترین مسئول در نهادینه‌کردن خشونت در جامعه تأکید دارد. در ابتدای دهه 1970، فراتر از عنصر فرمانبرداری کورکورانه از دستورات مافوق مورد نظر هانا آرنت، استانلی میلگرم، روان‌شناس اجتماعی آمریکایی، از نقش سامانه (سیستم) یاد می‌کند. او در تحقیق میدانی خود نشان داد که تبعیت از روند یک سیستم به‌‌طور لزوم نیاز به خدمت در ارتش یا ساختاری طویل و پیچیده‌ مانند ارتش هیتلر ندارد. او توانست نشان دهد که برای مثال مقام مقبول (دانشمندی بهره‌ور از اعتبار دانشگاهی) می‌تواند شهروندی را که در نوعی بازی تحقیقاتی شرکت کرده، تبدیل به شکنجه‌گری بی‌رحم کند. تن‌دادن افراد عادی به اعمال خشونت به علت کامجویی از حس آزار به دیگری یا ارضای گرایش به غایت خشونت‌بار او نبود، بلکه تلقی از وظیفه اعمال خشونت در شرایطی خاص است که بیش از آنچه به شخصیت فرد بستگی داشته باشد، به نوع شرایطی که با آن درگیر است وابسته است. به این وسیله، از فرهنگ خوی به خشونت‌ورزی که آرنت توجه همگان را به آن معطوف کرده بود، به اهمیت نقش شرایط پی می‌بریم.

در صحنه مطالبات سیاسی، گاندی در طول عمر خویش پیشتاز رهبری هشت مبارزه (مبارزه علیه نژاد‌‌پرستی، علیه استعمار، علیه نظام کاستی و طبقاتی، علیه استثمار اقتصادی، علیه تحقیر زنان، علیه برتری مذهبی و قومی، مبارزه در راه ایجاد مشارکت دموکراتیک مردمی و مبارزه عاری از خشونت برای ایجاد دگرگونی‌های اجتماعی و سیاسی) سخت و بی‌وقفه ولی عاری از خشونت بود. لوتر‌کینگ با الهام از گاندی، روش‌های خشونت‌پرهیز را برخلاف روحیه تسلیم و انفعال در پیش گرفت: «در این مبارزه بحق، علی‌رغم تمام بدرفتاری‌ها و ستم‌هایی که تحمل کرده‌ایم، با آرامش کامل، در جهتی قدم بر‌می‌داریم که با محبت، سفیدپوستان را به خود جلب کنیم. البته با شجاعت اعتراض می‌کنیم؛ شجاعتی هماهنگ با اصول مذهب و کلام خداوند بزرگ. ما می‌خواهیم تمام معیارهای مبارزاتی خشونت‌آمیز را به زباله‌دان تاریخ بسپاریم و درسی نو به بشریت تقدیم کنیم»‌. روزا پارکس با دغدغه طولانی‌نگه‌داشتن و همه‌گیر‌کردن رفتار خود و با الهام از این نظریه نافرمانی مدنی توأم باخشونت‌زدایی و با سرپیچی از اهدای صندلی خود در اتوبوس عمومی به سفید‌پوستی که پس از او سوار شده بود، سرآغاز جنبش مبارزه خشونت‌پرهیز با نژادپرستی در آمریکا شد‌. این رفتار شاید نزدیک‌ترین شکل مطالبه اخیری باشد که نسبت به حجاب اجباری و به‌ دنبال مرگ مهسا امینی در ایران به وجود آمده است.

