|

یادگار دوران سپری‌شده

احمد بورقانی یادگار دوران سپری‌شده است، دورانی که بسیاری از ما غرق در رؤیا بودیم، رؤیای ایرانی بهتر از امروز، دورانی که فکر می‌کردیم تحقق این رؤیاها با حضور مردان و زنانی چون او در سیاست ممکن است و البته هم‌زمان می‌دانستیم که این مردان و زنان چه کم‌تعدادند در میان مدعیان.

یادگار دوران سپری‌شده

احمد بورقانی یادگار دوران سپری‌شده است، دورانی که بسیاری از ما غرق در رؤیا بودیم، رؤیای ایرانی بهتر از امروز، دورانی که فکر می‌کردیم تحقق این رؤیاها با حضور مردان و زنانی چون او در سیاست ممکن است و البته هم‌زمان می‌دانستیم که این مردان و زنان چه کم‌تعدادند در میان مدعیان. او یکی از ستارگان آن دوران بود و به همت او و فضایی که همان رؤیا آفریده بود، بی‌صبرانه منتظر روزنامه‌ها می‌ماندیم، روزنامه‌هایی که نام‌های غایب دوباره به صفحات آنها برگشته بودند و در لابه‌لای صفحات سیاسی‌شان از ادبیات روز و فرهنگ روز و اندیشه روز هم چیزهایی می‌خواندیم. عکس‌ها و نام‌هایی را می‌دیدیم که برایمان در صفحات روزنامه‌ها تازگی داشت. شاید پیش از آن هم دیگران گفته بودند، اما من اولین بار از زبان او و پس از پیروزی بزرگ در انتخابات مجلس ششم خواندم یا شنیدم که پیروزی ما محصول غیبت بسیاری است که از حضور در انتخابات محروم هستند. شاید مقامات رسمی دیگری پیش از او هم گفته بودند، اما او اولین معاون وزیری بود که دستخطش را علیه سانسور و آرزوی برچیده‌شدنش خواندم.

در آن سال‌ها کسان دیگری هم بودند که صاحب مقام یا جایگاهی سیاسی و دولتی شده بودند، اما شبیه آن الگوی شناخته‌شده‌ با زبان رسمی کلیشه‌ای نبودند و صدایشان و تیپ و نگاه و لباسشان هنوز فرم نشده بود، اما احمد بورقانی در میانشان یگانه بود. شاید این چیزها الان مهم به نظر نرسد، اما آن سال‌ها خیلی مهم بود. ما فکر می‌کردیم فصلی نو آغاز شده است و اینها نشانه‌های شکلی آن فصل نو بودند، نشانه‌هایی که به چشم نمی‌آمد، اما فکر می‌کردیم مهم است. آثار آن سال‌های سینما، نمایش و موسیقی و کتاب و آزادی نسبی مطبوعات -که مدت زیادی تحمل نشد- هم نشانه‌های دیگر بودند.

شاید او پیش‌تر از ما که جوان بودیم، دریافت که راه رسیدن به آن رؤیا چندان آسان نیست. مجلس تودیع جمع و جورش را در زیرزمین معاونت مطبوعاتی یادم می‌آید. احمد بورقانی سخنرانی خداحافظی‌اش را از روی متنی مکتوب خواند. از پدرش گفت و از اینکه وقتی به کار دعوت شده بود که مشغول بنایی در کنار پدر بود و از تجربه‌هایش گفت و رسید به اینجا که کار خود را در این مدت کوتاه به کار چریکی تشبیه کرد و گفت که عمر چریک کوتاه است. همین نکته بهانه شد برای طرح بحثی توسط وزیر وقت فرهنگ و ارشاد اسلامی در مذمت نگاه چریکی در کار فرهنگ. روز سختی بود برای روزنامه‌نگاری ایران و آن روز نشانه روزهای سخت‌تری بود که در پی می‌آمدند.

همیشه کتابی داشت در دستش که با روزنامه جلد شده بود. یک بار گفت که وقتی معاون وزیر بود و به خصوص اواخر دوره معاونتش که آن نشانه‌ها پدیدار شده بود، فرصت‌های انتظار برای دیدار با وزیر وقت را با خواندن رمان سپری می‌کرد که آزرده نشود. در انتخاب کتاب خوش‌سلیقه بود. رمان‌های خوب جهان را می‌خواند، اما شیفته ادبیات کهن ایران هم بود و وقتی می‌نوشت بیشتر نوشته‌اش از این چشمه آب می‌خورد.

گاهی که ما روزنامه‌نگاران آن سال‌ها با مدیران آن‌ سال‌های مطبوعات به اختلاف می‌رسیدیم، داور مرضی‌الطرفین بود، چهره موجه و مقبول که می‌دانستیم داوری‌اش منصفانه است. دست‌کم یک‌ بارش را یادم است که جمعی پراکنده را گرد هم آورد و نگذاشت کار از دست بشود.

