گفتوگو با آصف بیات درباره درک و تصورش از یافتههای نو در زمینه پژوهش در باب سیاستورزی تنازعی*
سیاستورزی مردمان عادی
سیالیت کنونی سخنگفتن از فرایندهای اجتماعی را سخت دشوار ساخته است
آصف بیات استاد رشته جامعهشناسی و دارنده «کرسی کاترین و بروس باستیان» در مطالعات جهان و مسائل فراملی در دانشگاه ایلینویز در ایالات متحد آمریکاست. در این مصاحبه او توضیح میدهد که چگونه پیشینه شخص خودش در زندگی سیر و مسیر تحقیقاتیاش را تعیین کرد.
لاربی صَدیقی، لیلا صالح-ترجمه رامین کریمیان: آصف بیات استاد رشته جامعهشناسی و دارنده «کرسی کاترین و بروس باستیان» در مطالعات جهان و مسائل فراملی در دانشگاه ایلینویز در ایالات متحد آمریکاست. در این مصاحبه او توضیح میدهد که چگونه پیشینه شخص خودش در زندگی سیر و مسیر تحقیقاتیاش را تعیین کرد. در این مصاحبه، از یافتهها و دریافتههایش در باب فعالیتها و اقداماتی پرسیدیم که در ده، پانزده سال گذشته در خاورمیانه به سیاستورزیهای ستیزهجویانه منجر شد، و نیز از تفسیرهایش از انقلابهای عربی سال ۲۰۱۱ و امواج برخاسته ضد آن انقلابها، و نیز از درک و تصورش از یافتههای نو در زمینه پژوهش در باب سیاستورزی ستیزهجو یا تنازعی.1
بیایید از اینجا شروع کنیم که روزگار چگونه شما را به پژوهش در حوزهای کشاند که حالا در آن پژوهش میکنید؟ چه شد که عمده هم و غمتان را معطوف و مصروف مطالعه در باب اعتراض و جنبشهای اجتماعی کردید؟
به نظرم دو چیز باعث شد به مطالعه و تحقیق در این زمینه بپردازم: یکی جایگاه و پیشینه اجتماعیام و محیطی بود که در آن برآمدم و بالیدم و دیگری موقعیت سیاسیای که در جوانی در آن به کار و فعالیت پرداختم. من در دِهی فقرزده به دنیا آمدم و بزرگ شدم که در آن حدود ۱۵۰ مُزارعهدارِ (کشاورزان فاقد زمینی که برای کشتوکار زمین را اجاره میکردند) بیسواد کار و زندگی میکردند؛ آن دِه نه آب لولهکشی داشت، نه برق، نه راه. مثلاً مدرسهای داشتیم که در انبار متروکه خان فئودال برپا میشد و تا پایه چهار دبستان بیشتر نداشت. همین نبودن مدرسه باعث شد خانواده ما به تهران کوچ کند. در تهران من مهاجری بودم از روستا که با هزار و یک مشکل بالاخره دبیرستان را به پایان رساندم و وارد دانشگاه شدم. به نظرم مجموع اینها یعنی موقعیتم به عنوان یک مهاجر از روستا به شهر و رفتنم به دانشگاه و رشته تحصیلیام (علوم سیاسی) علاقهام به سیاست و کنشگری را در من شکل داد. وقتی انقلاب پا گرفت من حسابی سیاسی شده بودم با گرایشات سوسیالیستی. انقلاب در ایران نقطهعطفی بود که در آن علاقه و توجهم به سیاستورزیِ ستیزهجو یا تنازعی (contentious politics) و جنبشهای اجتماعی جلب شد. تجربه ارزشمندی بود. چون در عین حال هم در انقلاب شرکت داشتم و حال و هوا و حس و حال آن را درک میکردم و هم پیامدها و نتایج آن را بعینه میدیدم و تجربه میکردم. همزمان هم به مطالعه و تحقیق درباره آن پرداختم. پس عجیب نیست که پایاننامه دکتریام را به نقش طبقه کارگر در انقلاب ۵۷ و تجربه شوراهای کارگری اختصاص دادم؛ شوراهایی که در صدها کارخانه با این هدف تشکیل شده بودند که کارخانهها را به صورت دموکراتیک اداره کنند. پایاننامهام در سال ۱۹۸۷ (۱۳۶۶) به صورت کتاب با عنوان «کارگران و انقلاب در ایران» در لندن منتشر شد.2 موقع نوشتن آن کتاب هنوز مهارتی در زبان انگلیسی نداشتم و این سبب شد که زبان کتاب خشک و بیروح از آب درآمد. اما مبتنی بر کار میدانی گسترده و مشاهده مستقیم در آن روزگار پرآشوب بود.
