|

قصه ناکارآمدی و وفور فرصت‌طلبی

عتاب و خطاب آقای رئیسی در سیستان‌و‌بلوچستان به طالبان افغانستان، برای حقابه ایران، مورد انتقاد برخی افراد قرار گرفت. آنها می‌گفتند رئیس‌جمهور مشاوران خوبی ندارد که صاحب تجربه و دانش باشند و بتوانند مشورت خوبی برای اتخاذ مواضع بدهند.

عتاب و خطاب آقای رئیسی در سیستان‌و‌بلوچستان به طالبان افغانستان، برای حقابه ایران، مورد انتقاد برخی افراد قرار گرفت. آنها می‌گفتند رئیس‌جمهور مشاوران خوبی ندارد که صاحب تجربه و دانش باشند و بتوانند مشورت خوبی برای اتخاذ مواضع بدهند. از آن طرف آقای وحیدی، وزیر کشور هم دلگیر بود از اینکه هنوز نتوانسته‌اند به تغییر مدیران میانی برجای‌مانده از دولت پیشین سرعت ببخشند. ظریفی می‌پرسید آیا از دوستان فارغ‌التحصیل دانشگاه امام صادق، سر کسی بی‌کلاه مانده که می‌خواهید مشغولش ‌کنید؟!

من نمی‌دانم، واقعا با این جابه‌جایی‌های گسترده، جایی مانده که مدیری عوض نشده باشد؛ اما مسئله این است که آیا حاصل همین مقدار تغییرات، توانسته آنها را به نقطه مطلوب نزدیک کند یا در مسیر درستی پیش ببرد. واقعیت آن است که در چهار دهه گذشته، اصولگرایان، هر موقع حاکمیت یافتند، از ناحیه منابع انسانی مدیریتی، خساراتی بر کشور وارد کردند. 

سهم بزرگی از ناکامی‌ها و دورشدن از اهداف و آرمان‌های انقلاب را باید معلول همین فقدان نیروی کارآمد در آن جبهه دانست. لابد کسی تا حالا میزان خسارت کشور از این زاویه را محاسبه نکرده است.

البته مهم‌تر از فقدان نیروی کارآمد، حضور افراد مدعی است که به‌ظاهر خود را با معیارهای آنها تطبیق داده‌اند؛ اما توانمندی کافی ندارند و صرفا به خاطر ظاهرسازی و تعهدنمایی، توانسته‌اند مناصب را اشغال کنند. ایمان‌سنج و تقواسنج که نداریم. فرهنگ ایرانی هم جای مانور برای افراد ظاهرساز، فراوان دارد. آنها به‌راحتی در اجتماع زندگی می‌کنند و کنار خانواده‌شان هستند؛ در‌حالی‌که همه می‌دانند آنچه از خود بروز می‌دهند، با خود واقعی‌شان فرسنگ‌ها فاصله دارد؛ اما جامعه ایرانی، قرن‌هاست پذیرفته که برای کسب قدرت و موقعیت، چنین فیلم بازی‌کردن‌هایی برای امرار معاش ضرری ندارد؛ بلکه ممدوح است. کسی که برای کسب موقعیت اداری ممتاز، نوع خاصی حرف می‌زند، ریش می‌گذارد، دکمه پیراهنش را تا ته می‌بندد، در مراسم‌ها حضور برجسته و نمایشی دارد؛ در‌حالی‌که اطرافیان نزدیکش درک می‌کنند و مانعی نمی‌بینند که فرد این ظاهرسازی را برای کسب موقعیت اداری از خود بروز دهد.

اینها جای کسانی را می‌گیرند که کاربلد و کارشناس هستند؛ اما به هر دلیلی تن به عادات و اعمال خلاف میل شخصی نمی‌دهند. می‌خواهند نان بازوی خود را بخورند. خودشان باشند و ظاهرسازی نکنند. آنها از رشد و ترقی در مناصب بازمی‌مانند؛ چون در شرایط احراز مناصب و پُست‌ها، ظاهرسازی، مهم‌تر از تخصص‌داشتن لحاظ می‌شود. آمار درستی از این آدم‌ها که به این شکل مناصب را اشغال کرده‌اند، وجود ندارد؛ اما ناکارآمدی مزمن در بخش‌ها که اعتبار نظام را مورد تهدید جدی قرار داده است، نشان می‌دهد شوربختانه تعداد اینان کم نیستند و در هر نقطه تأثیرگذار، حضور پرحجم دارند.

