گرامشی به روایت آصف بیات
بدبینی تفکر، خوشبینی اراده
بازخوانی دو مقاله از کتاب «طبقه، سیاست و نظریه اجتماعی»
«اگر گرامشی زنده بود، در مورد معضلات کنونی ما چه فکر میکرد؟» این پرسش ماسیمو زدا، شهردار چپگرای جوان شهر کالیاری ایتالیا در مراسم سالمرگ گرامشی، مقدمه یکی از مقالات خواندنی و متفاوت آصف بیات در کتاب «طبقه، سیاست و نظریه اجتماعی» است
شیما بهرهمند: «اگر گرامشی زنده بود، در مورد معضلات کنونی ما چه فکر میکرد؟» این پرسش ماسیمو زدا، شهردار چپگرای جوان شهر کالیاری ایتالیا در مراسم سالمرگ گرامشی، مقدمه یکی از مقالات خواندنی و متفاوت آصف بیات در کتاب «طبقه، سیاست و نظریه اجتماعی» است. این پرسش که در کنفرانس «یک قرن انقلاب: راه گرامشی در جهان» در هشتادمین سالمرگ گرامشی در 27 آوریل 2017 مصادف با صدمین سالگرد انقلاب روسیه و هفتمین سال از دوره پرتنش خیزشهای جهان عرب مطرح شد، آصف بیات را به فکر انداخت تا از دید گرامشی به مصائب خاورمیانه بیندیشد. گرچه تفکرات گرامشی بهشدت متأثر از واقعیتهای حکومت، جامعه و طبقات فرودست ایتالیا بود، با این وصف، در قبال این پرسش که گرامشی در مورد مصائب منطقه ما و خاورمیانه چه میتوانست بگوید، حتما پاسخی جز این نداشت که خاورمیانه را به کسانی میسپارم که از جزئیات مسائل این منطقه سر درمیآورند. اما آصف بیات به این امتناع بسنده نمیکند و مفاهیم و ایدههای گرامشی را به کار میگیرد تا واقعیات حاکم بر منطقه خاورمیانه را صورتبندی کند. او از حساسیت سرسختانه گرامشی به جزئیات و واقعیات تاریخی آغاز میکند که به جداسری نظری او از تقلیلگرایی اقتصادی انترناسیونال سوم و راهکارهای انقلابی آن، اعم از «جنگ رودررو» یا تسخیر دولت لنین، انقلاب دائمی تروتسکی و اعتصاب عمومی رزا لوکزامبورگ منجر شد. گرامشی که به تعبیر آصف بیات از «تصاویر تجویزی اجتماع که صرفا متشکل از پرولتاریا و بورژوازی تحت سلطه دولت و طبقه حاکم میشود خسته شده بود»، تحلیلی نو از طبقه متوسط و دیگر گروههای اجتماعی به دست داد و چشمانداز تازهای از انقلاب تصویر کرد که در آن فرهنگ نقش محوری داشت. «او الگوی بلشویکی جنگ رودررو بهمثابه راهبردی برای ایجاد انقلاب در اروپا را رد کرد، زیرا سلطه سرمایهداری در اروپا در جوامع مدنیاش رسوخ کرده و در واقع از قِبَل آن قدرت یافته بود». از اینرو گرامشی مفهوم «جنگ موقعیت» را طرح میکند که در آن نیروهای انقلابی به حمایت جامعه مدنی متکی است و از طریق کنشهای فرهنگی و ایدئولوژیکی سعی دارد جامعه مدنی را با خود همساز کند تا ایده رهاییبخشی به باوری متعارف در جامعه بدل شود. کنشگری جامعه مدنی در این معنا برای گرامشی چیزی شبیه به «انقلاب پیش از انقلاب» بود. گرچه تجربه تاریخی چندان با ایده گرامشی همخوانی نداشت و جنگ رودررو پس از انقلاب روسیه منسوخ نشد. انقلابهای قرن بیستم در چین، کوبا، نیکاراگوئه و حتی ایران و خیزشهای جهان