در چند دهه گذشته آثار پیشگام و راهگشای شما درباره خاورمیانه (در کنار کارهای چارلز تیلی و داگ مکادام) موجب پیدایش رشته تحقیقاتی خاصی در باب مطالعه انقلابها در این منطقه شده است. کدام وجه از وجوه برآمدن این رشته فرعی مطالعاتی برایتان جالب و شاید حتی تعجببرانگیز است؟
جالب است که انقلاب ایران به عنوان «آخرین انقلاب بزرگ» قلمداد میشود. البته از جهاتی انقلاب ایران شاید آخرین انقلاب بنیانفکن قرن بیستم به حساب بیاید. ده سال پس از آن، انقلابهای ۱۹۸۹ اروپای شرقی بروز کردند که گویی مُهر خاتمهای بودند بر انقلابهای بنیانفکن (رادیکال). انقلابهای اروپای شرقی و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی آغاز دورهای جدید بود؛ دورهای که در آن تصور از انقلاب همچون امر موجد تغییر ساختاریِ عمیق و بنیانفکن از بین رفت. اینگونه بود که سالها پس از جنگ سرد دیگر در میان کنشگران و طبقات سیاسی چندان تمایلی به در پیش گرفتن راه انقلاب به عنوان راهبردی سیاسی وجود نداشت. در واقع، توجهها همه به فرد و حقوق فردی و تشکیل سازمانهای غیردولتی (انجیاو) همچون راهی میانبر به جامعه مدنی، هویت، اصلاحات لیبرال و البته بازارهای آزاد معطوف شد و جای راه و روشهای انقلابی و انقلابیگری را گرفت. در چنین فضایی محافل کنشگران و روشنفکران خاورمیانه هم، همچون همتایان خود در سایر نقاط جهان، به کار و فعالیت در چارچوب سیاسی و گفتمانی چنان چشماندازی پرداختند. اما، همانطور که قبلاً هم گفتهام، به نظر من «انقلاب در شکل جنبش» یا «خیزشهای انقلابی» ممکن است حتی پیش از آنکه مردم به آنها فکر کنند پدید بیایند و رخ بدهند. چنین پدیدهای طی سالهای دهه ۲۰۱۰ در جهان عرب رخ داد؛ منظور همان چیزی است که اصطلاحاً به «بهار عربی» موسوم و معروف شد. گستردگی این خیزشهای خارقالعاده بار دیگر موجب و موجد تغییری اساسی در تمایل به «انقلاب» شد. بعد از آن، بار دیگر «انقلاب» نامی آشنا و رایج شد، آن هم نهفقط در خاورمیانه و شمال آفریقا که در بسیاری از کشورهای جهان. تعداد کتابها و مقالاتی که در باره خیزشهای سالهای ۲۰۱۰ در جهان عرب نوشته شده شگفتیانگیز است. البته از جهاتی جای تأسف دارد که تحقیقات دانشگاهی به میزان زیادی وابسته به بازار و تقاضا شده است. در نتیجه، بعد از شکست سیاسی انقلابهای مذکور توجه تحقیقات دانشگاهی تا حد زیادی از آنها سلب شد. با این حال نمیشود انکار کرد که آثار ارزشمندی در روند این تحقیقات تولید شد و بحث و فحصهای مفید و مغتنمی در باره آنها درگرفت. از آن جمله است مباحثی که طی دو سال گذشته در «مجله جامعهشناسی تاریخی» درج شده است. همچنین، با در نظر گرفتن اینکه طی این سالها مجموعهای از نارضایتیها و اعتراضات جمعی در سراسر جهان و در اوضاع و احوال و شرایط تاریخی متفاوت یا در جریان بوده است و یا مستعد شعلهورشدن، همچنان میشود انتظار داشت از دل این حجم عظیم از تحقیقات، که حاوی نکات نو و تازهای هستند، دیدگاههایی نوآورانهتر و دقیقتر برآید.
