|

شوپنهاور و اخلاق مدارا

علی عبداللهی مدتی است که به ترجمه آثاری از شوپنهاور مشغول است و تا‌کنون چندین ترجمه‌اش از شوپنهاور در نشر مرکز منتشر شده است. «هنر همدردی» تازه‌ترین کتاب این مجموعه است که اخیرا به چاپ رسیده است. این کتاب شامل جستارهایی است که به واکاوی فلسفی مفهوم همدردی و مفاهیم مشترک و متضاد با آن مربوط‌اند. عبداللهی در مقدمه‌اش توضیح داده که در این جستارها به مفهوم همدردی و مفاهیم مشابه آن‌ نظیر عشق، مهرورزی، شفقت، عدالت، ترحم‌ و همچنین مفاهیم متضاد با مفهوم همدردی، نظیر سنگدلی، بی‌رحمی و خودخواهی پرداخته شده است.

شرق: علی عبداللهی مدتی است که به ترجمه آثاری از شوپنهاور مشغول است و تا‌کنون چندین ترجمه‌اش از شوپنهاور در نشر مرکز منتشر شده است. «هنر همدردی» تازه‌ترین کتاب این مجموعه است که اخیرا به چاپ رسیده است. این کتاب شامل جستارهایی است که به واکاوی فلسفی مفهوم همدردی و مفاهیم مشترک و متضاد با آن مربوط‌اند. عبداللهی در مقدمه‌اش توضیح داده که در این جستارها به مفهوم همدردی و مفاهیم مشابه آن‌ نظیر عشق، مهرورزی، شفقت، عدالت، ترحم‌ و همچنین مفاهیم متضاد با مفهوم همدردی، نظیر سنگدلی، بی‌رحمی و خودخواهی پرداخته شده است. شوپنهاور در این جستارها به ریشه‌یابی فلسفی مفهوم همدردی می‌پردازد و آن را از منظر فلسفی و از وجوه گوناگون تشریح می‌کند. این کتاب علاوه بر تمرکز بر مفهوم همدردی و تبیین آن، موزاییک موضوعی بی‌نظیری است از شناخت مفاهیم مشابهی چون دلسوزی، همدلی، شفقت، مهرورزی، عدالت، خیرخواهی، توانایی عشق‌ورزی و نسبت آن با قوه‌ تخیل آدمی. استدلال‌های کتاب نه فقط در جهت تأیید مفاهیم یادشده قوام می‌یابند‌ بلکه نویسنده تقابل‌های آن‌ نظیر بی‌رحمی، سنگدلی، بی‌عدالتی، بی‌انصافی، ستمگری، زورورزی، حیله‌گری، دروغ و... را برمی‌رسد و علل و حتی تفاوت آن در اطلاق بیرونی و انگیزه‌های بروز آن را از نظر دور نمی‌دارد. شوپنهاور نه فقط خاستگاه همدردی را فراتر از عقل محاسبه‌گر، تکلیف و وظیفه‌ و حتی اراده‌ آزاد می‌داند‌ بلکه ضمن واکاوی شالوده‌ اخلاق و کردارهای اخلاقی، افزون بر فراروی از کانت، سنگ بنای علوم جدید در بررسی سرچشمه‌ انگیزه‌های انسان را نیز پی می‌ریزد. همچنین باریک‌نگری‌هایش در موضوع همدردی و اراده‌ آزاد، آغازگاه درخشانی است بر دستاوردهای بعدی در عرصه‌ علوم طبیعی و عصب‌شناسی (نوروساینس) در سده‌ بیستم و بیست‌ویکم‌ که امروزه مسیری متفاوت از اخلاق کانتی دارد. در این کتاب به‌جز مقدمه مترجم، مقدمه‌ای از فرانکو وولپی با عنوان «با همدیگر کنار‌آمدن: اخلاق مدارا و همبستگی شوپنهاور بر شالوده همدردی» آمده و سپس چهار جستار از شوپنهاور با نام‌های «در باب نیستی و رنج زندگانی»، «آری‌گویی و انکار اراده معطوف به زندگی»، «درباره بنیان اخلاق» و «درباره اخلاق» ترجمه شده‌اند. در پایان نیز کتابشناسی آلمانی و اشاره به برخی آثار شوپنهاور که به فارسی ترجمه شده‌ آمده‌اند. فرانکو وولپی در ابتدای مقاله‌اش این پرسش را مطرح می‌کند که اساسا همدردی چیست؟ آیا یک احساس است یا یک تکاپو و هیجان حسی یا چیزی غیر از اینها؟ او همچنین این پرسش را طرح می‌کند که وقتی همدردی را حس می‌کنیم، چه اتفاقی در ما می‌افتد و چگونه می‌شود از نظر فلسفی آن را تفسیر کرد؟ او در بخشی از مقاله‌اش نوشته: «عبارت همدردی یا دلسوزی، به طرز فی‌البداهه و آنی، پدیده حساسیت اخلاقی را تداعی می‌کند، البته همراه توانایی بی‌واسطه و مستقیم شریک درد و رنج دیگران شدن و همراهی‌کردن‌شان در لحظات رنج‌کشیدن. پدیده‌ای که از نظر عقلانی به دشواری قابل تشخیص است و تعین‌پذیر نیست و به پرسش ما از شالوده رفتار اخلاقی ربط پیدا می‌کند‌ که پرسشی بسیار پرچون‌و‌چراست و از قضا از وجوه گوناگون مورد بحث قرار گرفته است. و نیز به همان میزان به این مسئله پرمجادله ربط پیدا می‌کند که چرا اساسا باید چنین سؤالی‌ اخلاقی باشد؟ و تا مرز این دریافت راه می‌کشد که آیا همدردی را می‌توان ملاک یا الگویی عملی دانست برای جهت‌یابی کنش‌ورزی و همزیستی بین‌انسانی؟ آیا می‌توان بر زمینه همدردی، شالوده‌ها، معیارها و هنجارهایی برای قاعده‌مند‌کردن کنش‌ورزی‌ ما سراغ گرفت و به‌گونه‌ای مرتبط و هم‌پیوند با آن اثباتش کرد؟ آیا اخلاق به مثابه آموزه راهنمای زندگی فضیلت‌مندانه و سعادت‌آمیز، اصلا به ما مجال می‌دهد چنین چیزی را بر پایه آن قرار دهیم؟». وولپی می‌گوید درباره این مسائل از عهد باستان بحث شده و امروز نیز همچنان درباره این معضلات بحث می‌شود؛ چرا‌که اساسا پرسش از اخلاق و شالوده آن به قدمت خود بشر است. او در این مقدمه، توضیحاتی مفصل درباره بحث‌های شوپنهاور هم می‌دهد و از جمله به این نکته اشاره می‌کند که شوپنهاور با اعاده حیثیت از همدردی در حکم شالوده گونه‌ای از اخلاق رواداری و همبستگی، راهی جایگزین ولی در تقابل با کانت درمی‌نوردد؛ «کسی که در آن زمان بنیان غالب و برجسته اخلاق را بر پایه خرد ناب گذارده بود. سنجش خرد کاربردی کانت نقطه‌ عطفی حقیقی در تاریخ فلسفه اخلاق را بازنمایی می‌کند و او با آن انگاره بر تمام اخلاق پس از خود تا زمان حال تأثیر شایانی برجا می‌گذارد. این فیلسوف، اخلاق سنتی را که آموزه دستیابی به زندگی سعادتمندانه است، به آموزه وظایف و تکالیف فرومی‌کاهد و در نتیجه حوزه اعتبار کهن سرچشمه من خواهان چه‌جور زندگی هستم؟ نزد کانت بدل به پرسش من چه باید یا چه مجازم بکنم؟ می‌شود؛ در نتیجه اخلاق کانتی و پساکانتی دیگر به حکمت زندگی و هدایت زندگی اهتمام نمی‌ورزد بلکه بر تقلای سخت بی‌ملاحظه، فرمالیستی و جهانی برای بنیان‌گذاری باید (و نباید) بر بنیان خرد ناب است». وولپی می‌گوید شوپنهاور به روش به دیده شک می‌نگرد و این پرسش‌ها مطرح می‌شوند که آیا صرفا خرد باید پیوستگی و پیوند همگانی اخلاق را میسر سازد؟ آیا تنها آن است که باید هدایت‌گر و مشخص‌کننده رفتار ما، یعنی امرکننده باشد؟ آیا می‌تواند اساسا تأثیرگذاری عملی-اخلاقی داشته باشد و بدل به تنها سرچشمه رفتار اخلاقی شود؟ شوپنهاور چنین چیزی را محال می‌داند؛ چرا‌که «عقل و خرد با قضایای امری مقولی، حتی از دم جبارانه و در هر صورت انتزاعی و ناتوانش، ابدا قادر نیست سر سوزنی تأثیر بر تلاطم و توفان شوروشوق‌ها بگذارد. خرد قادر نیست ذره‌ای از طبیعت و ذاتی‌بودن هولناک خودخواهی را تغییر بدهد».

