سندرم سلطه بر صنعت سرگرمی
مصوبه تأسفآور سلطه صداوسیما بر شبکه نمایش خانگی، آه از نهاد هنرمندان برآورد. مردم، تازه طعم شیرین صنعت سرگرمی داخلی را با سریالها و برنامههای جذاب پلتفرمهایی مثل فیلیمو، نماوا و فیلمنت، چشیده بودند و اکنون در هراساند که با اعمال استانداردهای مندرآوردی رسانه ملی، آنها هم مثل برنامههای ساعتپُرکن شبکههای تلویزیونی، به جای سرگرمی و تفریح مخاطب، در پی القای منویات جناحی صداوسیما شوند تا بتوانند مجوز ساترا برای پخش بگیرند.
مصوبه تأسفآور سلطه صداوسیما بر شبکه نمایش خانگی، آه از نهاد هنرمندان برآورد. مردم، تازه طعم شیرین صنعت سرگرمی داخلی را با سریالها و برنامههای جذاب پلتفرمهایی مثل فیلیمو، نماوا و فیلمنت، چشیده بودند و اکنون در هراساند که با اعمال استانداردهای مندرآوردی رسانه ملی، آنها هم مثل برنامههای ساعتپُرکن شبکههای تلویزیونی، به جای سرگرمی و تفریح مخاطب، در پی القای منویات جناحی صداوسیما شوند تا بتوانند مجوز ساترا برای پخش بگیرند.
سالهاست که صداوسیما در مسیر دلخواه خود پیش میرود و با تفوق نگاه ایدئولوژیک، بهتدریج مخاطبان خود را به سمت رسانههای ماهوارهای سوق داده و هم مرجعیت خبری را به خارج از کشور، منتقل کرده است. هنوز گردانندگان صداوسیما، بیتوجه به هشدارهای مستمر کارشناسان، بر ادامه همان مسیر اصرار دارند و از دست رفتن اعتماد مخاطبان، کوچکترین تغییری در اصلاح روندشان، ایجاد نکرده بلکه مصممتر از گذشته پیش میتازند.
کسانی که درخواست صداوسیما برای تسلط بر رقبا را برایش فراهم کردند، شاید نمیدانند که مصرف رسانهای نسل جدید، در جهت بیاعتمادی و اجتناب از رسانه ملی، باعث رشد نگرانکننده نارضایتی مزمن از شیوههای اجرائی حکمرانی شده و روز به روز آنها را از این روند دور و دورتر کرده است. فقر تولید محتوای رسانهای جذاب و متناسب با ویژگیهای نسل جدید در رسانه ملی، آنها را عموما در چتر رسانههایی با ماهیتی متفاوت - خودگزین، غیرمتمرکز و آریتمیک- به پناه آورده است.
پلتفرمهای وطنی، اگرچه نقاط ضعف بسیاری داشته و دارند اما وضع اسفبار برنامههای صداوسیما، باعث شده همان اندک برنامههای جذاب سینمای خانگی بر مذاق بینندگان، مخصوصا مخاطبان جوان و نوجوان خوش آید و آنها را از تماشای برنامههای ماهوارهای، به دیدن این برنامهها سوق دهد. حال با این مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی که در بیعملی نمایندگان مدعی مجلس یازدهم، مبنای برقراری اعمال نظر توسط ساترا قرار میگیرد، عملا محتوای جذاب پلتفرمهای نمایش خانگی به همان درد شبکههای کممخاطب صداوسیما گرفتار میآید.
کاش شورای عالی انقلاب فرهنگی، مطالعات سیاستی و پژوهشهای پشتیبان اتخاذ این تصمیم را منتشر کند و به قضاوت افکار عمومی بگذارد. لابد برای شما هم مصوبه بحثبرانگیز، این شائبه را تقویت میکند که مصوبات شورا ناظر به حل مسئله نیست که اگر بود به جای دامنگسترکردن صداوسیما و بر باد دادن مخاطبان شبکه نمایش خانگی درباره مرجعیت خبری و شمار بینندگان سریالها و دیگر برنامههای تفننی رسانه به ظاهر ملی، پرسشگری میکرد.
صداوسیما، سازمان فربه و ناکارآمدی شده است که در رقابت با محتواهای فراگیر فارسی مخاطب را از دست داده و بازی را واگذار کرده و با این مصوبه میخواهد از طریق ساترا، دستوپای رقبای حرفهایاش را ببندد اما نمیداند که حذف و محدودسازی رقبا به جای رقابت منصفانه مخاطب از دست رفته را بازنمیگرداند.
بخش بزرگی از مردم رسانهها را برای لذت و سرگرمی میخواهند و نیز برای دریافت هرآنچه فکر میکنند به نفع آنها و پیشرفتشان است. امروز مخاطب ایرانی، مخصوصا نوباوگان، به مدد فناوری به انواع محتواهای هنری در دنیا به راحتی آبخوردن دسترسی دارد و محدودیتی را برنمیتابد؛ حتی به تازگی با مدد هوش مصنوعی امکان تماشای فیلم از پلتفرمهای بینالمللی مثل نتفلیکس، با ترجمه آنلاین به هر زبان را یافته است.
تاریخ نشان میدهد جریانهایی که دنبال کنترل فرهنگ و هنر و محدودسازی بودهاند، حاصلی جز تضعیف فرهنگی و آزردن و فراریدادن استعدادها و نخبگان هنری کشورشان به دست نیاوردند. اقدامهای دفعی و حذفی نهتنها از حجم تهدیدها نمیکاهد بلکه با خود واکنشهایی را به همراه میآورد که خود تهدیدی بزرگتر است؛ خاصه آنکه توسعه فناوریهای ارتباطی هر روز امکان کنترل را محدودتر میکند.
سازوکار کنترلی ما در بخش فرهنگ و هنر نه متکی بر استدلالهای معرفتی بلکه تابعی از سلایق شخصی است. همین امر سبب شده تا نظام فرهنگی دستخوش چالشهای نظری و سلیقهای باشد و از دیگر سو وسیلهای برای سوءاستفادههای جناحی در عرصه رقابتهای سیاسی شود. ممیزی و حذف آثار فاخر و سانسورهای سلیقهای ذائقه فرهنگی مردم را تنزل داده و باعث رشد آثار سطحی و مبتذل و در نتیجه ترویج ناخواسته تولیدات کممایه در میان جوانان شده است.
ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮن، ﻧﻘﺶ ﻣﺮﺟﻌﯿﺖ رﺳﺎﻧﻪای ﺧﻮد را از دﺳﺖ داده و مردم ﺑﻪ اﺧﺘﯿﺎر ﺧﻮد رﺳﺎﻧﻪهای دﯾﮕﺮی را ﺟﺎﯾﮕﺰﯾﻦ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮن ﮐﺮدهاﻧﺪ. ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮن رﺳﺎﻧﻪای اﺳﺖ ﮐﻪ ﺷﺨﺼﯽﺳﺎزی ﻣﺼﺮف را ﺑﺮﻧﻤﯽﺗﺎﺑﺪ؛ ﻋﻤﻮﻣﯽ اﺳﺖ و ﻣﺘﻌﻠﻖ ﺑﻪ همه اﻋﻀﺎی ﺧﺎﻧﻮاده و ﻣﯿﺪاﻧﯽ ﺑﺮای گفتوگوها و دﻏﺪﻏﻪهای ﻣﺸﺘﺮک رﺳﺎﻧﻪای ﮐﻪ اﻓﻮل آن ﮐﻢروﻧﻖﺷﺪن همراهی و گفتوگو را در ﺧﺎﻧﻮاده ﺑﻪ دﻧﺒﺎل داشته است. ﮔﺰﯾﻨﺸﮕﺮی و ﻣﺼﺮف اﻧﺘﺨﺎﺑﯽ همهﭼﯿﺰ ﺑﺮای مخاطب امروزی در ﺳﺒﺪ رﺳﺎﻧﻪایاش ﻣﻬﯿﺎﺳﺖ و او ﺗﺮﺟﯿﺢ ﻣﯽدهد آنچه را ﺧﻮدش اﻧﺘﺨﺎب و فراهم ﮐﺮده، ﻣﺼﺮف ﮐﻨﺪ.
ناکارآمدی ارکان سیاستگذاری فرهنگی و به تبع آن کارکرد غیرمؤثر صداوسیما، فقط هزینه مادی و معنوی تولید کرده است. ممیزیهای سلیقهای بلایی بر سر مخاطبان آورده که جبرانش آسان نیست. روال درست و منطقی آن است که رسانه ملی پای خود را از گلوی فرهنگ و هنر بردارد و اجازه رشد و تعالی به این
بخش بدهد.
پیشنهاد میکنم مجلس برای حفظ اعتبار و اقتدار خود هم که شده وارد موضوع شود و ضمن ابطال مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی که دارد به جای مجلس قانونگذاری میکند، قانون شفاف و مترقی برای حمایت از اهالی فرهنگ و تعیین چارچوبهای منطقی و علمی تولید و پخش فیلم و سریال در پلتفرمهای نمایش خانگی تنظیم و تصویب کند تا ملاک عمل قرار بگیرد و البته ضمانت اجرای آن برای تخطی از مقررات، دادگاه و دستگاه قضائی باشد، نه رقیبی به نام سازمان پرمشکل صداوسیما.