ممکن است تغییر و تحولاتی را که در زمینه جنبشهای اجتماعی و سیاستورزیهای ستیزهجویانه در اندیشهها و نظریهپردازیها و کارهای خودتان راه یافته به طور خلاصه شرح بدهید؟
خب، بله، چند تغییر یا چرخش در طرز فکر من در این زمینه پدید آمده. اخیراً ویراست فارسی اولین کتابم («کارگران و انقلاب ۵۷») حدود ۳۵ سال بعد از انتشار اصل انگلیسی آن در ایران منتشر شد. در مورد چاپ و انتشار این کتاب در ایران و به زبان فارسی بسیار تردید داشتم، چون از زمان انتشار متن انگلیسی تاکنون تغییراتی در نظرات و تصورات من در باب سیاستورزی مردممحور (popular politics) و انقلاب پدید آمده است. با انتشار ویراست فارسی کتاب به شرط انجام ویرایش و بازنگری اساسی موافقت کردم. واقع امر این است که در پی بروز وقایع بلافاصله پس از انقلاب و نیز آغاز جنگ با عراق، و با آنکه در جوانی ایدهآلیستی بودم که مدتهای مدید ایده انقلاب را ستوده بود، از مطلوبیت انقلاب به حیث یک پروژه سیاسی سرخورده و منفک شدم. زدودهشدن آن توهمها و منفکشدن من از آن اندیشهها مرا به سوی توان و تأثیر بالقوه و نهفته در دل زندگی روزمره و سیاستورزیِ مردممحور سوق داد. دو کتاب «سیاستهای خیابانی» (۱۹۹۷) و «زندگی به مثابه سیاست» (۲۰۱۰) حاصل آن تغییر رویکرد است.3 اما نمیشد از مشاهده این واقعیت هم چشم پوشاند که جنبشهای اجتماعی گستردهتر جوانان، زنان و دانشجویان جمهوری اسلامی را به سوی دوران جدیدی سوق میدهند. این قبیل مباحث را در کتابهای دیگرم «دموکراتیککردن اسلام» (۲۰۰۷) و «هم مسلمان هم جوان» (۲۰۱۳) به بحث گذاشتم. اما یک سؤال مدتها در ذهنم خلجان داشت؛ سؤال این بود: در شرایطی که بسیج یک تظاهرات خیابانی که هیچ حتی گردهمآمدن در خانههای شخصی (بگذریم از سازماندهی جنبشی منسجم و پایدار) تحمل نمیشود، سیاستورزیهای ستیزهجویانه چگونه تداوم پیدا میکنند؟ میتوان گفت نظریه جنبش اجتماعی در کشورهای غربی تقریباً بهطورکلی از پرداختن به این موضوع غافل بوده، زیرا در آنها فرض بر وجود محیطی دموکراتیک برای سیاستورزی است. در ضمن تفکر درباره چنین وضعی بود که به بسط مفهوم «ناجنبشها»، به معنی کنش جمعی کنشگران منفردی که به هزار و یک ترفند از زیر نظارت دولت میگریزند در حالی که به صورت پنهان و زیرجُلی نقشی مهم در دگرگونیهای اجتماعی بر عهده دارند، انجامید. به نظر میرسد تحلیلهای من از منطق رفتار ناجنبشها در خاورمیانه در دهههای ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ در پیشبینی خیزشهای عربی سالهای دهه ۲۰۱۰ مؤثر بوده است. اما باید اقرار کنم گسترش حیرتانگیز انقلابهای عربی خود مرا هم غافلگیر و شگفتزده کرد. جالب اینکه بر اثر آن تحولات بار دیگر مفهوم انقلاب به کانون پژوهشها و تصویرسازیها و مفهومپردازیهای سیاسی من راه پیدا کرد. اما هرچه بیشتر در مورد این انقلابها کار و پژوهش کردم شیوههای بسیج و پیامدهای آنها بیشتر اسباب حیرتم شد. از دیدگاه من بهار عربی نمایشگر نسل نوینی از انقلابهای قرن بیستویکم بودند که تفاوتهای قابل توجهی با