|

فرگشت نظری و تن‌دادن به نقیض

یکی از چهره‌های مشهور نواصولگرایی که اتفاقا از اعضای مهم تیم رسانه‌ای دولت هم هست، توییت ویژه‌ای منتشر کرده است. او نوشته که فرض کنید در سیاست خارجی (رابطه با آمریکا) رفراندوم کردیم و گزاره این بود که «رابطه با آمریکا؛ آری یا خیر».

فرگشت نظری و تن‌دادن به نقیض

یکی از چهره‌های مشهور نواصولگرایی که اتفاقا از اعضای مهم تیم رسانه‌ای دولت هم هست، توییت ویژه‌ای منتشر کرده است. او نوشته که فرض کنید در سیاست خارجی (رابطه با آمریکا) رفراندوم کردیم و گزاره این بود که «رابطه با آمریکا؛ آری یا خیر». مردم هم بالای ۵٠ درصد گفتند آری. آن‌گاه ادامه مسیر چه خواهد شد؟ وقتی حکومت یک راه دارد و آن هم برقراری رابطه، واکنش آمریکا چه خواهد بود؟

این چهره نواصولگرا سپس از قابلیت امکان نظرسنجی توییتر استفاده کرده و چهار گزینه را مطرح کرده است، به‌این‌صورت «احترام و لغو تحریم»، «مدیریت تنش ملت-حکومت»، «مطالبات را بالاتر می‌برد»، «به شرط جمع‌کردن برنامه موشکی اتمی».

از این توییت و آن گزینه‌ها چه نتیجه‌ای می‌توان گرفت؟

به واقع این متن و به‌ویژه آن گزینه‌های چهارگانه چه چیزهایی در نظام فکری این عضو محترم پیشرو رسانه‌ای در سپهر اصولگرایی سیاسی کشور را برای ما آشکار می‌کند؟

درباره این موضع‌گیری، به نظر می‌رسد چه‌بسا حس ناامیدی از اینجا نشئت می‌گیرد که آدم نمی‌داند چرا می‌جنگد و حتی نمی‌داند اصلا باید بجنگد یا نه. اما این به چه معناست؟

پیش از هر چیز ابتدا نوعی اختلال در استنباط و تحلیل حاصل شده است؛ چرا‌که گزاره‌ها به هم نسبتی نمی‌بینند تا گره مسئله را بگشایند؛ بنابراین دچار عارضه عجیبی می‌شوند.

پرسش پیشنهادی به‌ظاهر عقلانی است و پاسخ پیشنهادی هم به‌ظاهر عقلانی به نظر می‌رسد؛ اما نتیجه آن نمی‌تواند عقلانی باشد؛ چون خلاف امر معهود ذهن پُرسنده است.

اکنون سؤال این است که چه چیزی آن را حل می‌کند؟

خروج از عقل تحلیل به شرع تحلیل، یعنی استنباط نهایی مشروط به نفس نظام ارزشی است. از این بابت دلیل پرسش بیهوده می‌شود و پاسخ هم بی‌معنی می‌نماید.

در واقع پُرسنده (یعنی عضو محترم پیشرو نواصولگرایی) برای اینکه مشکل خودش را حل کند، از نظریه تبدیل امر سیاسی و حکمرانی به نظریه فقه بهره می‌گیرد.

اما این کار را به چه شیوه‌ای انجام می‌دهد؟ پاسخ این است که از طریق امتناعی‌کردن گزاره و رجوع به امتناع بالقیاس صورت می‌گیرد؛ حال آنکه این اصل قابل استفاده نمی‌تواند باشد، مگر آنکه یک ملاک مازاد و اضافی به نام اعتقاد شخصی بر زمینه داوری تأثیر بگذارد.

درواقع استفاده از امتناع بالقیاس برای اظهار اینکه ما در حال استدلال عقلانی هستیم و نتیجه معکوس‌گرفتن، که ما حالا قیاس عقلی کردیم، از این نظر اجرای یک قانون مضر و نتایج زیان‌بارش خودش دلیل عقلانی‌ لزوم نفی آن قانون به طور کلی است.

اکنون بحث می‌تواند دچار یک چرخش شود.

چه لزومی دارد تن به چنین فرگشتی در بحث داد که می‌تواند از درون آن نقیضه سر برآورد؟

به بیان دیگر اینکه چرا این شخصیت محترم رسانه‌ای نواصولگرایی، به جای ورود به بحثی که عرف مخالف آن است و حاکم گفت‌وگو (یعنی خود ایشان) موافق طبع عرف نیست، به اصل و اساس بحث که عقیده آن را صورت‌بندی می‌کند، داخل نمی‌شود؟

چه‌بسا حداقل مخاطب خاص می‌فهمد گوینده چه منظوری دارد و مخاطب عام هم حس می‌کند این منطق مذکور متعلق به عقیده و باور اوست؛ خواه می‌تواند بپذیرد و خواه نمی‌خواهد و از آن چشم‌پوشی می‌کند. در اینجا ذکر نکته دیگری اهمیت دارد.

این توییت به‌روشنی حاکی است که آنچه اهمیت دارد، همانا اصل و وجود تخاصم است. این عناد باید همواره برقرار و تعمیق شود.

اکنون این توییت نشان داد که جریان مذکور هیچ برنامه‌ای برای این ندارد که اگر مخاصمه مذکور کم‌رنگ شود، باید چه کار کرد؟ پس اصل تضامنی در قالب تحریض به ستیز و عداوت است. از حیث نظری نیز حاکی از بی‌برنامگی، تکیه بر بخت و شانسی‌کردن رخدادها، سرگشتگی در بیان نظر و نهایتا فقدان نظریه برای آینده است.