نژادپرستی روزمره
اگرچه نژادپرستی از آغاز حیات نوع بشر همواره به نوعی وجود داشته است و واژه «نژاد» به سده سیزدهم بازمیگردد؛ ولی تنها در پایان سده هجدهم بود که نژادپرستی بهعنوان ایدئولوژی کموبیش منسجمی ایجاد شد. در سده نوزدهم در اروپای غربی این باور که بشر به نژادهای مختلفی تقسیم میشود، در محافل سیاسی و دانشگاهی طرفدارانی پیدا کرد. بسیاری بر این باور بودند که نژاد، گونهای فرعی از بشر است
محمود فاضلی-تحلیلگر مسائل بینالملل: اگرچه نژادپرستی از آغاز حیات نوع بشر همواره به نوعی وجود داشته است و واژه «نژاد» به سده سیزدهم بازمیگردد؛ ولی تنها در پایان سده هجدهم بود که نژادپرستی بهعنوان ایدئولوژی کموبیش منسجمی ایجاد شد. در سده نوزدهم در اروپای غربی این باور که بشر به نژادهای مختلفی تقسیم میشود، در محافل سیاسی و دانشگاهی طرفدارانی پیدا کرد. بسیاری بر این باور بودند که نژاد، گونهای فرعی از بشر است. هر نژادی از نظر ژنتیک با نژادهای دیگر متفاوت است؛ بنابراین آمیزش نژادی به انحطاط نژاد فرد میانجامد. نژادهای مختلف آشکارا در جایگاههای مختلف قرار میگرفتند: نژاد سفید یا قفقازی توسعهیافتهترین نژاد و نژاد سیاه توسعهنیافته و بدوی محسوب میشود. یهودیستیزی نیز تفسیری نژادی داشت. هیتلر حتی کتاب «نبرد من» را با ابراز انزجاری سخت از یهودیان به پایان میرساند. یهودیان در نظر او «مرض سل نژادی» بودند و مقصر همه مصائب آلمان؛ از شکست در جنگ اول جهانی گرفته تا بحران اقتصادی و همه اتفاقات بدی که قرار بود بعدا در تاریخ این کشور رخ دهد.
ترکیب نژادپرستی با ناسیونالیسم قومی
در ابتدای سده نوزدهم، نژادپرستی با ناسیونالیسم قومی ترکیب شد؛ بهویژه در فرانسه، فیلسوفان نژادپرست شالوده سازمانهای ماقبل فاشیستی مانند «آکسیون فرانسز» را بنیان نهادند که آمیزهای از ناسیونالیسم فرانسوی و نژادپرستی کلاسیک بودند؛ ولی بیشتر فاشیستهای جنوب اروپا نژادپرستی و به میزان کمتر یهودیستیزی را نفی میکردند. در اروپای مرکزی و شرقی بود که ناسیونالیسم قومی کاملا با نژادپرستی درهم آمیخت. البته ویرانگرترین آمیزه، ناسیونال سوسیالیسم هیتلر بود که وفاداری به ملت آلمانی و نژاد آریایی را با یکدیگر ترکیب کرد. در اروپای پس از جنگ، قتلعام معمولا ثمره اجتنابناپذیر نژادپرستی بود و در نتیجه نژادپرستی چهرهای شیطانی یافت. در آمریکا و آفریقای جنوبی، نژادپرستی بخشی از فرهنگ «ملی» شد و تا حدی از طریق نظام قانونی بردهداری نهادینه شد. حتی پس از الغای بردهداری که با شکست نیروهای مؤتلفه در جنگ داخلی آمریکا به دست آمد، نژادپرستی و نژاد تا امروز هم در سیاست ایالتهای جنوبی آمریکا نفوذ دارد. در میان گروههای راستگرای افراطی آمریکا نژادپرستی حتی از ناسیونالیسم نیز اهمیت بیشتری دارد (برخلاف اروپا) برخی از سازمانهای نژادپرست یا «برتریطلبان سفیدپوست» مثلا «سازمان کو کلاکس کلن» نژادپرستی کلاسیک را با نژادپرستی سنتی ایالتهای جنوبی ترکیب کردهاند؛ درحالیکه برخی دیگر با سرسختی از اسطوره نازی، یعنی نژاد برتر آریایی، پیروی میکنند.