انقلابهای قرن بیستم نشان دادند. دقیقتر بگویم آنها «اصقلاب» [اصلاح ـ انقلاب] بودند؛ انقلابهایی برای واداشتن رژیمهای خودکامه مستقر به اصلاح خود در جهت و مطابق با خواستهای انقلاب. در کتاب دیگرم «انقلاب بدون انقلابیون» (۲۰۱۷)4 با اتخاذ دیدگاهی تاریخی ـ تطبیقی کوشیدهام این مفهوم را تبیین کنم. دیدگاه این کتاب عمدتاً تطبیقی، کلانساختاری، سیاسی و دولتمحور است. اما بعدتر به این رسیدم که نگاه به آن ماجرا با این دیدگاه هرچند لازم است، کافی نیست و آن دقت لازم را برای درک دقایق و ظرایف کار ندارد و باید به بررسی معنای انقلاب در حیطه اجتماع بپردازیم، اینکه در زندگی روزمره مردمان عادی طبقات پایین چه معنایی دارد. در کتاب بعدیام با عنوان «زندگی انقلابی: زندگی روزمره در بهار عرب»، که آخرین کتاب منتشر شدهام هم هست، اجزا و عناصر زندگی روزمره را بررسی و تبیین و تشریح کردهام. این کتاب زمینهای پُربروبار و زایا برای درک ارتباط امور روزمره و انقلاب، امور عادی و امور خارق عادت، یکنواختی و گسست، و امور معمول و غیرمعمول فراهم میآورد. اینها که برشمردم ملاحظات نظری مهمی است که اغلب در متون و نوشتههای موجود در باب انقلابها و نیز سیاستورزی روزمره مردمان عادی مورد غفلت بوده است.
شما در کارهای پژوهشیتان هم به جنبشها و سیاستورزیهای تاریخی میپردازید و هم به جنبشها و سیاستورزیها معاصر. تحولات و فراز و فرودهای ملموس و تجربی «زندگی واقعی» («سیاستورزیهای خیابانی») در سراسر جهان (مثل فروپاشی اتحاد شوروی، تظاهرات ضد جهانیسازی، بهار عربی، جنبشهای مردمی و غیره و غیره) تا چه حد بر پژوهشها و کار پژوهشی شما اثر و تأثیر داشته است؟
بدون تردید. شکی نیست که تحولات «زندگی واقعی»، یعنی تحولات سطوح بالاتر از سطح زندگی فردی، بر پژوهشهای من اثر داشته است. پیش از این هم گفتم، انقلاب ایران نقطهعطفی در زندگی خود من بود؛ نقطهعطفی که هم بر زندگی شخصیام تأثیر گذاشت و هم بر کار و مسیر پژوهشیام. پس از انقلاب ایران ما شاهد برآمدن تجلیات گوناگون اسلامگرایی در سطح جهان بودیم. پس از آن بود که من به مطالعه و بررسی شکلهای خاص سیاستورزیِ ستیزهجویانه با تمرکز بر خاورمیانه و شمال آفریقا پرداختم. تقریباً همزمان با آن، و در پی سقوط بلوک شوروی و پیشروی نولیبرالیسم و پایان جنگ سرد، شیوههای کنشگری و منازعات سیاسی، به شکلهایی که تا آن زمان متصور بود، تغییر کرد. مَخلص کلام اینکه در نظر من فضای ایدئولوژیک، اجتماعی ـ اقتصادی و سیاسی پس از جنگ سرد عمیقاً بر خصلت و منش و روش انقلابهای جاری در قرن بیستویکم و ناگزیر کار پژوهشی من اثر داشته و گذاشته است. امروزه سرعت تغییرات فناورانه، جمعیتی، اجتماعی و مهمتر از همه زیستمحیطی، حیرتانگیز است. به نظر من باید بیش از پیش به مفهوم «مدرنیته سیال» و «زندگی سیال»، که زیگموند باومنِ جامعهشناس آنها را ساخته و پرداخته، توجه کنیم و نیز اینکه چگونه سیالیت کنونی سخنگفتن از ساختارها، الگوها و فرایندهای اجتماعیِ ماندگار و پایدار را سخت دشوار ساخته است.
