آرش قدوسی، پژوهشگر دانشگاه هومبولت برلین عضو گروه تخصصی گربهسانان اتحادیه جهانی حفاظت IUCN در گفتوگو با «شرق»:
نتیجه پشتکردن به تجربههای جهانی
مرگ دردناک پیروز در اسفند سال ۱۴۰۱ بار دیگر توجههای عمومی را به یوزها جلب کرد. یکی از سه گونه در لبه انقراض ایرانی که در سالهای اخیر تلاشهای زیادی برای حفظ گونهاش انجام شد ولی حجم اخبار منفی درباره آن از اخبار مثبت بیشتر بود. نمونه آخرش ماجرای بارداری و زایمان ایران بود که به مرگ هر سه پسرش در سال ۱۴۰۱ منجر شد.
سامان موحدیراد: مرگ دردناک پیروز در اسفند سال ۱۴۰۱ بار دیگر توجههای عمومی را به یوزها جلب کرد. یکی از سه گونه در لبه انقراض ایرانی که در سالهای اخیر تلاشهای زیادی برای حفظ گونهاش انجام شد ولی حجم اخبار منفی درباره آن از اخبار مثبت بیشتر بود. نمونه آخرش ماجرای بارداری و زایمان ایران بود که به مرگ هر سه پسرش در سال ۱۴۰۱ منجر شد. مرگ پیروز اما بار دیگر بحثهایی در میان کارشناسان محیطزیستی درباره پروژه تکثیر در اسارت و برنامهها برای حفاظت از یوز ایجاد کرد. به ویژه اینکه چند هفته بعد از مرگ پیروز دو خبر مهم درباره یوزها منتشر شد که به اندازه مرگ پیروز در مرکز توجهها قرار نگرفت. یکی اینکه یک یوز ماده باردار در جاده میامی و در اثر تصادف کشته شد و دیگر اینکه بعد از سالها بار دیگر یوزی در اصفهان دیده شد که نشان میدهد این گربهسان آسیایی در حال گسترش زیستگاهش است. در گفتوگویی با آرش قدوسی، پژوهشگر دانشگاه هومبولت برلین، عضو گروه تخصصی گربهسانان اتحادیه جهانی حفاظت IUCN نگاهی داریم به آخرین وضعیت یوزها در ایران و پروژههای حفاظت از آن.
برای حفاظت از یوز چند پلن وجود دارد که حالا یکی از آنها تکثیر در اسارت است؟
با توجه به وضعیتی که در 20 سال اخیر با آن در زمینه حیات یوزها مواجه بودیم برنامههای مختلفی تدوین شده است. البته خیلی از این برنامهها در حد طرح باقی مانده و اجرائی نشده است. خیلی از کارهایی که در ابتدا انجام شد اقدامات و مطالعاتی درخصوص بررسی وضعیت زیستگاه و همچنین شناسایی زیستگاههای جدید بود. در این راستا بود که برخی مناطق حفاظتشده جدید به عنوان زیستگاههای جدید هم تأسیس شد. نتیجه اما چیزی نبود که انتظار میرفت. هنوز هم دلیل این رویداد برای ما مشخص نیست اما به هر دلیل تعداد یوزها در زیستگاهها در سالهای اخیر روند کاهشی پیدا کردند. همین روند کاهشی هم موجب شد تا برنامههایی برای حفاظت خارج از زیستگاه هم برای اولین بار مطرح شود. اگر به برنامههای حفاظت از یوز در ایران نگاه کنیم میبینیم حفاظت خارج از زیستگاه هیچگاه اولویت اول برای حفاظت از یوز در ایران نبوده اما از یک جایی به بعد در لیست برنامههایی با اولویت بالا قرار گرفته است. با چنین پیشزمینهای میبینیم که برنامه حفاظت از یوز در خارج از زیستگاه در چند سال اخیر با تأکید فراوان و برنامه رسانهای مفصل در حال انجام است. متأسفانه همانطور هم که پیشبینی میشد ماجرای حفاظت از یوز خارج از زیستگاه طبیعیاش تا اینجای کار درست پیش نرفته و اگر بخواهیم منطقی نگاه کنیم بیلان این پروژه حتی منفی هم شده. چراکه در نتیجه این برنامه در حال حاضر ما یک یوز نر را هم از طبیعت کم کردهایم. در واقع تا اینجای کار نه تنها از پروژه تکثیر در اسارت زادگانی نداشتیم که یک یوز را هم حذف کردهایم. اما پیش از اینکه پروژه تکثیر در اسارت روی میز قرار بگیرد یکی از آخرین کارهایی که برای حفاظت از یوز انجام شد یک کار مشارکتی با همراهی گروه متخصصین گربهسانان IUCL و همکاری کارشناسان استانها، مدیران مناطق و... بود. در آن برنامه مشارکتی یک لیستی از مهمترین کارهای با اولویت بالا برای حفاظت از یوز تدوین شد.