عرب که به تعبیر آصف بیات تا حدی به وضعیتهای شورشی روسیه در سال 1917 شباهت داشتند، همه شواهدی برای رد مدعای گرامشی هستند. بگذریم از اینکه انقلاب شورشی از حیث رویداد تاریخی و تأملات نظری، همچنان امکانپذیر است و اعتبار دارد. اینجاست که آصف بیات با بازخوانی انتقادی آرای گرامشی به نقطه اتصال مهمی میرسد که در خاورمیانه سخت به کار میآید؛ اینکه انقلابها نهتنها سودای تغییر ساختار دارند بلکه ناظر بر استقرار نظم اجتماعی جدیدی هستند که برابریطلبانه و فراگیر باشد. از همینجا پای ایده بنیادی گرامشی به میان کشیده میشود؛ ایجاد «هژمونی» در جامعه مدنی که این متفکر ایتالیایی سخت بر آن تأکید دارد. «جامعه مدنی عرصهای است که در آن، هنجارها و ارزشها به چالش کشیده میشوند و ارزشها و هنجارهای جدید به وجود میآیند». البته چنانکه پیداست رقابت بر سر کسب هژمونی به جامعه مدنی منحصر نمیشود، هر قدر هم که این عرصه راهبردی باشد. آصف بیات معتقد است هیچ فضای ارتباطیای بدون رقابت نمیماند، حتی خانواده و حریم خصوصی. به این ترتیب، هژمونی نهتنها در جامعه مدنی بلکه در فضاهای مختلف اداری و آموزشی و قضائی و حتی محیطهای تأدیبی مانند زندانها نیز پدید میآید. «جامعه سیاسی» شامل فضاهای برگزاری انتخابات یا احزاب سیاسی و شوراها نیز ازجمله عرصههای این رقابتاند. دست آخر «خیابان» به معنای فضای عمومی و «حیطه خصوصی» شامل سبک زندگی و روابط و سلیقهها و «خانواده» هستند که در ارکان جامعه و فرهنگ از حیث ایجاد هژمونی تأثیرگذارند. به نظر میرسد جذابیت گرامشی نزد آصف بیات، جز ایدههای برسازندهاش که امکان تحلیل و خوانش تطبیقی وضعیت ما را فراهم میسازد، به موقعیتی مربوط میشود که از او «روشنفکر ارگانیک» ساخت. از نظر آصف بیات، جایگاه گرامشی بهعنوان یک روشنفکر انقلابی عمیقا متأثر از پیوند او با مصائب طبقات فرودست و مختصه عاطفی او بود که از دوران کودکی موجب ضعف بدنی او و در عین حال قدرت شخصیتش شد. گرامشی به روایت آصف بیات «در خانوادهای فقیر در روستایی در مرکز ساردنی متولد شد و پس از آنکه پدرش به جرم اختلاس به زندان افتاد، خانواده با هفت فرزند به سرعت در ورطه فقر فرو رفت. گرامشی دورهای ترک تحصیل کرد و در دفتر مالیات کار کرد تا به مادرش که برای امرار معاش خیاطی میکرد، کمک کند. او با تغذیه نامناسب، خانه همیشه سرد و خستگی دائم، زندگی طبقه فرودست را تجربه کرد و واجد شخصیت آگاه و فکوری شد که وی را به الگوی روشنفکر ارگانیک بدل ساخت». با این اوصاف، آصف بیات باور دارد که زندگی پرمحنت و ادبار گرامشی میتواند الهامبخش و چهبسا تسکینی برای ما باشد. گرامشی نیز مانند دیگر انقلابیون تاریخ، سالها حبس پرشکنجه گذراند. او در مقام یکی از بنیانگذاران حزب کمونیست ایتالیا در 1921 به عضویت پارلمان درآمد اما در پی دستگیری توسط مقامات فاشیست در 1926 به بیست سال زندان محکوم شد. آصف بیات در ادامه مقاله «گرامشی در تهران» به تشریح از فلاکتی که در زندان برای گرامشی رقم خورد روایت میکند: از انزوای او در زندان، ابتلا به بیماری مزمن سل، از دست دادن دندانهایش، تا سردردهایی چنان دردناک که در زندان دچارش میشد و سرش را به دیوار میکوبید. بعد از فهرست این فلاکت و دردها، آصف بیات از توانی سخن میگوید که دست بر قضا در همین مصائب ریشه داشت. «گویی گرامشی مصائبش را به فرصت بدل ساخته بود، شماری از روشنگرانهترین و بدیعترین آثار در زمینه نظریه سیاسی، راهبردهای انقلابی، و همینطور نوشتههایی در رابطه با هنر، ادبیات و زبانشناسی... تولید نمود. وی که حبس انفرادی را بهمنظور کار در سکوت برگزیده بود، چهارصد رساله و سه جلد یادداشتهای زندان را به رشته تحریر درآورد... گویی مصمم بود یأس را مغلوب کند» و اینهمه، در باور او به این عبارتِ رومن رولان، رماننویس محبوبش ریشه داشت: «بدبینی تفکر، خوشبینی اراده». آصف بیات معتقد است درکِ کُنه خوشبینی اراده گرامشی در زمانه رنج زندان و سرکوب سیاسی دشوار است اما زیستن در طبقه فرودست تجربهای بود که حتی در روزگار تعب از او متفکری ساخت که از حیث میزان صدق نظریاتش نسبت به همتایان خود متمایز بود. توجه خاص آصف بیات به تجربیات زیسته گرامشی و وجه روشنفکری ارگانیک شاید از اینرو نیز باشد که خود او نیز موقعیتهای مختلفی را در زندگی خود تجربه کرده است؛ در دهی فقرزده به دنیا آمد که در آن چندین و چند کشاورز بدون آنکه صاحب زمینهاشان باشند مشغول کشت و کار بودند، دهی که نه آب لولهکشی داشت و نه برق و نه راه، با مدرسهای که به نقل از آصف بیات در گفتوگو با مجله «پروتست»، در انبار متروکهای برپا میشد و تا پایه چهار دبستان بیشتر نداشت. و بعد تجربه مهاجری در شهر، با هزار و یک مشکل. اما او به هر ترتیب با باور به سیاست و کنشگری پیش میرود و به قول خودش با گرایشات سوسیالیستی حسابی سیاسی میشود. ازقضا تجربه انقلاب ایران است که توجه آصف بیات را به سیاستورزی ستیزهجو و جنبشهای اجتماعی جلب میکند. توان گرامشی نیز شاید برآمده از پیوند او با طبقه فرودست و شفقتی بود که او نسبت به فرودستان داشت. به تعبیر آصف بیات، گرامشی بهعنوان روشنفکری از طبقه فرودست قادر بود احساسات عوام را حتی اگر نمیشناخت درک کند، و از اینرو بر این باور پافشاری میکرد که «شخص نمیتواند بدون شفقت، بدون ارتباط حسی بین روشنفکران و مردم، تاریخساز شود». شخصیت نامعمول گرامشی این توان را به او بخشید که در عین درگیری با مصائب بسیار، «عمیقترین تحلیلها را درباره بحران زمانهاش به دست دهد، بحرانی که به گواه تاریخ همچنان گریبانگیر ما است: «این واقعیت که نظم کهنه در حال مردن است و نظم نو قادر به زادهشدن نیست. و از این برزخ عوارض مرگباری ظهور میکند». آصف بیات ضمن واکاوی در اندیشه گرامشی معتقد است شناسایی بحران با گرامشی بود اما بازشناسی بحران و پیداکردن چاره کار بر عهده ما است.