در برخی از دوره‌ها، فضا برای نقش‌آفرینی افراد فرصت‌طلب بیشتر فراهم می‌شود و آن زمانی است که بین تخصص و تعهد، دومی اهمیت بیشتری به خود می‌گیرد و بهترین موقعیت برای متعهدنمایان فراهم می‌شود. فرد کارشناس و متخصص، نیازی نمی‌بیند که ظاهرسازی کند؛ اما برای شخص تهی از دانش و تخصص، متعهد نشان‌دادن خود، کاری ندارد. 

این اشخاص، در همه ادوار تاریخی حضور داشته‌اند و خواهند داشت؛ اما وقتی در نظام اداری، غلظت فرصت‌طلبان زیاد می‌شود  و کاربلدها منزوی می‌شوند، ناکارآمدی رخ می‌دهد و نارضایتی‌ها اوج می‌گیرد.

در جریان سال‌های اول انقلاب، متأسفانه بخش مهمی از بدنه کارشناسی، با همین بحث‌های تخصص و تعهد، کنار گذاشته شد؛ در‌حالی‌که در میان آنها کارشناسان و قضات بسیار متبحر و پاکدامن بودند. آن تجربه تلخ دائم در حال تکرارشدن است و اجازه نمی‌دهد گنجینه کارشناسی نظام اداری کشور، ثبات و تداوم داشته باشد. این حذف‌ها خسارات جبران‌ناپذیری گذاشته و می‌گذارد.

ماندگاری و بقای نظام سیاسی، بستگی تام به کارآمدی دارد و شرط کارآمدی، حفظ مدیران پاکدست و متخصص است. این مدیران ممکن است ظاهرشان و مشی و سلوک شخصی‌شان با معیارهای دوستان مغایرت داشته باشد؛ اما خالی‌کردن نظام اداری از این افراد و جایگزین‌کردن شبه‌مدیران و کارشناسان خالی از توان و کارآمدی؛ اما منطبق با استانداردهای جناحی، تهدیدات جدی نصیب سیستم می‌کند و دود آن به چشم همه مردم می‌رود.

بدون اینکه نگاه جناحی داشته باشیم، می‌توانیم به یاد بیاوریم که تغییرات بعد از دوم خرداد یا حتی ۱۳۸۴ با تغییرات امروز قابل مقایسه نیست. کنارگذاشتن مدیرانی که کشور بابت آموزش و تجربه‌ آنها کلی هزینه داده و جایگاه‌شان ربطی به تمایل سیاسی آنها ندارد، جفا در حق مردم و کشور و نتیجه‌اش همین ناکارآمدی است‌ که می‌بینیم. 

جناب وحیدی و برخی از اعضای دولت، تصور می‌کنند علت ناکامی‌ها، وجود مدیران دولت‌های قبل در بدنه‌ اجرائی است و بنابراین فکر می‌کنند با این جابه‌جایی‌ها وضع بهتر می‌شود. اگر این‌گونه بود، الان باید وضعیت صندوق‌های بازنشستگی، تأمین اجتماعی، ایران‌خودرو و سایپا و شستا و نظایر آن، بهتر از گذشته می‌شد که چنین نیست.

نتیجه سیاست‌های تغییر مدیران، این شده که کارکنان دولت برای پیشرفت، به جای ارتقای سطح کیفی کار خود، دنبال لابی و حضور در ستاد این کاندیدا و آن کاندیدا هستند. کار مملکت زمین مانده و یک عده هم انگار دارند مافیا بازی می‌کنند؛ لابی می‌کنند، زیرآب می‌زنند، در آمارها دست می‌برند و با لطایف‌الحیل دنبال اشغال مناصب هستند.

ما قحطی رجال نداریم. جوانان پرتوان و متخصص بسیار داریم که نه با سهمیه و رانت؛ بلکه با استعداد شخصی، صاحب فن و دانش شده‌اند و اکنون در گوشه عزلت نشسته‌اند و تکاپوی برخی مدیران بی‌هنر را نظاره می‌کنند و در انتظار توجه و میدان برای نقش‌آفرینی هستند. آنها را دریابیم.

*پژوهشگر و مدرس علوم ارتباطات و رسانه