هدف از اجرای یک برنامه تکثیر در اسارت چیست و آیا یوزهای حاصل از این پروژه قابلیت زندگی نرمال در طبیعت و تکثیر را دارند یا خیر؟
پروژههای موفقی در دنیا درباره تکثیر گوشتخواران در اسارت داشتیم. اما عمده این پروژهها در یک اشل کوچک انجام شده بودند یا اینکه در شرایط خاصی رهاسازی شده بودند. مثلا زادگان این پروژهها را در مناطق فنسکشیشده یا بدون حضور سایر گوشتخواران و با حضور پرتعداد طعمه رها میکردند. اما هیچ کدام از این شرایط یادشده شرایطی نیست که زیستگاههای ما الان دارند. در واقع فرض اینکه زادگان احتمالی برنامه تکثیر در اسارت بتوانند در طبیعت مستقلا زندگی کنند با امکانات، تجربیات و علمی که الان در کشور وجود دارد مقداری بعید به نظر میآید. برای همین هم از ابتدای کار مقداری شک و شبهه درخصوص امکانپذیربودن آن وجود داشت. در عمل و در شرایط ایدئال پاسخ به سؤال شما بله است اما با بررسی داشتههای حال حاضرمان کار کمی سخت و دشوار به نظر میرسد.
اگر بخواهم با مثالی این مسئله را توضیح دهم باید به کاری که روسیه برای تکثیر پلنگ ایرانی شروع کرد اشاره کنم. متخصصان این پروژه چند پلنگ از ایران و ترکمنستان و همچنین باغوحشهای اروپا گرفتند و برای این پروژه یک مرکز بزرگ و پر از امکانات را هم احداث کردند. حالا با گذشت چند سال آنها موفق شدند ۸ یا ۹ پلنگ از زادگان این حیوانات در جریان این پروژه تکثیر کنند که آنها را در طبیعت هم رهاسازی کردند. البته نتیجه کار این بود که بیشتر این پلنگها در ماههای اول در طبیعت وحشی و بدون محافظت تلف شدند. از پلنگهای باقیمانده که در کوههای قفقاز رهاسازی شدهاند هر کدام به یک سمت در حال حرکتند و هیچکدام هم موفق به زادآوری طبیعی در طبیعت نشدهاند. غرضم از زدن این مثال این بود که حتی در شرایط ایدئال هم چنین پروژههایی با شکست مواجه میشوند چه برسد به وضعیت امکانات و زیرساختهای موجود در کشور ما. بنابراین باید پیشبینی کنیم که با توجه به سختی این کار وضعیت یوزها امسال و سالهای پیشرو از این هم سختتر خواهد شد.
