گفتوگو با دکتر وحید زمانی، استاد دانشگاه و پژوهشگر ژنتیک حفاظت
حفظ زیستگاه بر تکثیر در اسارت اولویت دارد
احتمالا تا چند روز دیگر اخباری درباره بارداری «ایران»، یوزی که سال گذشته هر سه فرزندش را از دست داد، در رسانهها منتشر میشود. درست مثل سال گذشته که ایران و فیروز و سه فرزندشان بهویژه پیروز به مرکز توجه افکار عمومی و رسانهها در زمینه محیط زیست تبدیل شدند، احتمالا امسال هم قرار است چنین اتفاقی رخ بدهد.
سامان موحدیراد: احتمالا تا چند روز دیگر اخباری درباره بارداری «ایران»، یوزی که سال گذشته هر سه فرزندش را از دست داد، در رسانهها منتشر میشود. درست مثل سال گذشته که ایران و فیروز و سه فرزندشان بهویژه پیروز به مرکز توجه افکار عمومی و رسانهها در زمینه محیط زیست تبدیل شدند، احتمالا امسال هم قرار است چنین اتفاقی رخ بدهد. تمرکز سازمان محیط زیست روی پروژه بارداری «ایران» در کنار اخبار نگرانکننده مرگ دو یوز در شش ماه اخیر در جادهها، نگرانیهای زیادی را درباره آینده بقای این گونه ایجاد میکند. اینکه برای حفاظت از یوزها چند سناریو باید داشته باشیم و کدام در اولویت است سؤال مهمی است که هنوز کسی به آن پاسخی نداده. یکی از مهمترین دلایل مشخصنبودن پاسخ این سؤال این است که ما تصویری دقیقی از صورتمسئله یوزها در ایران نداریم؛ چون حتی نمیدانیم دقیقا چند یوز در ایران باقی مانده است. در چنین شرایطی چگونه میتوانیم برای بقای یوز برنامهریزی کنیم؟ ژنتیک حفاظت یکی از شاخههایی است که میتواند پاسخ برخی از این سؤالات را به ما بدهد. کارشناسان این رشته با مطالعه روی نمونههایی از حیوانات میتوانند تخمینهای دقیقی از وضعیت این گونه بزنند و به این ترتیب تصویر محوی را که از مسئله وجود دارد، کمی شفافتر کنند. به این بهانه با وحید زمانی، عضو هیئت علمی گروه محیط زیست دانشگاه کردستان و پژوهشگر ژنتیک حفاظت، گفتوگو کردیم تا در جریان وضعیت مطالعات ژنتیک حفاظت روی یوزها در ایران قرار بگیریم.
در مجموع آیا پروژههای تکثیر در اسارات کمکی به حفظ یوزها میکند؟
اساسا پروژههای تکثیر در اسارت زمانی موضوعیت پیدا میکنند که گونه هدف در وضعیت بحرانی قرار گرفته باشد و جمعیتش به حد بحرانی تنزل پیدا کرده باشد. در حال حاضر با قطعیت نمیتوانیم بگوییم که جمعیت یوزها به حدی رسیده که پروژه تکثیر در اسارت اولویت آنها باشد. البته اینکه در حال حاضر آمار دقیقی از تعداد یوزها در ایران هم نداریم یک ایراد و اشکال بزرگ است، اما به هر روی پروژه تکثیر در اسارات یکی از گزینههاست اما نه در اولویت. آنچه در حال حاضر اولویت دارد حفاظت از یوزها در زیستگاه طبیعیشان است. وقتی از زیستگاه یوزها حرف میزنیم، در واقع درباره محل زندگی آنها در مرکز، شرق و شمال شرق ایران صحبت میکنیم. همانطور که میدانید زیستگاه یوزها و گستره پراکنش آنها در دهههای اخیر تخریب شده و از بین رفته و از گستره بزرگی در خاورمیانه و آسیای مرکزی به ایران محدود شده است. اما آنچه در ایران هم وجود دارد به دلیل کمبود امکانات مالی، تجهیزات و نیروی انسانی (به عنوان گارد حفاظت) هیچگاه آنطور که شایسته است، تحت پایش و مطالعه میدانی قرار نگرفته است، بهخصوص زیستگاههای جنوبی که کمتر شناخته شدهاند. همین مسئله هم موجب میشود که ما اکنون به طور دقیق ندانیم که آیا تکثیر در اسارت تنها راه باقیمانده برای ماست یا اینکه باید به گزینههای دیگر هم فکر کنیم؟ برای همین اولویت برای حفظ یوزها، تمرکز روی زیستگاه طبیعی آنها و ایمنسازی آن برای یوزهاست. در پناه چنین تمرکزی است که میتوان مطالعات دقیقی هم روی یوزها انجام داد و جمعیت آنها را بررسی کرد و بعد پروژههای حفاظتی یوزها را بررسی کرد. از اینرو در پاسخ به سؤال شما باید بگویم که تکثیر در اسارت الان شبیه به شلیک تیری در تاریکی است؛ چون ما هنوز تصویر دقیقی از مسئله نداریم.
