|

پشت سر مخاطره، پیش‌رو هلاک!

کاش انبردست داشتیم و گوش‌هایمان را می‌کندیم. آن همه ناسزا، آن همه لیچار و آن همه فحاشی در دیگ جوشان آیا تناسبی با تخلیه احساسات داشت؟ بریدن گلوی کبوتر و پرتاب آن به میانه میدان را باید در کدام گلدان گذاشت؟

پشت سر مخاطره، پیش‌رو هلاک!

امید مافی: کاش انبردست داشتیم و گوش‌هایمان را می‌کندیم. آن همه ناسزا، آن همه لیچار و آن همه فحاشی در دیگ جوشان آیا تناسبی با تخلیه احساسات داشت؟ بریدن گلوی کبوتر و پرتاب آن به میانه میدان را باید در کدام گلدان گذاشت؟

روزگاری ورزشگاه آزادی جایی برای حیا کن، رها کن جماعتی بود که برای تماشای نمایشی چشم‌نواز به ورزشخانه پیر شهر قدم می‌گذاشتند و محال بود پرده‌های هتاکی را فرودرند. حالا اما در روزهایی که اهمال برخی مسئولان درهای عقلانیت را بسته، سکوهای مجروح پذیرای مردمی می‌شوند که خسته و دلزده از تورم و گرانی و بی‌کاری، 90 دقیقه به دنبال حقیقت به هر دری می‌زنند و گاه رگی در صدایشان بالا می‌آید.

نور به قبر مسافر گورستان پرلاشز بتابد که روزگاری گفته بود: «اگر فحش نباشد آدم دق می‌کند! از تعداد و نوع فحش در هر زبانی می‌شود از اوضاع مردمی که در یک ناحیه زندگی می‌کنند سردرآورد و رابطه بین آنها را کشف کرد». خالق بوف کور این را نیز گفته بود که «زبان فارسی اگر هیچ نداشته باشد فحش آبدار زیاد دارد. ما که بر سر این ثروت عظیم نشسته‌ایم چرا ولخرجی نکنیم؟». و حالا در عصر خنک اردیبهشت، شب جوانه می‌زند از لای پلک‌های ورزشگاهی که زیر شلاق ناسزا مدام تب می‌کند تا زشت‌ترین الفاظ روی زبان برخی بنشیند و کودکان ما در اتمسفری آکنده از غیظ و غضب و بی‌نزاکتی قرار گیرند و انگشت حیرت به دهان گیرند.

حتی اگر رویدادهای اجتماعی رابطه‌ای مستقیم با برخی اعتراض‌ها داشته باشد، باز هم نمی‌توان باور کرد که به خاطر یک دربی، یک فوتبال و سه امتیاز، همه چیز وارونه شود و تابلوی خطر ریزش اخلاق روی سکوها نصب شود. کار وقتی بالا می‌گیرد که بازیگران مرتع سبز به جای دعوت دوآتشه‌ها به آرامش، خود نقطه جوش ورزشگاه را تعیین می‌کنند. طرفه آنکه درگیری شدید فلان سلبریتی با منتقدان، زنگ بیدارباش و بیزارباش را در امتداد عصر به صدا درنیاورد حتی!؟

شاید در چنین عرصاتی لازم باشد پژوهش‌های روان‌شناختی ویژه‌ای روی جامعه هدف صورت گیرد تا تراژدی در افق پیش‌رو تکرار نشود و اخلاق مرگ خود را به نظاره ننشیند. شاید بد نباشد معلمان با گچ و تخته سیاه به ورزشگاه بیایند و رابطه مجهول پرده‌دری‌ها با اتفاقات متن جامعه را با رسم شکل توضیح بدهند.

پشت سر مخاطره، پیش‌رو هلاک. بی‌تردید اگر اخلاق به سکوها بازنگردد و دستی به دادخواهی توده از آستین بیرون نیاید، قطعا مرغ بلندبال ادب بر شانه‌ها نخواهد نشست و توفان، دامان باوفایان و بی‌وفایان را خواهد گرفت. حالا تو بگو در این هولِ رستاخیز کدام دریبل و کدام گل، منتج به بزم و پایکوبی خواهد شد؟ رک بگو رفیق غمگسارِ من!