با توجه به اهمیت وضعیت یوزهای آسیایی در دنیا که تنها باقیماندههای آن در ایران حضور دارند و تحت مدیریت سازمانی زندگی میکنند که چندان آمادگی لازم برای حفاظت از آنها را ندارد آیا نهادی بینالمللی برای بقای یوز تلاشی میکند یا خیر؟ به هر حال این گونه در لبه انقراض قرار دارد و در صورت دست روی دست گذاشتن ممکن است یک گونه مهم را از دست بدهیم. میخواهم ببینم با توجه به اهمیت وضعیت کنونی یوزهای آسیایی آیا تلاشی بینالمللی برای حفاظت از یوزها انجام شده؟
کاملا با بخش اول حرف شما موافقم. در سازمان محیط زیست معمولا با تغییر دولتها سیاستهای کلی در زمینه اولویتهای سازمان هم دستخوش تغییر میشود. این مسئله گاهی در طول یک دولت و با تغییر مدیران هم انجام میشود و این تغییر استراتژیها به وضعیت شکننده یوزها در ایران آسیب جدی وارد میکند. گاهی ماهها طول میکشد که یک مدیر جدید به اهمیت یک گونه یا اکوسیستم پی ببرد. این مسئله موجب شده که اهمیت حفاظت از برخی گونههای در خطر انقراض یا در معرض خطر در سالهای مختلف با شدت و ضعفهایی همراه باشد. اما در خارج از ایران سازمانها و کارشناسهایی هستند که کاملا پیگیر ماجرا هستند و با دقت ابعاد آن را بررسی میکنند.
در اتحادیه جهانی حفاظت گروههایی برای گربهسانان وجود دارد که به شدت پیگیر وضعیت یوزهای آسیایی در ایران هستند. البته در پنج، شش سال گذشته کسی از اعضای این گروه به ایران نیامد اما پیش از این بارها به ایران سفر میکردند و در جریان برنامههای حفاظت قرار میگرفتند. این تیمها در سفرهایشان از پروژههای حفاظت بازدید و آن را ارزیابی میکردند. این کارشناسان اغلب بسیار پیگیر هستند و در حال حاضر هم در جریان تکتک اتفاقات مهمی که برای یوزهای ایران در این روزها رخ میدهد قرار دارند. ولی متأسفانه آنطور که باید سازمان حفاظت محیط زیست در همکاری با این گروهها را باز نگه نمیدارد و ارتباطات بینالمللی در این زمینه بسیار ضعیف است. فقط چند نفر از کارشناسان سازمان هستند که با کارشناسان بینالمللی ارتباطات محدودی دارند و این مسئله موجب میشود کارها خوب پیش نرود. به هر حال در کار مهمی چون تکثیر در اسارت لازم نیست که ما چرخ را از ابتدا اختراع کنیم و با آزمون و خطا پیش برویم بلکه میتوانیم از تجارب بینالمللی و دانش جهانی در این زمینه کمک بگیریم. آن هم وقتی در چنین شرایطی قرار داریم که وضعیت یوزها فوق بحرانی است. چون شاید در حالت خوشبینانه 40 فرد یوز آسیایی در دنیا باقی مانده باشد که فقط هم در ایران حضور دارند. در چنین شرایطی ما اصلا جایی برای خطا و اشتباه نداریم. با این حال میبینیم که در همین یک سال اخیر چند یوز را به دلیل سهلانگاری و عدم آمادگی از دست دادیم. اگر لیست اشتباهات رخداده در زمینه حفظ و نگهداری از یوزها در ایران در سالهای اخیر را ببینیم متوجه میشویم که انگار هیچ برنامهای برای حفاظت از یوز وجود ندارد.