به نظر شما چارچوب نظری سیاستورزی ستیزهجو در درک برآمدن امواج جنبشهای پوپولیست که ظاهراً جهانی است چه کمکی به ما میکند؟ آیا برای بررسی اعتراضاتی که به لحاظ هنجاری «خوب» نیستند نیازمند نوآوریهای روشی یا مفهومی ـ نظری هستیم یا میشود در باب آنها هم به همان شیوهای تحقیق و تفحص کرد که در مورد جنبشهای اجتماعی با مطالبات گستردهتر اجتماعی ـ اقتصادی یا مثلاً حقوق مدنی ـ سیاسی میکنیم؟
مجموعه متون و نوشتارگان در باب سیاستورزی ستیزهجو زیاده بر جنبشهای به لحاظ هنجاری «خوب» («جنبشهای خوب» از دیدگاه محققان) تمرکز دارند. برای مثال، محقق برجسته فرانسوی، آلن تورَن، جنبشهای اجتماعی را «آزادیبخش» میشمارد. در داوری در مورد انقلابها هم رویکردیهای هنجاری مشابهی وجود دارد؛ انقلاب چیزی است که به نتیجه «خوب» میانجامد. خب مسلماً نخستین پرسشی که مطرح میشود این است: «خوب» برای کی؟ اما من الان به مسائل جور دیگری نگاه میکنم. مطالعات و تحقیقات در باب سیاستورزی ستیزهجو (همچنین روشها و ابزارهای مفهومپرداز و محتواساز آن) متوجه جنبشهای دستراستی یا محافظهکار، از برای مثال، بنیادگراییهای دینی و جنبشهای ضد دموکراتیک هم شده و به مطالعه و بررسی آنها هم میپردازد. به نظر من در مطالعه و بررسی جنبشهای پوپولیستی امروزی برخی وجوهِ چارچوب نظریِ سیاستورزی ستیزهجو (مثل دورههای ستیزه، ساختار فرصت، چارچوببندی و نظایر اینها) قطعاً یاریگر و کارگشاست. اما دقایق و ظرایفی هم در کار هست که باید در نظر گرفته شود. از برای مثال، در دموکراسیهای غربی، منظور از سیاستورزیِ ستیزهجویانه، عموماً، سیاستورزی غیرنهادی است، یعنی سیاستورزیهایی که خارج از نهادهای لیبرالدموکراسی (مثل احزاب سیاسی، انتخابات، یا مجامع و مجالس قانونگذاری و امثال اینها) بروز و ظهور پیدا میکنند و طرف دعوایشان نخبگان حاکم هستند. اما امروزه روز جنبشهای پوپولیستیِ ضد دموکراتیک یا یک پا در نهادهای دموکراتیک دارند و یا در میان نخبگان حاکم متحدانی قدرتمند دارند و حتی در مواردی رهبرانشان در میان آنها هستند. پس میشود پرسید که آیا دانالد ترامپ رهبر یک جنبش اجتماعی است یا یک کودتا؟ آیا دولت اسلامی عراق و سوریه [داعش] نماد و نشانگر یک «انقلاب» است یا یک «ضد انقلاب»؟ آیا حزبالله لبنان «جنبش مقاومت» است یا بخشی از نهادهای دولت؟ بنابراین، باید گفت بله، ما قاعدتاً برای فهم و معنابخشی به این نوع از ساختهای سیاسی به مفاهیم و چشماندازها و دورنماهای تازه و نوآورانهای نیاز داریم.
