ایران چندملیتی: استالینیسم، بیبیسی فارسی و ایراناینترنشنال
فضاسازی رسانهای برخی شبکههای فارسیزبان مانند ایراناینترنشنال و بیبیسی فارسی درباره «چندملیتیبودن»، بیان ادعای تازهای نیست. بر مبنای رویکرد ضدتاریخی وابستگان به اردوگاه استالین در موضوع «مسئله ملی»، ایران کشوری چندملیتی است و اقوام و تیرههای ایرانی هر یک ملت خاصی هستند که در مجموع نه بهعنوان ملت ایران بلکه در جغرافیایی بهعنوان ایران مستقر هستند.
فضاسازی رسانهای برخی شبکههای فارسیزبان مانند ایراناینترنشنال و بیبیسی فارسی درباره «چندملیتیبودن»، بیان ادعای تازهای نیست. بر مبنای رویکرد ضدتاریخی وابستگان به اردوگاه استالین در موضوع «مسئله ملی»، ایران کشوری چندملیتی است و اقوام و تیرههای ایرانی هر یک ملت خاصی هستند که در مجموع نه بهعنوان ملت ایران بلکه در جغرافیایی بهعنوان ایران مستقر هستند. ملتی به نام ایران موجودیت تاریخی ندارد. کامران متین در گفتوگو با بیبیسی فارسی و نیز برخی وابستگان به اردوگاه استالین که در قالب احزاب مارکسیستی در کردستان فعالیت مسلحانه داشتند، در ماههای گذشته چند نوبت بر انکار ملت ایران و البته القای ملیتهای ایران و چندملیتیبودن ایران تأکید کردهاند. دو نفر از دانشمندان و محققان فاضل کشور، یعنی فیلسوف گرانمایه آقای دکتر جواد طباطبایی و استاد برجسته آقای دکتر حمید احمدی، دراینباره مطالبی را قلمی کردند. در ادامه هم مواردی بر نوشته این عزیزان افزوده میشود.
1- تاریخ ایران باستان در دوره پیش از اسلام توسط مورخان و نویسندگان مختلفی در هزارهها و سدههای پیش مورد توجه قرار گرفته است. اخیلوس تراژدینویس یونانی با پارسیان (ایرانیان)، هردوت یونانی، هراکلیدوس فیلسوف، گزنفون، توسیدید (توکودیدس)، کتزیاس و نویسندگان رومی همچون پولی بیوس، گایوس پلینی، کنت کورتیوس روفوس، تاسیتوس و مورخان ارمنستانی با آثاری همچون تاریخ ارمنیان اثر آگاتانگغوس (سده پنج میلادی)، تاریخ ارمنستان اثر موسی خورنی (سده پنج میلادی)، تاریخ ارمنیان اثر پاوستوس بوزند (سده پنج میلادی) و تاریخ سبئوس اثر سبئوس (سده هفت میلادی) ازجمله کسانی هستند که سدههای پیش درباره ایران و ایرانیان بسیار، چه خوب و چه خصمانه، نوشتهاند. در دوره اسلامی نیز در بسیاری از آثار تاریخی و جغرافیایی این دوره تاریخ ایران باستان مورد توجه قرار داشت. بررسی منابع تاریخی سدههای مختلف هزار سال اخیر همچون تاریخ یعقوبی، تاریخ طبری، مروجالذهب مسعودی، شاهنامه ثعالبی، تاریخ کامل ابناثیر، تاریخ بیهقی، تاریخ فخری ابنطقطقی، منتخبالتواریخ دوره گورکانیان، تاریخ یمینی دوره غزنویان، مراتبالممالک دوره صفویه، عالمآرای شاهاسماعیل، زبدهالتواریخ دوره تیموری، راحهالصدور و آیهالسرور در تاریخ دوره سلجوقی، جامعالتواریخ اسماعیلیان، اخبارالطوال دینوری، حمزه اصفهانی در تاریخ پیامبران و پادشاهان و حتی در این اواخر شرفنامه بدلیسی اشارات و روایتهایی درباره ایرانیان به مخاطب ارائه میدهند. در این آثار تاریخی، اشاراتی به تیرهها، زبانها و مشخصات مناطق مختلف ایران یا ایرانیان ازجمله بخشی از اقوام ایرانی شده است. افرادی همچون کامران متین لازم است به یک پرسش اساسی پاسخ بدهند: چرا در این منابع فصول یا بخش وسیعی به تاریخ ایران اختصاص یافته و نه به اقوام ایرانی همچون بلوچ، کرد، آذری، تات، تالش، مازنی و... و اگر این گروه مورد توجه بوده، در ذیل ایران مورد توجه قرار گرفتهاند؟ پاسخ روشن است؛ ایران دارای تاریخی طولانی از همزیستی ایرانیان است.
2- وجود مشترکات فرهنگی عمیق و گسترده میان ایرانیان از اسطورههای مشترک، نیای مشترک در اسطورهها، جشنها، آیینها، رسوم و سنتها، مشترکات زبانی و ریشههای زبانی مشترک تا استفاده وسیع از زبان فارسی و سهم در تکوین زبان فارسی بهعنوان زبان فرهنگی و تمدنی ایرانیان و حتی دگرگونیهای زبانی و آیینی در گستره چندهزارساله زندگی مشترک نشانگر چه چیزی است؟ تعداد شاعران کُرد پارسیگوی در دوره پیش از تولد تجدد در ایران حکایتگر چه رازی است؟ طبری به روشنی چرایی ملتبودگی تاریخی ایرانیان را نه بر مبنای نظریههای جدید، بلکه در ابعاد فرهنگی، اجتماعی و تاریخی تشریح میکند؛ «تاریخ سالهاى گذشته جهان از روى زندگانى ملوکشان (ملوک ایرانی) آسانتر و روشنتر از ملوک اقوام دیگر است؛ زیرا از اقوام منسوب به آدم علیهالسلام جز ایشان (ایرانیان) قومى نبوده که ملکشان دوام و اتصال یافته باشد و پادشاهان داشته باشند که فراهمشان آرد و در قبال دشمنان حمایتشان کند و بر پیکارجویان چیره شود و ستمگر را از ستمکش بازدارد و به کارهایى وادارشان کند و مایه شوکتشان شود و پیوسته و دائم و منظم باشد و خلف از سلف گیرد. به همین سبب تاریخ از روى زندگى ملوک ایشان درستتر و واضحتر است». مسعودی هم در روایت دیگری با توجه به مبنای تاریخی و فرهنگی برای تعریف ملت در برخی رویکردهای انسانشناسی، مینویسد: «میان ایرانیان خلاف نیست که همگی از فرزندان ایرج بودهاند و ایرج همان پسر فریدون است و مابینشان معروف و رایج است که از خاندان ایرج هستند. بعضی کسان نیز بر این رفتهاند که دیگر اقوام ایران و مردم ولایت اهواز از فرزندان عیلامند و میان ایرانیان خلاف نیست که همگیشان از فرزندان کیومرثند و این سخن از همه معروفتر است که کیومرث پیش از ایرج پسر فریدون بود و ایرج پسر فریدون همان است که نسب ایرانیان و اعقاب کیومرث بدو میرسد». بر مبنای گزارشهای طبری، ثعالبی و مسعودی، ایرانیان در حافظه جمعی خود دارای نیای مشترکی بودهاند که از داستان آفرینش ایرانیان ریشه میگیرد و باور به این نیای مشترک عمومیت دارد. این گزارش با اهمیت تاریخی که به نسبنامه اسطورهای ایرانیان پیش از سرودهشدن شاهنامه فردوسی، آنهم در دوره استیلای خلفای عباسی بر ایران تأکید دارد، نمایانگر وجه روشنی از آگاهیهای نسبی تاریخی ایرانیان درباره تبار ایرانی خود تلقی میشود و مبین تأثیر سازههای معنایی مشترک یعنی «اسطورههای ایرانی بر شکلگیری هویت ملی در ایران در پهنه تاریخ» است. داستان ضحاک و کاوه چه نسبتی با اسطورههای مردمان کُرد (به هر معنایی) دارد؟ جشن نوروز روایتگر چه نسبتی میان ایرانیان و بهویژه همبستگی، همزیستی، همتباری و همریشهای با کردهاست؟