«هنر خوشبختی»، «هنر زنده‌ماندن»، «هنر خودشناسی»، «هنر رفتار با زنان»، «هنر رنجاندن»، «هنر حفظ آبرو» و «هنر پیر‌شدن» دیگر کتاب‌هایی است که عبداللهی پیش‌تر از شوپنهاور در نشر مرکز منتشر کرده است. چاپ تازه‌ای از «هنر خوشبختی» اخیرا منتشر شده که این کتاب به‌نوعی شامل پنجاه قاعده زندگی است. این قواعد‌ به‌عنوان قواعد و اصول زرین، به شیوه‌ فرانسوی‌ها تدوین و فرمول‌بندی شده؛ یعنی شامل تأملات و اندیشه‌ها و قلم‌اندازهایی است که حجم آن کمی از اندرزگویه و گزین‌گویه بلندتر است و‌ در قالب دستورالعمل، حاوی رهنمودها یا راهکارها و توصیه‌های تربیتی است‌ و هر‌یک به سهم خود دربردارنده‌ یک برهان فلسفی ـ اخلاقی است. شوپنهاور‌ که در تاریخ فلسفه به بدبینی و تلخ‌اندیشی مشهور است، در این کتاب از منظر خود به مفهوم خوشبختی پرداخته و این مفهوم را نه در چارچوب نظری و فلسفی محض بلکه در پرتو حکمت عملی و مرتبط با امور و تجربه‌های عملی زندگی بررسی و تحلیل کرده است. هنر خوشبختی، آن‌طور‌که علی عبداللهی در مقدمه خود بر ترجمه فارسی این کتاب اشاره می‌کند، مجموعه‌ای است گردآمده از قطعات پیش‌تر‌ منتشرنشده آرتور شوپنهاور. عبداللهی در این مقدمه درباره این مجموعه و شیوه فراهم‌آمدن آن در زبان اصلی می‌نویسد: «این کتاب مجموعه‌ای است از قطعات تاکنون منتشرنشده از شوپنهاور با تصحیح دقیق و موشکافانه. تصحیحی هوشمندانه و با استفاده از نسخه‌های متعدد دست‌نوشته‌های بازمانده از شوپنهاور که در آرشیوهای مختلف فراهم آمده است. منابع پژوهشگر و گردآورنده این اثر، دو دسته‌اند: یا از خلال دست‌نوشته‌هایی استخراج شده‌اند که در سال‌های مختلف به اهتمام افراد مختلف منتشر شده‌اند، یا از میان آثاری که تاکنون هرگز منتشر نشده‌اند‌ و کماکان در آرشیو شوپنهاور محفوظ‌اند و در دسترس شوپنهاورپژوهان قرار دارند».

کتاب از بخشی با عنوان «شوپنهاور و فلسفه خوشبختی» و سه مقاله با عنوان‌های «هنر خوشبختی، یا حکمت زندگی»، «پنجاه قاعده‌ زندگی توأم با خوشبختی» و «فلسفه خوشبختی» تشکیل شده است. در بخشی از مقاله «شوپنهاور و فلسفه خوشبختی»، این پرسش‌ها مطرح شده که چگونه علاقه شوپنهاور به حکمت زندگی و فلسفه کاربردی جلب شد؟ چه چیز او را بر آن داشت که به موضوعی مانند سعادت بشری بپردازد و حتی استراتژی‌ها و تمهیداتی برای دستیابی به آن تدارک ببیند؟ در ادامه با اشاره به بدبینی شوپنهاور آمده: «بدبینی تند و تیز و رادیکال وی، هرگونه تلاش برای اینکه فلسفه‌اش را تداعی‌گر اندیشه سعادتمندی و خوشبختی این جهانی بدانیم، در نطفه خفه می‌کند. این اندیشه از نظر وی همچون هدفی دست‌نیافتنی برای بشر جلوه می‌کند. حتی مفهوم دم‌دست سعادتمندی که در مورد زندگی بشری به وفور به کار می‌رود، در سایه‌-‌روشن متافیزیک بدبینانه‌اش چیزی فراتر از خوشایندگویی، ترزبانی و نغزگویی نمی‌تواند باشد. فیلسوف در این مسئله به هیچ‌رو فاش‌گویی نمی‌کند و نهایتا درمورد سعادت، توضیحی چنین رک و راست ارائه می‌دهد: توصیف یک هستی توأم با سعادتمندی شاید چنین باشد: امری نوعی‌ که معمولا با نگاهی کاملا عینی و آفاقی به آن می‌نگرند -یا (ازآن‌رو که به‌نوعی داوری ذهنی منجر می‌شود) در خلال نگرشی سرد و صریح و پخته آشکارا ترجیح‌دادن آن بر نیستی باشد. از چنین مفهومی می‌توان نتیجه گرفت که ما به خاطر نفس خود خوشبختی به آن درمی‌آویزیم ولی هرچه باشد، این مسئله فقط به دلیل ترس از مرگ نیست‌ و بار دیگر از همان منظر است که می‌خواهیم مشتاق دوام بی‌پایان و ماندگاری آن باشیم. ولی این مسئله که زندگی انسانی نعل‌به‌نعل، با برداشت ما از چنین هستی اساسا همخوان بوده باشد، یا بتواند با آن مطابقتی داشته باشد، پرسشی است که آشکارا فلسفه من به آن پاسخ منفی می‌دهد».