|

رفاه؛ واژه‌ای با دو مفهوم!

شب‌نشینی فقرا در یخبندان نداری

قدیم‌ها وقتی صحبت از رفاه می‌شد، ذهن ما سراغ آسایش می‌رفت؛ اما حالا رفاه را نمی‌توان با یک مفهوم تفسیر کرد. برای عده‌ای، داشتن یک زندگی لاکچری است؛ اما برای برخی، یک لقمه نان خالی بردن سر سفره زن و بچه است.

حبیب احسنی‌پور: قدیم‌ها وقتی صحبت از رفاه می‌شد، ذهن ما سراغ آسایش می‌رفت؛ اما حالا رفاه را نمی‌توان با یک مفهوم تفسیر کرد. برای عده‌ای، داشتن یک زندگی لاکچری است؛ اما برای برخی، یک لقمه نان خالی بردن سر سفره زن و بچه است. شاید شب یلدا بهترین بهانه برای نمایان‌شدن تشدید اختلاف طبقاتی و فقر در جامعه باشد. جایی که عده‌ای از شکم‌سیری، دور هم می‌نشینند و برخی هم از گرسنگی خواب به چشمان‌شان نمی‌آید.

تصویر  اول- یک خیابان در شمال شهر

هوا حسابی سرد شده. دوس نداری از ماشین گرم و نرم بیرون بیایی؛ اما خب چاره‌ای نداری، باید خریدهای مهمونی امشب رو انجام بدی.

یه جای پارک پیدا می‌کنی. خیلی سریع وارد شیرینی‌فروشی می‌شی. بوی شیرینی‌های داغ، هوش از سر آدم می‌بره. یه نگاه به ویترین‌ها می‌کنی. انتخابت سخت می‌شه. به یکی از چند فروشنده جوان که همگی لباس‌های فرم شیک به تن دارند و ماسک‌های قرمز به دهان زده‌اند، می‌گی: لطفا چند کیلو شیرینی خوب جمع کن.

بعد ادامه می‌دی: این کیک هم بی‌زحمت واسه من بزار تا برگردم. سریع می‌ری سمت غرفه خشکبار و آجیل و...

یه کیلو پسته، یه کیلو بادام، یه کیلو فندق و تخمه ژاپنی و مسقطی و...

سفارش‌ها آماده می‌شه و صندوق‌دار بعد از کلی تعارفات مرسوم، می‌گه قابلی نداشت: دو و ششصد (دو‌میلیون‌و ۶۰۰ هزار تومان). کارت که می‌کشی، یکی از فروشنده‌ها سفارشات رو میذاره داخل ماشین. یه نگاه به بالا و پایین خیابون می‌ندازی ببینی اون اطراف میوه‌فروشی پیدا می‌شه که دیگه ماشین رو جابه‌جا نکنی. ۲۰ متر پایین‌تر یه میوه فروشی می‌بینی. خیلی هم شلوغ نیست. تا چشم کار می‌کند، میوه‌های رنگارنگ همه فصل‌ها را می‌توان دید، با قیمت‌های باورنکردنی که بعضی‌ها را در جا خشک می‌کند. وارد میوه‌فروشی می‌شود و سفارش جمع‌کردن چند کیلو پرتقال، انار، سیب، موز، نارنگی، لیموشیرین، هندوانه، توت‌فرنگی و ازگیل می‌دهد. یکی از فروشندگان مشغول جمع‌کردن سفارش‌ها می‌شود و او به سمت صندوق می‌رود که حساب کند.

۹۵۰ هزار تومان کارت می‌کشد و از میوه‌فروشی خارج می‌شود. در مسیر برگشت به خانه، به یادش می‌افتد که سفارش غذا نداده. شماره رستوران را می‌گیرد و بعد از خوش‌وبش با مدیر بخش سفارش غذا، می‌گوید هشت پُرس شیشلیک، چلوگوشت، ماهی سفید، با مخلفات بفرستید. پول غذاها را انتقال می‌دهد. چهار‌میلیون‌و ۶۰۰ هزار تومان.