ناقوس اصالت زندگی به جای مرگ، مقدمه ورود به قرن بیست‌و‌یکم

در‌واقع، موضع بینابینی «خشونت‌گریز و نه به عدم خشونت مطلق» کامو او را از گاندی متمایز می‌کند. با دستاوردهای گاندی در آسیا و سپس موفقیت‌های سیاه‌پوستان با الهام از فلسفه گاندی و فاصله‌گرفتن از فلسفه بون هافر در اروپا از ابتدای دهه 1980، دیگر در هیچ مطالبه سیاسی در هیچ‌کدام از کشورها به‌ویژه فرانسه و در رابطه با هیچ خیزش اجتماعی‌–‌سیاسی (در دهه‌های اخیر چندین خیزش از‌جمله خیزش حومه‌های شهری) مسئولان سیاسی اعم از آنهایی که بر مسند امور بودند تا آنهایی که در اپوزیسیون به سر می‌بردند، از اعمال خشونت از هر نوع آن فاصله گرفته و آن را محکوم می‌کنند.

فرمی از خشونت «مقبول» که سویه‌هایی از آن در انقلاب الجزایر (1991-2001) و در نهایت به شکل افراطی در گروه‌های تروریستی همچون داعش، القاعده و طالبان انواع متفاوت از خشونت اجتماعی را ترویج و توجیه می‌کرد، نه‌تنها پژواکی جهانی نیافت بلکه باعث اتحاد بیشتر کشورها برای مقابله با آن شد.

در جوامع دموکراتیک و سکولار غرب، حکومت‌ها در عین آنکه انحصار قانونی استفاده از قهر را دارند، بیش از همیشه توانایی استفاده بی‌رویه از آن را از دست داده‌اند. وقایع مربوط به مرگ دو نوجوان از میان نسل دوم مهاجران به خاطر فرار از دست مأموران در سال 2005، سه هفته آشوب را در حومه شهرهای بزرگ فرانسه به دنبال داشت؛ تا جایی که افکار عمومی استفاده از خشونت «قانونی دولت» تا این سطح از رکود کرامت انسانی را غیرقابل‌قبول تلقی کرد. همچنین سوء‌استفاده مکرر خشونت از جانب مأموران در نهایت در فوریه سال 2017 منجر به مصوبه قانونی در مجلس فرانسه شد که به توسعه حقوقی شهروندی در مقابل اعمال قهری دولت و خشونت پلیسی یا غیر‌پلیسی افزود‌.

اما در دو دهه اخیر پژواک واگشت (رزیلیانس) خشونت در غرب یا دست‌کم در فرانسه دوباره به گوش می‌رسد. سر باز زدن تعدادی از دانش‌آموزان از ادای احترام و ایراد سکوت در سوگ قربانیان کشتار جمعی هیئت تحریریه مجله شارلی ابدو در ژانویه سال 2015، جامعه فرانسه را بیشتر متوجه این امر کرد که اصل محکومیت خشونت به هر قیمتی و برای هر مطالبه‌ای از اجماع عمومی نزد همه شهروندان نیز برخوردار نیست. هنگام مطالبات جلیقه‌زردها نیز بار دیگر شاهد بازگشت نوعی خشونت اجتماعی و دسته‌جمعی بودیم. اما این بار می‌توان به اهمیت نقش رسانه‌های جمعی به شکل عمومی اشاره کرد که به‌‌‌ظاهر مهم‌ترین انگیزه تظاهرات‌کنندگان در استفاده از خشونت گزارش شده است. صرف‌نظر از اینکه اهدای امتیازهای اقتصادی دولت مکرون در سال 2018 پاسخی کافی به این مطالبات بود (بروز پاندمی کووید‌19 روند این کشمکش را دگرگون کرد) یا نه، کنشگران جلیقه‌زرد نشان دادند بدون بالا‌بردن هیجان عمومی با استفاده از خشونت از شنوایی کافی دولتمردان بهره نمی‌بردند. بنا بر این تحولات دوگانه، در افکار عمومی فرانسه نیز شاهد تحولی دوگانه نسبت به خشونت هستیم: استفاده از خشونت حداکثری از جانب دولت، «مثبت» تلقی شده، چنانچه برای حفاظت از تمامیت و هویت ملی باشد (به‌ویژه در مقابل حملات داعش و درباره مبارزه علیه تروریسم یا در مقابل آزار جنسی کودکان و زنان) مورد انتقاد قرار نمی‌گیرد؛ در‌صورتی‌که از دولت تقاضای بردباری بیشتر نسبت به مطالبات صنفی و معیشتی وجود دارد.