در پروژههای تکثیر در اسارت در دنیا چه مطالعاتی در زمینه ژنتیک روی یوزها انجام میشود؟ از کیفیت این مطالعات در ایران هم خبر دارید؟
این یک واقعیت انکارناشدنی است که دانش ژنتیک نیاز ضروری پروژههای حفاظت در دنیاست. شاخه ژنتیک حفاظت در واقع دانشی است که خطر انقراض گونههای در معرض تهدید را کاهش میدهد. در واقع این شاخه از علم ژنتیک با مجموعهای از تئوریها و فنون تلاش میکند تا یک گونه را به عنوان یک واحد پویا حفظ کند و توانایی سازگاری آن را با تغییرات احتمالی بالا ببرد. از اینرو بخش لاینفک پروژههای تکثیر در اسارت هم مطالعات ژنتیکی روی یوزهاست؛ چراکه این مطالعات برای حفظ تنوع ژنتیکی در اسارت و معرفی مجدد و مدیریت ژنتیکی گونهها در زیستگاه طبیعی کاربرد گسترده دارد. مطالعه کامل ژنوم یوزهای آسیایی و توالییابی آنها به ما کمک میکند که اطلاعات دقیقی از رفتار جمعیتی این گونه در طول تاریخ پیدا کنیم و به این ترتیب بحرانها و چالشهای مهمی را که جمعیت یوزها در طول تاریخ سپری کردهاند، بشناسیم. این شناخت به ما کمک میکند تا تصمیم درستی درباره یوزها در حال حاضر بگیریم و به آنها کمک کنیم تا به عنوان یک واحد پویا در چرخه باقی بمانند. درباره مطالعات در پروژه اخیر اطلاعی ندارم ولی در مجموع در دنیا تاکنون توالی کامل ژنوم یوزپلنگ آفریقایی شناسایی شده ولی این اتفاق برای زیرگونه یوز آسیایی رخ نداده است. اینطور میتوانم بگویم که روی یوز ما تا جایی که من خبر دارم هیچ مطالعه ژنتیکی انجام نشده است. آخرین مطالعات در این زمینه به بیش از 15 سال پیش بازمیگردد که گروهی یک مطالعه ژنتیکی انجام دادند و دیگر خبری از چنین اقدامی نبود. یا اگر هم مطالعهای انجام شده نتایجش در جایی منتشر نشده و ما خبری از آن نداریم. علت این امر هم آن است که سازمان حفاظت محیط زیست خیلی بسته عمل میکند و نمونهها را به صورت انحصاری نگهداری میکند. بارها و بارها در نامههای متعددی هم از دانشگاه سمنان هم از دانشگاه کردستان و گرگان از سازمان درخواست نمونه کردیم تا بتوانیم روی آن مطالعاتی انجام دهیم اما با این مسئله موافقت نشد. این مسئله در حالی است که خود سازمان هم مطالعه ژنتیکی خاصی روی یوز انجام نمیدهد. توجه داشته باشید که چنین مطالعات ژنتیکیای لازمه پروژه حفاظت از یوز به شمار میآید و انجام نمیشود. در سوی مقابل میبینیم که تکثیر در اسارت در حال اجراست. ما الان به عنوان یک پرسشگر ایرانی علاقهمند به حوزه یوز اصلا نمیدانیم که رئیس پروژه تکثیر در اسارت کیست و اعضای تیم آن چه کسانی هستند. از گذشته چنین بود و همین الان هم چنین است و شفافیتی در کار نیست. خود شما الان به عنوان خبرنگار اگر بپرسید که مدیر این پروژه چه کسی است، جوابی نخواهید گرفت. یعنی در همین پروژه کنونی هم ما نمیدانیم چند فرد یوز را زندهگیری کردهاند، کجاها