یک مکث کوتاه

با توجه به بررسی صورت‌گرفته، هزینه مواد غذایی صبحانه، ناهار و شام یک خانوار سه‌نفره در ماه بدون احتساب مواردی نظیر ادویه‌جات و سایر ملزومات تهیه غذا مانند هزینه انرژی و... مبلغی معادل پنج‌میلیون‌و 110 هزار تومان خواهد بود. این رقم شهریور سال ۱۴۰۰ رقمی معادل دو‌میلیون‌و 859 هزار تومان بوده است؛ ضمن اینکه تعیین مبلغ فوق با توجه به حداقل لازم مواد غذایی اولیه، پایین‌ترین نرخ‌ها و ارزان‌ترین برندها محاسبه شده است.

این نشان می‌دهد حداقل هزینه خورد و خوراک یک خانواده سه‌نفره تهرانی در ماه چیزی حدود ۸۱ درصد دستمزد مصوب یک کارگر متأهل با فرزند در سال ۱۴۰۱ را در بر می‌گیرد. در‌صورتی‌که یک خانواده چهارنفره بخواهند یک وعده زرشک پلو با مرغ بخورند، باید برای یک کیلو برنج ایرانی ۱۳۰ هزار تومان و برای چهار تکه ران مرغ ۱۶۲ هزار تومان و برای صد گرم روغن ۹ هزار تومان و برای یک پیاله ماست حدود ۲۰۰ گرم هشت هزار تومان هزینه کنند که جمعا برای این ناهار باید ۳۰۹ هزار تومان هزینه کنند.

تصویر دوم- یک محله  در جنوب شهر

هوا داره تاریک می‌شه. هی این دست و اون دست می‌کنه که به همکارش بگه یا نه. آخه قراره امشب داماد و دخترش که تازه عروسی کردند، بیان خونه پدر شب‌نشینی.

موجودی کارت بانکی نشون می‌ده حدود ۱۵۰ هزار تومان پول داره. دل به دریا می‌زنه به همکارش می‌گه داری ۵۰۰ تومن قرض بدی. جواب همکارش مثل پُتک می‌خوره فرق سرش. شرمنده آقا جواد، خودمم خالی‌ام. آهسته‌آهسته از محل کار بیرون می‌زنه. عقربه‌های ساعت به ۷ شب نزدیک شده. موبایلش زنگ می‌خوره. همسرش می‌پرسه کجایی چرا نمیایی. وقتی می‌گه تا یه ساعت دیگه می‌رسم، خانمش با صدای بلند می‌گه چرا این‌قدر دیر. مگه نگفتم مرغ بگیر بیار زودتر شام رو آماده کنم. پس من کی شام بپزم. نمی‌دونه چی بگه فقط می‌گه چشم زودتر می‌رسم. دخترمون غریبه نیست که حالا دیرتر شام می‌خوریم. اما خانم، ول‌کن ماجرا نیست. میگه: زشته به خدا اولین‌باره که دارن میان. حالا بجنب زودتر خریدها رو انجام بده بیا. با خودش می‌گه مرغ به جایی نمی‌رسه آخه.

با داماد و دخترش می‌شن شش نفر. باید حداقل دو تا مرغ بخره که می‌شه حدود ۲۵۰ هزار تومن.

حالا مرغ رو بخره. بقیه سفارش‌ها رو چه‌جوری خرید کنه. زنگ می‌زنه به خواهرش، شاید بتونه مقداری پول قرض کنه. موبایل خواهرش خاموش بود.

میره سمت محل شاید بتونه نسیه خرید کنه.

میره مرغ‌فروشی

یخچال تقریبا خالی بود. چند تا بیشتر مرغ نمونده بود. چند تایی هم ماهی قزل‌آلا داشت.

میره نزدیک فروشنده می‌گه: عباس آقا می‌تونم دو تا مرغ بگیرم تا آخر هفته پولش رو میارم. با کیسه مرغ میاد بیرون میره سمت میوه‌فروشی. یه کیلو پرتقال و یه کیلو سیب و دو کیلو انار می‌خره، سریع می‌ره سمت خونه. وقتی وارد خونه می‌شه، خانمش بدون سلام و علیک. میگه: پس شیرینی کو. این میوه‌ها چیه چقدر کم. آجیلت کو... . مرد یه نفسی می‌گیره و بعد خیلی آروم می‌گه: پول نداشتم خانم. 

شب‌نشینی و دورهمی فقرا در روزهایی که گرانی و تورم در جامعه بیداد می‌کند، طعم تلخ نداری دارد.

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها