|

اقتصاد جنگ و بحران

هرگاه سخن از اقتصاد جنگ می‌شود، معمولا تجارت پر‌سود اسلحه به ذهن می‌آید که بخش کوچک از اقتصاد جنگ است. هنر، ادبیات، سیاست، فرهنگ، اقتصاد و حتی فلسفه کشورها متأثر از جنگ هستند؛ تا حدی که فلاسفه بزرگی با تأثیر از جنگ، تقدیرگرا شده‌اند. اما از بین آثار مثبت و منفی جنگ، «اقتصاد» ماهیتی متفاوت دارد.

اقتصاد جنگ و بحران

هرگاه سخن از اقتصاد جنگ می‌شود، معمولا تجارت پر‌سود اسلحه به ذهن می‌آید که بخش کوچک از اقتصاد جنگ است. هنر، ادبیات، سیاست، فرهنگ، اقتصاد و حتی فلسفه کشورها متأثر از جنگ هستند؛ تا حدی که فلاسفه بزرگی با تأثیر از جنگ، تقدیرگرا شده‌اند. اما از بین آثار مثبت و منفی جنگ، «اقتصاد» ماهیتی متفاوت دارد. آثار مثبت اقتصادی جنگ برخلاف سایر آثار، عمدتا منافعی است که نصیب برنده اصلی جنگ، یعنی کشورهای بیرون از میدان جنگ می‌شود. گاهی منافع این برد به قدری اساسی است که کشورها متقاعد به جنگ‌افروزی می‌شوند. کشورهای درگیر در جنگ، برای تأمین مخارج جنگ و متعاقبا برای تأمین هزینه‌های بازسازی، مجبور به فروش ارزان تولیدات و منابع طبیعی هستند. متقابلا واردات هم برای تأمین نیازهای دوران جنگ و به‌ویژه در دوران بازسازی افزایش می‌یابد. هزینه‌های استقراض و فرار سرمایه، آزمایش جنگ‌افزارها و ضد‌جنگ‌افزار‌ها، شناخت سلاح‌ها و تاکتیک‌های نظامی رقبا و جایگزینی به جای کشورهای درگیر در تجارت بین‌الملل، از دیگر منافع و فرصت‌های جنگ‌افروزی است. اما ارزشمندترین غنیمت کشورها از جنگ دیگران، مهاجرت نیروی انسانی است. هر مهاجر، به تنهایی منبع ارزشمند اقتصادی و اجتماعی برای یک کشور است. به علاوه نیروی انسانی، دارایی‌های شخصی و هزینه‌هایی که صرف رشد و آموزش او شده است نیز به همراه او نصیب کشور مقصد می‌شود و رایگان در خدمت توسعه و تولید آن کشور قرار می‌گیرد.

بررسی تراز تجارت خارجی اتحادیه و کشورهای اروپایی، نشان‌دهنده نیاز آنها به تولیدات در زمینه‌های مختلف به‌ویژه تکنولوژی‌های نوین است. توأم با این مشکل، برخی کشورها مانند آلمان، نیازمند نیروی کار بیشتر برای سطح تولید کنونی هستند. پیش‌تر در جریان بحران خاورمیانه و شمال آفریقا، کشورهای اروپایی با ادعاهای بشر‌دوستانه، مهاجران زیادی را جذب کردند و تحت مهارت‌آموزی قرار داده‌اند. استفاده بهینه از نیروی کار عادی، نیازمند جذب نیروهای تحصیل‌کرده و متخصص است. اوکراین و ایران دو کشور با درصد بالای جمعیت تحصیل‌کرده هستند. ایجاد بحران در چنین کشورهایی، به اروپا کمک می‌کند تا ترکیب نیروی کار کشورشان را تکمیل کنند. در موضوع اوکراین، با آنکه نشانه‌های قطعی از بروز جنگ وجود داشت، اما اروپا اقدامی برای جلوگیری از جنگ نداشته است. هشدارهای مکرر روسیه، توقف الحاق روسیه به پیمان رم، اقدامات احتیاطی ارزی و اقتصادی روسیه (که مناسب دوران جنگ بود) و خروجش از پیمان آسمان باز، نشانه‌هایی صریح از قطعیت جنگ در بحران اوکراین بوده است.

از طرفی، مرور تاریخ نشان می‌دهد برخلاف کشورهایی مانند آلمان و فرانسه، قدرت روسیه در تعارض با امنیت اروپا نبوده است (احتمالا ارجاع‌های تاریخی رئیس‌جمهور روسیه خطاب به رئیس‌جمهور فرانسه هم در این ارتباط بوده است). در سطح جهانی نیز شاهد بوده‌ایم در دوران رخوت روسیه پس از شوروی، خاورمیانه و نقاطی دیگر از جهان، دچار ناامنی و یکه‌تازی آمریکا شده‌اند که این موضوع نشانه تأثیر مثبت قدرت روسیه بر امنیت جهانی است. در سال‌های اخیر، روسیه با تأثیرگذاری بر رویدادهای مهم جهانی مانند جنگ سوریه، بحران ونزوئلا، موضوع طالبان و موارد دیگر، نشان داد از رخوت بیرون آمده‌؛ باااین‌حال، به نظر می‌رسد اروپا این نشانه‌ها و نقش تاریخی روسیه در رابطه با اروپا را نادیده گرفته است.

در آغاز جنگ اوکراین و احتمالا برای کم‌کردن فشار افکار عمومی جهان در مقابل بی‌تفاوتی غرب، جنگ به باتلاقی برای روسیه تشبیه می‌شد، ولی روسیه آثار تحریم و پیامدهای جنگ بر اقتصاد را مهار کرده است. اکنون ادامه جنگ به تهدیدی علیه اروپا به‌ویژه در زمینه انرژی تبدیل شده است. اهداف اولیه روسیه از جنگ که جلوگیری از گسترش ناتو عنوان شده بود، به اهداف امنیتی بیشتر و حتی مقاصد مرزی توسعه یافته است. اکنون پس از یک‌ سال و ‌ اندی خشونت، خرابی، آوارگی مردم اوکراین و تحمل مصائب هولناک جنگ، اروپا به تکاپوی صلح افتاده است. تلاش‌های اروپا برای صلح، با روند صعودی قیمت نفت و اقدام‌های آمریکا در به‌کارگیری ابزارهای مالی نیز هم‌زمان است.