تلهگذاری کردهاند و آیا تلهگذاری با تلفات همراه بوده یا همه موارد موفق بوده است. حتی نمیدانیم برنامه آنها برای یک سال آینده یا پنج سال آینده چیست. یعنی سؤال در این زمینه فراوان است اما کسی پاسخگو نیست. واقعا ما نمیدانیم مثلا چرا کسی را که دامپزشک دام بوده و هیچ تجربهای در زمینه یوزها نداشته، به عنوان مسئول زایمان «ایران» در سال گذشته انتخاب کردند که با اشتباهاتش آن کار را کرد. الان معلوم نیست مسئول مرگ دو فرزند اول «ایران» و همچنین «پیروز» چه کسانی هستند. یعنی حتی نمیدانیم اگر این پروژه به موفقیت برسد هم از چه کسانی باید تقدیر کنیم. در مجموع وقتی مطالعات ژنتیکی وجود نداشته باشد نقشه راهی هم برای حفاظت از یوزها وجود ندارد و نمیدانیم چه باید بکنیم. سال گذشته همه توان، نیرو و سرمایه معطوف به «پیروز» شد و این در حالی بود که پارک ملی توران به عنوان یکی از بهترین زیستگاههای یوز با یک و نیم میلیون هکتار به حال خود رها شده و تحت تأثیر حضور دام جاده و شکار طعمههای یوز در شرایط حفاظتی بحرانی است. در حالی که ایمنسازی زیستگاه یوز اولویت اول در مسئله حفاظت از یوزهاست. شما فکر کنید که چنین زیستگاههایی در یزد و خراسان جنوبی و شمالی هم رهاشده داریم و در حالی که باید روی ایمنسازی این زیستگاهها برای تکثیر طبیعی یوز سرمایهگذاری میکردیم رفتیم سراغ کاری که به یوزها آسیب هم رساند؛ چون «فیروز» یک نر غالب در منطقه خود بود. یعنی یوزی بود که از نظر ژنتیکی چنان فاکتورهای بالایی داشت که در این شرایط نامساعد زیستگاهش توانسته بود به عنوان نر غالب خود را به دیگران تحمیل کند. این حیوان در زیستگاه طبیعی علیرغم تهدیدات فوقالذکر به صورت طبیعی جفتگیری و زادآوری میکرد اما در این پروژه این حیوان را زندهگیری و از زیستگاهش جدا کردند و نتیجه این شد که هر سه فرزندش در یک سال از بین رفتند و خود «فیروز» هم توانایی بازگشت به طبیعت را ندارد. یعنی به جای یک جفتگیری طبیعی و فرزندانی احتمالا زنده، حیوان را به تله سیمی گرفتار کردند و در فنس با تزریقهای هرمونی مجبور به جفتگیری کردند که نتیجهاش را هم دیدیم. اینکه میگوییم سازمان کاملا غیرشفاف عمل میکند همین است که اصلا کسی نفهمید «فیروز» چگونه زندهگیری شد و با چه کیفیتی این پروژه انجام شد. ما اصلا نمیدانیم در فرایند زندهگیری چند یوز یا گونههای دیگر تلف شدهاند؛ چون وقتی ما در توران و زیستگاههای یوز تله سیمی میگذاریم، کمر به قتل یوزها، کاراکالها، گربههای شنی، گربههای پالاس، گربههای وحشی، گرگها، کفتارها، روباهها، آهوها و جبیرها و خلاصه گونههای ارزشمند بستهایم. اما این پروژهها اغلب در بیخبری و بیهیچ تلاشی برای شفافسازی انجام میشود. در مجموع نتیجه این پروژه این بود که «فیروز» به اسارت منتقل شده و حالا دیگر نمیتواند به طبیعت بازگردد و فرزندی هم ندارد.
مطالعه ژنوم یوز آسیایی پروژه زمانبر و هزینهبر سنگینی است که تاکنون انجام نشده است؟
خیر. واقعا کار خیلی بزرگی نیست شاید فقط به اندازه کافی برای ذینفعان یوز در سازمان سودآور نیست. اگر نمونه در اختیار قرار بگیرد، بین سه تا شش ماه انتشار کامل نتایج زمان میبرد. وقتی قرار است یوزها یا هر گونهای را حفاظت کنیم، در بدو امر باید بدانیم که چند فرد زنده در چند جمعیت دارد. در حال حاضر ما درباره یوزپلنگها نمیدانیم که چند فرد زنده به صورت وحشی در چند جمعیت داریم. همچنین نسبت جنسی و گروههای سنی را هم نمیدانیم. یک علت این است که زیستگاههای این حیوان خیلی بزرگ است و در گستره بزرگی پراکنده شده است. ما برای رسیدن به پاسخ این سؤال پایشی انجام ندادهایم یا اگر هم انجام دادهایم کار اصولی صورت نگرفته است. تا زمانی که به صورت سیستماتیک زیستگاهها را پایش نکنیم و اعداد و ارقام صحیح به دست نیاوریم، نمیتوانیم استراتژی حفاظتی برای یوز تعریف کنیم. بهتازگی نتیجه مطالعاتی در ایتالیا درباره گونه «شنگ» منتشر شده که نه با نمونهگیری تهاجمی از حیوان بلکه تنها با مطالعات ژنتیکی روی سرگین آن توانسته بودند جمعیتش را به درستی تخمین بزنند. این اطلاعات و آمار که به حفاظت یوز کمک میکند، تنها در پناه مطالعات ژنتیکی و جمعیتشناختی حاصل میشود. ما به راحتی با مطالعات ژنتیکی یوز میتوانیم هم تخمین جمعیت را به دست بیاوریم و هم تنوع ژنتیکی و نسبت جنسی را به دست بیاوریم و آنگاه تصمیم بگیریم که برای حفاظت از یوز چه باید بکنیم. اگر همین الان تخمین زده میشود که ممکن است ۴۰ فرد یوز داشته باشیم، وقتی ندانیم که نسبت جنسی آنها چگونه است و چند نر و چند ماده داریم، نمیتوانیم درباره تکثیر آنها ایدهای داشته باشیم. ما حتی نمیدانیم در حال حاضر اندازه جمعیت مؤثر یوزها چند فرد است.
اندازه جمعیت مؤثر یوزها یعنی چه؟
ما در جمعیتشناختی گونهها با دو تعریف مواجه هستیم؛ یکی جمعیت سرشماریشده و دیگری جمعیت مؤثر. جمعیت سرشماریشده همان چیزی است که میبینیم و میشماریم. اما علاوه بر این عدد، دانستن جمعیت مؤثر هم مهم است. یعنی اینکه از این جمعیت سرشماریشده چه تعداد از نظر ژنتیکی در ایجاد نسل بعد مؤثر هستند.
یوزها مسافت طولانی را جابهجا میشوند. برخی تصور میکنند این مهاجرتهای طولانی و گسترده به ویژگیهای ژنتیکی یوزها بازمیگردد و آنها آگاهانه در حال پراکنش جمعیتشان هستند. این گمانهزنی تا چه میزان درست است؟
من نمیتوانم به این سؤال جواب بدهم چون مطالعات رفتارشناسی ما روی یوز خیلی کم است. مطالعات رفتارشناسی ما روی یوزها در حال حاضر وابسته به آفریقاست. یعنی ما مطالعات آنها روی یوز آفریقایی را میخوانیم و به یوزهای خودمان تعمیم میدهیم. این در حالی است که یوز ما خیلی متفاوت از یوز آفریقایی است. برای نمونه یوز ما به کوهپایه هم میرود و قوچ و میش شکار میکند اما در آفریقا فقط در دشت زندگی میکند. برای همین من نمیتواتنم خیلی با قاطعیت بگویم که این اتفاق حاصل چیست.
طبیعتا چنین پراکنش و مهاجرتهای طولانی منجر به رخدادن حوادثی مانند تصادف در جادهها میشود. در مجموع در مسیر این مهاجرتهای طولانی چه کمکهایی میتوان به یوزها کرد؟
اول باید به نتیجه برسیم که حفظ زیستگاه بر تکثیر در اسارت اولویت دارد. وقتی این اتفاق بیفتد، میتوانیم چند استراتژی در این زمینه تعریف کنیم. ولی چیزی که مشخص است تا زمانی که زیستگاه امن نباشد، حتی اگر موفق به تکثیر در اسارت هم شویم، نمیتوانیم تولههای متولدشده در اسارت را به طبیعت بازگردانیم. قطعا زیستگاه ناامنی که برای یوز وحشی مناسب نبود و منجر به مرگشان شده برای برای معرفی مجدد یوز متولد در اسارت هم کارایی ندارد. برای همین باید اولویت را روی ایمنسازی زیستگاه یوز بگذاریم و به حیوان اجازه دهیم در یک زیستگاه طبیعی زادآوری کند. منفعت امنکردن زیستگاه فقط به یوزها نمیرسد؛ گوشتخواران همبوم یوز شامل گربهسانان، سگسانان و گوشتخوران دیگر، حتی زوجسُمان نیز از آن بهره میبرند و کاری است که نفعش به همه محیط زیست ایران میرسد.