می‌توان تأثیر این تحول دوگانه را نیز تا اندازه‌ای در مورد حمایت افکار عمومی غرب نسبت به کشورهای خاورمیانه مشاهده کرد. جنبش بهار عربی تا زمانی که نسبت به اعمال خشونت رویکردی انتقادی و دور از وسیله احراز قدرت سیاسی داشت، از پشتیبانی زیاد افکار عمومی جهان و کشورهای دموکراتیک برخوردار شد. حمایت این افکار عمومی هم‌زمان به احتمال فربه‌شدن گفتمان ایدئولوژی سیاسی (به خطر رشد خشونت تلقی شد) فروکش کرد و عملا به استثنای تونس این مطالبات در هیچ‌یک از کشورهای خاورمیانه از پشتیبانی طولانی بهره نجست. می‌توان ادعا کرد که در جوامع غربی این دینامیسم دوگانه نسبت به استفاده از خشونت در صحنه مطالبات اجتماعی‌–‌سیاسی، تا اندازه‌ای متضاد است. یکی کماکان استوار بر تابوی رد خشونت جز برای تأمین امنیت و پاسداری و حمایت از بخش ضعیف‌ و اقلیت‌های جامعه نسبت به اکثریت قدرتمند یا در مقابل نفوذ ایدئولوژی سیاسی زورپرست است؛ دیگری متأثر از خطر بر‌هم‌زدن تعادل -در جهان- و مشروعیت مطالبات برخاسته از خواسته‌های ملت است که دولت‌ها باید بدون کمک از خشونت توانایی پاسخ‌گویی به آن‌ را داشته باشند.

وضعیت ویژه کنونی در ایران

در ایران، استفاده از خشونت چه از سوی مخالفان و معترضان و چه از سوی دولت جزئی تفکیک‌ناپذیر از روند سیاسی در دهه‌های اخیر بوده است. پیش ‌از ‌این در ذهنیت سنتی ایرانیان، نماد دولت، مظهر قهر است. این دید سنتی از دولت در یک قرن اخیر به‌خصوص در دو دهه اخیر دستخوش تغییرات جدی شده است. ابتدا تلقی روشنفکری مانند تقی‌زاده که پس از مشروطیت با فقر اقتصادی، فرهنگی و نا‌امنی در ایران مواجه است، «اداره استبدادی خوبِ ترقی‌طلب و تمدن‌دوست، آن‌گونه که پطر کبیر در روسیه و میکادو در ژاپن یا محمدعلی‌پاشا در مصر است» الگو قرار می‌گیرد.

سپس در دوران پهلویِ پسر ذهنیت و انتظار ایرانیان از دولت، انجام خواست‌هایی آرمانی است؛ از مبارزه با ابرقدرت گرفته تا توسعه اقتصادی و فرهنگی سریع و بدون زحمت. در این دوران متلاطم، دولت متکی بر درآمد نفت و مطالبات متعدد، اعمال خشونت هم از جانب حاکمیت و هم مخالفان امری متداول شد. ترور شخصیت‌های دوره پهلوی (کسروی، هژیر، رزم‌آرا، زنگنه و...) به ابتکار یا با همکاری مخالفان سیاسی و گروه‌های چریکی و ترور چهره‌های سیاسی و مذهبی در سال‌های ابتدایی پیروزی انقلاب عادی شده بود. در ابتدای دهه 1350 مبارزات چریکی به اوج خود رسیده و اعمال خشونت حتی برای برون‌رفت از مشکلات درون‌سازمانی یا درون‌گروهی امری بدیهی می‌شود. برای تعیین سطح خشونت کافی‌ است به موجی از تسویه‌های درون‌گروهی در هر دو سازمان (مجاهدین خلق و فداییان خلق) توجه داشت.