بهترین کاری که برای حفاظت از یوز میتوان انجام داد چیست؟ بهترین روش در میان گزینههای موجود از نظر شما چیست؟
مهمترین کارهایی که برای حفاظت از یوز میتوان انجام داد چند مورد است که البه بارها و بارها هم به آن اشاره شده است. ما در حال حاضر یک هسته مرکزی جمعیت زایا در شمال ایران داریم که در محدوده توران قرار میگیرد. این هسته اصلی که همچنان زایاست و تنها منبعی است که میتواند نسل این گونه را افزیش دهد. برای همین باید به هر روشی که شده این هسته را حفظ کرد و شرایط را برای آنها به شکلی ایجاد کرد که بتوانند در طبیعت زاد و ولد کنند. تمام امید ما در این منطقه این هسته است. برای همین باید عوامل مرگومیر در این منطقه به صفر برسند. همه این عوامل هم البته شناسایی شدهاند. مهمترینش جاده است که در همین شش ماه اخیر دو مورد تلفات جادهای داشتیم که در هر دو مورد یوز ماده در جاده کشته شدند که یکی از یوزها سه تولهیوز را هم باردار بود. آمارها را اگر ببینید، هر دو سال تقریبا یک یوز را در جادهها از دست میدهیم و این در حالی که در خوشبینانهترین حالت ما 40 فرد یوز داریم واقعا فاجعهبار است. در حال حاضر با توجه به آسیبی که جاده به جمعیت یوزها زده، میتوان گفت که مهمترین مسئله در زمینه حفاظت یوزهاست و باید فکری برای آن شود. اما در نتیجه بیتوجهی و تعلل میبینیم که هر ساله در این جادهها یوزها را از دست میدهیم و هر یوزی که در جاده تلف میشود درصدی از جمعیت جهانی این یوزهاست که در معرض انقراض قرار دارند کم میشود.
در این سالها بخشهایی از جاده فنسکشی شده که کار بسیار خوبی است اما باید به صورت کامل انجام شود نه اینکه فقط بخشی از آن انجام شود و بقیه جاده را رها کنیم. همچنین زیرگذرهایی برای یوزها تعبیه شده اما هیچ پایشی صورت نگرفته تا بفهمیم یوزها از این زیرگذرها تردد میکنند یا خیر. بعد از جاده دومین تهدید بزرگی که یوزها را در این منطقه تهدید میکند، موضوع دام و سگهای گله است. البته در سالهای اخیر به طرز قابل قبولی بخشهای زیادی از دام از زیستگاههای اصلی دور شدهاند اما به هر حال توران وسعت بزرگی دارد و یوزها هم در مساحت بزرگی مهاجرت میکنند. در این میان معیشت جوامع محلی هم مهم است و لازم است تمهیداتی برای آنها صورت بگیرد که هم به معیشت آنها آسیب نرسد و هم منطقه برای یوزها امن شود. حداقل میتوان در این منطقه تدابیری اندیشید که جمعیت سگ گله به صفر برسد اما در مقابل خسارت ناشی از حمله گرگها به دام از طریق بیمه یا دولت یا منبعی دیگر پرداخته شود. سومین مسئله مهمی که میتواند این زیستگاه را برای یوز امن کند، ماجرای طعمه است. آهو به عنوان طعمه اصلی هنوز جمعیت قابل توجهی در منطقه ندارد. برای اینکه این تهدید را هم برطرف کنیم اولا باید شکار غیرمجاز را در منطقه به صفر برسانیم تا از کاهش جمعیت آهوها جلوگیری کنیم و در مرحله بعد حتی میتوان به ایدههایی چون انتقال آهوسانها در شرایط اضطراری به منطقه هم فکر کرد. همه اینها برنامههایی است که برای حفاظت از زیستگاه میتوان برنامهریزی کرد. چون حتی اگر برنامه تکثیر در اسارت را به بهترین شکل هم انجام دهیم و گونههای یوز را افزایش دهیم دیگر زیستگاهی برای این حیوان نداریم که بتواند در این محیط زندگی کند. اینها چندتا از مهمترین تهدیدهای یوزها هستند که باید خیلی سریع آنها را به صفر برسانیم و اینها میتواند در صدر لیست مهمترین برنامهها برای حفاظت از یوز باشد.