ما در نشریه «پروتست» میکوشیم نموداری از آنچه آن را «چرخش اعتراضی» در جهان میخوانیم به دست دهیم. نظر شما در باره آنچه به نظر گسترش تقریباً همهجایی و فراگیرشده اعتراضات میرسد چیست؟
بله. در سالهای اخیر اعتراضهای بزرگمقیاس در گوشه و کنار جهان به طرز چشمگیری گسترش و افزایش پیدا کرده. نرخ رشد سالانه اعتراضهای تودهای، بین سالهای ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۹، ۱۱.۵ درصد بوده و گستره وسیع از آمریکای لاتین تا آسیا و اروپا و آفریقا را در بر گرفته. من سه عامل اصلی را دخیل میدانم: نخست، گسترش سیاستهای اقتصادی نولیبرالی در سراسر جهان است که کمابیش هم در کشورهای شمال و هم در کشورهای جنوب موجب و موجد نابرابری، طرد و محرومسازی، و بیثباتی و ناامنی بیسابقه از زمان جنگ دوم جهانی تا کنون بوده است. عامل دوم، که به عامل نخست ربط دارد، ظهور طبقهای آگاه و مطلع و تحصیلکرده از افرادی است که در وضعی بیثبات و متزلزل و ناامن کار و زندگی میکند و احساس محرومیت و بیارزشبودن و هتک حرمت اخلاقی دارد و سرشار از خشم و غضب است. جنبشهای پوپولیستی راست بخشی از این دست افراد را بسیج میکنند. و سومین عامل، گسترش فناوریهای نوین ارتباطی (شبکههای اجتماعی، توییتر و گوشیهای همراه و اینها) است که بسیج عدهی زیادی از مردم در زمانی بسیار کوتاه را ممکن و آسان کرده است. خلاصه اینکه دلایلی قوی برای اعتراض وجود دارد؛ افراد بسیاری هستند که هم میل و اراده به اعتراض دارند و هم میدانند و بلدند چطور اعتراض کنند؛ و اعتراضکردن هم آسانتر شده. در آغاز گسترش این فناوریها نخبگان حاکم در مواجهه با این جنبشها غافلگیر میشدند و دست و پایشان را گم میکردند، اما حالا با استفاده از فناوریهای ارتباطی کنترل و نظارت پیچیدهتری اعمال میکنند و با خشونت و نارواداری بیشتر رفتار میکنند و واکنشهای بیرحمانهتری نشان میدهند. سوریه، اسرائیل، عربستان،چین و رژیمهای آسیای میانه در استفاده و به کار گرفتن این نوع سرکوب و کنترل و نظارت پیشگاماند.
