محصول لجاجت صداوسیما بر تولید برنامههای بیمخاطب؛
بیتأثیر در میزگرد گفتمان عمومی جامعه
«رسانه همان پیام است»؛ این عبارت مشهور متفکر بزرگ مارشال مک لوهان اگرچه ناظر بر اثربخشبودن رسانه در شکلگیری پیام و نقش رسانه در ارتباطات است اما از نگاه دیگر نیز میتوان این عبارت را تحلیل و مفهومی جامعتر از آن استخراج کرد.
«رسانه همان پیام است»؛ این عبارت مشهور متفکر بزرگ مارشال مک لوهان اگرچه ناظر بر اثربخشبودن رسانه در شکلگیری پیام و نقش رسانه در ارتباطات است اما از نگاه دیگر نیز میتوان این عبارت را تحلیل و مفهومی جامعتر از آن استخراج کرد. رسانه در حقیقت خودِ پیام است به این معنا که رسانه و پیام چنان درهم تنیدهاند که تصور این دو بدون هم ممکن نیست. رسانه جسم و پیام روح است پس هر دو لازم و ملزوم هم هستند. پس آنچه ارتباط بین رسانه و مخاطب را برقرار میکند، پیام به عنوان ماهیتی اصیل است.
اما پیام خود وابسته به خالقی است که آن را از عالم انتزاع در ذهن خلاق خود، به منصه ظهور میرساند و خداگونه به آن شکل و فرم میدهد و معنا را در صدف سینه آن قرار میدهد. به دیگر سخن این پیام است که به رسانه ارزش و اعتباری افزون میبخشد و واسطهای میشود برای اتصال و تسخیر ذهن و اندیشه و علاقه مخاطب تا دل به رسانه دهد و از این آوردگاه رسانه نیز به اهداف آشکار و پنهان خود میرسد.
از این کلیات که بگذریم تلویزیون را میتوان بالذات یکی از پرمخاطبترین رسانهها دانست که از ابتدای حضور در عرصه رقابت، گوی سبقت را از بسیاری از رسانهها ربوده و در عصر حاضر نیز با همگرایی رسانه توانسته است همچنان در جمع رسانههای صدرنشین باقی بماند. اما ببینیم حالوروز این ابررسانه در نظام رسانهای کشور ما چگونه بوده و تلویزیون یا همان سیمای ایران چه اعتبار و توفیقی داشته است؟
طبق آمارهای منتشرشده تلویزیون ایران در خوشبینانهترین حالت، احتمالا مخاطبان اندکی را در زیر چتر گرانسنگ خود دارد؛ گرانسنگ از این حیث که سیمای ایران با دراختیارداشتن نیروی انسانی پرتعداد و بودجه سنگین، کارنامهای نهچندان قابلقبول از خود برجای گذاشته است. اگر یکی از وظایف تلویزیون را بهعنوان یک رسانه جامع، هدایت افکار عمومی بدانیم، دایره مخاطبان اندک کنونیاش بدان معناست که عملا صداوسیما تأثیر چندانی در گفتمانهای مختلف جامعه ندارد و صرفا بودجهها و منابع مختلف است که در اینجا صرف میشود.
در آسیبشناسی این معضل رسانهای و با استناد به مقدمه سخن اینگونه میتوان گفت که یکی از دلایل زوال مدام تلویزیون در ایران، تنگکردن عرصه بر روح یا همان پیام است. پیامی که بالطبع باید توسط خالقی خلاق و نواندیشی آشنا به شئون جامعه و اجتماع خلق شود. این همان نقطه آسیب است. آفتی که در سالهای اخیر دامن تلویزیون را به لطف نگاههای سلیقهای مدیران و سیاستگذاران گرفته و آن چیزی نیست جز جزماندیشی درباره چهرههای نامدار تلویزیون که همان خالقان پیام و محل اقبالِ مخاطب هستند.
در سالهای اخیر شاهد بودیم که چهرههای مطرح و مخاطبپسند، در تنگنای سلایق مدیریتی و حضور مدیران نامرتبط و ناآشنا با مدیریترسانه، چگونه با وجود میل باطنی از این رسانه جدا شدند؛ چهرههایی که حداقل منفعتشان جذب مخاطب و قراردادن تلویزیون به عنوان رسانهای معتبر بود.
شنیدن این جمله بسیار شایع است که فلان چهره مردمی، اعتبارش را از تلویزیون کسب کرده اما باید اذعان کرد که این یک رابطه دوسویه است؛ هرچند تلویزیون بستری برای رشد و نامیشدن یک چهره است اما به همان میزان تلویزیون نیز از قِبَل دانش و توانایی یک مجری، بازیگر، تهیهکننده، کارگردان و در یک کلام تولیدکننده محتوا عیار و اعتبار مییابد.
نگاهی به جدول پخش برنامههای صداوسیما در نوروز امسال و پس از آن در ماه رمضان و افت محسوس برنامههای تولیدشده در کنار غیبت چهرههای شاخص و مردمی، نشاندهنده ضعف عملکرد صداوسیما در عرصه تولید محتوا و جذب مخاطب است. طناب نجات تلویزیون از این زوال روزافزون را باید در خروج تلویزیون از انحصار دولتی، به کار گماردن مدیران با دانش، تولید محتوا براساس نیاز جامعه و سلیقه مخاطب، تغییر سیاستها و درنهایت سپردن کار به کاردانانی که همواره مورد اقبال مخاطبان بودهاند، جستوجو کرد.