ما هیچ برآوردی داریم که از یوزهای باقیمانده چند فرد ماده هستند؟
خیر. هیچ آماری در این زمینه نداریم. تنها چیزی که میدانیم این است که هر سال دو یا سه خانواده یوز در همین منطقه توران شناسایی میشوند که تنها امید ما برای بقای یوز همینها هستند. ما واقعا مطمئن نیستیم ولی اگر مثلا 40 فرد یوز داشته باشیم احتمالا 10 فرد آنها ماده باشند که تنها امید ما برای تکثیر و بقای یوزها هستند. این البته در آفریقا هم مشاهده شده که مادهها برای بقا و زنده نگهداشتن تولهها قویتر هستند و بهتر عمل میکنند و واقعا تأسفبار است که در چنین شرایطی یوز مادهای را در تصادف جادهای از دست بدهیم. از دست دادن یک یوز ماده امید بقای این گونه را به صورت تصاعدی از بین میبرد چراکه هر فرد ماده میتواند چند فرد یوز به طبیعت هدیه بدهد.
سال گذشته ما یک پروژه پرسروصدای تکثیر در اسارت را پشتسر گذاشتیم که به مرگ دردناک پیروز ختم شد. مهمترین انتقاداتی را که به پروژه پیروز وارد است چه میدانید؟
انتقادها در این زمینه زیاد است و ابعاد مختلفی را در بر میگیرد. چه از نظر تکنیکی و چه از نظر دامپزشکی به شیوه تکثیر در اسارت انتقادهایی وارد است. حتی شیوه اطلاعرسانی این پروژهها هم با انتقادهایی همراه است. در مجموع هم میتوان گفت در همه این زمینهها هم سازمان نمره قبولی در این پروژه نگرفت. اولین گام این پروژه که با جداسازی یک فرد از طبیعت بود بزرگترین اشتباه این پروژه به حساب میآید و واقعا شبیه به این است که به پای خودمان شلیک کردیم. چراکه در واقع یکی از نرهای غالب منطقه را از طبیعت حذف کردیم آن هم برای پروژهای که موفقیتش هیچ گارانتیای نداشت و ای بسا این نر در طبیعت میتوانست به صورت طبیعی تولههایی داشته باشد. در حالی که میتوانستیم اسپرم نر را بگیریم و حیوان را سریع رهاسازی کنیم و آن را در اسارت نگه نداریم. یا اینکه از روشهای لقاح مصنوعی استفاده کنیم چون به اسپرم یوزهایی که در تصادفهای جادهای کشته شدند دسترسی داریم. از سوی دیگر از لحاظ دامپزشکی هم هیچ پروتکلی در نظر گرفته نشده بود. هیچ درخت تصمیمگیری وجود نداشت که در صورت رخدادن اتفاق الف چه باید بکنیم و در صورت رخدادن اتفاق ب باید چه تصمیمی بگیریم. البته انتظاری هم نمیرفت چون کسی در ایران چنین کاری نکرده بود و تلاشی هم نشده بود تا از متخصصان بینالمللی که مثلا در آفریقا این کار را انجام دادهاند کمک گرفته شود. متأسفانه رقابتها و حسادتهایی که در این زمینه وجود دارد، موجب شد که چنین اتفاقی رخ بدهد. همانطور که در بالا اشاره کردم نهادهای بینالمللی زیادی وجود دارند که در این زمینه تجربههای قابل اتکایی دارند. مثلا CCF یا انجمن جهانی حفاظت از یوز در نامیبیا، آفریقای جنوبی یا سومالی با تولهیوزهای زیادی کار کردند و تنها نهادهای مرجعی هستند که میتوانند به شما بگویند تولهیوزها به چه چیزهایی احتیاج دارند و شاید اگر از این تجربهها استفاده میشد هر سه تولهای که سال گذشته به دنیا آمده بود را میتوانستیم زنده نگه داریم.