شما که یکی از پیشروان در این رشته تحقیقی ـ مطالعاتی هستید فکر میکنید بعد از این و در آینده برای بسط و گسترش مطالعه و تحقیق در زمینه سیاستهای ستیزهجویانه و جنبشهای اجتماعی چه و چگونه پژوهشهایی و در چه زمینههایی باید صورت گیرد؟
خب به نظرم مضامین و موضوعهای متعددی هستند که باید بسط و گسترش یابند. در واقع این موضوعات موضوعاتی است که به موجهای اخیر انقلابها، بهویژه انقلابهای جهان عرب، مرتبطند. تحقیقات کنونی عمدتاً معطوف به مطالعه و بررسی «انقلاب»، بسیج مردمی، تغییر رژیم سیاسی و دموکراتیکسازی هستند. البته در ضرورت بررسی این موضوعها تردیدی نیست. اما همچنین باید حواسمان به «ضد انقلاب» هم باشد؛ یعنی آن ساختارها، نهادها و ائتلافها که در برابر تغییر ایستادگی میکنند و ممکن است برای بازگرداندن وضع و بازپسگرفتن مواضعشان به ضد جنبشهایی بیرحمانهتر دست بزنند. به عقیده من یکی از ضعفهای جنبشهای اجتماعی جاری و سازمانهای انقلابی، نامتقارنبودن سطح و میزان آگاهی منازعان و فعالان از مخالفانشان و نسبت به آنهاست. در حال حاضر آگاهی مخالفان جنبشها (نخبگان حاکم، دولتها یا شرکتها) درباره منازعان (جنبشهای اجتماعی و انقلابیون) بیش از آگاهی منازعان از و درباره مخالفان خود است. فعالیتها و چهرههای شاخص و نیز شیوههای عمل و تاکتیکهای جنبشهای اجتماعی و انقلابیون بیش از پیش علنی و شفاف شده و میشود و در وبگاهها و سایر بسترها (پلتفرمهای) برخط (آنلاین) علناً ثبت و بیان میگردد. حال آنکه بهعکس، مخالفان جنبشها بیش از پیش بسته و پوشیده و پیچیده عمل میکنند و اطلاعات اندکی درباره آنها در دسترس است. بدون تردید این ناهمگنی اطلاعات میان منازعان و مخالفانشان، که من در کتاب اخیرم «زندگی انقلابی: روزمره در بهار عرب» بهتفصیل و با جزئیات بیشتر به آن پرداختهام، به پیشرفت و پویایی منازعه جنبشها لطمه میزند و این نکتهای است که باید در تحقیقات محققان بهطور جدی مورد توجه قرار گیرد. توجهات اخیر به آثار و تأثیرات فناوریهای نوین ارتباطی (رسانههای اجتماعی، توییتر، و امثال آنها) بر جنبشهای انقلابی کافی و وافی بوده است. حال باید به جد در این باب مطالعه و تحقیق شود که همین فناوریها چه تأثیر و اثری بر توانمندساختن دستگاه نظارت و نیز بر ضد جنبشها دارند. زمینهها و مسائل دیگری هم هست که باید موضوع مطالعه و بررسی باشد اما من به همینقدر بسنده میکنم.
در حال حاضر توجهتان معطوف به کدام حرکتهای اعتراضی یا جنبش است؟ چه کسانی و چه چیزهایی نظر شما را جلب کرده و چرا؟
چندین جنبش و ضدجنبش هم از نوع «خوب» هم از نوع «بد»، هم امیدبخش هم پیچیده، برایم قابل توجه هستند. بسیار مشتاقم بفهمم چه بر سر انقلاب ۲۰۱۹ در سودان آمد؟ این انقلاب وجوه و جنبههای بسیار الهامبخش و امیدوارکنندهای داشت؛ هم از حیث شیوههای بسیج و مشارکت فعال و چشمگیر زنان و هم از حیث سازمان و رهبری و مذاکره با رژیم سیاسی حاکم بر کشور. جنبش سودان در مسیر هموارساختن حاکمیت دموکراتیک غیرنظامی هم توانست حاکم خودکامه، ژنرال عمرالبشیر، را از قدرت به زیر بکشد و براندازد و هم توانست حتی دولتی انتقالی (متشکل از نظامیان و غیرنظامیان) تأسیس کند. گرچه نظامیان به رهبری ژنرال عبدالفتاح البرهان کودتا کردند و موجب سقوط دولت انتقالی شدند اما با مقاومت چشمگیر و حیرتانگیز مردمی مواجه شدند و عقب نشستند. در این برهه بود که رهبری انقلابی خواستار تشکیل دولتی کاملاً غیرنظامی شد. این وقفه فرصتی شد برای فراهم کردن زمینهای مناسب و مستعد برای به آزمون گذاشتن و سنجش امکان دستزدن به اقداماتی برای پیشبرد انقلاب و گذر از راه ناهموار و پرفرازونشیب برای استقرار حاکمیتی دموکراتیک، آن هم در اوضاع و احوالی که ضد انقلاب داخلی و خارجی (خاصه مصر) سرسختانه مترصد به شکست کشاندن انقلاب بودند. حال کودتایی که در سودان رخ داد نمونهای است از واکنش ضد انقلابی که در پی خیزشهای عربی در مصر و تونس و عربستان سعودی و چند جای دیگر هم اتفاق افتاد. این رژیمها در عین تمایل به بیاعتبارکردن و از سر گذراندن این انقلابها همچنین میکوشند آنها را مصادره و از آن خود کنند. به عبارت دیگر ما با گونهای (به قول گرامشی) «انقلاب انفعالی» روبهرو هستیم؛ ملغمهای پرتناقض از بازگشت، سرکوب و اصلاح؛ وقایعی که من با اشتیاق تمام میخواهم پیشان را بگیرم.
نکته جالب دیگر اینکه، به نظر میرسد این «ناجنبشها» هستند که بهطور روزمره و بیسروصدا مشغول مقابله با چنین رژیمهای قدرتی هستند؛ «ناجنبشها» حیطههایی از سیاستورزی روزمرهاند که بیشتر در عرصههایی از اجتماع شکل میگیرند و قدرت مییابند که بیرون از کنترل و نظارت دولتها هستند؛ عرصههایی مثل بخشهای غیررسمی اقتصاد و اجتماع و آن بخشهایی از جوامع که به حساب نمیآیند و به آنها توجهی نمیشود. به نظر میرسد اکنون دولتها برای نظارت خود را به شیوههای نو و فناوریهای تازه کنترل و نظارت مجهز میکنند -عمدتاً از طریق جمعآوری و پردازش اطلاعات مربوط به اقتصاد و جامعه و جمعیت به کمک فناوریهای رایانهای. برای مثال، بخش غیررسمی ناشفاف که تا اندازه زیادی بیرون از نظارت دولت بود بیشتر از پیش زیر پوشش بانکهای اطلاعات و مقررات دولتی قرار میگیرد. به نظرم فهمیدن اینکه این شیوههای اعمال حکومت و استفاده از فناوریهای کنترل و نظارت چه تأثیری بر کارکرد ناجنبشها که حیاتشان اغلب در گرو غیررسمیبودن و ناشفافیت و پنهانبودن در لابهلای فضاهای جامعه است دارد و میگذارد بسیار ضروری است.
پینوشتها:
*مجله «پروتست» (Journal of Protest)،2 (2022) 137 -144
1. contentious politics
2. این کتاب پس از بیش از سه دهه در سال ۱۴۰۰ در ایران نیز انتشار یافت: «کارگران و انقلاب ۵۷»، ترجمه محمد دارکِش، تهران، نشر اختران، چاپ اول، ۱۴۰۰.
3. این هر دو کتاب با مشخصات زیر به فارسی ترجمه و منتشر شدهاند: آصف بیات، «سیاستهای خیابانی: جنبش تهیدستان در ایران»، سیداسدالله نبویچاشمی، تهران: شیرازه کتاب ما، چاپ یکم ۱۳۷۹، چ ۴، تهران، ۱۳۹۹؛ آصف بیات، «زندگی همچون سیاست: چگونه مردم عادی خاورمیانه را تغییر میدهند»، ترجمه فاطمه صادقی، نشر الکترونیک، ۱۳۹۶.
4. این کتاب نیز به فارسی ترجمه شده و در مرحله دریافت مجوز انتشار از وزارت ارشاد است.