من سال‌هاست و به ویژه همین روزها در گرماگرم اختلافاتی که نمایشی خشم‌آلود در شبکه‌های اجتماعی دارد، به مفصل‌ها فکر می‌کنم که استخوان‌های این موجود زنده‌ای را که ایران است به هم وصل کند، به ملاتی که آجرهای این بنای کهن را که نیروهایی از دولت و رقیبان منطقه‌ای و دشمنان این آب و خاک در حال تلاشی و تخریب آن هستند به هم بچسباند. احمد بورقانی از این‌جور آدم‌ها بود، با وسعت مشربش، با دید باز و پذیرایش که به پیروی از عارف محبوبش شیخ خرقانی به ایمان و اعتقاد کسی کاری نداشت. نه تنها دنبال حذف کسی نبود که همیشه از حذف‌شدگان می‌گفت و می‌دانست و به زبان می‌آورد که کار این ملک به‌سامان نمی‌شود تا در اداره آن همه ایرانیان سهم نداشته باشند. یکی از کارهایش سمینار صدسالگی مشروطه بود که دبیرش بود. وقتی می‌گوییم دبیرش یعنی از اول تا آخر بارش روی دوش او بود و البته دیگرانی کمک می‌کردند. من در آن همایش مقاله‌ای درباره گذر از مکتب‌خانه به مدرسه و تصور خوش‌بینانه‌ای که روشنفکران دوره مشروطه از نقش مدرسه داشتند ارائه کردم، اما من شاید جزء جوان‌ترین‌ها بودم. در این همایش او کسانی را گرد هم آورده بود که همان زمان در رسانه‌ها سایه هم را با تیر می‌زدند، نمونه‌اش جواد طباطبایی و عبدالکریم سروش. از سیاسیون طراز اول اصلاح‌طلب مثل سیدمحمد خاتمی هم بودند تا پژوهندگان مشروطه. دبیرخانه همایش در روزنامه شرق بود و بسیاری از اهل سیاست و تاریخ و روشنفکری در جلسات و نشست‌های سیاست‌گذاری آن مشارکت داشتند و مطبوعات دیگر هم به همین مناسبت و به دعوت بورقانی ویژه‌نامه‌هایی منتشر می‌کردند از جمله ما که در آن زمان در روزنامه اعتماد ملی بودیم. اهمیت این همایش در آن بود که بدون بودجه دولتی و به شکلی مشارکتی و مدنی برگزار می‌شد، در آن سطح بزرگ که بیش از هزارو 500 نفر در آن شرکت کرده بودند. این کار در آن روزگار فقط از احمد بوقانی ساخته بود و الان نمی‌دانم اصلا برگزاری چنین همایشی در ایران ممکن است یا نه؟

او هم‌زمان که در سمت و سوی درست ماجرا ایستاده بود، وسعت مشرب و دید باز و نگاه غیرحذفی و دموکراتیک داشت، سلوک فردی‌اش هم چنان بود که ایران برایش متشکل از همه ایرانیان بود که هنوز پس از سال‌ها از رفتنش نامش و خاطره‌اش یادآور دوران سپری‌شده‌ای است که ما رؤیایی در سر داشتیم و امیدوار بودیم بدون هزینه‌های زیاد ایرانی بهتر بسازیم.

در جست‌وجوهای اینترنتی‌ام دیدم مسعود بهنود در انتهای گزارشش از آن همایش و همایش رسمی دیگری درباره مشروطه که هم‌زمان برگزار شده بود، به جمله‌ای از من اشاره کرده و نوشته بود: دو روز پیش علی‌اصغر سید‌آبادی در مقاله‌ای در روزنامه اعتماد ملی به کمبود ارجاعات تاریخی در نوشته‌ها و گفته‌های اصلاح‌طلبان اشاره کرده و توجه تازه آنان و نواندیشان دینی را به تاریخ پدیده‌ای مبارک دانسته بود چراکه به نوشته وی «به‌خصوص که بسیاری از خواسته‌های اصلاح‌طلبان از تباری تاریخی برخوردار است و تجربه‌های بسیاری برای پیش‌بردن آن اندوخته شده است و بدون بازاندیشی در این تجربه نمی‌توان به این خواسته‌ها پرداخت». حالا البته پس از گذشت ۱۴، ۱۵ سال از آن روزها و شیوه‌های تازه و تغییرات عمیق در باورها و خواسته‌ها و شیوه برآوردنش، در تأثیر بازاندیشی تاریخی هم با احتیاط سخن باید گفت، اما با این حال گریزی از آن تجربه‌ها نیست. مرور تجربه‌ها از اشتغالات دوران ناکامی است.