اما متناسب با تعریف‌های پیشین، تجمعات اعتراضی امروز جوانان ایران به جای تکیه بر هر نیرو و قدرتی یا هر مظهر تأمین زندگی و حیات روزمره، به همسویی منافع یا خواسته‌های مشترک نسلی معروف به دهه‌هشتادی‌ها (متولدان دهه 1380) تکیه می‌کند تا آن‌ را تبدیل به فشار سیاسی کرده و تغییرات مد‌نظرش را تأمین کند. امروز، دید سنتی تخیل ایرانیان دگرگون شده است. جوانان به‌خصوص زنان، خواستار به رسمیت شناختن حقوق شهروندی و احترام به آزادی‌های فردی و جمعی، برابری زن و مرد و مبارزه با فساد همه‌گیر و توجه به محیط زیست هستند. گرچه دگرگونی تخیل اجتماعی در ایران نتیجه پویایی جنبش‌های اجتماعی گوناگون (جنبش زنان، جنبش محیط زیست و...) است، اما خواست اصلی دهه‌هشتادی‌ها آزادی انتخاب نوعی زندگی جهان‌شمول و جهان‌پسند است. بی‌توجهی به این خواست‌های اساسی و گفت‌وگو‌نکردن با این نسل می‌تواند به این شکاف دامن بزند. وقایع کنونی هم از ویژگی‌های جنبش در مفهوم عام آن برخوردار است؛ یعنی 1- حول محور یک یا چند تضاد و شکاف در جامعه شکل گرفته است. 2- آموزه‌‌ها، ایده‌‌ها و شعارهای مشترکی دارد. 3- روابط میان طرفداران جنبش به احزاب، نهادها و سازمان‌های بزرگ بوروکراتیک متکی نیست، بلکه به شبکه وسیع روابط غیررسمی در میان همفکران و دوستان اتکا دارد. 4- امکان شکل خاصی از اعتراض جمعی و سیاسی در آنها وجود دارد.

به‌علاوه، نو یا مدرن است؛ زیرا مطالباتی به‌ظاهر محدودی دارد و برای همه امور نسخه نمی‌‌پیچد، خاستگاهی مطلوب، جهان‌شمول و غیرمتمرکز، پراکنده و کوچک دارد ولی در شرایط سخت‌تر، احتمال یاری‌گرفتن از کاربرد شیوهای تاکتیکی جنبش‌‌های اجتماعی جدید (استفاده از اینترنت، ترغیب و تهییج دانشجویان، هنرمندان، ورزشکاران و...) را داشته و برای تداومش بیشتر جنبه سمبلیک (آفیش، ترانه و...) را پر‌رنگ می‌کند، از رسانه‌‌های عمومی برای معرفی سمبل‌‌ها و انگیزه‌‌هایش استفاده می‌‌کند و به‌ظاهر (دست‌کم تا به امروز) خود به دنبال کسب قدرت سیاسی نیست، بلکه بیشتر افکار عمومی و عرصه عمومی جامعه و جهان را تحت‌‌ تأثیر قرار می‌‌دهد تا شاید غیرمستقیم در سیاست اثر بگذارد. هر اندازه این پویایی ادامه یابد، نقش خشونت می‌تواند روند آن‌ را متأثر کند.

درک اهمیت خشونت و جایگرینی گفتمانی انسان‌دوستانه در برابر خشونت، چالشی است بر گریبان وقایع اجتماعی کنونی که آینده متوسط و درازمدت را رقم می‌زند.

نتیجه‌گیری

خشونت وجه تفکیک‌ناپذیر در تنش‌های اجتماعی‌–‌سیاسی است. روان‌کاوی اجتماعی می‌آموزد که خشونت بخشی از طبیعت انسان است. نگارنده، بیش از چهار دهه است که خارج از ایران، پذیرای جوانانی از کشور است که برای کسب دانش و فناوری و مطالعات عالی راهی دانشگاه‌ها و مراکز تحقیقاتی در سرتاسر جهان می‌شوند. تأمین و پاسداری از این ثروت معنوی برای وطن را وظیفه تلقی کرده و با توجه به الگویی از زندگی مبتنی بر انتخاب فردی رایج در این کشورها، هیچ‌گونه تبعیضی نسبت به جوانان متقاضی روا نداشته، از هر کجای ایران با هر مرامی. به‌همین‌دلیل وقایع چند هفته اخیر من را متوجه خطری کرده که در کوتاه‌مدت، می‌رود موجودیت تعداد چشمگیری از این جوانان و در دراز‌مدت شکوفایی نسلی را که مسئولیت ایجاد ثروت و پویایی ایران بر دوش ایشان است، تهدید کند. انباشت نفرت و رشد اعمال خشونت در چند روز اخیر در زمینه‌ای اجتماعی که خود هیچ‌گاه فرصت معقول برای نقادی در اعمال خشونت اجتماعی را نیافت، نگران‌کننده است. کوشش جمعی کنونی جوانان برای پیشبرد منافع مشترک یا تأمین هدفی مشترک، حرکتی اجتماعی است که در صورت ناشنوایی می‌تواند عواقب نگران‌کننده یا فرایندی فراتر از مطالبه خود داشته باشد. این مطالبه گسسته از ذهنیت نسل‌های پیشین نیست.

اما در شرایط کنونی جوانان در ایران، شاهد تقاضای انتخاب الگوی زندگی دیگری غیر از آنچه تاکنون ارائه می‌شده است، هستیم. نگرانم که معترضان برای نیل به مطالبات و سرعت‌بخشیدن به تحقق آن، در دام و وسوسه استفاده نامتعارف از خشونت بیفتند؛ زیرا همگام با دستاوردهای علم روان‌شناسی مدرن، یادآور می‌شوم که اعمال خشونت در شرایطی خاص بیش از آنچه به شخصیت فرد یا افراد بستگی داشته باشد، به نوع شرایطی که با آن درگیر است، وابسته است.

خیزش امروزی به‌غایت مدرن است؛ زیرا مطالباتی مشخص دارد و برای همه امور نسخه نمی‌‌پیچند، خاستگاهی مطلوب و جهان‌شمول دارد و غیرمتمرکز است.

-برای زنان، خواستار به رسمیت شناختن حقوق شهروندی و احترام به آزادی‌های فردی و جمعی، برابری با مردان است و زیست موزون هر دو را در ایرانی آباد متصور است.

-تقاضای مبارزه با فساد همه‌گیر توجه به محیط زیست را دارد.

-تقاضای انتخاب نوعی زندگی جهان‌شمول و جهان‌پسند را دارد.

شاید این جوانان ندانند، اما والدین آنها می‌دانند که استفاده از خشونت به‌عنوان راه‌حل برای برون‌رفت از نزاع اجتماعی، متداول است؛ بااین‌حال، الزاما مزین به دستاورد نیست یا برعکس ممکن است منجر به عقبگرد شود. به‌علاوه اگر خشونت وسیله‌ای بارز برای رسیدن به نتیجه شد، رهایی از آن دشوار خواهد بود و چشم‌انداز متوسط و درازمدت خیزش را کدر می‌کند.

دولت نیز خوب می‌داند که دید سنتی از مدیریت در یک قرن اخیر به‌خصوص در دو دهه اخیر در ایران، دستخوش تغییرات جدی شده است.

مستمندانه تقاضا دارم، دولت گوش شنوا به این مطالبات داشته، امکان و تضمین امنیت مشارکت عمومی دور از خشونت را پذیرا باشد. جوانان امروز وطن باید بتوانند فردایی امن و شکوفا در مدارس و دانشگاه‌ها و مراکز تحقیقاتی در جهان را از آنِ خود کنند. آنان ثروت معنوی و حقیقی این خطه هستند.