3- ملت مفهومی نوین است که در ادبیات سیاسی وارد شده است و پیوستگی نظری با مفهوم دولت دارد. در اینجا تکلیف ملت به لحاظ نظری روشن است و سخنگفتن از ملیتها گزافی بیش نیست. اما اینکه چرا این مفهوم به استالین ارجاع مییابد، برای یادآوری اشاره میشود. مفهومی به نام «مسئله ملی» برآمده از تجربه لنینی–استالینی روسیه تزاری است. در آثار مارکس و انگلس اشارات روشن و مستدلی درباره ایندست از مفاهیم کمتر یافت میشود و تنها تجربه روسیه تزاری که متشکل از سرزمینها و جوامع گوناگونی بود که در چند سده پیش از آن با تسلط تزارها به روسیه ضمیمه شده بودند، نیازمند طرح نظریه برای مواجهه با این تنوع و پیچیدگی عجیبوغریب بود. جوامع و فرهنگها و سرزمینهایی که در چند سوی جهان هیچ تجربه همزیستی تاریخی نداشته و اداره چنین سرزمینهایی بهسادگی میسر نبود و به این ترتیب استالین به سفارش لنین، کتاب «مارکسیسم و مسئله ملی» را تدوین کرد و ابتدا در قالب چند مقاله در 1913 منتشر و سپس در 1914 در قالب یک رساله مستقل منتشر شد. مفهوم مسئله ملی و اتحاد داوطلبانه ملتهای تحت سلطه روسیه برای دستیابی به آرمان دیکتاتوری پرولتاریا بهزودی آزمون خود را در برابر جمهوریهای قفقاز در سالهای 1918 تا 1921 پس داد. اما این آزمون منجر به آن نشد که مارکسیستهای ایرانی برآمده از مهاجرت به قفقاز، این مفهوم را ابتدا در قالب حزب کمونیست ایران و فرقه عدالت و سپس حزب توده و بعدها دیگر احزاب مارکسیستی-استالینی به ایران وارد نکنند، بدون آنکه به ملزومات نظری آن توجه کنند که اگر تناسبی داشت برای روسیه تزاری و شوروی سابق بود نه شرایط متفاوت دیگر ملتها ازجمله ملت ایران و به قول یکی از انجمنهای ایرانی در بادکوبه در آن دوره «ملت قدیمه ایران». ورود این مفهوم استالینی به ایران البته پرهزینه بود و به قیمت جان هزاران نفر در پی هژمونی سیاسی در کشور بود؛ اما تناسبنداشتن این مفهوم با شرایط ایران به شکست آن انجامید. تنها بر اثر رقابت و درگیری گروههای کُرد مستقر در مناطق کردنشین غرب کشور در سالهای 1358 به بعد یعنی درگیری و کشت و کشتار میان دموکرات و کومله و رزگاری و فدایی اقلیت و خبات و دیگر احزاب چه تلفاتی از جوانان منطقه گرفته شد؟ چقدر زخمی؟ چند نفر هستیشان نابود شد؟ چند ده نفر؟ چند صد نفر؟ چند هزار نفر؟ آیا درباره تاریخ خونین این رویدادها کسی پاسخگو بود؟ بازگرداندن ایران و کردستان به آن شرایط مدینه آرمانی این دسته است؟ آری ایران میتواند چندملیتی باشد؛ اما این مفهوم چنان پیش میرود تا جایی که هر روستا و چهبسا هر نفر یک ملت است و جنگ همه با هم برای رسمیت ملت!