جوانان همچون طبقه
همانطور که گرامشی با گذار از دوگانه طبقه پرولتاریا و بورژوازی بهعنوان تنها عناصر تشکیلدهنده اجتماع که فاعلیت سیاسی دارند، از طبقه متوسط و دیگر گروههای اجتماعی به عنوان بدیل سخن گفت، آصف بیات نیز مقوله «سیاست جوانان» را مطرح میکند و چهبسا بتوان با اتکار بر این ایده، از طبقه جدیدی با عنوان «طبقه جوانان» یاد کرد. تا پیش از این، اغلب به جوانان همچون یک گروه سنی اشاره میشد و نه یک مقوله مفهومی و کنشگران اصلی که جنبشهای مهم سیاسی در تاریخ بودند. اما سیاستورزی جوانان در دوران معاصر تا حدی جدی گرفته شد که به تعبیر آصف بیات، برخی تضاد سِنی را جایگزین تضاد طبقاتی دانستند و فراتر از این، جوانان را طبقه جدید انقلابی انگاشتند که جای پرولتاریا بهمثابه عامل دگرگونی سیاسی را گرفته است. تصور «جوانان همچون طبقه» و «دانشگاه همچون سنگر جدید سیاست انقلابی» میان برخی از نظریهپردازان اجتماعی همچون جروم فراند، فرد هالیدی، سی. رایت میلز و هربرت مارکوزه بسیار پُرطنین بود، حتی آلن تورن، جامعهشناس فرانسوی باور داشت «دانشگاه همان جایگاهی را یافته است که کارخانه سرمایهداری». آصف بیات تعبیر «سیاست جوانان» را به مطالعات خود پیرامون خیزشهای جهان عرب سرایت میدهد که جوانان انقلابی به راه انداخته بودند و اشاره میکند که حتی برخی ناظران از نقش انقلابی جوانان در برهههای تاریخی خاورمیانه پیش از بهار عربی سخن به میان آوردهاند. آصف بیات با طرح انواع و اقسام برداشتها از مفهوم «جوانی» و «سیاست جوانان»، تأکید میکند سیاست جوانان به معنای مدعی جوانیشدن یا اعاده جوانی نمودن، بیانگر چالش جمعی است که هدف اصلی آن، دفاع و گسترش عادتوارههای جوانی است؛ یعنی مجموعهای از ترتیبها، اسلوبهای بودن، ادراک و رفتارکردن که بر اساس واقعیت جامعهشناختی جوانبودن شکل گرفته است و مخالفت یا محدودکردن این عادتواره میتواند موجب دامنزدن به اعتراض جوانان شود. این نکته حائز اهمیت است که جوانان بهعنوان یک گروه اجتماعی و کنشگران جمعی، پدیدهای مدرن و شهریاند. بنابراین آصف بیات معتقد است برای تحول جوانان به کنشگران اجتماعی که بتوانند دگرگونی اساسی علیه اقتدار اخلاقی و سیاسی ایجاد کنند باید ابتدا جوانان در مقام یک مقوله اجتماعی مطرح شوند؛ به بیان دقیقتر جوانان باید به کنشگر بدل شوند. «رفتار سیاسی جوانان را نمیتوان بدون در نظر گرفتن تعامل کنش جوانان و ساختارهای اجتماعی وساطتشده توسط فرهنگ سیاسی و فرصتهای سیاسی درک کرد». با این حال، مطالبات جوانان در سطح فرهنگی اغلب به شکل مطالبه بر سر سبک زندگی صورتبندی میشود. اما جوانان در عین حال، در سیاستهای فرهنگی و در رقابتهای سیاسی شرکت میکنند. جان کلام آصف بیات این است که جوانان برای آنکه بهعنوان کنشگران دگرگونساز عمل کنند، باید از مطالبات منحصر به جوانان فراتر رفته و بر خواستهای فراگیر شهروندی تکیه کنند. از اینرو است که مقاله «سیاست جوانی یا شیوه سیاستورزی جوانان» در مجموعه مقالات تازهمنتشرشده آصف بیات، متنی بهنگام و راهبردی به شمار میآید که میتواند در وضعیت کنونی ما نیز روشنگر باشد.