در این روزها خبرهای ضدونقیضی درباره احتمال بارداری ایران شنیده میشود. تکرار این بارداریها برای حیوان خطرناک نیست؟
این موضوعی است که باید دامپزشکها درباره آن نظر بدهند اما چیزی که مشخص است با برنامهریزی دقیق و به کمک چند فردی که در حال حاضر در اسارت نگه داشتهایم امکان تشکیل یک جمعیت ذخیره را داریم. به شرطی که از تجربههای جهانی استفاده کنیم و در خفا پروژهها را پیش نبریم. مسئله ممکن است خیلی وقتها بحث بودجه و مسائل مالی نباشد و فقط موضوع تخصصگرایی در میان است و استفاده از دانش و تجربه متخصصان و کارشناسان. این موضوع درباره «ایران» هم دقیقا چنین است. ما باید برای «ایران» یک برنامه دقیق داشته باشیم و بدانیم که چه میخواهیم انجام دهیم. چون حرفهایی که در حال حاضر زده میشود گستره بزرگی از احتمالها را در بر میگیرد که نشان میدهد ما دقیقا یک هدف مشخص در این زمینه نداریم. به نظر میرسد بخش بزرگی از این حرفها و ایدهها نظرهای شخصی و فردی باشد و به کمک یک تیم بزرگ کارشناس و متخصص گرفته نشده باشد و اینجاست که باید احساس خطر کنیم. این اقدامات ممکن است منجر به این شود که یوز قبل از اینکه خودش در طبیعت منقرض شود به دست ما از بین برود.
سؤال آخرم درباره سرنوشت پیروز است. اینکه این حیوان در 11 ماه زندگیاش به یک سلبریتی تبدیل شد و توجههای زیادی را به خود جلب کرد از سوی برخی با انتقادهایی همراه بود. در مجموع میخواهم بدانم که پیروز چه کمکهایی میتوانست به ما و پروژه حفاظت از یوز کند؟
این یک شمشیر دولبه است. از یک طرف اینکه پیروز موجب شد تا خیل عظیمی از مردم ایران به این حیوان توجه نشان دهند و متوجه وضعیت یوزها شوند اتفاق مهمی است. پیش از این هم البته کمپینهایی برای شناسایی و معرفی یوز به مردم داشتیم مثل ماجرای نقشبستن تصویر یوز روی پیراهن تیم ملی ایران. اما بیشک این بزرگترین کمپین برای معرفی یوز به عموم مردم بود که بسیار تأثیرگذار هم بود. اما سویه منفی ماجرا کجاست؟ آنجایی که با دادن اطلاعات غلط یا ساختن تصویر نادرست موجب ناامیدی در میان مردم شویم. مثلا در اثر کمپینی که در یک سال اخیر برای پیروز رخ داد خیلیها گمان میکنند پیروز آخرین یوز آسیایی ایران است و با مردنش دیگر یوز منقرض شده است در حالی که ما هنوز جمعیتی یوز داریم که باید امیدوار باشیم بتوانیم آنها را نجات دهیم و برای این کار نیاز به آگاهی و حساسیت عمومی داریم. همین اطلاعات نادرست میتواند مانند لبه دیگر این تیغ عمل کند و هم مردم را ناامید کند و هم آنها را نسبت به کار حفاظت بدبین کند. در یک اشل بزرگتر البته برخی معتقدند که وقتی با حیات وحش انسانپنداری میکنیم ممکن است در مقیاس بزرگتر تبعات منفی داشته باشد. مثلا گذاشتن اسم انسان بر برخی حیوانها ممکن است آسیبهایی ایجاد کند. مثال معروفی است که در باغ وحش کپنهاگ زرافهای با اسم انسان وجود داشت که بسیار محبوب بود. اما برای کنترل جمعیت لازم بود این زرافه را معدوم کنند که تصمیم درستی بود اما به دلیل این نامگذاری و انسانپنداری با حیات وحش با واکنشهای منفی زیادی مواجه شد. با اینکه کار از نظر علمی توجیه شده بود اما جامعه علیه آنها موضعگیری کرد و جنجالی به پا شد. من البته نمیدانم این واژه سلبریتیسازی چقدر درست است اما اگر چنین واژهای داشته باشیم باید در حیات وحش کمی دربارهاش با دقت اقدام کنیم تا با اثرات منفی مواجه نشود. البته من در ماجرای پیروز بیلان کار را مثبت میدانم چون موجب یک آگاهی عمومی بالا نسبت به یوز آسیایی شد.