برای درگذشت حسین زمان
17 سال و یک روز
1 هجدهساله بودم و یک سال از حادثه کوی دانشگاه تهران گذشته بود. تابستان بود. سالگرد بچهها شده بود و در خوابگاه به یاد آنچه بر سر کوی و بچهها آمده بود، حال و هوایی متفاوت حاکم بود. شب شده بود. بچهها در حیاط کوی دور هم جمع شده بودند که حسین زمان آمد. پیانویی را با وانت آوردند، وسط حیاط گذاشتند و میکروفونی و محمدرضا چراغعلیِ پیانیست و آهنگساز هم آمد. هرچه صندلی در کانون فرهنگی-هنری خوابگاه بود، آوردند در حیاط چیدند. جا کم آمد.
نسیم قاضیزاده:
1 هجدهساله بودم و یک سال از حادثه کوی دانشگاه تهران گذشته بود. تابستان بود. سالگرد بچهها شده بود و در خوابگاه به یاد آنچه بر سر کوی و بچهها آمده بود، حال و هوایی متفاوت حاکم بود. شب شده بود. بچهها در حیاط کوی دور هم جمع شده بودند که حسین زمان آمد. پیانویی را با وانت آوردند، وسط حیاط گذاشتند و میکروفونی و محمدرضا چراغعلیِ پیانیست و آهنگساز هم آمد. هرچه صندلی در کانون فرهنگی-هنری خوابگاه بود، آوردند در حیاط چیدند. جا کم آمد. فرش پهن کردند و بقیهمان سر پا ایستادیم. میکروفون را با بغض در دست گرفت. خودش را در غم بچهها شریک دانست و در هوای گرم روزهای آخر تیرماه شروع کرد به خواندن. او آمده بود به جای همه آنهایی که نیامدند برای همدردی. دانشجوها که ما بودیم، اشک ریختیم و در عین حال دلمان خوش شد که صدایی در این جهان برای غمی که ما داریم میکروفونش را بالا برده بود و میخواند. محجوب آمد... محجوب خواند و پیانو را باز سوار وانتنیسان آبی کردند و رفتند. بچهها پراکنده شدند و از آن شب به بعد، حسین زمان برای من مثل خیلیها فقط یک خواننده، حتی یک خواننده همیشه معترض نبود؛ او همدرد ما بود.
2 حسین زمان با صدای«ستار» آمد. مثل خشایار اعتمادی که پیش از او با جمله «اونی که مثل داریوش میخونه» شناخته میشد یا مجتبی کبیری که مثل سیاوش قمیشی بود و افشار که ابراهیم حامدی بود. حسین زمان هم یکی از «مثل»ها بود، اما با سرعت خودش و هنرش را از جنس صدایش جدا کرد تا آنجا که کمتر کسی دیگر با بهیادآوردن نام او، یاد خوانندهای دیگر میافتاد. او با صحبتهایی که در تکتک گفتوگوهایش داشت، نشان داد که هیچ برنامهای برای آنکه در قالب تکرار قرار بگیرد ندارد. خیلی زودتر از همه آنها که مثل دیگرانی میخواندند، خودش را بالا کشید و همکاریهایش با بابک بیات و فریدون شهبازیان نشان داد که آمده تا در موسیقی بماند. هرچند چهره دانشگاهی او بهعنوان یک استاد دانشگاه و عضو هیئت علمی دانشگاه صنعتی شریف در کنار صحبتها و آهنگها و موضعگیریهای سیاسی و اجتماعیاش بیتأثیر نبود. او کمتر از «هنر برای هنر» بهره جست و هنرش در خدمت مردم بود؛ همچنان که این روحیه را تا آخرین روز زندگیاش حفظ کرد.
3 اعتراض به نام حسین زمان گره خورده است. او هرچند آهنگهای اعتراضیاش در مقایسه با خیلی از همکارانش از اقبال کمتری برخوردار بود، اما مواضع صریحش در جریانهای سیاسی بهویژه جریانات اصلاحطلبی شاخص بود. خیلی زود تکلیف خودش را از همان ابتدا با هنر و مردم روشن کرده بود و دلیلی برای سکوت نمیدید. روحیه معترض او البته بعد از خوانندهشدنش برنمیگشت. او در رژیم پهلوی بارها مورد بازخواست و شکنجه واقع شده بود و از دانشگاه اخراج شد. بعدها از آمریکا برگشت و تحصیلش را نیمهتمام رها کرد تا برای کشورش بجنگد. از زمانی که هنرش برایش جدی شد هم لحظهای آرام و قرار نداشت و از «هنرمند»بودن برای آنکه صدای اعتراضات مردمیاش را به گوش مسئولان برساند، بیشتر و بیشتر استفاده کرد. او را تاب نیاوردند و صدای هنرش را خاموش کردند، اما صدای خودش هرگز خاموش نشد.
4 او «ممنوعالکار» بود. بعد از «معترض»بودن این واژهای بود که با زندگی هنری او عجین شده بود. او در سه دهه فعالیت جدیاش در عرصه هنر، نزدیک به دو دهه ممنوعالکار بود. از دانشگاه اخراج شد و از هیئت علمی کنار گذاشته شد، کنسرتهایش به آشوب کشیده شد، کنفرانس خبریهایش با سؤالات تند، اتهامها و بعد از آن تیترها و موضعگیریهای تندتر همراه شد و برای سالها اجازه خواندن پیدا نکرد؛ بااینحال، هرگز دست از اعتراضاتش تا آخرین لحظه نکشید. آواز خواند، حرف زد و پیه «ممنوعالکاری» چندینساله را به تنش مالید. او در تمام این سالها بیش از آنکه بتواند صدای هنرش را به گوش مخاطبانش برساند و آنها را میهمان صدایش کند، توانست صدای اعتراضات آنها باشد؛ اعتراضاتی که به یک خاموشی 17ساله هنری انجامید و حالا یک روز است که این خاموشی ابدی شده است.
5 او حسین زمان بود. همچون حسین، «آزاده» بود و آزادگی واژهای بود درخور وضعیتی که برای خود و هنرش ترسیم کرده بود. هرگز از این آزادگی به هیچ قیمتی کوتاه نیامد. تن به مهاجرت اجباری نداد و با صدای بلند اعلام کرد که اگر میخواست برود، همان موقع از آمریکا برنمیگشت و از ممنوعالکاری دائمیاش به واسطه حرفهایش ترسی ندارد. حالا دو روز است که یک انسان آزاده از سر هنر ایران کم شده و یک تراژدی دیگر به موسیقی ایران اضافه.