نژادپرستی از آمریکا تا آفریقای جنوبی
اگرچه آمریکا خود را پرچمدار دموکراسی جهانی میداند؛ اما واقعیتهای اجتماعی حاکم در جامعه آمریکا نشان میدهد برخی اقوام و نژادها، به بدترین وجه، مورد تبعیض قومی و نژادی قرار گرفتهاند. یان رابرتسون، جامعهشناس آمریکایی، وضعیت اسفبار سیاهپوستان آمریکایی را چنین تشریح میکند: «تبعیضهای نهادینهشده، هنوز در سراسر آمریکا وجود دارد. بسیاری از سیاهان در محلههایی سکونت دارند که به طور غالب، سیاهپوستنشین هستند. حضور سیاهان در ردههای بالای نظام سیاسی، بسیار پایین است. چنانکه در سال ۱۹۹۸، فقط سه درصد اعضای کنگره آمریکا، سیاهپوست بودند و هیچیک از سناتورها یا فرمانداران، سیاهپوست نبودند. از همه مهمتر، وضعیت اقتصادی سیاهان، نسبت به سفیدپوستان بدتر است. در سال ۱۹۷۰، درآمد خانواده سیاهپوستان، به طور متوسط، تقریبا نصف درآمد خانواده سفیدپوستان بوده است». از طرفی دیگر در آفریقای جنوبی، نژادپرستی به بنیان حقوقی نظام سیاسی «آپارتاید» تبدیل شد که به جدایی شدید نژادی و برتری نژاد سفید قائل بود. از روزی که استعمارگران اروپایی به قاره آفریقا پا گذاشتند، سرنوشت مردم بومی این سرزمین، مانند ساکنان ابتدایی قاره آمریکا یا دیگر مناطق استعمارزده، بردگی و بهرهکشی شده است. سفیدپوستان اروپایی، با پشتیبانی دولتهای خود، بومیان آفریقا را از بیشتر حقوق خود محروم کردهاند و آنان را فقط به کارکردن در معادن و کارهای پست و پرمشقت وامیدارند. اگرچه در آفریقای جنوبی، با استقامت و پایداری سیاهپوستان، رژیم تبعیض نژادی آپارتاید از بین رفت، همچنان در سراسر آفریقا، پول، زمین، معادن، صنایع و... در اختیار سفیدپوستان مهاجر است.
از «نژادپرستی کلاسیک» تا «نژادپرستی نوین»
در دهه 1980، در متون دانشگاهی انواع مختلفی از نژادپرستی مطرح شد. اعتقاد به تفاوت نژادهایی که در سلسله مراتب سخت و خشکی جای گرفتهاند، اکنون اغلب «نژادپرستی کلاسیک» نامیده میشود. در مقابل، برای تشریح ایدئولوژیهایی که میان فرهنگهای مختلفی تمایز قائل میشوند که برابر ولی متفاوت هستند؛ یعنی فرهنگهایی که از حقوق برابر برخوردار هستند؛ ولی باید کاملا جدا از یکدیگر در نظر گرفته شوند، از واژه «نژادپرستی نوین» استفاده میشود. این واژه در واکنش به تحول برجستهای ابداع شده که این بار نیز در راست افراطی فرانسه آغاز شد. علاوهبراین واژه «نژادپرستی روزمره» بهویژه در میان ضد نژادپرستان و طرفداران اقلیتها رواج یافته است؛ یعنی اینکه وقتی یکی از اعضای یک اقلیت احساس میکند که مورد تبعیض قرار گرفته است، او قربانی نژادپرستی است.
حامیان تبعیض نژادی که در نهان آنان وجدان آلوده و بیمار، حس طمع و افزونطلبی سیطره دارد، برای تسلط و اِعمال قدرت، تغییر اوضاع و موقعیت به نفع خود، به خشونت نژادی دست میزنند. اجبار طرف مقابل به اطاعت، اثبات برتری و ارضای حس خودخواهی، هدفهای دیگری است که حاکمان خشونت و تبعیض، در پی آنها هستند. نمونه آشکار اعمال تبعیض نژادی، در فلسطین است که رژیم اسرائیل، با ثروت آن را چپاول میکند و صاحبان اصلیاش را میکشد. رژیم اسرائیل به دنبال اجرای اهداف خود، همه امکانات سلطه و قدرت را به کار گرفته است. ولکر ترک، کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل، به مناسبت روز جهانی رفع تبعیض نژادی اعلام کرده است: «بهتازگی اقدامات تحریکآمیز عمدی مانند سوزاندن قرآن کریم با هدف ایجاد شکاف بین جوامع افزایش یافته است. شاهد تبعیض علیه مسلمانان به دلیل اعتقادشان در بسیاری از نقاط جهان هستیم. اسلامهراسی و هرگونه تبعیض به دلیل اعتقادات و باورهای دینی و مذهبی برای همه جوامع به معنای سم است». به باور او، رهبران سیاسی و مذهبی نقش بسیار مهمی در آگاهسازی و بیان مخالفت با هرگونه تبعیضگرایی را دارند. تحریکات عمدی مانند آتشزدن قرآن کریم با هدف بازکردن شکاف بین جوامع غیرقابل قبول است. او همچنین تأکید دارد مفاد ماده سوم کنوانسیون وضعیت حقوقی پناهندگان درباره وضعیت پناهندگان باید از سوی طرفهای کنوانسیون بدون تبعیض براساس نژاد، مذهب یا کشور مبدأ اجرا شود.