الان شنیده شده که ایران دوباره باردار است. سرمایهگذاری روی یک ماده در پروژه تکثیر در اسارت اساسا کار درستی هست؟
خودتان هم میگویید شنیده میشود. ما در این زمینه به عنوان ناظر بیرونی هیچ اطلاعی نداریم؛ چون مرجع انجام این کار هیچ اطلاعاتی به ما نمیدهد. الان با شک و گمان میگویند ممکن است ایران باردار باشد. همانطور که سال گذشته بعد از تولد تولههای ایران گفتند که هر سه ماده هستند و بعد معلوم شد نر هستند و مجبور شدند تئوری نرزایی را مطرح کنند. در مجموع چون شفافیتی در این زمینه وجود ندارد، باید منتظر اتفاقات تصادفی باشیم. مثلا ایران سال گذشته باردار شد و شاید امسال باردار نشود. بههرحال وقتی اهداف پروژه و همچنین ارکان آن مشخص نیست ما هم نمیتوانیم بهدرستی درباره آن حرف بزنیم.
آیا ممکن است پای یوزهای ماده دیگری به پروژه تکثیر در اسارت باز شود؟ اگر چنین شود با توجه به جمعیت کم یوزها چه الزاماتی باید رعایت شود؟
من مخالف تکثیر در اسارت نیستم، بلکه به نظرم هدف و اولویت اول باید روی بهسازی زیستگاه متمرکز باشد و در کنارش پروژه تکثیر در اسارات انجام شود. درواقع معتقدم سازمان باید وقت و سرمایهاش را معطوف به اولویت اول کند و بهجای زندهگیری و جداکردن حیوانات از زیستگاهشان برنامه تکثیر در اسارات را برای مواردی بگذارد که توله یا یوزهایی را از شکارچیهای غیرمجاز و افراد سودجو به دست آورده اما درنهایت ماجرا برعکس شد. همه بودجه و امکانات به سمت پروژه تکثیر در اسارت سرازیر شد و زیستگاهها رها شدند. مرگ پیروز همه ایران را متأثر کرد اما واقعیت این است که مانور فراوان سازمان روی این توله یوز سایر اتفاقات مهم را تحتالشعاع قرار دارد. برای نمونه در همین زمان که مرگ پیروز در صدر اخبار بود، برای اولین بار و بعد از ۱۵ سال یک یوز در اصفهان فیلمبرداری شد که خبر بسیار مهمی است که نشان میدهد یکی از زیستگاههای فراموششده یوز در حال احیاست. یا اینکه در همین ایام یک پوست یوزپلنگ از خودروی یک شکارچی متخلف در استان سمنان پیدا شد. اما متأسفانه به این خبرها توجهی نشد و وقتی به این خبرها توجهی نمیشود یعنی ما داریم راه را اشتباه میرویم.
چرا میگویید که حتی اگر تکثیر در اسارت با موفقیت هم پیش برود، امکان معرفی موفق به طبیعت را نداریم؟
دلیلش واضح است. باید زیستگاه امنی برای حیوان وجود داشته باشد که بتواند در آن زندگی کند. وقتی گونههای وحشی در زیستگاه ناامن از بین میروند، طبیعی است که گونههای تکثیرشده در اسارت شانس خیلی کمتری دارند. مثال واضح آن گوزن زرد ایرانی است که نزدیک به پنج دهه است فقط در اسارت تکثیر میشود. اما با اینکه پروژه تکثیر در اسارت آن با موفقیت همراه بود تاکنون یک مورد موفق معرفی این حیوان به طبیعت را در کارنامه نداریم. یا حدود هشت سال پیش یک قلاده پلنگ که از زمان تولگی در اسارت رشد کرده بود، در پارک ملی گلستان رهاسازی شد اما خیلی زود توسط پلنگ قویتری که نر غالب منطقه بود، از بین رفت. در موارد دیگری پلنگهای دیگری توسط افرادی که اکنون از حامیان و دستاندرکاران تکثیر در اسارت هستند با اهدافی ظاهرا علمی زندهگیری شدند و گردبند GPS به آنها متصل شد و رهاسازی شدند اما نهایتا به مرگها انجامید. همین مثالها نشان میدهد که نباید خیلی روی موفقیت پروژه تکثیر در اسارات برای بازگرداندن حیوان به طبیعت حساب باز کنیم.