4- ایرانیان با زبانهای مختلف و گویشهای متنوع و البته همزیستی تاریخی و اشتراکات فراوان، تجربه پیچیدهای را در تاریخ طولانی پشت سر گذاردهاند و زبان فارسی بهعنوان میراث مشترک تمدنی ایفاگر نقش تمدنسازی و فرهنگی بزرگی بوده است. این زبان البته عرصه را برای زبانهای متنوع تنگ نکرده بود. تکوین زبان فارسی هم مدیون همه ایرانیان ازجمله نویسندگان و شاعران آذری و کرد و سیستانی و تات و تالش و دیگر ایرانیانی است که پارسیگوی و پارسینویس بودهاند.
5- البته در ایران امروز توافقی جامع درباره زبانهای موجود در کشور نیست. بنا بر برخی مطالعات جدی تاکنون بیش از 500 گونه زبانی در ایران شناسایی و اگر این مطالعات تکمیل شود، پیشبینی میشود تعداد گونههای زبانی در ایران به حدود هزارو 500 گونه زبانی بالغ شود. اگر زبان برای مارکسیستها و قومگرایان ملاک تعریف ملیت است؛ یعنی در ایران بیش از هزار ملیت زندگی میکنند. آیا ایران کشور هزارملیتی است؟ چرا نیست؟ اگر قرار باشد تعریف زبان در کانون باشد یا شاخص مکان هم اضافه شود یا شاخصهای دیگری مانند برخی عناصر فرهنگی خاص، آنگاه میتوان به حداقل هزار تا هزارو 500 ملت در ایران رسید؟ در این شرایط سنگ روی سنگ بند میشود؟
اما برای اینکه ابعاد دیگری از این موضوع روشن شود، چند نکته دیگر را یادآوری میکنم. نخست آنکه بسیاری از مردمان ایران تجربه تغییر زبانی را در سدههای اخیر یا گذشته داشتهاند. بخش بزرگی از شقاقیها اگرچه امروز به ترکی آذری سخن میگویند؛ اما کُرد هستند. بسیاری از طوایف بلوچ در مبنا کُرد هستند و بسیاری دیگر از ممسنی فارس همانگونه که بخشی از سیستانیها از ریشه طوایف ممسنی هستند. ریشه شاهسونها لااقل برخی از آنها کُرد است و البته نام گلباغی یکی از طوایف کُرد نیز ترکی است. آقاجریها امروزه بختیاری و فارسزبان هستند و اصلشان از ترکمانهای آناتولی. عربهای کمری هم امروز بختیاری هستند؛ اما در گذشته عرب و در اعراب آل خمیس نیز گروهی تبار بختیاری و لری دارند. مرزبندی زبانی در ایران ازلی نیست. بسیاری از نقاط ایران هم چندزبانه است. و البته تنوع ابعاد دیگری دارد. بلوچها چند زبان در میانشان جاری است و مردم کُرد هم چند زبان. برای یادآوری میگویم. در درگیریهای نظامی پس از انقلاب در مناطق کردنشین غرب کشور، بخش بزرگی از کسانی که از آنها بهعنوان شهید یاد میشود که در برابر دموکرات و کومله و دیگر جریان چپ مارکسیستی و سوسیالیستی کشته شدند، کُرد بودند. آمار تفکیکی آن را در جایی پیشازاین منتشر کردهام؛ چون مردم کُرد یا سنی هستند یا شیعه (در ایران اکثریت نسبی با شیعیان) و گروهی نیز اهل حق. حداقل سه زبان هم در میان کردهای ایران با چندین گویش و چندین لهجه رواج دارد. جامعه یاری یا اهل حق بنیان آیینشان ایران است. افزون بر مختصات فرهنگی ایران زمین، چون سلطان سهاک یا سلطان اسحاق در کتاب سرانجام هدف از مبعوثشدن خود را نجات ایران میداند. آیا این گزاره برای تجزیهطلبان قابل فهم است؟ قرار است در دوره فعالیت آنان یارسان را به خاطر آیینشان قتلعام کنند؟ البته این پرسشها را میتوان از تجزیهطلبان و قومگرایان افراطی پرسید آیا این گروههای مسلح قرار است کردهای سنیمذهب معتقد، کردهای شیعه و نیز طریقتهای معزز دینی نقشبندیه و قادریه را از دم تیغ بگذرانند؟ در این باره سخن بسیار است؛ اما تنها به یادآوری کشتار دراویش سپاه رزگاری و علاقهمندان شادروان شیخ عثمان نقشبندی در سال 1358 به دست کومله پرداخته میشود که هنوز ابعاد متنوع آن مورد بازبینی تاریخی قرار نگرفته است! البته گروهی از افراطیهای مذهبی و سیاسی که امروز رنگ عوض کردهاند، در خونریزیهای مشابه سهم داشتند و امروز از ملیتهای ایرانی سخن میگویند. تاریخ بر این موضوعات نور خواهد تاباند. دوم آنکه نخستین متون یافتهشده در غرب کشور به گورانی و هورامی است. در این متون بهویژه متون پهلوانی هم حماسههای ایرانی شاید از نظر زمانی پیش از سرودهشدن شاهنامه حکیم طوس، جای خاصی به ایران و اسطورههای ایرانی داده شده، نام ایران در برزونامه گورانی و شاهنامه کردی بیش از شاهنامه حکیم طوس یعنی بیش از هزار بار تکرار شده است؟ این داعیهداران استالینیسم چه برداشتی از متون دارند؟ این تأکید بر ایران و ایرانیت در متون حماسی غرب کشور چه معنایی دارد؟
آیا ایران مانند روسیه تزاری برآمده از استعمار و تجاوز در چند صد سال اخیر است؟ آیا در نظر این دسته از تحلیلگران بیبیسی فارسی و ایران اینترنشنال قرار است مثلا در حوزه کردیزبان سورانی یا زبان کرمانجی یا زبان گورانی کدامیک بهعنوان زبان معیار بر دیگر زبانها «تحمیل» شود؟ آیا سخنگفتن از زبانهای گورانی و هورامی بهعنوان تفرقهافکنی در میان مردم کُرد است؛ اما سخنگفتن از ملیتهای ایرانی تفرقهافکنی در میان ایرانیان نیست؟ در این روزها گروهی در خارج از کشور از سر کینه نسبت به جمهوری اسلامی به دشمنی با ریشه و تبار و تاریخ و فرهنگ ایران و همزیستی ایرانیان مشغول شدهاند و بر شاخ نشستن و بن بریدن را پیشه کردهاند. آزمودن آنچه در سالهای 1357 به بعد بر ایران و بخشهایی از غرب کشور گذشت، دوباره آزمودن خطا است. همه زبانهای ایرانی بخشی از میراث گرانقدر ایرانیان است. همه مذاهب موجود در کشور بخشی از میراث آیینی و دینی ایرانیان است. همزیستی ایرانیان وجه دیگری هم دارد، درهمآمیختن میلیونها ایرانی بهویژه در تاریخ معاصر. حدود 45 میلیون مهاجرت در کشور روی داده و میلیونها نفر فرزند ازدواج ایرانیان با زبانهای مختلف و ادیان و مذاهب گوناگون هستند، خطکشی زبانی در ایران مانند تجربه عراق پاسخ نمیدهد؛ ایران کشوری تاریخی است و پیوند ایرانیان وجهی پیچیده، تاریخی، تمدنی، فرهنگی، زبانی و اجتماعی دارد. مسائل امروز ایران راهحلی به جز گفتوگو بر مبنای ایران واحد ندارد.